تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

11 اسفند ماه 1393 ـ 2 ماه مارس 2014  

سکولار دمکراسی و ایرانیان خارج از کشور

(در چگونگی نیروهای سیاسی)

کامبیز باسطوت

توضيح

            هرچند که نسخهء اول این نوشتار دو سال پیش نوشته شده اما، به نظر نگارنده، مفاد آن هنوز هم می تواند به پرسش هائی که از جانب سکولار دموکرات های ايرانی طرح می شود از دیدگاهی معین پاسخ دهد. این نوشتار بدون ملاحظه در بارهء تمام گروه های سیاسی نوشته شده و صاحب این قلم می داند که پذیرفتن اش برای بعضی ها مشکل و شاید غیر ممکن باشد؛ بویژه چنانچه در کلیت اش دیده نشود. بهر حال، من فکر می کنم که ما باید مراقب باشیم که بیش از این زندگی خود را در سراب سیاسی نگذرانیم و نیروهای سیاسی را آنچنان که هستند ببینیم.

 

صورت مسئله

سکولار دمکرات ها چه کمکی می توانند به مبارزه برای آزادی ایران و برپائی حکومتی سکولار و دمکرات در ایران انجام دهند؟ چه ویژگی های سیاسی و کدام اندیشهء ویژه آن برقراری دمکراسی در ایران را تضمین می کند؟ مگر کلماتی مانند آزادی، دمکراسی، مبارزه با انواع تبعیض ها  و دیگر نام ها و مفاهیم زیبا در میان مخالفان رژیم حکومت اسلامی در سی دو سال گذشته به فراوانی بکار برده نشده است؟ چگونه است که مخالفان سازمان نیافتهء انفرادی و سازمان یافته در گروه ها نتوانسته اند پایگاه وسیع مردمی کسب کنند تا بتوانند حکومت حزب الله را در ایران بطور جدی به مبارزه بطلبند؟ پرسش های فراوانی فکر هر کوشندهء سیاسی در خارج را که هنوز ایران و مردم ایران را بفراموشی نسپرده است، از روی کار آمدن حکومت اسلام سیاسی تا بدرازا کشیدن عمر آن برای سه دههء گذشته، مشغول می کند؛ پرسش هائی که هر کوشندهء سیاسی واقع بین را به سرگیجه و درماندگی دچار می سازد. کجای کار مخالفان سیاسی حکومت اسلامی خراب است؟ آیا ناشی از تک روی سیاسی و گریز از کار منسجم حزبی است؟ آیا مقصر اندیشه های مطرح غالب کوشندگان سیاسی هستند؟ آیا مخالفان حکومت اسلامی واقعاً با آن مخالفند یا اين یک بازی سیاسی است برای خنثی کردن دشمنی مردم با رژیم اسلامی؟ اندیشه های سیاسی مخالفان حکومت اسلام سیاسی تا چه حد از سرشت مخالفت واقعی برخور دار است؟

برای اینکه بتوانیم پاسخ هائی احتمالی برای این پرسش های سرگیجه آور پیدا کرده و و بیان شان کنیم باید سپهر سیاسی کوشندگان سیاسی خارج از ایران را بازبینی نمود تا شاید بتوان گره این معمای سیاسی را باز کنیم. سپهر سیاسی ایران، چه در خارج و چه در داخل ایران، تشکیل شده است از پادشاهی خواهان، کمونیست ها، مصدقی های جبهه ملی، و طیف اسلام سیاسی، از میانه رو اصلاح طلب تا تندروان حاکم بر ایران. این نیروهای سنتی سیاسی همراه با یک نیروی عام سیاسی سکولار دمکرات که انقلاب مشروطیت را به ثمر رساند سپهر سیاسی ایران را تشکیل می دهند. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که کدام یک از این نیروها در پی براندازی حکومت اسلامی هستند؟ يعنی، یک معتقد به براندازی رژیم اسلامی  اولین پرسشی را که باید از خود بکند این است که: کدام یک از این نیروهای سیاسی در پی براندازی حکومت اسلامی هستند؟

پاسخ این پرسش را وابستگان به این نیروها به صراحت و روشنی به ما می دهند. آیا ما می توانیم کمونیست ها، جبهه ملی های مصدقی و اصلاح طلبان مخالف حکومت اسلامی، همه، را در ردیف براندازان حکومت اسلام سیاسی در نظر بگیریم؟ آیا ما می توانیم این گروه را طرفداران دمکراسی و آزادی مردم بحساب بیاوریم؟

و برای اینکه زیر و بم این پاسخ منفی را گسترش دهیم اندیشه های سیاسی بايد یکایک آنها را بررسی کنیم. برخورد این نیروهای سیاسی ِ پر مدعا و در موارد بیشماری فریب دهنده را در دو مرحلهء تاریخ معاصر ایران، یکی در تأسیس حکومت اسلامی و دوّمی در تداوم آن، باید در نظر بگیریم و بررسی کنیم.

