تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

4 اسفند ماه 1393 ـ 23 ماه فوريه 2014  

بازی، بعد از اوباما

کوشان ماد

عباس عراقچی، در اولین مصاحبه با شبکهء یک تلویزیون نظام اسلامی بعد از انتصاب روحانی، جمله ای گفت که کسی بدان دقت نکرد. گفت «وظیفهء آقای ظریف و دولت روحانی رفتن پای میز مذاکره است. ولی این بدان معنی نیست که سیاست ما در دورهء آقای احمدی نژاد اشتباه بوده. خیر. آن روز ما سیاست مان تحمل فشارها و پیشبرد برنامهء هسته ای بود تا بتوانیم به نقطه ای برسیم که امروز با آن دستاوردها پای میز معامله یا مذاکره برویم!» او به همین سادگی همه چیز را گفت ولی ما دیر متوجه می شویم؛ حتی ساده ترین گفتارها را.

پشت سر هم مقاله و خبر و تحلیل که ظریف و کری قدم زدند، دوباره قدم زدند، سه باره قدم زدند، از پشت پنجره به هم چشمک زدند، مذاکرات به دور دوم رسید، به دور سوم رسید و... ولی کسی نمی پرسد دربارهء چه سخن می گویید؟ کدام مذاکرات؟ مذاکرات بر روی چه چیزی؟

می گویند نظام اسلامی در سودای ساختن بمب اتم است تا، با الگو گرفتن از کرهء شمالی، بقایش را بیمه کند. ولی، به باور من، سال هاست که این بازی هسته ای نظام، نه الزاماً برای دستیابی به سلاح اتمی و استفادهء دور از تصور آن، که برای دسترسی به یک وجه المعامله با غرب، و بخصوص امریکا، براه انداخته شده است. حکومت اسلامی، که سالیانی است با بحران مطلق مشروعیت و مقبولیت بين مردم اش دست و پنجه نرم می کند، چاره ای ندارد جز اینکه جبههء خارج را برای خود محکم کند. نظام اسلامی نیک می داند که در کشوری مثل ایران، تعامل یا تقابل ابرقدرت ها با حکومت نقش مهمی در برپایی یا سست شدن پایه های آن حکومت دارد؛ بخصوص که نظام حکومتی مقبولیت اش را نزد مردم از دست داده باشد.

از این جهت، خودش بیشترین سعی را می کند تا پشت پرده به دست بوس امریکا و پابوس اروپا مشرف شود و فرستاده هایش هم، که در لباس اپوزیسیون عمل می کنند، بیشترین تلاش را می کنند تا از هرگونه ارتباط میان اپوزیسیون و دول غربی، به منظور مدد گرفتن، جلوگیری شود و هرگونه اقدامی در اين مورد را معادل بی حیثیتی سیاسی ترجمه کرده و هوار بزنند.

به گفتهء برخی صاحب نظران، نظام اسلامی در ماجرای گروگانگیری و در ازای استرداد گروگان ها یک تضمین نانوشته از سوی آمریکا گرفت که به هیچ وجه پروژهء تغییر رژیم را روی میز کاخ سفید نگذارند. وامروز هم، که امکان گروگان گیری مجدد وجود ندارد، برنامهء هسته ای را به عنوان  ضمانت نامه  این معامله با غرب قرار داده است. آنچه در حال رخ دادن است، نه مذاکرات هسته ای ایران و گروه 6، که در اصل مذاکرات کاملاً سیاسی می باشد؛ چونانکه جان کری، وزیر خارجهء امریکا، علناً اذعان کرد که « اگر به توافق سیاسی نرسیم مذاکرات را رها می کنیم!» پس موضوع «توافق سیاسی» ست و نه تعداد و قد  و بالای سانتریفوژها.
          حکومت اسلامی بازی درستی را پیش گرفته. چنانچه در ابتدای متن اشاره شد، آقای عراقچی همه چیز را رک و راست بیان کرد. آنها ابتدا خاتمی را، که با سر دادن بانگ مصالحه خروس بی محل مذاکرات بود (و بازی را درست نگرفته بود) با احمدی نژاد عوض کردند. احمدی نژاد وظیفه اش همین بود که انجام داد: کاغذ پاره خواندن تحریم ها، بریدن ترمز عقلانیت، و راندن به سمت جلو با همهء هزینه های کمرشکن برای مردم و کشور؛ تا نظام به نقطه ای  برسد که کارت بازی مناسبی را در دست داشته باشد. سپس چهره ها عوض شد. این نظام همان نظام اسلامی هست. احمدی نژاد یا روحانی یا هر کس دیگر، همگی بازیگرانی هستند که هر کدام نوبت شان برسد بر روی صحنه می آیند.

احمدی نژاد به بهترین وجه کارش را تمام کرد و آنگاه نظام اسلامی آقای روحانی را با 50.5 درصد آراء «انتصاب» کرد. بله انتصاب کرد. چون هر عقل سلیمی می داند که اگر میل به او نبود براحتی با اعلام 49 درصد می توانستند انتخابات را به دور دوم بکشانند و محل شک و تردیدی هم نبود. همین عدد 50.5 درصد نشان می دهد که روحانی نه منتخب مردم که منتصب نظام اسلامی می باشد.

او بدرستی آمد و مذاکرات را به تیم «گرین کارتی» اش به رهبری ظریف و وزارت خارجه منتقل کرد تا از تمام رابطه های این شخص در دالان های سیاست واشینگتون و لابیست های نظام اسلامی، که با ظريف رابطهء حسنه و دوستانه داشتند استفاده کند و اين فاز مذاکره را پیش ببرد؛ آن هم نه مذاکره برای یک «تفاهم هسته ای» بلکه گرفتن یک کارت تضمین و بيمه.

تمام آنچه از نامه نگاری حسین اوباما به خامنه ای و پاسخ های محترمانهء! خامنه ای به اوباما گزارش می شود هیچ چیزی نیست جز گام برداشتن به سوی این مطلوب. هر دو طرف هم روی این موضوع به تفاهم رسیده اند. حسین اوباما، مورد حمایت لیبرال های آمریکا، برای چنین آرایشی در وضعیت سیاسی آمریکا ببود که توسط بمب های رسانه ای بر روی صحنه کاخ سفید فرستاده شد (نه تنها ایران بلکه سیاستی از این جنس در تمام منطقه، که می بینیم چگونه کار بجایی رسیده که همه به جان بشار اسد دعا می کنند که مبادا برود که با رفتن اش سوریه می رود!)

در مورد اینکه نهایت این معامله به کجا خواهد رسید به نظر می رسد، با توجه به اینکه اوباما همین یک برگ را برای کسب اعتباری در دورهء نه چندان موفق ریاست جمهوری اش در دست دارد، و نظام اسلامی و خامنه ای هم دنبال چنین فرصتی هستند، بعید نیست که یک تفاهم نامه نیم بند هسته ای را داشته باشیم که یک توافق نامهء تمام بند و محکم سیاسی مبنی بر برداشتن هرگونه طرح تغییر رژیم ایران از روی میز سیاست ایالات متحده آمریکا پیوست آن است.

می گویند که وقتی چنین ضمانت نامه ها و معامله های نانوشته سیاسی میان دو کشور رد بدل می شود معمولاً با تغییر دولت ها و احزاب، پایبندی به آن لااقل در عرف سیاسی امری ضروری و معمول است. ولی با نگاهی به ترکیب جديد کنگره و سنای آمریکا، و گارد محکم نتانیاهو و لابی مقتدر اسرائیل در آمریکا، و با توجه به ورشکستگی نظام اسلامی در تمام وجوه، از اجتماعی و فرهنگی گرفته تا اقتصادی و حتی سیاست داخلی، می توان ديد که دوردست های چنین موافقت نامهء موقتی میان اوباما و خامنه ای، امیدی به بقای نظام اسلامی را با خود ندارد. البته اگر نظام اسلامی بتواند تا در دو سال مانده به پايان دورهء اوباما چنین برگ برنده ای را بگیرد و به اوضاع نابسامان اش سر و شکلی، هرچند سطحی، بدهد باز، به قول معروف، مویی از خرسی غنیمت است. ولی آنچه که حکومت اسلامی به آن دقت نکرده شاید وضعیت نارضایتی فزایندهء اجتماعی و، در نتيجه، نفرت ریشه دار شدهء از این نظام نالایق در باور و ذهن ملت ایران است که این جامعه را با جامعهء ایران سال 57 دارای تفاوت های چشمگیری می کند؛ تفاوت هایی که سیاسیون نسل بعد کاخ سفید ( که شاید امروز در کنگره و سنا بانگ رجز برای اوباما سر می دهند تا یکسره سیاست هایش را به بایگانی تاریخ بسپرند) نیک در نظر دارند و می دانند که، با تکیه بر آنها، براحتی می توانند هرنوع موافقت نامه و ضمانت نامهء سیاسی را که اوباما برای نظام اسلامی صادر کند باطل کرده و از پروژه های احتمالی تغییر رژیم در ایران، که در صورت بازآرایی اپوزیسیون این نظام حتماً راه خود را بروی میزهای تصمیم گیری واشینگتون پيش می برند، حمایت قاطع و موثر کنند.

این وسط آنچه که رسانه ها و قلم بدستان اپوزیسیون باید برای خوانندگان خود تشریح و توضیح دهند نه اعلام خبر تعداد قدم های جان کری و ظریف (که هیچ اهمیت و ارزشی برای ملت ایران ندارد) بلکه تبیین افق های دوران پس از دولت اوباما در کاخ سفید می باشد؛ تا مردم هم کورسوهای امید را بجویند هم وارد بازی های سرگرم کنندهء نظام اسلامی نشوند.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه