تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تاريخ و قضاوت تاريخی
محمد جعفری
آيا برای قضاوت تاريخی در باره شخصيتی و يا جريانی يکصد سال بايد صبر کرد؟
«اينکه گفته می شود برای قضاوت تاريخی در بارهء شخصيتی و يا جريانی يک صد سال بايد صبر کر؛ و يا اينکه تا يک صد سال نگذرد جريانی و يا شخصيتی تاريخی نمی شود، به نظر می رسد که اينان تاريخ را جريانی ايستا و يا وقايع و رويدادهايی که دم بريده هستند تصور کرده اند».
پاره ای از تاريخدانان برآنند که پس از وقوع حوادث و رويدادها، بايد دست کم يک صد سال صبر پيشه کرد تا به تاريخ متصل شوند و پس از آن می توان به کوهستان تاريخ رفت و به تجزيه و تحليل گذشته پرداخت. بعضی از تاريخدانان و روشنفکران ما هم چنين تصور می کنند که برای قضاوت تاريخی در باره شخصيتی و يا جريانی يکصد سال بايد صبر کرد؟ و يا اينکه تا يکصد سال نگذرد جريانی و يا شخصيتی تاريخی نمی شود، به نظر می رسد که اينان تاريخ را جريانی ايستا و يا وقايع و رويدادهای دم بريده تصور کرده اند. اينکه می گويند قضاوت را به تاريخ، آن هم به صد سال بعد موکول کرد، اين فرار به جلو و فراموش کردن عقبه ای است که بعضی نتايج به دست آمده در مورد آن شخصيت و يا جريان و يا خود به هر دليلی باب طبعشان نيست که در زمان حال روشن و هويدا شود.
نه تنها بعد از يکصد سال آن جريان تاريخی و يا شخصیتی باز نمی شود، بلکه بسته و تاريکتر از تاريک می شود. وقتی هم اکنون کسانی که خود آمر، عامل، دست اندر کار، و يا مطلع و در جريان امور واقع قرار گرفته و زنده هستند، نسبت به آنچه اتفاق افتاده قضات نکنند و آن را به صد سال بعد واگذار کنند، اولاً بعد از صد سال آن قضاوت به چه دردِ نسلی که با پوست و گوشت و خون خود نتايج آن اعمال را چشيده می خورد و ثانياً چگونه حقيقت از لابلای ، قلم به مزدان حکومتی و تاريخسازان يک سويه که تا بخواهی مردم را با مطالب خلاف واقع و حقيقت، روزانه بمباران می کنند، روشن و آفتابی می شود ؟ حد اقل تاريخدانان خوب آشنا هستند که پيامبر اکرم فرمود: هم اکنون که من زنده هستم بسيار دروغها که از زبان من می گويند و لعنت خدا بر کسانی که باد که به من دروغ می بندد. امام علی نيز نظير چنين مطلب را بيان کرده است و می دانند، وقتی معاويه بر کرسی خلافت نشست، تا می توانست چهره امام علی را به حدی مخدوش کرده بود که وقتی به مرد شامی گفتند که امام علی در محراب نماز کشته شد، گفت: مگر علی نماز هم می خواند. آيا حکومتها توتاليتر امروزی و از جمله ولايت مطلقۀ فيه به غير از اين می کند؟ شما يک وقتی برای پيدا کردن حقيقت يک قضيه ساده مثلاً دست بسته و يا باز نماز خواندن و يا مسح را اينطور و يا آنطور کشيدن در بين دو گروه شيعه وسنی با وجودی که مسلمانان از زمان رسول خدا تا به امروز نماز خوان و وضو گير بوده اند، قادر نيستند که با هم کنار بيايند و به درستی دريابند که پيامبر آيا دست بسته و يا باز نماز می خوانده و يا اينطور و يا آن طور مسح می کشيده است؟ چگونه می خواهيد وقايع اتفاق افتاده را که خود در آن شرکت داشته و ادراک کرده ايد، به ديگران بعد از صد سال واگذار کنيد که در آن مورد قضاوت تاريخی بکنند؟ و چرا نبايد خود ما که در آن شرکت داشته و يا آن را ادراک کرده ايم ، برای نسل حاضر و نسلهای آينده وقايع را برايشان عنوان کنيم و قضاوت خود را هم حد اقل در موادری که برايمان مسّجل است بکنيم؟ به عنوان مثال اگر جريان نازی و هيتلر را به صد سال بعد برای قضاوت واگذار می کردند، علاوه بر اينکه بسياری از آن وقايع و رويداد ها قلب می شد و تغيير پيدا می کرد، از آن جريان و هيتلر جز پاره ای از وقايع دم بريده چيزی باقی نمی ماند.
بنابراين عنوان کردن قضاوت تاريخی بعد از صد سال قضاوت نادرستی است و برای فرار از بعضی جهات است چرا؟ از جمله به اين علت کسانی که خود در امور گذشته دست داشته و يا شاهد وقايع و رويدادها بوده اند، به منظور پوشاندن و روشن نشدن بخشی از رويدادها حرف خود را در لباس بعضی از تاريخدانان می زنند. حال اين تاريخدانان در کدام زمره و تفکر قرار دارند بماند. گمان نمی کنم که برای هر روشنفکر و يا تاريخدانی روشن نباشد که در هر رويداد تاريخی، در زمانی که وقايع در حال اتفاق اند، به دليل وجود روابط قدرت و حضور سلطه ايدئولوژيک که مانع جدی برای تحقيق تاريخی و اجتماعی تلقی می شود (البته به استثنای امکانات فراوانی که برای تدوين انواع ثناگويی ها و تملق ورزی ها و هر تغيير و تحولی را مرهون زحمات و تراوشات مغزی معظم معرفی کردن موجود است) امکان تحقيقات تاريخی روشنگرانه به شدت محدود است.
نه اين که در دوران سلطه، تاريخی نگاشته نمی شود، بلکه بسيار هم از سوی حاکميت ها مورد توجه است و همين نفس توجه و تمرکز نظام سلطه و سرمايه گذاری سنگين آن است که کار را بر پژوهش های مستقل سخت می کند. يکی از ويژگی های چنين فضاهای غيردموکراتيکی اين است که کسانی با انواع حمايت های مالی و معنوی دست به تدوين و تحليل و نشر انبوه تاريخ، آن گونه که مورد پسند نظام حاکم است، می زنند. در نتيجه اين نوع کارهای فرمايشی، رويدادها و حوادث غالباً به صورت تزئيينی بازسازی می شوند و پديده ها بدون يک ارتباط معنادار مستمر درونی و معمولاً همراه با انواع تحريفات در مورد نقش واقعی اشخاص در آن ها، به تصوير در می آورند. در اين دسته تاريخ نگاری ها خواننده بايد فوق العاده متبحر باشد تا به حقيقت پديده ها پی ببرد. افزون بر اينکه بسياری از آنها به زير خاک مدفون می شود. اينکه گفته می شود برای قضاوت تاريخی در باره شخصيتی و يا جريانی يکصد سال بايد صبر کرد؟ و يا اينکه تا يکصد سال نگذرد جريانی و يا شخصيتی تاريخی نمی شود، به نظر می رسد که اينان تاريخ را جريانی ايستا و يا وقايع و رويدادهايی که دم بريده هستند تصور کرده اند. اين دسته را گمان براين است که تاريخ تنها به معنای وقايع گذشته است که در آن نبايد سراغ امور مستمر را گرفت و به زمان حال و آينده ربط محکمی ندارد. در اين ديدگاه، ظاهراً به دليل وجود استبداد، کمتر به اين نکته بديهی توجه می شود که زمان حال، در هر فضای سياسی و عمومی که قرار گرفته باشيم، در خود و با خود، گذشته را در بردارد و همزمان هم حامل آينده است. در واقع هر پديده ای يا حادثه ای که جريان پيدا می کند، همزمان به رودخانه جاری تاريخ متصل شده است. به يک معنا بايد گفت، وقتی شرايط زمانی و مکانی برای وقوع يک پديده و يا رويدادی آماده شد و يا به تعبير دقيق تر، ضرورت پذيرفت، آن حادثه و يا رويداد، تحقق خارجی پيدا می کند و همزمان از پرده استتار بيرون آمده و اتصال آن به تاريخ برای همگان آشکار می شود.
از ديد نويسنده، رويدادهای پس از انقلاب 57 که هنوز برای نسل حاضر در ايران و نسل های آينده، تا صورت مسائل تاريخی صد ساله به خود نگرفته است بايد در يک فضای انتقادی عمومی بازخوانی شود. اين رويدادها در گذشته شروع شده اند و در زمان حال همچنان در جريان هستند. کوتاه اين که من بر اين نظرم که همين الان بايد برای آينده نوشت. با اين رويکرد، نوشتن وقايع تاريخی و تحليل آن ها هر چه قدر به زمان وقوع آن نزديکتر باشيم، می تواند به ما در درک واقعی تر آن رويداد تاريخی، آن گونه که رخ داده است، کمک بزرگی کند. در کشورهايی که آزادی بيان پاس داشته می شود، تاريخ دانان همزمان که رويداد جريان پيدا می کند، به ثبت و تحقيق و تجزيه و تحليل و گزارش آن می پردازند و تا جايی که ممکن است سعی دارند با وارسی اطلاعات سره را از ناسره جدا کنند. در چنين جوامعی اندک زمانی پس از وقوع هر رويدادی، غالباٌ کم و کيف آن تا حدود زيادی برای مردم آن کشورها روشن می شود. پس برای بررسی تاريخ ايرانِ پس از انقلاب، هيچ زود نيست.
کسانی که خود تاريخ ساز، مجری، شاهد و يا کارگردانی بخشی از آن وقايع را در دست داشته اند، هر چه نزديک تر به زمان وقوع آن جريان بوده باشند، از آن جا که احتمالاً به ميزان بيشتری از اطلاعات دسترسی داشته اند، به شرطی که هدفشان تقرب به حقيقت باشد، می توانند با دقت بيشتری گزارش کنند. دلايل مختلفی برای اين ادعا می توان ذکر کرد،. از جمله اين که انسان ها، نظر به اينکه درطول زمان نظراتشان تکامل پيدا می کند، غالباً هر چه از زمان وقوع حادثه ای دور می شوند، برداشت فعلی جايگزين توضيح رويداد گذشته می شود. به اين علت غالباٌ مشاهده می شود که يک شخصيت وقتی رويداد ويژه ای را در فاصله زمانی طولانی بيان می کند ، گاه به دو تفسير و يا تحليل و حتی دو بيان کاملاٌ متضاد و متفاوت از آن رويداد واحد می رسد. از سوی ديگر، هرچه فاصله ميان توضيح رويداد و زمان وقوع آن افزايش يابد، به همان ميزان امکان دستکاری در آن، آگاهانه و وناخودآگاه، زيادتر می گردد. و حتی زمانی ممکن است برسد که بخشی از واقعه از حافظه آدمی به طور کلی حذف گردد و بدينسان بيان واقعه و علت اصلی آن تا حدود زيادی مخدوش شود. می توان گفت طبيعتاً کسانی که حوادث و رويدادها را در زمان وقوع حادثه يادداشت کرده و به دستکاری آن نيز نپرداخته باشند و در موقع انتشار نيز در آن نيش قلمی را تغيير نداده و در آن دستکاری نکرده باشند، ضريب صحت گزارش اشان از آن واقعه به ميزان قابل ملاحظه ای بالا می رود.
يکی از مهمترين خاصيت های تاريخ نويسی حال، به جنبه انسان گرايانه آن بر می گردد. بدين معنا که امکان ظلم در مورد کسانی که خود، از نزديک، به عنوان کارگردان، مجری، سهيم و يا شاهد در آن جريان نقش و دست داشته اند و چه بسا با اعمال آنان بخشی از اين تاريخ ساخته شده است، کمتر می شود. زيرا اين احتمال که آن ها هنوز در قيد حيات باشند بيشتر است و بنابراين اگر در بيان يا تحليل پديده ها و جريان ها، حقی از آنها ضايع شده باشد و يا در بيان مطلب کذبی يا قلب حقيقتی رخ داده باشد از اين امکان برخوردار هستند که از خود دفاع کرده و به تصحيح مطالب قلب شده بپردازند.
حال بعد از توضيح فوق اين نکته را خاطر نشان می کنم: که اگر مرحوم آيت الله منتظری دست به نوشتن خاطرات خود نمی زد و به افشای بسياری از جنايات نمی پرداخت، اثبات بسياری از آن هنوز هم برای بسياری غير ممکن میگشت و يا در تاريخ گم می شد. و از اين جهت او خدمت بزرگی به نسل حاضر و نسلهای بعد در جهت روشن شدن مسائل اين دوران کرده است و از اين نگاه،، مرحوم منتظری شخصيتی بود که حاضر نبود نان به نرخ روز نان بخورد و به هر قيمتی قدرت رهبری را برای خود حفظ کند. و يا توضيح وقايع و رويداده را به يکصد سال بعد موکول کند، که اگر کرده بود هر گز آن وقايع چنان روشنائی در تاريخ پيدا نمی کرد و بسياری از آن ها به امّا و اگر های مختلف گرفتار می آمد. افزون بر اين نگران نقد اعمال و کردار خود هم نبود و ازهمه مهمتر از ديد خود به نقدِ برخی از اعمال خود پرداخت و بر خلاف بسياری نگران نبود که نقد اعمال خود، شخصيتش را ملکوک و يا دچار نقصان خواهد کرد و در آينده نقطه ضعفی برايش به حساب خواهد آمد و از اين نگاه بود که منتظری را منتظری کرد.
بر کسانی که معتقدند که برای برای قضاوت در مورد شخصيتی و يا جريانی، بايد صبر کرد تا بعد از صد سال به تاريخ به پيوندد، بايد بگويند، تاريخ دادن چگونه ممکن است در صد سال بعد پی به حقيقت واقعه ای ببرد وقتی که هم اکنون کسانی که خود تاريخ ساز، مجری، شاهد و يا کارگردانی بخشی از آن وقايع را در دست داشته اند، از بيان درست وقايع و يا قضاوت در مورد آن سر باز می زنند؟ و چگونه می توانند به حقايق تاريخ دسترسی پيدا بکنند؟ شايد نظرشان اين است که تا آن موقع بسيار از رويدادها و وقايع اين دوران به زير خاک مدفون شده و چهره بعضی ها و از جمله خودشان همچنان شفاف و زلال به تاريخ عرضه خواهد شد.
آخرين نکته اينکه : آيا انتظار نادرستی است که اينها که خود مدعی بريدن از ولايت فقيه اند بيايند و نکات تاريک تاريخ کشور را برای مردم روشن سازند؟ آيا ينان شک دارند، آنچه در دوران ولی فقيه دوم و تا بحال انجام گرفته و می گيرد، تمامی آن ريشه در دوران آقای خمينی و افکار و اعمال و سنتهای رفتاری او دارد؟ سنگ بنای ديکتاتوری، استبداد دينی بنام خدا و اسلام، غارت اموال مردم، پايمال کردن حقوق و آزادی خدادادی مردم،زجر و شکنجه و داغ و درفش همه و همه در دوران زعامت آقای خمينی ريخته شده است. روش و منش آقای خامنه و ادامه کارش، همان روش و منش و رفتار آقای خمينی و ادامه دهنده راه اوست. من بسيار متعجبم از کسانی که بيهوده کوشش می کنند آقای خمينی را تافته ای جدا بافته از آقای خامنه ای قلمداد کنند و او را از جنايات مبری نمايند، در صورتی که اگر کمی به خود زحمت مطالعه بدهند و بيطرفی را رعايت کنند و حب و بغض هم نداشته باشند، به روشنی درخواهند يافت، که آنچه تا بحال و در دوران ولی فقيه دوم انجام گرفته و می گيرد، تمامی آن ريشه در دوران آقای خمينی و اعمال و کردار او دارد و روشها و عملکرد آقای خامنهای، بسيار با الگوی رفتاری آقای خمينی می سازد، يعنی اينکه دقيقاً همان روش ها است، منتها با ابعاد و اندازه های ديگر. و به همين علت و به زعم من نقد تاريخ و وقايع اتفاق افتاده اين دوران بايد از نقدِ اعمال، رفتار، کردار، و روش و منش آقای خمينی شروع شود. و به وسيلۀ آمرين، عاملين، پژوهشگران و کسانی که آن دوران را خود درک کرده و زنده و بيطرف هستند و دغدغه ديگری جز روشن شدن حقايق ندارند، انجام پذيرد.
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.