 

کمونیست ها و چپ ها

هیج نیروی سیاسی کمونیستی هرگز اعتقاد به براندازی حکومت اسلامی را مطرح نکرده است. همینطور ما بخوبی می دانیم که حزب توده و احزاب و سازمان های کمونیستی برای تأسیس حکومت اسلام سیاسی تلاش قابل ملاحظه ای کرده اند. آنچه رژیم اسلامی را برای کمونیست ها و چپ ها این چنین جذاب می کند سیاست های ضد غربی آن است. ما نباید هرگز فراموش کنیم که بزرگترین انگیزهء مخالفت چپ ها با رژیم شاه روابط دوستانهء او با غرب و بخصوص آمریکا بود. می توانيم با اطمینان بگوئیم که سیاست خارجی حکومت اسلامی هیچ چیز از سیاست خارجی رفقا در صورت حاکم شدن بر ایران کم نمی داشت.

اگر باین واقعیت ملموس توجه بکنیم که دنیای آزاد با دمکراسی و پیشرفت های صنعتی بخش خصوصی و انترپنورهایش شناخته می شود، آنگاه می بينيم که اين دنيا همواره از جانب نیروهای طرفدار دیکتاتوری، که کمونیست ها در رأس آنها هستند، تهدید شده است. در همين حال، می بینیم که حکومت اسلامی مسلط بر ايران نيز با کشورهائی که کم و بیش در اردوگاه دشمنی با دنیای آزاد هستند، مانند حکومت های چپ گرای آمریکای لاتین، ونزوئلا، کوبا، پرو، و در آسیا چین، کره شمالی، و در اروپا روسیه ای که همچنان ویژگی های قابل ملاحظه ای از شوروی سابق را نگهداشته است روابط گرمی دارد. قابل تصور نیست که این سیاست خارجی آرمانی ِ کمونیست های ایرانی نباشد.

از آن گدشته، ما نباید محور اندیشهء سیاسی چپ های ایران را فراموش کنیم که نابود کردن اقتصاد بخش خصوصی و مالکیت خصوصی و، به گفتهء اشراف سیاسی کمونیست، تشکیل حکومت کارگری است که نمونهء آن را می توانیم در کرهء شمالی و کوبا، و اگر به تاریخ معاصر رجوع کنیم در شوروی، چین کمونیست و اروپای شرقی، ببینیم.

بنابراین، ممی توان ديد که چرا کمونیست ها با رژیم اسلامی مخالفند. مشکل آنها با رژیم اسلامی وجود بخش خصوصی و مالکیت خصوصی است نه نبودن آزادی سیاسی و رسانه ای یا وجود انبوه زندانیان سیاسی و شکنجه و اعدام آنها.

باید توجه کرد وقتی که چپ ها از آزادی و دمکراسی حرف می زنند حرف شان در چهارچوب درک شان از آزادی معنی دارد و آن به معنای آزادی اَشراف سیاسی کمونیست است، تا هرچه می خواهند با مردم ایران بکنند. درست همانگونه که وقتی خمینی از آزادی حرف میزد منظورش آزادی آخوندها و حزب الله بود تا بتوانند اندام آدميان را بنام قصاص ببرند و یا تمام حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی بانوان را از آنها بگیرند و، با قانونی کردن سن ازدواج برای دختر ها تا نه سالگی، آنها را به موجودات درمانده ای تبدیل کنند و بطور کلی با مردم ایران مانند حیوانات رفتار نمايند، و به راحتی آنها را بکشند و با شکنجه اثری از انسان بودن در آنها باقی نگذارند.

آنچه را سکولار دمکرات ها در غرب و دنیای آزاد و دمکراسی می بینند، و دلیل اصلی روی آوردن و ساکن شدن آنها در کشورهای دنیای آزاد و دمکراسی، کمونیست ها آن را بنام امپریالیسم، سرمایه داری، بهره کشی از طبقهء کارگر و دیگر نام هائی می خوانند که در ادبیات سیاسی کمونیستی و چپ های ایرانی وجود دارد. اينان کسانی هستند که در ادبیات سیاسی خود بیشترین برتری را به سرکوب و تحقیر ارزش های دنیای آزاد می دهند و در این مورد بطور شگفت انگیزی تبلیغات ضد دنیای آزادشان به تبلیغات حکومت اسلامی بر ضد غرب شباهت شگفت انگیزی دارد و از این نظر اين دو مکمل یکدیگر هستند .

اگر توجه بشود، کمونیست ها با وجود گذشت سه دهه از عمر حکومت خون آلود رژیم اسلام سیاسی، همچون حزب الله، حقانیت خود را از مبارزه بر ضد رژیم شاه کسب می کنند و مسئولیت خود را برای بروی کار آوردن حکومت اسلام سیاسی نادیده می گیرند و به بيان شکوه و زاری های خود از حکومت حزب الله بدون خواستن براندازی آن قناعت می کنند.

با این توضیحات مختصر می توان مطمئن بود که کمونیست ها و طیف چپ یک نیروی برانداز رژیم اسلامی نیستند و، در نهایت، همان گونه که برای تأسیس آن مبارزه کردند برای بقایش نیز مبارزه خواهند کرد؛ مگر اینکه شانسی برای حکومت خود ببینند یا با آنچنان جنبش مردمی برانداز حکومت اسلامی روبرو شوند که، برای بقای خود، از سر راه براندازان حکومت اسلامی کنار بروند.

 

جبههء ملی ها

آنچه در سپهر سیاسی ایران نیروی سیاسی به نام «جبههء ملی و مصدقی» شناخته می شود در خارج کشور هرگز بعنوان یک نیروی سیاسی منتقد و مخالف حکومت اسلامی اعلام کننده و کوشنده برای براندازی رژیم اسلامی نبوده است.

اگرچه هرگز نمی توان جبههء ملی ای ها را در دشمنی با غرب و دنیای آزاد در سطح حزب الله و کمونیست ها قرار داد اما، در عين حال، نمی توان آنها را علاقمند و طرفدار دنیای آزاد دمکرات دانست. جبههء ملی ها در واقع اصلاً نیروی سیاسی نیستند که ارادهء مبارز برای دمکراسی را داشته باشند و براحتی آماده اند تا زیر سایهء اصلاح طلبان اسلام سیاسی قرار گیرند.

اشکال این گروه در آن است که به یک حماسهء سیاسی ضد غربی به نام «ملی کردن نفت بوسيلهء دکتر مصدق» چسبیده اند و از اين پايگاه در تبلیغات ضد غربی و دنیای آزاد شرکت کرده و می کنند. يعنی جبهه ملی ای ها همزمان با آنکه خود را طرفدار آزادی و دمکراسی معرفی می کنند ا در تبلیغات ضد غربی و دنیای آزاد شرکت می کنند.

آنها دکتر مصدق را هم به عنوان یک دمکرات معرفی می کنند در حالی که یک دمکرات هرگز به ارکان دمکراسی آسیب نمی رساند. می دانیم که مصدق برای پیشبردن ملی کردن نفت بر پایهء درک خود مجلس سنا و مجلس شورای ملی را منحل کرد و سپس متوسل به رفرادم شد و همچنین شاه را از کشور فراری داد. اگر ما بپذیریم که ارکان دمکراسی ِ ديگرباره زنده شدهء بین 1320 تا 1332 مجلس شورای ملی، سنا، و شاه بوده است و هر نوع ملی کردن نفت باید نتیجهء توافق آنها می بود، در این صورت خواهیم دید که حتی اگر کردار سیاسی او کاملاً درست بوده باشد آن کردار ربطی به دمکراسی خواهی نداشته است.

ما می دانیم که جبههء ملی در تأسیس حکومت اسلامی نقش اساسی بازی کرده و، با جبهه گيری در برابر، بختیار آخرین مانع تشکیل حکومت اسلام سیاسی را از ميان برداشته است. ما میدانیم که کانون وکلای مستقل دادگستری، بعنوان بخشی از جبههء ملی، از خمینی پشتیبانی کرد و مردم ایران را دربارهء اجرای قوانین شرعی حکومت اسلامی آینده در تاریکی نگهداشت. جبههء ملی ای ها، همانطور که خودشان می گویند، برانداز نیستند و در نهایت با اصلاح طلبان همکاری خواهند کرد. بنابراین در  مبارزه برای سکولار دمکراسی نمیتوان روی وابستگان به جبههء ملی حساب کرد.

اما مسلماً آنها نيز، بخاطر کمبود انرژی سیاسی، و مانند کمونیست ها، از رژیم فقاهتی دفاع نخواهند کرد. اگر اسلامی ها بخاطر ارزش ها اسلامی با غرب و دنیای آزاد در جدال اند، و اگر کمونیست ها بخاطر مالکیت خصوصی و سرمایه داری با غرب و دنیای آزاد دشمنی می کنند، جبههء ملی ای ها مچبورند که برای زنده نگه داشتن حماسه ای که از ملی کردن نفت  و مصدق درست کرده اند در تبلیغات ضد غربی و دنیای آزاد شرکت کنند.

 

اصلاح طلبان اسلام سیاسی حاکم

نیروئی که ما بنام اصلاح طلبان حکومت اسلامی می شناسیم همان پدیدهء اسلام سیاسی است که تابگرد (مومنتوم) سیاسی خود در دوران انقلاب 57 را با جذب کادرهای جوان تحصیل کرده در آموزشگاه های سکولار و غیر مذهبی کسب کرده است. جذب چنین نیروی سیاسی ِ بطور کلی جوان و غیر مذهبی توسط خمینی (و به همان وسعت توسط مجاهدین) تا حدود زیادی ناشی از اثر روحیهء تسلیم پذیری نیروهای سیاسی سکولار دمکرات و جبههء ملی بود.

از طرف دیگر شناسائی قابل ملاحظهء این نیروی جوان تازه به سیاست روی آورده از کمونیست ها و چپ ها و گریز از آنها، و بخاطر نبودن انتخاب جذاب سیاسی دیگر، این نیروی جوان انقلابی را بسوی خمینی راند. همچنین نباید فراموش کنیم که شاه و اطرافیان اش مهارت و اطلاع سازمان بندی نیروهای سلطنت طلب را نداشتند تا خود را بعنوان نمایندهء بخشی از مردم معرفی کنند چه برسد باینکه، به رقابت با خمینی، مجاهدین، و کمونیست ها در جذب نیروی سیاسی جوان بپردازند. در حالی که کمونیست ها و چپ ها از تمام امکانات خود استفاده کردند تا نیروهای انقلاب زده را جذب کنند. اما خمینی رقیب دیگری نداشت تا دروغ های سیاسی خود را به جوانان انقلاب زده بفروشد.

کار آموزی سیاسی اسلامی نیروی سیاسی جوان غیر مذهبی که به خمینی و ملاها پیوستند از دوران انقلاب آغاز شد و با برپائی حکومت اسلامی ادامه پیدا کرد. بخش قابل ملاحظه ای از جوانان انقلاب زده با آشکار شدن چهرهء کریه حکومت اسلامی بعلت دیکتاتوری حکومت و درنده خوئی آن در روبرو شدن با مخالفان اش در اوایل انقلاب و در دوران جنگ، که به اراده خمینی به درازا کشیده شده بود، از گرد رژیم پراکنده شدند. جنگ بیرحمانه و خونین بین خمینی و مجاهدین نمایش دیگری از جنایت پیشه بودن اسلام سیاسی را به مردم ایران نشان داد. راه حل و گریز از بربریت خمینی گرائی و طرفداران اش منجر به تشکیل اصلاح طلبان اسلام سیاسی شد که با انتخاب خاتمی به ریاست حکومت اسلامی  به واقعیت پیوست.

پدیدار شدن نیروی سیاسی اصلاح طلب رژیم حکومت اسلامی در سپهر سیاسی ایران به دلبستگان به اسلام سیاسی امید تازه ای دارد. جنبش سیاسی اصلاح طلبان از گسترش وسیعی برخوردار بود اما رهبری آن حاضر نبود از مرز بخطر انداختن بقای حکومت اسلام سیاسی بگذرد. این عقب نشینی نیروی اصلاح طلب ها دست تندروهای اسلامی را که به گرد فقیه خامنه ای جمع شده بودند باز گذاشت تا به کوبیدن نیروی اصلاح طلب بپردازند. خاتمی و سایر اصلاح طلب ها از جنگی سرنوشت ساز با تندرو های فقاهتی، بعلت وحشت شان از سرنگونی رژیم اسلامی، خود داری کردند. این سیاست ِ خاتمی و دیگر رهبران اصلاح طلب منجر به بی اثری و در نهایت مرگ دولت اصلاحات شد. با این وجود اصلاح طلبان به تلاش های خود ادامه دادند و بخاطر آن گرفتار مجازات های سنگینی شدند.

از دور دوّم ریاست حکومت خاتمی فرار اصلاح طلب ها از ایران آغاز شد چرا که از ترس سرنگونی حکومت اسلامی، آنگاه که می توانستند، تندروهای فقاهتی را سرکوب نکردند. این موج اول فراریان اصلاح طلب اسلامی از رژیم اسلامی با موج بزرگتر فراریان اسلام گرای سیاسی بعد از دور دوّم ریاست حکومت احمدی نژاد ادامه پیدا کرد. بدین ترتیب سپهر سیاسی خارج از کشور با دو موج اسلامی های اصلاح طلب روبرو است که، اگر فراریان قبلی انقلاب اسلامی، همچون بنی صدر و رجوی، را هم در نظر بگیریم، سپهر سیاسی خارج از کشور با چهار موج اسلام گراهای فراری از رژیم اسلامی که بنیانگذاران اصلی آن نیز بودند روبرو است که هر کدام ویژه گی های خود را دارند.

آنچه قابل توجه است، اسلامی شدن بیشتر اصلاح طلب ها در خارج است. گویا فرار از زندگی در زیر حکومت اسلامی آنها را به میدان اسلام تخیلی می برد که تا در ايران بودند نمی توانستند واقعیت پیدا کردن آن را تحمل کنند، اما در جغرافیائی دیگر به ایمان مذهبی بيشتری رسيدند. يعنی، بنظر می رسد مخالفت اصلاح طلب ها با حکومت حکومت اسلامی آنها را از مراقبت از بیضهء اسلام غافل نکرده است. می توان این طور تصور کرد که اصلاح طلبان رژیم اسلامی قصد بیرون ریختن اوباش خونخوار گرد فقیه را داشتند و دارند تا باین ترتیب بتوانند چهره ای متمدن از اسلام به دنیا ارائه دهند.

از طرف دیگر، درک فقیه و اطرافیان اش از اصلاحات معادل «پایان رژیم اسلامی» و دادگاه های رسیدگی به جنایت های عناصر حزب اللهی است. به بیان دیگر، چون حکومت اسلامی بروی دروغ، جنایت، تقلب، و دزدی (مصادره) بنا شده است و تمام اين کارها از دید حزب الله، برای پیشبرد اسلام، اخلاقی و شرعی است راه بازگشتی برای خود نمی بیند اما اصلاح طلب ها تصور می کنند چنین راه بازگشتی وجود دارد. با در نظر گرفتن چنین استدلالی از دیدگاه فقاهتی ها و حزب الله اصلاح طلب ها و جبهه ملی ها جنبش های سیاسی برانداز هستند در حالیکه از دیدگاه سکولار های دمکرات آنها در پی تداوم حکومت اسلامی هستند. بدينسان، اگر سیاست های خارجی حکومت اسلامی را در نظر بگیریم نزدیک ترین پشتیبانان طبیعی آنها کمونیست ها هستند.

 

پادشاهی خواهان

آشکار است که طرفداران حکومت پادشاهی یک نیروی براندز هستند اما مشکل پادشاهی خواهان کمبودهای سیاسی اندیشه ورزانه و نظریه یردازانه است. به بیان دیگر، پادشاهی خواهان اعتبار روشنفکرانه و سازمانی ندارند. مشکل بتوان از یک کوشندهء سیاسی پادشاهی خواه حرف زد که خودش از پادشاهی که می خواهد انرژی و لیافت سیاسی بیشتری نداشته باشد. ادبیات سیاسی پادشاهی خواهان بعنوان یک ساختار سیاسی وجود خارجی ندارد. بدون یک پادشاه مقتدر سنتی حاکم که توانائی دادن امتیازات خاصی به مردم داشته باشد چه نیازی برای آن می توان تصور کرد؟ در تاریخ معاصر جهان آنچه رو به محو شدن می رود حکومت های پادشاهی است. همچنین آنچه رهبری سیاسی را بخاطر هوشمندی و شعور، لیاقت، شجاعت، معرفت در میان مردم یک کشور محبوب می کند با خون اَشرافی به نسل های بعد منتقل نمی شود و در دنیای امروز هر فردی کم و بیش امکانات یک سانی برای کمال یافتن با تحصیلات و کوشش خود دارد.

این روزها از پادشاه بيشتر بعنوان نماد وحدت یک کشود و تداوم سنت و فرهنگ آن یاد می شود. این استدلال ها برای حفظ دستگاه سیاسی پادشاهی شاید مؤثر باشد اما برای بازگرداندن آن با مشکل روبرو می شود. حکومت سلسلهء پهلوی، که بدنبال انقلاب مشروطیت تأسیس شد، با وجود اینکه بخش مهم دمکراسی آن را تعطیل کرد تمام اصلاحات آرزومندانهء آن را اجرا کرد. بدون تردید پهلوی ها ایران متجدد را از جهت اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی ساختند و با در نظر گرفتن دیکتاتوری سیاسی حکومت اسلامی و دیگر نیروهای کمین کرده برای حکومت ایران، مانند مجاهدین و کمونیست ها، دیکتاتوری سیاسی آنها بهای اندکی بود که مردم باید می پرداختند تا آن دوران درخشان تاریخی را می داشتند.

با وجود و تجربهء حکومت فاشیستی حکومت اسلامی، بدون تردید، حکومت مشروطه پادشاهان پهلوی حقانیت سیاسی درخشانی در حافظهء تاریخی مردم ایران بجا گذاشته است. پیشرفت های بزرگ اقتصادی، اجتماعی، حقوق برابری بانوان، وزارت آموزش و پرورش آزاد و غیر مذهبی، دادگستری بی اعتنا به شریعت اسلامی، آزادی های اجتماعی و ارجمندی جهانی ایرانیان بخاطر قانونمندی جهانی ایران و غیره سکوی جهش سیاسی مناسبی برای پادشاه احتمالی در تبعید پی ریزی کرده است. نیروی سیاسی پادشاهی خواه دمکرات می تواند بخشی از نیروی سکولار دمکرات برانداز رژیم اسلام سیاسی باشد.

اما اگر پادشاهی خواهان همان دستگاه فکری را حفظ و ادامه دهند که با آن حکومت ایران را به حزب الله تحویل دادند نمی توانند انتظار داشته باشند که در آیندهء سیاسی ایران نفشی داشته باشند. سرنوشت نیروی سیاسی پادشاهی خواه، مانند تمام نیروهای سیاسی دیگر، در دست خودشان است. پادشاهی خواهان برای مطرح شدن در سپهر سیاسی ایران احتیاج به بالا بردن کیفیت اندیشورزی سیاسی خود دارند و دست کشیدن از پاسخ های ساده لوحانه و مقصر دانستن دیگران برای توضیح دادن سرنوشت سیاسی شوم خود.

گذشته و آینده سیاسی، هر دو، نیاز به استدلال و تجزیه تحلیل های منطقی دارد. مخالفان و یا دیگران را مقصر دانستن و گریه وزاری کردن هرگز مشکل سیاسی هیچ نیروی سیاسی را حل نکرده است. دمکرات های پادشاهی خواه مانند هر نیروی سیاسی دیگر احتیاج به متحدان سیاسی از گروه های سیاسی دیگر دارند. چرا که اتحاد سکولار دمکرات های برانداز، با هر نام، برای سرنگون کردن حکومت اسلامی یک ضرورت سیاسی است.

 

مسئلهء اقتصاد و مالکيت

در تحليل وضع موجود و گمانه زنی نسبت به آينده لازم است به دو موضوع اقتصاد و مالکيت توجه کرد. از اين بابت بايد گفت که دو نوع مالکیت در جهان وجود دارد: یکی مالکیت دولتی و دیگری مالکیت خصوصی. این دو نوع مالکیت درجات متفاوتی را در کشورهای گوناگون دارا هستند. در یک کشور کمونیستی، مانند روسیه شوروی سابق و چین مائو، هر نوع مالکیت خصوصی مانند مالکیت مسکن، زمین و هر نوع کسب ورزی صنعتی، در بخش توزیع کلی و یا خرده فروشی، و در بخش خدمات، و بطور کلی هر گونه فعالیت اقتصادی که یک یا چند فرد از آن بهره می بردند غیر قانونی شده بود.

بخش دولتی و بخش مردمی (خصوصی) دو طرف ترازوی اقتصادی هستد. وقتی بخش دولتی صد در صد صنایع و خدمات اقتصادی را اداره می کند به احتمال زیاد با کشوری روبروئيم که از نظر سیاسی دیکتاتوری است. تا حدود زیادی می توان ادعا کرد که حکومت های دمکراتيک همزاد بخش صنعتی و خدمات مردمی هستند. نیرومند شدن بخش مردمی اقتصاد و صنعت در ارتباط نزدیک و نشانهء میزان اراده مردم در ادارهء سرنوشت سیاسی آنها است. باید توجه کرد  که پیشرفته ترین کشورهای صنعتی دنیا، که نیرومندترین دمکراسی های دنیا نیز هستند، از بخش اقتصادی و صنعتی مردمی (خصوصی) بزرگی برخور دارند.

تقسیم بندی دیگری که کاملاً شناخته شده مربوط به نام دنیای آزاد و دنیای غیر آزاد است. ما می دانیم که کشورهای کمونیستی سابق و حال جزء دنیای آزاد نبوده و نیستند. همچنين کشورهائی که تحت سلطهء دیکتاتوری های نظامی و فردی باشند عضو دنیای آزاد محسوب نمی شوند. کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری های متمایل به اقتصاد کمونیستی تمام منابع ثروت کشور را در اختیار خود می گیرند و آنها را توسط بوروکرات های یا کارمندان دولتی اداره می کنند که اين امر معمولاً منجر به فساد و بهره دهی کم شده و صنایع دولتی دچار رکود می شوند و ابداعات جدید در آن انجام نمی گیرد. همچنین چون سیستم سیاسی دیکتاتوری است، چه کمونیستی (کارگری-اَشراف کمونیست) و چه نظامی، حساب پس گرفتن از دولت و گردانندگان اش امکان پذیر نیست.

در کشورهای دنیای آزاد و دمکراسی، بخش مردمی (خصوصی) صنایع و خدمات را که توام با رقابت آزاد و رعایت مقررات دولت است می گرداند. قدرت سیاسی هم انفرادی و دولتی نيست و مصادر قدرت همواره زیر نظر رقیبان خود هستند، و بخاطر پیشرفت های تکنیکی و مدیریت و رعایت مقررات و پرداخت مالیات، امکان تنبیه شدن شان وجود دارد. عدالت اقتصادی تنها در دنیای آزاد و دمکرات قابل تصور است. ثروت تولید شده توسط بخش صنعتی و خدمات مردمی، که بیشتر بصورت شرکت های بزرگ هستند، بین دولت (مالیات) و گردانندگان آن (مدیریت، کارمندان، و کارگران و سهام داران) با توافقی که بین آنها توسط نمایندگان شان (دولت، اتحادیه ها، گروه مدیریت،سهام داران،...) وجود دارد تقسیم می شود و هرکدام از این بهره بران ابزار اعمال قدرت خود را دارند. مثلاً، دولت با گذاشتن مقررات و مالیات، و اتحادیه ها با اعتصاب، و سهام داران با بیرون کشیدن سرمایه اشان اعمال قدرت می کنند. تمام این مکانیزم تولید ثروت و اجرای عدالت اقتصادی وقتی امکان پذیر می شود که دمکراسی سیاسی بر کشور حاکم باشد.

دولت های کشورهای دمکرات برای اجرای عدالت اقتصادی و فراهم کردن خدمات ملی متکی به مالیات ها هستند (مالیات بر درآمد، بر شرکت ها، بر مصرف، گرفتن پول برای صادر کردن اجازه نامه ها برای معادن و غیر). شدت و بزرگی پول اجازه نامه ها و مالیات ها، بویژه در مورد ثروتمندان، و گستردگی خدمات مجانی آمورشی، پزشکی، بازنشستگی دولتی و غیره ميزان گسترش سوسیالیزه بودن کشور را معین می نماید. چنانچه موازنه بین سود آوری صنایع و خدمات بخش خصوصی و پول اجازه نامه ها و مالیات های دولتی به نقع دولت باشد حجم صنایع کشور آغاز به انقباض می کند و بیکاری زیاد شده و اقتصاد به رکود دچار می شود اما چنانچه بعلت کمی مالیات و پول اجازه نامه ها سود آوری صنایع و خدمات بخش مردمی بالا برود حجم صنایع توسعه پیدا می کند و اقتصاد رشد می کند و بیکاری کم می شود و مردم برای گرداندن زندگی خود احتیاج به کمک دولتی نخواهند داشت. اما واقعیت در بیشتر کشورهای دمکرات، که آمریکا را هم شامل می شود، این است که دولت های دمکرات بیشتر از درآمدشان برای برنامه های اجتماعی پول خرج می کنند و به همین علت بدهی آنها روز به روز بیشتر می شود.

با این توضیحات مختصر باید روشن شده باشد که دمکراسی و بخش صنعتی و خدمات مردمی (خصوصی) همزاد یکدیگر هستند و نیروهای سیاسی و مذهبی که در ادبیات سیاسی شان بکرات از سرمایه داری و امپریالیسم استفاده می کنند یا دمکراسی را درک نکرده اند و یا در کار تداوم فریب سیاسی هستند.

ایرانیان مقیم خارج یا کارشناسانی (متخصصین) هستند که در بخش خدمات کار می کنند (پزشک ها، مهندس ها، حساب دارها، آموزگاران و غیره) و یا کسب ورزانی هستند که با سرمایه خود کسب خود را تأسیس کرده و می گردانند. اين امر تنها در دنیای آزاد و کشورهای میزبان دمکرات امکان پذیر شده است.

 

جنبش ایرانیان سکولار دمکرات

            برای اینکه انرژی سیاسی مردم ایران رها شود تا در میدان سیاسی، اقتصادی، صنعتی، اجتماعی، و فرهنگی شکوفا شود حکومت دیکتاتوری فاشیست حکومت اسلامی باید سرنگون شود. اولین قدم برای رستگاری مردم ایران در دمکراسی و آزادی خلاصه می شود و این بدون براندازی حکومت عهد عتیق حکومت اسلامی غیر ممکن است. تنها نیروی حقیقی برانداز حکومت اسلامی نیروهای سیاسی سکولار دمکرات هستند که به دنیای آزاد وابستگی عقیدتی دارند و با استدلال های معینی از مردم ایران برای ستیزه جوئی با غرب استفاده نمی کنند. حکومت اسلامی با متحدان و منتقدان آشکارش که هرکدام مشکلات خاص خود را با دنیای آزاد و دمکرات دارند منافع ملی مردم ایران را با کمال میل فدای اندیشه های معوج خود می کنند.

در اين راستا و مجموعاً در بررسی کوتاه سپهر سیاسی ایران مشاهده می شود که دو گروه معین وجود دارند: یکی کوشندگان برانداز حکومت اسلامی، که شامل سکولار دمکرات ها و پادشاهی خواهان می شوند، و دیگری سازشکاران با حکومت اسلامی که شامل اصلاح طالبان اسلامی، طیف معامله گران جبههء ملی، و کمونیست ها و چپ های همسنگر ضد غربی رژیم اسلامی. از جهت مذهبی بودن نيز می توان نیروهای سیاسی را به دو گروه معین تقسیم کرد. در این تقسیم بندی سکولار دمکرات ها و کمونیست ها در یک تقسیم بندی و پادشاهی خواهان، اصلاح طلب ها و جبهه ملی ها در گروه دیگر قرار می گیرند.

اما همنشینی کوشندگان سیاسی بطور انفرادی سرمشق دیگری را انتخاب می کند. بدین معنی که از جهت راه و روش زندگی و نمای اجتماعی چپ ها، سکولار دمکرات ها، و پادشاهی خواهان بیشتر بهم نزدیک هستند و اصلاح طلب ها اسلامی با جبهه ملی ها  آسوده تر معاشرت می کنند. اما چون نیروی محرکه این نیروهای سیاسی خط مش سیاسی آنها است مواضع سیاسی آنها کردار سیاسی شان و دوست و مخالف شان را معین می کند، حتی اگر هیچ ارتباط فیزیکی هم با یکدیگر نداشته باشند.               

در اين ميان، جنبش سکولار دموکراسی ايرانيان نيز، بر اساس اينگونه تجزیه و تحلیلی از سپهر سیاسی ایران، اقدام به فعالیت سیاسی کرده است. و اگرچه آزادی کلمه ای است که بیشتر از هر کلمه ای ستایش شده و در موارد بیشماری تعریفی معکوس از آن شده است ولی سکولار دمکرات ها به آزادی اعتقادی بنیادی دارند.

اما این آزادی که ما از آن حرف می زنیم چه تعریف محدود و یا گسترده ای دارد؟

وقتی کسی از آزادی حرف می زند آیا در میدان دین، روش سیاسی، قوم و نژاد، جنسیت، اجتماع و اقتصاد و غیره، تنها از آزادی خودش حرف می زند؟

اين جنبش، آشکارا، در اعلان موجودیت خود، گسترهء این آزادی ها را برای تمام مردم ایران ضرورتی بی چون وچرا اعلان کرده است.

به غیر از مسئلهء دمکراسی،  آنچه این جنبش را از کمونیست ها جدا می کند اعتقاد آن به مالکیت خصوصی است. همچنین اين جنبش صنعتگران و انترپنورها را بزرگترین عامل پیشرفت صنعتی و اقتصادی کشور می داند.

هدف جنبش ایرانیان سکولار دمکرات فراهم کردن خواست های سیاسی گروه های مولد است. چنانچه این بخش از ایرانیان با یک تشکل سیاسی بتوانند در سرنوشت سیاسی ایران دخالت کرده و یا سرنوشت آن را تعیين کنند قادر خواهند بود که همزادان سیاسی دمکراسی و پیشرفت صنعتی را به ایران بیاورند. این نیروی سیاسی که خود را بخشی از دنیای آزاد می داند کوله بار سیاسی نیروهای سنتی را، که باعث عقب ماندن ایران شده اند، با خود ندارد.

جنبش سکولار دمکرات های ایران دمکراسی، آزادی و پیشرفت های صنعتی را در دوستی و همکاری با دنیای آزاد درک می کند. آزادی، دمکراسی، منافع ملی و رستگاری مردم ایران به تجربه ثابت شده است که با جنگ اقتصادی با دنیای آزاد و یا حکومت اسلامی در جستجوی امپراتوری خلافت اسلامی امکان پذیرنیست. جنبش سکولار دمکرات ها در پی بر پائی ایرانی دمکرات و آزاد است که به قانونمندی دنیای آزاد باورمند میباشد.

جنبش سکولار دمکرات ها مردم ایران را دمکرات های خواهان آزادی درک می کند و اراده کرده است تا ایرانیان مقیم خارج را به اتکا به بیانیهء اعلان موجودیت اش، و تجزیه و تحلیل سیاسی اش، در یک تشکیلات منسجم سیاسی سازمان بندی کند. درهای این سازمان سیاسی بروی تمام ایرانیان مقیم خارج باز است و مردان و زنان، اقلیت ها قومی، صنعتگران و کارشناسان تمام گروه های حرفه ای که معتقد به جدائی دین و مذهب از حکومت و دولت هستند و برای ایران آرزوئی غیر از آزادی و دمکراسی ندارند در راستای نجات ایران از چنگال خون آلود حکومت اسلامی خانه ای بهتر از جنبش ایرانیان سکولار دمکرات ندارند. هر ایرانی همانطور که برای حفظ و نگهداری خانوادهء خود مسئولیت دارد برای ساختن ایرانی آزاد و دمکرات هم مسئولیت دارد. چرا که ایران خانهء تمام ماست.

ایرانیان آزادی خواه سکولار دمکرات ملی بايدبدانند که تنها ما می توانیم ایران را آزاد کنیم و مردم ایران را از دست جنایتکاران حزب الله نجات دهیم و این توانائی مسئولیت نجات ایران را برای ما اجباری میکند.

ما ایرانیان سکولار دمکرات نباید ایران را فراموش کرده و مردم ایران را در زیر ستم اسلام سیاسی رها کنیم و به مسئولیت خود نسبت به هم میهنانمان پشت کنیم. بی اعتنائی ما در خارج به سیاست و سرنوشت مردم ایران گناهی نابخشودنی است. ما نباید اجازه دهیم که مردم ایران از آن آزادی و دمکراسی را که ما در خارج از آن بهره مند می شویم محروم باشند.

جنبش سگولار دموکرات ها این امکان سیاسی را برای آزاديخواهان خارج از ایران فراهم کرده است تا گرد هم بیایند و برای آزادی ایران در کنار مبارزان آزادی و دمکراسی در داخل ایران مبارزه کنند. 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه