ا بازگشت به خانه

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

جمعه 8 آذر ماه 1392 ـ 29 ماه نوامبر 2013

 

  پيوند برای شنيدن و دانلود فايل صوتی با صدای سعيد بهبهانی

وقتی شيمی درمانی متوقف شود

پيشگفتار

چندی پيش، آقای دکتر محمدرضا نيکفر، طی يک سخنرانی بمناسبت کشتارهای 67، رژيم اسلامی حاکم بر ايران را «رژيم کشتار» خواند و در پی آن آه از نهاد برخی از "مدعيان مخالفت با حکومت اسلامی" برآمد که «آقا، بی انصافی هم حدی دارد و اين رژيم اگرچه استبدادی است اما کشتارگر نيست و فقط در مقابل حمله برای از ميان برداشتن اش دست به کشتار متقابل می زند»(1). در اين مجادله ديگرانی نيز مطلب را از زوايای مختلف ديگری مورد بحث قرار داده اند و من نيز می خواهم از اين فرصت مغتنم استفاده کرده و موضوع را از زاويهء ديگری، که بر يک تشبيه مربوط به بيماری سرطان استوار است، مورد اشاره قرار دهم.

البته قصد من در اين مقاله شرح تجربهء دست اول جسمی خويش و يا دخالت در کار پزشکی و نوشتن در مورد بيماری سرطان نيست اما، در عين حال، هرگز نتوانسته ام از درک وجود چندين شباهت اساسی بين اين بيماری و وضعيت کشوری به نام ايران رها شوم. به عبارت ديگر، مقالهء حاضر بر بنياد اين ادعا نوشته شده که بين حضور حکومت اسلامی در پيکر کشورمان و پيکر کل بشريت، و پيدايش غده های سرطانی گوناگون در پيکر آدميان، تشابهات بسياری وجود دارد؛ و درست به اين لحاظ است که اطلاق عبارت «حکومت کشتار» به اين رژيم از جانب آقای محمدرضا نيکفر امری کاملاً دقيق و درست و پزشکانه است!

همچنين بايد توضيح دهم که در اينجا مفروضات من بر همسان بودن اساسی «بدن سالم» و «حکومت سکولار دموکرات» ساخته شده و، در نتيجه، اطلاق مفروضاتم بر رژيم های پيشامدرن کارائی ندارد. يعنی من، از زاويه ای ديگر، همهء نظام های پيشامدرن را «سرطانی» تلقی می کنم و تنها جوامعی را «سالم» می خوانم که در آنها قوانين و ساختارهای حاکميتی همه از آن مردم، و ادارهء کشور بر اساس مديريت زمانمند منتخبين آنها، صورت پذيرد

 

آشنائی با مکانيزم سرطان

انستيتوی ملی سرطان در امريکا اين بيماری را چنين تشريح می کند: «بدن انسان از انواع متعدد سلول ها ساخته می شود. اين سلول ها بصورتی کنترل شده رشد کرده و تقسيم می شوند و، از طريق اين روند، سلول های جايگزين سالمی را، که برای حفظ بهداشت بدن لازم اند، توليد می کنند. اين سلول ها وقتی پير شده و يا صدمه ببيند می ميرند و جای خود را به سلول های نو می دهند. اما گاه چنين اتفاق می افتد که اين روند منظم توليد دچار اختلال می شود. سلول ها از ماده ای به نام دی.ان.ای ساخته شده اند و اين ماده ممکن است آسيب ديده يا تغيير يابد و منشاء جهش و دگرگونی های خاصی شوند که روند رشد و تقسيم سلول های سالم را مختل می سازند. هنگامی که چنين امری اتفاق افتد سلول های آسيب ديده نه تنها نمی ميرند بلکه به توليد سلول های جديدی مشغول می شوند که بدن نيازی به آنها ندارد. اين سلول های اضافی ممکن است بشکل توده ای از بافت درآيند که به آن «غدهء سرطانی» گفته می شود. در عين حال، سلول های ناهنجار قادرند به سلول های ديگر حمله ور شوند و از طريق گردش خون و سيستم لنفاوی بدن خود را به نقاط ديگر برسانند. بدين ترتيب، و رفته رفته، سلول های ناهنجار نياز بيشتری برای جايگزينی در بدن پيدا کرده و با اشغال جای سلول های سالم مجموعهء عادی آنها را به اطراف می رانند و خود در آن ناحيه مسلط می شوند»(2).

از نظر من، در تصور مدرن از رژيم های سياسی حاکم بر کشورهای سکولار دموکرات، گرته ای از اين تعريف «پيکر سالم» وجود دارد. نهادهای سياسی، همچون اندام های بدن انسان، همواره مشغول رشد و نوزائی خويش اند، قوانين را همين نهادهای سالم بوجود می آورند و انجام انتخابات های دوره ای گردش سالم مديران را تضمين می کند. اما به محض اينکه يک ايدئولوژی يا مذهب معين دست به ايجاد سلول های جديد بزند، و يا استبداد جای روندهای دموکراتيک را بگيرد، در پيکر جامعه رشد غده های سرطانی نيز آغاز می شود. در يک «بدن سالم اجتماعی» قانون را نمايندگان مردم می نويسند، رهبران جامعه همگی انتخابی و پاسخگو و موقت اند، نظاميان در کارهای اقتصادی وارد نشده و به چپاول نمی پردازند، رانت خواری و پارتی بازی و شايستگی گريزی باب نيست، و سيستم بر اساس ايجاد ترس و سرکوب و کشتار نمی گردد؛ حال آنکه سيستم سرطان زده واجد همهء اين نابهنجاری ها است و نتيجهء تسلط غده های سرطانی بر اين پيکر نيز کشتار مدام سلول های سالم است. «سرطان» يک «رژيم کشتار» است، همانگونه که حکومتی همچون رژيم اسلامی نيز از راه کشتار تغذيه و رشد می کند تا عاقبت کل پيکر را ـ همراه با خود ـ به نيستی و مرگ بکشاند.

اين تصوير را می توان تعميم هم داد. بدين معنی که اگر کل بشريت بر کرهء زمين را نيز، بقول سعدی، يک پيکر بنی آدمی بدانيم، رژيم های ايدئولوژيک ـ مذهبی اندام های سرطانی اين پيکر محسوب می شوند و کل بشريت را دچار ارهاب و تروريسم و کشتارهای دسته جمعی می سازند. در جهان مدرن امروز اسلام سياسی و رژيم های برخاسته از آن حکم پيدايش مناطق سرطانی در پيکر يک انسان را دارند.

 

چاره جوئی های پزشکی

هدف از چاره جوئی پزشکی در مداوای پيکرهای سرطان زده جلوگيری از رشد سلول های سرطانی و کلاً از بين بردن آنها است. استفاده از اشعه های سوزانندهء نسوج سرطانی، انجام جراحی برای خارج کردن نسوج سرطان زده، و استفاده از داروهای شيميائی، که از طريق روش های مختلف "شيمی درمانی" وارد بدن می شوند، قادرند که توانائی سلول های سرطانی را در امر رشد و بازتوليد تقليل داده و يا متوقف کنند.

پيکر جامعه ای سرطان زده نيز محتاج درمان است. در اين مورد اگر سيستم دفاعی بدن قادر باشد که رشد سلول های سرطانی را متوقف کند نيازی به روش های ديگر درمانی نخواهد بود اما مشکل در آن است که سلول های سرطانی، در عين هجوم به اندام های مختلف، سيستم دفاعی طبيعی بدن را نيز مورد حمله قرار داده و آن را تضعيف می کنند و عاقبت کار بدانجا می کشد که هيچ «تقويت خارجی» نيز مدد رسان پيکر انسان نيست. در اينجا است که پيکر سرطان زده در معرض اشعه ها و شيمی درمانی و جراحی قرار می گيرد.

اگر حکومت اسلامی مستقر بر کشورمان را مجموعهء غده های سرطانی تلقی کنيم که وطن مان را به سوی مرگ کشانده اند، و اگر قبول کنيم که تجربهء قيام دانشجوئی 78 و جنبش 88 نشان داده که اين بدن قادر نيست از خود در برابر حملهء غدد سرطانی دفاع کند، آنگاه روشن است که اين پيکر را بايد به بيمارستان برد و به دست جراحان و متخصصين تشعشات لازم و شيمی درمانی سپرد؛ چرا که بدون معالجهء سريع و درست، سرطان سراسر پيکر را (چه در سطح يک فرد، چه در سطح جامعه و چه در سطح بشريت) فرا خواهد گرفت و مجموعه ای از اغتشاش و کشتار و مرگ خواهد آفريد.

از نظر من، «تحريم اقتصادی» نوعی «شيمی درمانی» است و بخصوص در مورد کشوری تک محصولی که می تواند مبالغ دريافتی از فروش نفت و گاز خود را در راستای تقويت غده های سرطانی گسترنده اش خرج کند، حکم نوعی جلوگيری از خون رسانی به غده های سرطان زده را دارد. متأسفانه هنگامی که قدرت تدافعی بدن انسان ضعيف و بی فايده می شود، تصميم گيری از عهدهء مريض برداشته شده و به دست پزشکان و بيمارستان ها می افتد. اگر شيمی درمانی را نوعی تحريم يا محروم ساختن غده های سرطانی از رسيدن خون حاوی غذا و اکسيژن بدانيم، آنگاه بايد منتظر آن هم باشيم که «پزشکان» بجائی برسند که جراحی را لازم ببينند. اين اقتضای طبيعی بيماری در جهانی است که روز به روز کوچک تر شده و در پيکر آن منافع کشورهای مختلف در هم بافته می شوند.

البته هميشه می توان منتظر بود که معجزه ای رخ دهد و پيکر بيمار قدرت دفاعی خود را باز يابد و از «داخل» بدن غده های سرطانی را از ميان بردارد، اما بهر حال «معجزه» نام ديگر وقايع غيرقابل انتظار و پيش بينی است و نمی توان در مداوای پيکری سرطانی تنها به انتظار وقوع آنها نشست.

 

اثرات جانبی شيمی درمانی

اما شيمی درمانی دارای اثرات جانبی بسيار متعدد و متنوعی، همچون ريزش موی بدن تا از کار افتادگی بسياری از اندام ها نيز هست. و از جمله مهمترين اين اثرات جنبی ضعيف تر شدن سيستم دفاعی بدن، سوختگی و انهدام سلول های سالم نزديک به غدد سرطانی، و نيز بالا رفتن احتمال بروز بيماری های مختلف ديگر است(3). يعنی استفاده از تشعشات و شيمی درمانی عموماً و تا کنون دارای دقت لازم برای هدف قرار دادن فقط سلول های سرطانی نبوده و سلول های سالم را نيز مورد حمله قرار می دهند.

به همين دليل، تا پيدا شدن راه حل هائی همچون خرده تکنولوژی ها (نانو تکنولوژی ها)ی مربوط به هدف گيری دقيق نسوج سرطانی(4) و آسيب نرساندن به سلول های سالم، تصميم گيری برای کاربرد تشعشات سوزhنندهء نسوج و شيمی درمانی امر مشکلی است، بطوری که برخی از مبتلايان به سرطان که از عوارض و اثرات جنبی اينگونه درمان ها رنج می برند از قيد اينگونه معالجات گذشته و ترجيح می دهند بدون شيمی درمانی و تحمل اثرات جنبی آن با بيماری خود بسازند.

در اينجا لازم است بدانيم که اگرچه متوقف کردن شيمی درمانی ممکن است آسايشی کوتاه مدت برای بيمار بوجود آورد اما همين امتناع از ادامهء معالجه امکان ادامهء رشد سلول های سرطانی را فراهم کرده و کل بدن را دچار مخاطره می سازد.

اگر به تشبيه مورد نظرمان برگرديم می بينيم که کاربرد تمهيدات لازم در راستای تغيير و انحلال حکومتی که با زور و سرکوب به عمر خود ادامه داده و هر دم در پيکر جامعه رشدی مزاحم دارد فرق چندانی با پيدايش غدهء سرطانی در پيکر فرد آدمی ندارد و، متأسفانه، آسيب های ناشی از کوشش برای امحاء غدد سرطانی بقيهء پيکر بيمار را نيز مورد اذيت و ايذاء قرار می دهد.

شايد کمتر مردمی همچون ايرانيان داخل کشور از اثرات جانبی تحريم های اقتصادی زيان ديده و آزار کشيده باشند. بی اخلاقی، غارت و دزدی، سرکوب و تجاوز و شکنجه و کشتار زبان روزمرهء غده ای سرطانی به نام حکومت اسلامی بوده است و، در همان حال، تحريم های تحميل شده بر سيستم از جانب بيرونيان، با افزايش گرانی، تورم، بي کاری، قحطی و نابسامانی، همهء مردم ما را به استيصال کشانده است.

بدين لحاظ، نمی توان خوشحالی و نفس کشيدن راحت مردم در پی امضای قراردادهای اخير ژنو را درک نکرد و حتی با خوشحالی مردم خوشحال نشد. اما اين خوشحالی ها تنها بر زمينهء يک نگرانی بزرگ و بلند مدت رخ می دهند: با توقف شيمی درمانی، سلول های سرطانی نيز از خطر جسته و می توانند به رشد کشندهء خود ادامه دهند.

 

گفتگوی سلول سرطانی با درمانگر

          متأسفانه، تشابه «پيکر سرطان زده» با «جهان مدرن دچار حکومت های سرطانی شده» در اينجا پايان می گيرد و تفاوتی اساسی در کار می آيد: غدهء کشندهء سرطانی می کوشد تا پزشکان را قانع کند که دست از شيمی درمانی بردارند و در عوض خيال شان راحت شود که او از گسترش به قلمروهای ديگر دست برداشته و تنها به انهدام پيکری که در آن خانه کرده می پردازد!

يعنی غدهء سرطانی قادر است در ژنو بر سر ميز مذاکره با پزشکانی، که 1+5 نام گرفته اند، بنشيند و، با دادن امتيازاتی مطلوب آنان، خود را از خطر متلاشی شدن و انحلال برهاند و، در عين حال، مطمئن باشد که می تواند اين پيروزی را، همچون پيروزی سلول های سالم، به خود آنها بفروشد و مردم را به شادمانی و پايکوبی در خيابان بکشاند.

بدينسان، سختی های ناشی از تحريم ها، افسانهء «حق مسلم» و ثروت هنگفتی که به پای آن ريخته شده را نيز به دست فراموشی می سپارند تا، با گوشت و تخم مرغ ارزان تر، سلول های سالم را به رضايت بکشانند.

و اينجا است که حرص و طمع ِ، بقول نظامی گنجوی، "طبيبان آدمی کش»، اثر خود را آشکار می سازد و داستان تشبيهی که من کوشيده ام بسازم بسرعت از واقعيت به دور می افتد. اين «طبيبان» نام های مختلفی دارند. برخی ها آنها را «امپرياليست» می خوانند، برخی «مستکبر»؛ برخی آنان را مصلح می دانند و برخی جنگ آور و يران ساز. و اسم آنان هرچه باشد، بايد ديد که آنها به سودای چه منافعی بر سر ميز مذاکره با غده های سرطانی ظريف و روحانی می نشينند، تعهد می کنند که براندازی رژيم را از روی ميز کار خود بردارند، و اگر غده های خطرناک تعهد کنند که به منافع گستردهء اين طبيبان آسيب نرسانند چشم خود را از رديف بلند چوب های اعدام و استقرار اوباش و اجامر بر رهگذرها ببندند و صدای شاملو را نشنوند که از «کباب قناری بر آتش سوسن و ياس» خبر می دهد.

 

نقش خارج کشور

          در اين ميانه اما نبايد يک «عنصر تقويت کنندهء سيستم دفاعی بدن» را نيز از قلم انداخت. جمعيت بزرگی از ايرانيان، قبل از آنکه دست سلول های سرطانی به آنها برسد، از منطقهء نفوذ آنها گريخته و به «خارج» پناه آورده اند. آيا اينها نمی توانند در راستای نجات مردم وطن بيمارشان کاری انجام دهند؟ آيا نمی توانند همين «طبيبان آدمی کش» را وادارند که به تشکلات ايرانيان مهجر و فراری و پناهنده همچون بديل بالقوهء حکومت سرطان بنگرند و اين امکان را فراهم آورند که اين نيرو نيز در راستای مبارزه با آن حکومت کارا و توانا شود؟ براستی اگر طبيبان مذکور بخواهند مشکل حکومت سرطانی را از طريق روش مذاکره حل و فصل کنند آيا، جز خود غدد سرطانی، طرف مذاکرهء ديگری هم وجود دارد که بتواند مسير مذاکره را به سود مردم ايران بچرخاند؟

          امروز ديگر همه می دانيم که مقصود چيست و طرف غايب مذاکره را چه کسانی تشکيل می دهند. پس، لزومی ندارد که من وارد بحث های مربوط به آنچه «ايجاد اتحاد اپوزيسيون» و ساختن «آلترناتيو سکولار دموکرات» نام دارد شوم و، پس، تنها به بيان اين نکته اکتفا می کنم که «ما اگر نمی خواهيم بخشی از حل مسئله باشيم لااقل بکوشيم که جزئی از صورت مسئله قلمداد نشويم». به نظر من مخالفان نظر دکتر نيکفر از اين مقوله اند.

 

1. http://isdmovement.com/2013/11/111113.Mohammadreza-Nikfar-Trapped-in-the-constraints-of-biographies.htm

2. http://www.cancer.gov/cancertopics/cancerlibrary/what-is-cancer

3. http://www.cancer.gov/cancertopics/coping/physicaleffects/chemo-side-effects

4. http://scholar.google.com/scholar?q=nanotechnology+and+cancer&hl=en&as_sdt=0&as_vis=1&oi=scholart&sa=X&ei=NCaWUqqTKoTmoASlkYLIDw&ved=0CDsQgQMwAA

  

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

  

نظر خوانندگان

يک دکتر متخصص معالجات سرطان: دکتر نوری علای گرامی. من جمعه گردی اين هفتهء شما را خواندم و کاملاً با تشبيه رژيم اسلامی به سرطان موافقم. در واقع، بعنوان کسی که در حوزهء معالجات سرطانی کار می کند، من مدت ها است که به اين تشابه پی برده ام اما نکته ای فراتر از آنچه شما می گوئيد هم دارم که به تشابه رژيم اسلامی با «سرطان گسترنده (متاستاتيک)» مربوط می شود. به اعتقاد من، و برخلاف رژيم قبلی (که عاقبت نشان داده که رژيم بدی هم نبود)، اين رژيم يک شبه از بين رفتنی نيست. دليل هم آنکه، درست همچون «سرطان گسترنده»، اگرچه يک غدهء سرطانی اصلی وجود دارد (بگيريم حکومت را) اما، در عين حال، سرطان در سراسر بدن پخش شده است (بسيج، گروه های مقاومت مساجد، هسته های گزينش، بسيج دانشجوئی، و بسياری ديگر از اين مراکز سرطانی در پيکر جامعه). در نتيجه، اگر ما قادر شويم که غدهء اصلی سرطانی را از بدن خارج کنيم، گستردگی سرطان (به معنای گستردگی بنيادگرايان در هر حوزهء اجتماعی) ادامه يافته و همچنان بصورت مسئله ای چالش برانگيز عمل خواهد کرد. لذا، به اعتقاد من، خبر بد آن است که عليرغم همهء نفرت و مقاومت مان در برابر واقعيت ها، تغيير رژيم در ايران روندی بسيار بطئی و کند خواهد بود. اما خبر خوب (که آشکارا اعتقاد و اميد شخصی من است) اينکه، دقيقاً برعکس سرطان گسترنده (که سخت کشنده است و علاجی برای آن وجود ندارد)، فروپاشی رژيم روزی متحقق خواهد شد. در پايان گفته باشم که من يکی از علاقمندان نظرات شما هستم (هر چند که گاه بعلت جملات طولانی مطلب ـ که البته بصورتی بسيار منطقی کنار هم می آيند ـ  راه خود را در خواندن مقالات تان گم می کنم). در عين حال اگر قرار شود نظر مرا نيز منعکس کنيد ترجيح می دهم نام واقعی ام آشکار نشود. با بيشترين تشکرات و بهترين آرزوها.

 

فيروز: آقای دکتر، جواب این جمعه گردی شما در روز شنبه 13/22/11 بوسیله استاد دکتر مرتضی محیط بطور واضح داده شده است و من احتیاجی نمی بینم که در این مورد چیزی بگویم. خشم شما از وجو د نهضت سبز و حرکت مر دم برای رسیدن به اهداف مترقی انقلاب 57 است. این است که هرگونه حرکتی که در جهت عقب راندن ارتجاعیون حاکم انگلیسی ساخته در داخل توسط  مردم صورت می گیرد برای سرکار عالی ناخوش آیند است. چرا روحانی و ظریف می شوند غدهء سرطانی؟ چرا مذا کرهء ژنو و عقب نشستن از مواضع ناهنجار 8 سال احمدی نژاد، که باعث شادی عموم مردم می شو د برای شما رنج آور است؟ آیا آن جناب دچار خشم و دگماتیسم نیست؟ بظن قوی شما از بافت سیاسی درون کشور بی اطلاعید، و یا عشق به سازمان خود سا ختهء «سکولار های سبز دمکرات انحلال طلب» کورتان کرده که واقعییا ت و مبارزه مر دم ایران را نمی بینید. رفع خطر جنگ، بر داشتن تدریجی حصر اقتصادی و عقب نشاندن ارتجاعیون رژیم کشتار (حجتیه – مصباح و محمد یزدی – احمد جنتی و حسین شریعتمداری) دست آورد مبارزات پی گیر مردم ایران است و باعث خوشحالی عموم مردم ایران.

 

امیر: آقای فیروز توجه شما را به این قسمت از مقالۀ بالا جلب می کنم: «مقالهء حاضر بر بنياد اين ادعا نوشته شده که بين حضور حکومت اسلامی در پيکر کشورمان و پيکر کل بشريت، و پيدايش غده های سرطانی گوناگون در پيکر آدميان، تشابهات بسياری وجود دارد؛ و درست به اين لحاظ است که اطلاق عبارت "حکومت کشتار" به اين رژيم از جانب آقای محمدرضا نيکفر امری کاملاً دقيق و درست و پزشکانه است!» و یا « من ... همهء نظام های پيشامدرن را "سرطانی" تلقی می کنم.» شما چگونه از مقالۀ مذکور، با بندهایی که ذکر شد، به این نتیجه رسیدید که برای دکتر نوری علا «هرگونه حرکتی که در جهت عقب راندن ارتجاعیون حاکم ...در داخل توسط مردم صورت می گیرد... ناخوش آیند است.» و یا «از وجود نهضت سبز و حرکت مردم برای رسیدن به "اهداف مترقی انقلاب 57 " خشمگین است». از اینها گذشته، مقصودتان از اهداف مترقی انقلاب 57 " چیست؟ رژیم ولایت فقیه!؟ یا جمهوری هرگز وجود نداشته و به خاک ذلت نشسته با تمام رهبران معتدل اش که از نظر خطبای خرفت و هفت خط خطه خوف و خون‌ریزی مهدور‌الدم اند!؟ مخالفت و مغلطه هم حدی دارد.      

 

علیرضا: متاسفانه شما هنوز هم به مدل « حق و باطل » معتقد هستید و همینطور غرب را «فرشته نجات» می پندارید که از وظیفه نجات ملت ایران کوتاهی کرده است با عرض پوزش و با تمام احترامی که برای شما به عنوان استاد خودم قائل هستم اما تحلیل شما را «ساده لوحانه» می دانم.

 

امیر: آقای علیرضا، در کجای مقالۀ مذکور دکتر نوری علا ادعا کرده که غرب فرشتۀ نجات ایران است و "از وظیفه نجات ملت ایران کوتاهی کرده ." به نظر می‌رسد که این شما هستید که با کمی ساده لوحی مقاله را خواهنده اید! در پایان مقاله آشکارا می‌خوانیم که «امروز ديگر همه می دانيم که مقصود چيست و طرف غايب مذاکره را چه کسانی تشکيل می دهند. پس، لزومی ندارد که من وارد بحث های مربوط به آنچه «ايجاد اتحاد اپوزيسيون» و ساختن «آلترناتيو سکولار دموکرات» نام دارد شوم، پس، تنها به بيان اين نکته اکتفا می کنم که «ما اگر نمی خواهيم بخشی از حل مسئله باشيم لااقل بکوشيم که جزئی از صورت مسئله قلمداد نشويم». کاملا روشن است که نویسنده به شکل گیری آلترناتیو قدرت و تأثیر وضع جدید بر سمت گیری نیروها اشاره می‌کند.

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه