تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
قمار هستهای و تلاش برای پاک کردن حافظهء يک ملت
ژاله وفا
مشکلات سياسی و اقتصادی ايران ساختاری است و با وضع تحريمها بهوجود نيامدهاند که با لغو آنها و يا با خشک شدن جوهر امضای توافقنامهای از بين بروند. اقتصاد ايران آينهی تمامنمای سياست ورشکسته نظام ولايت فقيه است. چه در بیکفايتی مديريتی آن، چه درآلودگی به سرطان فساد، چه در بیمسئوليتی مسئولان آن، چه در بینظمی آن، چه در پاسخگو نبودن و تن به نظارت ندادن آن، چه در سانسور و پنهانکاری آن و نظام ولايت فقيه سومين بحران عظيمی را که خود ساخته وپرداخته بود با سرکشيدن جام زهری ديگر که با وقاحتی تمام آن را شربتی گوارا نيز وانمود می کند و با باج دادن عظيم از حقوق ملی به پايان برد.
اما زنهار که تنها آقای خامنه ای جام زهر را سر نکشيده است بلکه زهرآبه اين بحران را ساليانی چند است که به خورد مردم ايران و نسلهای آينده داده است.
رژيم جمهوری اسلامی در تمامی بحران
های ايجاد کرده از قبيل:
1.
گروگانگيری آنهم بخاطر يک ژست تو خالی ضد امپرياليستی به ايجاد خسارت
عظيم برای ملت ايران منجر شد بهنطوری که هنوز که هنوز است نظام حاکم بعلت
ضعف نتوانسته است پولهای بلوکه شدن ايران را در آن زمان ، از امريکا باز پس
بگيرد و برعکس منجر به باج دهی های کلان به دولت ريگان و نيز دولت های
خارجی و ايجاد انواع ايران گيت فساد آلود شد؛
2. ادامه جنگ بمدت 8 سال با شعار "جنگ جنگ تا پيروزی " بقصد نابودی محتوای انقلاب و استفاده از فرصت 8 ساله شرايط جنگی برای باز سازی ساختهای قديم وپی ريزی استبداد جديد درآنها ،که منجر به تحميل قطعنامه 598 به ايران شد و جام زهری که آقای خمينی سر کشيدو زهرابه اش را يعنی خسارات جانی ميليونها نفر ونفله کردن يک نسل وسوزاندن آينده نسل بعد و از دست دادن فرصتهای بموقع صلح و فرصتهای عظيم ملی و منطقه ای و حتی عدم باز پس گيری خسارات مادی از دولت متجاوزصدام را از ابتدا به حلق ما مردم ريخت.
3. و ايجاد بحران هسته ای بدست خامنه ای و سپاه آنهم بمدت 12 سال تا سرحد بوجود آمدن خطرات حمله نظامی برای کشور و نيز وارد آوردن هزينه های ميلياردی بر اقتصاد ضعيف بنيه ايران.
درهمه اين بحرانها نظام ولايت فقيه در واقع به مرگ می گيرد تا که مردم به تب راضی شوند. وارد آوردن "شوک مرگپ تا حساسيت مردم به آينده خود و به ذخاير و ثروتهای ملی کاسته شود ،موضع نگيرند و سوال طرح نکنند ،چون چرا را بر خود ممنوع کنند وتنها تن به جريان وقايع دهند .
ميلان کوندرا نويسنده چکی در رمان "خنده و فراموشی" بدرستی می نويسد:" نخستين گام برای از ميان برداشتن يک ملت پاک کردن حافظه آن است. بايد کتابهايش را، فرهنگش را، تاريخش را از بين ببرد. بعد بايد کسی را داشت که کتابهای تازهای بنويسد، فرهنگ تازهای جعل کند و بسازد، تاريخ تازهای اختراع کند."
وی در جايی ديگر از آن رمان به
نقش ايجاد بحران پشت بحران به قصد ايجاد فراموشی
اينگونه اشاره می کند:
"قتل
عام خونين بنگلادش به سرعت خاطره هجوم روسها به چکسلواکی را
فروپوشاند، قتل آلنده نالههای بنگلادش را محو کرد، جنگ صحرای سينا باعث شد
مردم آلنده را فراموش کنند، کشتار عمومی در کامبوج صحرای سينا را از ذهن
مردم زدود و غيره و غيره تا اينکه همگان میگذارند همه چيز از ياد برود."
در تنگناهای حادثه است که حافظه تاريخی ما ملت بکار می آيد و يا در زير سايه نفع طلبی "اکنون و همين اندازه غنيمت است" دچار رخوت و فراموشی می شود.
والبته که در تنگنای حادثه بهتر از هر زمانی می توانيم به ارزيابی حساسيت و بيداری و يا خواب وجدان خود بنشينيم و از زبان ميلان کوندرا از خود بپرسيم " آدم ابلهی که بر اريکه ی قدرت تکيه زده است، تنها به بهانه ی نادانی، از هر گونه مسئوليتی به دور است؟"
به همين بحران هسته ای و مسئوليت خامنه ای و ما ملت
در قبال آن بپردازيم که:
1.
برای مثبت جلوه دادن توافقنامه اخير می گويند "با توافق لوزان حمله
نظامی به ايران رفع شده است". امری که البته منوط به اين امر شده است که
نظام ولايت فقيه آلوده به خطا و نيازمند بحران دست از پا خطا نکند .اما
در
واقع آيا ما مردم ايرن نبايستی از نظام ولايت فقيه و "رهبرش" باز خواست
کنيم که چرا از ابتدا بحرانی را بوجود آورد که ايران را در معرض اين خطر
قرار دهد و ما ملت را در نگرانی وترسی قرار دهد که حالا به رفعش دلخوش
باشيم و دچار توهم " برد! " در قمار زندگی نيز بشويم؟
2. برای مثبت جلوه دادن توافقنامه اخير می گويند : ميزان خسارات مالی ناشی از ادامه بحران هسته ای با اين توافق کمتر شده است." اما آيا ما مردم ايران از نظام ولايت فقيه باز خواست کرده ايم که رقم واقعی هزينه ها و خساراتی که به اقتصاد ايران در طول 12 سال بحران هسته ای وارد آمده است به چه ميزان است که اينگونه ما ملت بزير خط فقر سقوط کرده ايم؟ و به موجب توافقنامه لوزان، هزينههای ساخت و تجهيز تاسيسات نطنز و فردو و اراک که قرار است برخی نيزاز چرخه توليد خارج نيز شوند، تا کنون چه ميزان بوده و پس از سررسيد تعهدات 10 و 15 و 25 ساله تا چه ميزان فرسوده خواهند شد و هزينهء "نگاهداری "تاسيساتی که در واقع بلا استفاده خواهند بود هنوز چه ميزان خواهند بود؟ وچرا آينده ما را اين چنين بی محابا پيش خور کرده ايد؟ ايا دانشگاهيان(اساتيد و دانشجويان ) وظيفه خود دانستند که با طرح اين سوالات جامعه را از توهم "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" بدر آورده و حق علم را بجا آورند؟
3.
برای مثبت جلوه دادن توافقنامه اخير می گويند "توافقنامه لوزان يک سياست برد – برد
است"
ابتدا بدانيم که در نظام ولايت فقيه شيخ و زاهد و مفتی و محتسب
، چون نيک
بنگری همه تزوير می کنند. آيا ما مردم ايران از مذاکره کنندگان ودر راس
آنها خامنه ای که اذن اينگونه توافقنامه که در واقع تسليم نامه ای بيش نيست
را صادرکرده است؛ پرسيده ايم که چرا
شعور ما را به سخره می گيريد ودروغی
از اين دست که
"در
روز اول اجرای توافق همه
تحريمهای اقتصادی برداشته می
شود"
به ما ارائه می دهيد؟ در صورتی که بر اساس متن توافقنامه ،
همه
تحريمها برداشته نمی شوند و تحريمهای مربوط به برنامه موشکی و تروريسم و
تجاوز به حقوق بشر برجا می مانند .و باز در حالی که مونيز وزير انرژی
آمريکا در مصاحبه با سی انان نيز تاکيد کرده است که تحريمهای ايران ۶ ماه
پس از امضای توافق نهايی برداشته خواهد شد! و هنوز توافقنامه نهايی امضا
نشده ،دادگاه حقوقی اتحاديه اروپا روز سهشنبه ۲۳آوريل براساس ارائه
زمينههای قانونی تازه، تحريمهای اتحاديه اروپا عليه بانک تجارت و
32
شرکت
کشتیرانی متعلق به ايران را بازگردانده است .در ثانی
قرارداد لوزان
قراردادی يک طرفه است که بر اساس آن
طرف ايران
تعهد می کند و طرف ديگر
يعنی قدرتهای جهانی کنترل ايران را آنهم بطور دائمی در اختيار می گيرند.
درواقع ۵+۱ هيچ تعهدی
نسبت به ايران ندارد. تنها قبول کرده اند تحريمها را
به حال تعليق در آورند در صورتی که ايران به تعهدات خود عمل کند و طرفه
اينکه تشخيص اينکه ايران به تعهدات خود نيز عمل کرده است و يا خير
نيز با
انها است وبه محض دست از پا خطا کردن ، تحريمها از حالت تعليق هم در می آيد
ودوباره وضع و اجرا ميشوند.
4. برای مثبت جلوه دادن توافقنامه اخير می گويند "با رفع تحريم ها اقتصاد ايران از تنگنا خارج و شکوفا می شود" هرچند رفع تحريم ها اثرات مثبتی بر روی روند اقتصادی خواهند گذاشت اما از آنجا که مشکلات اقتصادی ايران ساختاری است از تنگناهايی ساختاری با رفع تحريم ها رها نمی شود. شادی و هلهله کردن عده ای بعد از يک توافق خفت بارانهم به اميد اينکه گويا با صرف رفع تحريم ها گشايشی در امور اقتصادی کشور و وضع مالی همه اقشار مملکت وخصوصا طبقات محروم جامعه بوجود ميايد، توهمی بيش نيست .ملت آلمان که سالها اسير ديکتاتوری و دروغگويانی از نوع گوبلز بود ه است ، تجربه سخت دردناک خود را در قالب ضرب المثل "يک دروغ تبديل به راست می شود وقتی که انسان باورش کند!" همواره ياد آور خرد فردی و جمعی خود می کند .آيا در اوضاع کنونی اين ضرب المثل سخت بدرد ما ايرانيان نمی آيد؟ متاسفانه ما بر خلاف جوامع ديگر وقتی بحرانی به وقوع میپيوندد، ريشههای وقوع آن بحران را فراموش ميکنيم و بدنبال تحقيق در باره روشها و سياستهايی که مسبب آن بحران شده اند و نيز باز خواست از مسئولين بوجود آورنده آن بحران نيستيم .
تفاوت نوع نگاه به حقوق ملی در يک نظام دموکراتيک همچون آلمان با نوع نگاه مردم به حقوق خود در نظام ولايت فقيه که اراده ی يک فرد فرای اراده ملی و حقوق ملی به حساب می آيد، از مقايسه برخورد با تخلفات مقام اول هر دو کشور معلوم می گردد.
در ايران ما ملت هنوز اجازه ميدهيم که خامنه ای مدعی ولايت مطلقه با بوجود آوردن بحران هسته ای، ميلياردها دلار هزينه و خسارت برای ما ملت ببار آورد وعاقبت با يک توافقنامه خفت بار وطن ما را به مهار قدرتهای خارجی در آورد ،و برخی از مردم به هلهله و پايکوبی آنرا "برد" ايران نيز قلمداد کنند و از ياد ببرند که قدرتهای جهانی طرف مذاکره وقتی شاهد اين نوع "شادی"ها می شوند به اصالت و اقتدار دروغ و حنای فريب نزد ما بيش از پيش پی می برند.
در آلمان شائبه واحتمال سوء استفاده مبلغ 700 يورو توسط رياست جمهوری سابق (وولف ) منجر به استعفای وی گرديد و رييس جمهور آلمان پيامدهای ناشی از فشار افکار عمومی را پذيرفت و از مقام خود کنارهگرفت .طرح تخلفات احتمالی کريستيان وولف(که در دادگاه نيز تبرئه شد ) و روشنگری در مورد آنها توسط روزنامهنگاران آلمانی، ضرورت شغلی آنها بود و تقاضای دادستانی مبنی بر لغو مصونيت سياسی وی نيز نشانگر عدم وابستگی قوه قضائيه آلمان به حوزه سياست حتی در قبال بالاترين مقام سياسی آن کشور بود.
از راه فايد تکرار واز منظر حس مسئوليت خدمت هموطنان عزيزم عرض می
کنم که مشکلات سياسی و
اقتصادی ايران ساختاری است و با وضع تحريم ها بوجود
نيامده اند که با لغو آنها و يا با خشک شدن جوهر امضای توافقنامه ای از
بين بروند . اقتصاد ايران آينه تمام نمای سياست ورشکسته نظام ولايت فقيه
است.چه در بی کفايتی مديريتی آن ، چه درآلودگی به سرطان فساد
،چه در بی
مسئوليت مسئولان آن ، چه در بی نظمی آن ، چه در پاسخگو نبودن و تن به نظارت
ندا دن آن ، چه در سانسور وپنهان کاری آن و...
دولت
های موجود در نظام ولايت فقيه بطور سيستماتيک تيشه به ريشه اقتصاد
ايران زده و آنرا به يک اقتصاد مصرف محور کرده اند.راست بگوييم ماموريت
داشتند آنچنان ضربه ای بر بنياد توليدی ايران وارد نمايند و سرمايه های
بالقوه وبالفعل
آن را هدر دهند تا آماده ضربه پذيری بيشتر از تحريمهای
ظالمانه بگردد و بدل به زائده اقتصاد های مسلط گردد
.
يادآور می شوم که خصوصا حکومت احمدی نژا د با درآمدهای نفتی بی سابقه ۷۰۰ ميليارد دلاری ؛ درست بعلت بيماريهای ساختاری اقتصاد ايرن وبيکفايتی مسئولين اقتصادی و آلوده بودن اقتصاد به رانت خواری و فساد اداری و مديريتی ووامداری به مافيای نظامی -مالی نه تنها اقتصاد ايران را با آن در آمدهای کلان بسوی توليد محور شدن راهبر نشد ، بلکه با بيکفايتی و روی آوردن به واردت بيش از حد وخروج سرمايه های ملی ، به توزيع فقر و بی عدالتی در بين جامعه پرداخت. اما شايان توجه است که تحريم ها دردو سال پايانی دولت احمدی نژاد وضع شدند لذا مسبب وضعيت وخيم اقتصادی ايرن نبودند ،بلکه آنرا تشديد ووخامت و بيماری آن را نمايان کردندو البته فشار مضاعفی را به زندگی و معيشت مردم وارد کردند.
مثال اميد بستن به اين امر که با رفع تحريمها اقتصاد ايران شکوفا می گردد و از رکود تورمی خارج می گردد و وضع معيشت مردم بهبود خواهد يافت ؛همانند اين است که گواهينامه رانندگی فردی که بر ماشينی قراضه و بی دنده وترمز سوار شده و بعلت نداشتن ترمز به ساختمانی تصادم کرده و به آن ساختمان و نيز بدن خود خسارتی وارد کرده است ، را لغو کنند.و آن فرد محذوريتهايی از قبيل اجازه رانندگی نداشتن را ، صرفنظر کردن از برخی سفرها که تنها با اتوموبيل شخصی مقدور بوده است ،تغيير برخی از عادات ها و روشها و...را تنها مشکل خود قلمداد کند و از ياد ببرد که با آن ماشين بی ترمز جان وی همواره در خطر بوده است و با دوباره بدست آوردن گواهينامه رانندگی تنها می تواند رانندگی کند ولی انتخاب نوع اتوموبيل با خود وی است آن ماشين اقساطی نونمی گردد و به جز با تعميرات بينادی و اساسی ؛همواره بلای جان وی خواهد ماند.
با رفع تحريمها، چنانچه درآمدهای نفتی بجای اختصاص يافتن به امر سرمايه گذاری در صنعت نفت وگاز وکشاورزی وصنايع توليدی ايران،امری که بدون باورمند بودن به حقوق ملی و بدون حاکميت جمهورمردم ممکن نيست ، صرف هزينه های بودجه ورفع کسری های بودجه گردد و با قدرت خريدی که ايجاد می کند به جای جذب آن قدرت خريد توسط توليد ملی ، صرف روی آوردن به واردات بيش از حد برای جذب اين قدرت خريد گردد، تازه باز می گرديم به همان دوران احمدی نژاد وراه وروش دولت وی .
و البته با توجه به بنيه ضعيف اقتصاد و رکود تورمی فاجعه ای چند برابر وخيم تر از دوران احمدی نژاد ايجاد می کند.
هموطنی گرامی در باره علت شادی برخی از مردم (که البته ان حرکت کوتاه را
به اشتباه و يا شايد سهوا به همه ايرانيان تعميم داده است) چنين نوشته
است:
"شادی
ايرانيان از نتيجه مذاکرات و تشکر از دکتر ظريف و دولت شايد نه برای
توافقيست که هنوز معلوم نيست دقيقا جزيياتش چيست ،بلکه شادی برای عزت از
دست رفته ی ما در صحنه بين المللی است که شايد کورسوی اميدی برايش ميبينند.
شادی ديدن سياستمدارانی از همين سرزمين و حکومت است که ميتوانند با زبان
لبخند و با احترام و تشخص بين المللی با دنيا حرف بزنند و در کنار رهبران
بزرگ دنيا بايستند و نه با زبان عوامانه و بی ادبی و گستاخانه و تهديد آميز
و تحقير کننده.
شادی ديدن افراديست که حداقل حتی در ظاهر هم که شده دارند کاری برای مردم و
کشور می کنند و نه برای فاميل و فرزندان و دزدان
بيت المال.
شادی به حساب آمدن در دنيا است به عنوان کشوری که سياستمدارانش زبان
ديپلماسی و گفتگو را
ميفهمند و ميتوانند مذاکره مفيد داشته باشند و نه فقط
اتلاف وقت و پول.
شادی احساس محترم بودن و ارزشمند بودن است آنهم در حد يک روزنه روشن و نه بيشتر.
شادی اينست که ما اگر بخواهيم و بخواهند و بگذارند، ميتوانيم ارزشمندتر و مهمتر و
مفيدتر از اينی که هستيم باشيم در دنيا.
آری شادی عزت بربادرفته و هويتهای بی ارزش شده ای که اميدی برای تلاش دوباره يافته
اند."
از زبان حافظ خطاب به اين هموطن عزيز عرض ميکنم:
باغبانا ز خزان بی خبرت می بينم
آه از آن روز که يادت گل رعنا ببرد
زنهار که عزت از دست رفته در صحنه بين المللی ،احساس محترم بودن و ارزشمند بودن ،شادی به حساب آمدن در دنيا ،شادی بازيافت هويتهای بی ارزش شده و...را يک ملت با عزم و اراده خود و در صورت تحقق حقوق فردی و ملی خود کسب می کند.هنگامی که استقلال کشور و بالتبع استقلال و آزادی ملت ايران خدشه بپذيرد، آن حقوق پايمال می شوند.دلخوش کردن به ظواهر ، داروی درد ما ملت نيست.تا زمانی که حق ولايت جمهور ما مردم توسط يک فرد سلب می شود ، کسانی که خود نمايندگان و يا کارگزاران " ولی فقيه" می دانند و نه مردم ،چه گستاخ باشند و بی ادب از نوع احمدی نژاديش و چه خندان و خوش پوش ازنوع آقای ظريف ،( هر چند تفاوت اين دو بسيار است و خوش زبانی و خوش برخوردی حسنی است قابل تقدير و احترام )اما از حقوق ملی ما دفاع نمی کنند که اگر آقای ظريف برای حقوق حقوق مردم محلی از اعراب قائل بود ، تلاش نمی کرد جزئيات واقعی مذاکرات بفارسی آنهم برای مردم ايران درج نشود! بلکه اوجب واجباتشان حفظ ساختار نظامی است که اقتدار ولی فقيه را ممکن می سازد.از ياد نبريم که قدرت از تخريب وجود می آيد و با تخريب به وجود خود ادامه می دهد .ولی مطلقه، قمار بازی است که در هر باخت بخشی از هستی ما را به ثمن بخس می بازد و معتاد اين قمار است.
خنک
قماربازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هيچش الا هوس قمار ديگر