تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

28 فروردين ماه 1394 ـ 17 ماه آوريل 2015  

همهء آن چیزهائی که دوست دارید

 درباره ی «چپ های دموکراتیک» بدانید ولی نمی دانید!

کاوه دارالشفاء

بیانیه ی اخیر سایت پروبلماتیکا درباره ی توافق هسته ای ایران و غرب، که از جانب برخی از دوستانی نگاشته شده که خود را «چپ دموکراتیک» معرفی کرده اند، ما را بر آن داشت که از ایشان متشکر شویم که یک دسته بندی جدید در چپ را (کنار سایر دسته بندی هایی همچون «چپ کارگری»، «چپ دانشجویی»، «چپ تئوریک»، «چپ رادیکال»، ...) به همگان معرفی کردند تا با خیال راحت بتوانیم تفاوت بین چپ ها را تمیز دهیم.

«چپ های دموکراتیک» ما دوگانه ای ساخته اند که می گوید "یا از توافق خوشحالی یا ناراحت":
اگر خوشحالی که باید به تداوم این مسیر خوش بین باشی و در حد یک شهروند راه را برایش هموار کنی؛ که معنی عینیش چنین است: "شهروند خوشحال کسی است که به سرنوشت جامعه اش اهمیت بدهد و در سرنوشت آن خود را شریک کند که این از مسیر دموکراتیک مشارکت در امور کشوری بر می آید و ...". در انتها میرسد به قصه ی تکراری ولی شیرین انتخابات و لزوم مشارکت در آن و رأی من کو؟ و ... .

اگر ناراحتی که متأسفانه دو حالت دارد: یا به مسعود رجوی و نئوکان ها گرایش داری یا چپ لنینیست- بدیوییست هستی که به دموکراسی اعتقادی نداری و هنوز در رویاهای کمونیستی کپک زده ی قرن بیستمی در حال دست و پا زدنی.

این بیانیه آنجا شرمندگی اش را بابت چپ بودن اش به مخاطب مورد نظرش (طبقهء متوسط سرمست از توافق) نشان می دهد که مسئله را به انتخابات 92 پیوند می زند و با بادی به غبغب می گوید: "اگر امثال ما به روحانی رأی نداده بودیم، مطلقاً امروز اینجا (به ثمر نشستن توافق) نایستاده بودیم". پس مشکل دوتاست:

اول. ناتوانی یا عامدانه چشم پوشی کردن از تحلیل دیالکتیکی با عینک طبقه ی کارگر (پاشنه ی آشیل) و لذا خزیدن در عناوین طبقه متوسط پسند: چپ دموکراتیک.

دوم. جا زدن سیاست «انتخابِ بد بجای بدتر» در انتخابات 92 به مثابه ی واقع بینیِ مطالبه محور: یعنی ما جان زیبا نیستیم و قائل به استفاده از تمامی عرصه ها برای بیان مطالبات مدنی و تَرَک انداختن در سیستم هستیم. این «جا زدن» به اعتبار دوتا شامورتی بازی ممکن می شود:

1. پیش فرض گرفتن مجدد یک دوآلیته و انتخاب کردن. چه دوگانه ای؟ "انتخاب روحانی به خاطر فشار از پایین بود یا خواست نظام"؟ و خوب واضح و مبرهن است که فشار افکار عمومی بود که حاکمیت را وادار به عقب نشینی کرد؛ اینجا دیگر جوابی برای "چرا 88 اینطوری نشد پس؟" ندارند؛ چون رفتن سراغ نمونه ای که "مجبور" به عبور از آن شدند، صرف نمی کند.

2. صد در صد انتخابات همواره عرصه ی انتخاب بین بد و بدتر بوده و هست، و امروزه بسیاری از چپ ها در سراسر جهان با علم به همین مسئله می کوشند با شرکت در این آیین سیاسی اوضاع را کمی بهتر کنند. نکته اما اینجاست که این انتخاب را چپی مجاز است انجام دهد که وزنی قابل قبول در فضای مدنی دارد و قادر است فشارهای سیستماتیک به گزینه ی بد یا بدترِ انتخاب شده وارد آورد، نه تویی که با تمام ژست و اطوار دموکراتیک طبقه ی متوسط پسند «فرخ نگهداری-بهنود»ی باز هم از نظر همین راستِ میانه و سید شکلاتی "ضد انقلاب" و "مواجب بگیر از بیگانه" و "کمونیست نجس"ی. حتی اجازه نداری یک روزنامه یا نشریه با مواضع خودت روی کیوسک روزنامه فروشی داشته باشی و باید یا طفیلی صفحه ی اندیشه ی روزنامه ها باشی (آن هم با خود-سانسوری) یا تبعید به صفحه ی مجازی و چهار تا موسسه ی فسقلی با حداکثر 80 نفر ظرفیت.

نمونه ی فرانسه: لاجرم به اولاند رای می دهیم اما علیه سیاست های ریاضتی به خیابان می آییم، اعتصاب می کنیم، حتی وی ر مجبور به کناره گیری می کنیم.

اما کجا این چپی که خودش را «دموکراتیک» می نامد، جز مقاله نوشتن و ترجمه کردن و رأی دادن، کنش عملی و موثر دیگری در راستای پیش بردن آرمان برابری انجام میدهد یا دقیق تر بگوییم قادر به انجام دادنش است؟

بنابراین روشن است که تمام دغدغه ی خوابیده پشت چنین بیانیه ای (که سعی کرده با نُه دلیل استناد کند که همه جوره باید "خوشحال" بود) این است که "خوشحالی بابت بیشتر از این به لحاظ اقتصادی کارگر نشدن طبقه ی متوسطی ها"ست و نه دیدن عمق فاجعه ی آوار بر سر طبقه ی کارگر. فهم دوستان ما از طبقه عبارت است از کلی مبهم و البته از نظر آنان دارای بار سیاسی عمیق تر و جدی تر از طبقه با پیشینه ای یونانی به نام "مردم" (یکی دیگر از اصطلاحات طبقه ی متوسط پسند چپ های دموکراتیک). اینجا که می رسد به اسم "کهنه بودن و بوی نا دادن تحلیل طبقاتی" باز هم پای عبارت های زیبای طبقه ی متوسط پسند به میان می آید: مردم، ریزوم، انبوه خلق و ...!

[بعید نیست دوستان ما برای روشن شدن مطلب و علمی و تاریخی کردن اش دست به اختراع چرخ بزنند و بحث را بر سر تعریف طبقه، انقلاب، اجتماع و حتی انسان بیاورند. از همین روست که طبقه ی کارگر برای ایشان مفهومی دهه ی پنجاه-شصتی است که استعمالش می تواند پسوند "دموکراتیک" شان را به خطر بیندازد چرا که آن وقت طبقهء متوسط (مخاطبان اصلی و سوژه های رهایی بخش مدنظر چپ دموکراتیک) می شود دشمن طبقاتی و ناگزیر باید در برابرش موضع گرفت. می خواهید بدانید طبقه ی کارگر چه کسانی اند؟ همان کسانی که سایه ی تحریم بر سر این کشور باشد یا نباشد، توافقی بشود یا نشود، زندگی دوزخی اش در 12 ساعت کار در کارخانه ها، در سال ها بیکاری و کار سیاه، در نگریستن بر اعضای بدن قطع شده اش به خاطر عدم ایمنی محیط کار، در گردن نهادن به نظام استاد-شاگردی، در طرح تعدیل ساختاری نئولیبرالی ای که چه در وضعیت تحریم چه صلح مسیرش را از روی جنازه ی کارگران هموار می کند، "دود می شود و می رود به هوا".]

این تحلیل یا بیانیه، عمده ی خوش بینی اش به توافق مذبور ناشی از این ایده ی خام است که "با به پایان رسیدن تحریم ها، دیگر دولت نمی تواند مسئله سیاست خارجی را بهانه ای برای به تعویق انداختن مطالبات مدنی کند" و اینکه "فضا برای کنشگری مدنی باز خواهد شد" و می توانیم مطالباتی همچون "آزادی زندانیان سیاسی"، "ورود خانم ها به استادیوم ها"، "مجوزهای مطبوعاتی" و ... را مطالبه کنیم.

اولاً. این تحلیل مشخصاً چشم امیدش به دولت است و نه نهادهای مدنی، چه اینکه پیشاپیش "امیدوار است دولت بعد از این بهانه نگیرد". مگر خاتمی بهانه نگرفت که "آقا من می خوام، این (آقا) نمیذاره"؟ مگر امروز سر تعطیلی کنسرت ها یا تداوم حصر و حداقل دستمزد، همین بهانه گیری ها در جریان نیست؟ برگزاری کنسرت موسیقی که احیاناً دیگر به مذاکرات ربطی ندارد؟ یا نابودی محیط زیست با مدیریت قهرمان زمین (معصومه ابتکار) که طی طریقش با سرعت نور قرار است بعد از توافق از ایران یک دشت کویر به جای گذارد.

ثانیاً. غیر از این است که اگر این دولت تا آخر دوره ی تصدی 4 ساله اش به هیچ مطالبه ای هم وقعی نگذارد، باز هم شما «چپ دموکراتیک» موعد انتخابات بعدی، مجدداً دستورالعمل طلایی "انتخاب بد بجای بدتر" را پیش خواهید کشید؟ واقعاً این دولت چرا باید به دنبال توجه به مطالبات مدنی باشد؟ همین الآن هم با بیانیه ی لوزان و خنده های ظریفِ ظریف، بازی انتخابات بعدی را برده.

گیریم که احمدی نژادی دیگر (یا شاید هم خودش) رای بیاورد: آیا امثال شما فرمول های طلایی تان را از خورجین هایتان بیرون نمی آورید که "طبقه ی کارگر فریفته ی پوپولیسم بیشعور مرتجع که دموکراسی را نمی فهمد و فقط به فکر شکم و حقوق معوقه است، از سر لجبازی رفت و به فاشیسم رای داد"؟ یا فرمول طلایی دیگرتان را به کار نمی اندازید: "تقلب"؟ کی می خواهد به لحاظ آماری ثابت کند که تقلب شده یا نه؟ از اصطلاحات سکسی حجاریان پسند استفاده کنیم: تدلیس سازمان رأی.
پس دوستان، نیازی به صدور این بیانیه نبود، با ارائه ی همان اسم جدیدتان (چپ دموکراتیک) ما متوجه مواضع حال و آینده تان می شدیم: کما اینکه بدون این نام هم مواضعتان بر ما روشن است!
پولانزاس یک بار برای همیشه به این شامورتی بازیِ عنوان سازی با پسوند "دموکراسی" به خوبی پاسخ داده است:

سوسیالیسم یا دموکراتیک هست یا اصلاً سوسیالیسم نیست؛ چپی که می کوشد با چنین پسوندهایی خود را متمایز کند، شرمنده از بخش سوسیالیسم ماجراست نه نگران دموکراسی (نقل به مضمون).

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=66378

 

بازگشت به خانه