تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

10 فروردين ماه 1394 ـ 30 ماه مارس 2014  

آیندهء ما و الگوی اتحادیه های سیاسی

کوروش اعتمادی

Koroush_etemadi@hotmail.com

تاریخ سیاسی بسیاری از جوامع در 150 سال اخیر، بیانگر یک واقعیت بیش نبوده است: بر پا داشتن اتحادیهء های سیاسی، پذیرش صلح و دوستی و زندگی مسالمت آمیز با یکدیگر، و برطرف نمودن موانع رشد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در محدوده های جغرافیایی که در آن بسر می برند. منظور همان گذرگاه سیاسی است که بخشی از ملل متمدن جهان، برای پایدار ماندن صلح و پیشرفت، برگزیده اند تا از یک سو این «آئینهء تمام نما» ما را از باز تکرار تراژدهای بشری باز دارد و از سوی ديگر، ما را وا دارد تا بفکر همزیستی صمیمانه با یکدیگر باشیم.    

چهار سال جنگ خونین داخلی در آمریکا، از سال 1861 تا سال 1865 ، بالاخره ایالات جنوبی و شمالی آمریکا را واداشت که قرارداد صلح و دوستی با یکدیگر امضاء کنند تا، بر اساس تفاهمی سیاسی، جامعهء فدراتیوی از 50 کشور قدرتمند، تحت نام ایالات متحده امریکا، در این قارهء پهناور بر پا دارند. حدود صد سال پس از پایان جنگ داخلی در آمریکا، و پس از دو دوره جنگ خونین جهانی که در آغاز سال های 1914 و 1939 جان میلیون ها شهروند اروپایی و آمریکایی را به قربانی گرفت، دول اروپایی هم به این نتیجه رسیدند که برای خاتمه بخشیدن به جنگ و خونریزی و برقراری صلحی پایدار، می بایست در چارچوب اتحادیه ای سیاسی با یکدیگر هم پیمان شوند. از این رو پس از 5 دهه کشمکش و گفتگو، «اتحادیهء اروپا» تأسیس شد که همچنان در حال توسعه و گستردگی است.  بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقد هستند آیندهء سیاسی «اتحادیهء اروپا» هم در روند رشد کنونی اش چیزی جز تشکل فدراتیوی سیاسی همچون ایالات متحده آمریکا نخواهد بود.

منظور از «فدرالیسم سیاسی» متشکل از کشورهای متحد اروپایی، که نهایتاً با انتخاب یک رئیس جمهور و با پذیرش مسئولیتِ اداره و کنترل ارتشی يکپارچه، واحد پول مشترک، سیاست خارجی واحد، بانک مرکزی واحد و زبان ادرای مشترک تحت سیادت دولت فدرال مرکزی، باز تولید فدرالیسمی خواهد بود که قریب به 150 سال است در آمریکا مستقر شده است. 

از آنجا که روند طبیعی سیاست در جهان امروز بهم پیوستن و همزیستی ملل با یکدیگر، و نه میل به جداسری است، بنظر می رسد که روند سیاسی «اتحاديه سازی» همان مقصدی است که، هرچند با کمی تأخیر و دست اندازهائی سیاسی امّا همچون سرنوشتی محتوم و اجتناب ناپذیر در انتظار ما نيز روز شماری می کند. بویژه آنکه می دانیم جغرافیای سیاسی و اجتماعی دو قارهء آسیا و آفریقا و کشورهای آمریکای لاتین و مرکزی به لحاظ نزدیکی های فرهنگی، زبانی و قومی مردمان شان با یکدیگر از بسیاری جهات شرایط مطلوب تری را برای ایجاد چنین اتحادیهء ای سیاسی فراهم آورده اند.

 

1. جهانشمول بودن سیاست و فرهنگ

ندای «جدایی طلبی» و در اندیشهء ایجاد جزیره های تک افتاده سیاسی در جامعهء جهانی ِ بهم پیوستهء کنونی، ناشی از تنگ نظری، جاه طلبی، خود شیفتگی شوونیسم قومگرایانه و مذهبی، و عدم هوشیاری و آگاهی از روند جهانی شدن هر چه بیشتر اقتصاد و سیاست در ابعاد بین المللی است؛ روندی که بسرعت برق و باد در این کره خاکی در حال شکل گیری است.

کوشش برای قرار دادن فرهنگ های گوناگون در برابر یکدیگر، چيزی نيست جز مقدمه ای برای پراکندنِ تخم کینه در ميان ملل متفاوت جهان؛ که نهایتاً به گستردگی نزاع های قومی، مذهبی و کشوری منجر می گردد. تجارب تلخ بشری در دو قارهء بزرگ امریکا و اروپا در طی 150 سال اخیر که بواسطه حس برتری طلبی های خودخواهانهء قومی و مذهبی و سیادت طلبی بر دیگران پديد آمد، عاقبت در چارچوب پیماننامه های دوستی، فصل پایانی را بر آن کین ورزی های ناانسانی افزود.      

اتحاد سیاسی ملل با یکدیگر؛ پروژهء صلح و دوستی، مودت و برادری، پیشرفت و شکوفایی اقتصادی و فرهنگی است و انتظار می رود که حداقل نتایج تا کنونی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ملل دو قارهء آمریکا و اروپا در پیوستن به یکدیگر، بیانگر تصویری واقعی و درس آموز برای ملل ديگر باشد. امّا مسیر رسیدن به این نقطهء مودت، صلح و دوستی می تواند دوگانه باشد: یا از خلال دامن زدن به جنگ های قومی و مذهبی، و یا «میان بُر زدن» و پذیرش یکبارهء راهکارهای صلح جویانه ای که دیگران آنها را تجربه کرده اند.

انتخاب کم هزینه ترین راه برای رسیدن به هم پیمانی، برقراری دوستی و همیاری به یکدیگر و، بدنبال آن، پیشرفت و شکوفایی، بستگی به میزان درایت، هوشیاری و آگاهی ما از تاریخ بشری دارد. اگر پذیرفته ایم سرنوشت سیاسی ما همانی است که امروز بسیاری از ملل متمدن جهان طی کرده اند و در بین خود بنیاد دوستی و همیاری را پی افکنده اند، ما چرا آن را بعنوان الگو و راهکار رسیدن به پیشرفت و بالندگی برنگزینم و در مقابل منادیان نفاق و کینه خواهی بجد نايستيم؟

 

2 . موانع با هم شدن برای پایداری صلح و دوستی در منطقه 

ایران ما، منهای اینحکومت اسلامی کنونی اش، بلکه در چارچوبِ حکومتی دمکراتیک و سکولار که حقوق شهروندی ملل منطقه را بر محور مفاد اعلاميهء جهان گستر حقوق بشر برسمیت بشناسد، می تواند مرکز ثقل يک چنين بهم پیوستگی سیاسی منطقه ای باشد. امّا در مقابل می دانیم که اندیشهء پلشت برتری جویی قومگرایانه و با تأکید بر اختلافات مذهبی ـ که اکنون علیه اندیشهء همزیستی مسالمت آمیز، و تحقق صلح و دوستی به مقاومت برخاسته است ـ مانع اصلی برقراری صلح، دوستی و پیشرفت در منطقهء ما است.

ایران سکولار دمکرات از بسیاری جهات دارای بُنیه لازم برای برپایی اتحادیهء سیاسی مودت بخشی در بین ملل منطقه است. این پتانسیل و توانمندی از گذشته های دور وجود داشته است. ولی امروز، برای رسیدن به این آروزی سُترگ، می بایست در جدالی بی امان به مصاف اندیشهء جدائی خواهی و برتری جویی های قومگرایی و مذهبی در منطقه شتافت، تا نخستین جوانه های دوستی و همزیستی، سرفرازانه سر از خاک برآورند.

شدت و ابعاد لازم برای مبارزه علیه رژیم اسلامی حاکم بر کشورمان کمتر از مبارزه و مقابله علیه شوونیسم قومگرایی و مذهبی در منطقه نیست. چرا که هر دو نحلهء فکری بر طبل اختلافات قومی و جنگ ویرانگر مذهبی در بین ملل منطقه می کوبند و از با هم شدن مردم در راستای برقراری صلح و دوستی و همیاری به یکدیگر بیزار و سخت بیمناکند.

31 مارس 2015

بازگشت به خانه