تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تنها با گذر از رژيم اشغالگر!
جهانشاه رشيديان
اعتصابات سراسری جنبش کارگری در آمریکای شمالی در اول مای 1886 موجب گسترش امواج مبارزات کارگری از قاره امریکا تا استرالیا در جهان شد. جنبش کارگری موفق به احقاق برخی از حقوق صنفی کارگران ازجمله تقلیل ساعات کار، دریافت سهم بیشتری از سود آوری نیروی کار، برخورداری از مزایا و تضمین های صنفی گردید. این مبارزات تا به امروز ادامه دارند. بدین گونه روز اول مای بنام روز روز جهانی معرفی شد و در بیشتر کشورها یکروز تعطیل رسمی و مترادف با تجمعات توده ای، راه پیمائی، میتینگ، جشن کارگران، احزاب، اتحادیه های و سازمان های سیاسی مربوط به جبهه کار شد.
با پیروزی انقلاب سوسیالیستی 1917 در روسیه و تشکیل اولین حکومت سوسیالیستی، روز جهانی کار در شوروی و سپس دیگر بلوک شرق وجه برجسته سیاسی و سوسیالیستی گرفت این و جه در برخی از دمکراسی های غرب با ترکیبی از جو سوسیالیسم و انارشیسم، تا قبل از سقوط بلوک شرق، با شکوه ادامه داشت.
در کشورهای اسلامزده، بویژه با روبنای حکومت اسلامی مانند ایران، عربستان، افغانستان...، مبارزات کارگری در تضاد با شریعت اسلامی است که تنها مناسبات عقب مانده سرمایه داری را با تبعیض اجتماعی، جنسیتی، مذهبی ... میپذیرد. کارگر در اسلام مترادف با برده تداعی می شود و لذا فاقد حقوق یک انسان آزاد و برابر با صاحب کار است. این روان شناسی ضد کارگری از زمان جدا کردن جوانان ایرانی توسط مهاجمین اولیه اسلام از خانواده و فروش انان در بازارهای برده فروشی اسلامی، رفتار غیرانسانی برده داران مسلمان با میلیون ها برده سیاه پوست... پشتوانه فرهنگی جایگاه کارگر در جوامع اسلام زده است. بی دلیل نیست که رفتار شیوخ عرب با خدمتگذاران خود تا تنبیه بدنی میسر است و در ایران حتی گاهی حقوق کارگر پرداخت نمی شود.
تعالیم اسلام تبعیض و نا برابری اجتماعی، جنسی و مذهبی را می پذیرد. چنین تعالیمی برده داری را نیز خلاف شریعت خود نمیداند. شکی نیست، آئینی که برده داری را مشروع بداند، نمیتواند مدافع حقوق کارگر باشد. کارگر در سنن اسلامزده پیوسته تداعی یک برده بوده است و در ایران در ردیف عمله، حمال... تحقیر شده. در افغانستان و پاکستان، کارگر فردی بی ارزش تداعی میشود و افتخار برخی بیکاری و البته بی نیازی مالی است! بقایای میلیون ها برده آفریقای سیاه در جوامع اسلامی نتیجه این روان شناسی ضد کارگری است. در فرهنگی که برده داری مشروعیت داشته باشدمیتوان تصور کرد که حفظ روابط کارفرما " صاحب برده" با کارگر "برده" میسر است.
در جهان مصون از تعرض فرهنگی اسلام ، اول ماه می روز جهانی کار، ارج به بازوی پر توان کارگر، روز تمام انانی است که شرافتمندانه کارمیکنند و حامی سیاسی کارگرانند. در عوض، در جوامع عقب مانده اسلامزده این روز یاد اور دستان کارنکرده ملا، شکم برامده سرمایه دار و فلان حاجی-بازاری، نیت پلید رانت خوار، شیوخ مرتجع و آن فرومایه پاکستانی یا افغانی است که شکم بر آمده اش افتخار بی کاری و بی نیازی مالی او است. روز کار افتخاری برای انسان برابر طلب و روز شرم اوری برای تمام مفتخوران انگلی جامعه طبقاتی و حامیان سیاسی انان است.
جنبش کارگری ایران به دلیل "سیمبیوز" روحانت مفتخور در نهاد فاسد و مستبد دربار اجازه رشد نداشت. در دوران استبداد رضا شاه و سپس بعد از کودتای 32 پیوسته سزکوب می شد. از اوائل 40 سیندیکاهای زرد کارگران تشکیل شد و تا به امروز، که روحانیت استبداد مطلق می کند، از محتوای ازادی تهی است.
نه تنها اسلام برده پذیر٬ بلکه رژیم دیکتاتوری شاه هم هر مراسم کارگری از جمله روز کارگر را ممنوع کرده بود. کماکان در خلال اواخر عمر رژیم شاه و اولین ماه های عمر رژیم اسلامی٬ به دلیل جو نسبتا ازادی که چند ماه طول کشید، جنبش کارگری رشد کرد. اولین مراسم روز کار مترادف با 11 اردیبهشت 58 در شهرهای ایران برگزار شد. تنها در تهران سازمان چریک های فدائی خلق، که تا ان زمان هنوز در جبهه رژیم نغلطیده بود، توانست نیم میلیون را بسیج کند. آنان با شعارهای چپ خواستار 40 ساعت کار در هفته، 2 روز تعطیلی، حق برابر بین کاگران زن و مرد... بودند.
موفقیت این تظاهرات، با وجود کار شکنی رژیم و حملات اوباش اسلامی، باعث هراس حکومت اسلامی شد؛ لذا حکومت انجمن های اسلامی و سندیکا های زرد را در محافل کارگری تأسیس کرد. بعد از پیوستن جناحی از مرکزیت سازمان به نام ًاکتریتً به جبهه رژیم و همکاری حزب توده به مراکز اسلامی و در عمل سندیکاز زرد تبدیل شدند. خانه کارگر و شورای اسلامی کار به نهادهای ضد کارگری و ترویج خرافات کیش اسلام در میان کارگران تبدیل شدند.
روز کارگر در ایران تعطیل نیست، در حالی که رژیم اسلامی چندین روز را در سال به مناسبت های دینی تعطیل رسمی کرده و بودجه های هنگفتی به روضه خوانی و ترویج خرافات، سینه زنی، زنجیرزنی و اقداماتی از این قبیل اختصاص داده است. کارگران آگاه در ایران علیرغم تمام محدودیت ها و خفقان سیاسی که رژیم اسلامی بر آنان تحمیل می کند، روز اول ماه مه را در کانون های خود ارج نموده و بدین نحو همبستگی خود را با روز جهانی کار اعلام می نمایند.
طبقهء کارگر در انقلاب 57 شرکت فعال داشت و با اعتصابات خود در مراکز مهم صنعتی مانند شرکت نفت به سقوط رژیم شاه کمک کرد. حزب توده در دوران قبل و تا مدتی بعد از انقلاب، در غیاب جریات چپ انقلابی، توانست در سازمان دهی طبقه کارگر نقش مهمی بازی کند. بعد از انقلاب و تأسیس رژیم اسلامی، کارگران قوانین ضد کارگری رژیم را به چالش کشیده و با کسب موفقیت های صنفی حتی موجب استعفای وزیر کار رژیم، توکلی، شدند. کماکان حزب توده از طرف شوروی مأمور حمایت مطلق و همکاری با رژیم "ضد امپریالیستی" اسلامی بود و تلاش میکرد رادیکالیسم طبقه کارگر را در احقاق رژیمی سکولار و دموکراتیک مانع و طبقه کارگر را به پایگاه اجتماعی رژیم و انقلاب اسلامی تقلیل دهد. خط توده ای- اسلامی با وجود حذف نسبی فیزیکی حزب توده در دهه 60 کماکان یکی از دلائل ذهنی بیرون بودن طبقه کارگر از صحنه مبارزات مردم ایران با رژیم و صنعت لابی سازی برای بقا رژیم با رنگ و لعاب اصلاح طلبی است. این خط توده ای ـ اسلامی هنوز در صدد بردن طبقه کارگر و فعالین اوپزیسیون زیر چتر اصلاح طلبان حکومتی و بقا رژیم اسلامی است.
طبقهء کارگر به مفهوم مارکسیستی پرولتاریا امروز اقلیت کوچکی در جوامع صنعتی است. این طبقه از نظر کمی کوچکتر و از نظر کیفی نا اگاهتر در کشورهای عقب مانده، بویژه اسلامی٫ است. کماکان برخی جریانات چپ در رؤیای یک حکومت کارگری در ایران هستنند، تصوری که در هیچ کجای دنیا تا کنون عملی نشده و حکومت هائی که خود را نماینده طبقه کارگر میدانستنند در عمل یک قشر منحط بروکرات و دیکتاور بوده اند. برخی از انان در دوران استالین، مائو، پل پت، خاندان کیم جونگ علیه بشریت جنایت کرده اند. جریانات ایرانی معتقد به حکومت کارگری با نام "دیکتاتوری پرولتاریا یا راه رشد غیر سرمایه داری" معمولا به دلیل هیستری ضد غربی میتوانند در نهایت جذب جبهه غرب ستیز اسلام سیاسی شوند، چیزی که ما امروز در رفتار برخی جریانات و افراد طیف چپ مشاهده میکنیم. این طیف چپ مدت ها است که پایگاهی در جامعه و طبقه کارگر ندارد و این هم یکی از دلائل انزوای انان تا حد پیوستن به جبهه اسلام سیاسی است. دلیل دیگر پیوند انان به اسلام سیاسی این دگم است که دموکراسی و حقوق بشر را "ترفند سرمایه داری" میدانند. نقض ابتدائی ترین ازادی های فردی و اجتماعی در تمام رژیم های اسلامی و کمونیست وجه اشتراک انان است -- چیزی که آنان را ازجامعه و حتی طبقه کارگر جدا میکند -- این خلأ چپ توسط احزاب سرمایه داری، راست افراطی و نژاد پرست پر می شود.
در دمکراسی های غرب با وجود بر خود داری از اتحادیه، شورا، احزاب سیاسی ایدؤلوژی معتقد به حکومت کارگری یبیش از چند در صد اراء را در یک انتخابات ازاد بدست نمی اورند. صرف نظر از دلائل سیاسی و تئوریک، این بی تفاوتی مردمی بیان این حقیقت است که عصر حکومت های ایدئولوژی بپایان رسیده. اکتر مردم، از جمله طبقه کارگر، به رژیم های دمکراتیک و غیر ایدئولوژی اعتماد می کنند. مردم می دانند که هیچ دولتی، بویژه با بنیه ضعیف تولیدی مانند ایران، نمیتواند به تنهائی از مدار سرمایه داری جهانی خارج شود. هر دولتی، چه چپ، چه راست، مجبور به حفظ مناسبات سرمایه داری ودر نهایت رفرم های وسیع مانند دولت های سوسیالیست در فرانسه و یا چپ رادیکال در یونان است.
جاذبه تحلیل های علمی مارکس توانست بعد از پیروزی انقلاب 1917 روشنفکرانی را از طبقه متوسط جهان مجذوب کمونیسم کند ولی این جاذبه به دلیل درز کردن اخبار اختناق٫ عدم دمکراس و پلورالیسم سیاسی تدریجا ضعیف می شد. با گذشت زمان باعث سقوط احزاب کمونیستی برادر در غرب شد : نمونه بارز ان حزب کمونیست فرانسه است که قویترین حزب سیاسی فرانسه در سال های بعد از جنگ جهانی دوم بود ولی امروز به تدریج به یک حزب حاشیه ای سقوط کرده. گروه های مارکسیست لنینیستی دیگر از قبیل، استالینست، مائویست، تروتسکیست... نیز تنها در حد گروه ها یا محافل حاشیه ای در جامعه حضور دارند. تمام این مجموعه کمونیستی حتی از حمایت وسیع طبقه کارگر برخوردار نیستند بطوری که طبقه کارگر در نهایت احزاب راست و چپ غیر کمونیستی را ترجیح میدهد و اکثر کارگران به احزاب جپ غیر کمونیستی رأی میدهند. به همین دلیل وجه مردمی مراسم روز کارگر به تدریج کمتر شده، بطوری که از دهه 80 میلادی سیر نزولی ان در اروپای غربی سال به سال بیشتر میشود.
آنچه مربوط به ایران است، بعد از شکست جهانی کمونیسم و حمایت و همکاری حزب "کمونیست" توده ـ اکثریت با رژیم ضد بشری اسلامی، چشم انداز یک حکومت کارگری در ایران تار و در شرایط ذهنی جامعه توهمی درحد ظهور امام زمان است. کسب مطالبات صنفی و اجتماعی کارگران، برخلاف چپ دگماتیک توده ای ـ اسلامی و یا برخی در جبهه ضد امپریالیستی مارکسیست-لنینیستی، تنها بعد از گذار از کلیت رژیم اسلامی در ایران با حفظ منافع کل جامعه و متکی به آرای اکثریت جامعه میسر است.
عنصر روشنفکری با تأثیر از انقلاب اکتبر 1917 در ایران نیز با تشکیل حزب کمونیست در 1320 و نشریات و ترجمه های حزب توده آغاز شد. اکثر نخبگان سال های 20 و 30، حداقل مدتی، چپ بودند. این موج روشنفکری، مانند تمام پارادیگم های اجتماعی، دورانش بسر امد و در واقع پیرو دیالیکتیک مارکس و هگل به مرحله انتی تز خود رسید. در شرایط فعلی بعید است در کشوری یک دولت مارکسیست- لنینستی حکومت کند و اگرهم چنین اتفاقی پیش اید خیلی بعیدتر است که چنین دولتی دمکراتیک باشد چون دولت مورد نظر یک مارکسیست- لنینست یک دیکتاتوری توصیه شده از طرف مارکس و لنین است و سرنوشتی مانند دیکتاتور های سرکوبگری مانند استالین٫ مائو٫ پل پت و خاندان کیم سونگ دارد -- البته چنین حکومتی چون فاقد شرایط پیدایش است، در ایران میتواند به چپ پرو ژیم اسلامی تبدیل شده و امثال خاتمی، روحانی، موسوی جای لنین٫ مائو... شوند!
جدا از معیار های جهان شمول سکولاریسم، دموکراسی، جمهوریت، حقوق بشر هر ایدآل دیگر رنگ ایدئولوژی می گیرد و به دلائل تاریخی نه بسود طبقهء کارگر است و نه بسود کل جامعه. بویژه که جامعهء اسلام زدهء ایران تنها در صورت گذار از حکومت اشغاگر اسلامی می تواند به آزادی و برابری برسد و نه قبل از آن. نه تنها کارگران ایرانی از حداقل حقوق صنفی یعنی سندیکای آزاد، حق اعتصاب، مواردی مانند خوراک، مسکن، پوشاک، امنیت در محل کار،... محروم است، بلکه مانند دیگر اقشار جامعه زیر سلطه رژیم اشغالگر اسلامی و لذا از اولین حقوق و حرمت انسانی نیز محروم است.
فاکتور اسلام در روحیه تسلیم پذیری ایرانیان بویژه درطبقات محروم نقش تاریخی داشته. جنبش کارگری هم از این فاکتور اسلام زدگی مصون نبوده. جنبش هر گاه موفق به دور زدن این فاکتور بوده موفقیت نسبی داشته. مثلا با الهام از جنبش سوسیال دمکرات در روسیه تا حدودی از سد تسلیم پذیری گذشت و در اواخر سلطنت ارتجاعی و اسلامی قاجار موفق به تشکیل اتحادیه و کسب مطالباتی صنفی شد. رشد چنین جنبش کارگری با عنصر اگاهی و اسلام زدائی نسبت مستقیم داشته و دارد بطوری که اولین مبارزات کارگری در چاپ خانه های تهران و شرکت نفت ابادان نتیجه رشد نسبی اگاهی و اسلام زدائی بوده -- وقتی که روحیه تسلیم پذیری اسلامی به دلیل اگاهی، ارتباط با تفکر غیر اسلامی فاکتور مهمی نبوده است.
جنبش کارگری ِ اسلام زده در ایران همیشه حاشیه ای بوده است و هنوز هم وارد صحنه مبازه برای منافع طبقاتی و صنفی خود نشده. عمده ترین دلیل این ناتوانی نه فقر روز افزون مالی بلکه فرهنگ اسلام زدگی است. این فرهنگ نقد نشده و حتی از زمان قبل و بعد از انقلاب در جهت حمایت از تقویت رژیم اسلامی توسط شوروی طرح ریزی و توسط نوکران داخلی ِ توده ای / اکثریتی اجرا شده است. امروز نیز تفاله های این خط سازشکار از جناح های رژیم اسلامی حمایت می کنند تا طبقهء کارگر را مثلاً به رأی دادن به موسوی، روحانی... ترغیب و در عوض برای فریب به حداقل ترین مطالبات صنفی-- نه سیاسی -- تشویق کنند. اما کسب مطالبات حد اکثر کارگران، مانند مطالبات زنان، اقلیت ها...، تنها با گذار از رژیم اشغالگر اسلامی میسراست.
مبارزه کارگری نباید محدود به مبارزه سندیکائی باشد بلکه باید در جهت آزادی ایران از رژیم اشغالگر اسلامی ارتقا یابد. کارگران بخشی از مردم در بند ایران هستند که فراتر از مبارزه سندیکائی یک وظیفه ملی دارند، مضاد بر اینکه مبارزات سندیکائی تا کنون نتیجه مطلوبی نداشته و طبقه کارگر ایران روز به روز خانه خرابتر می شد. در کنار هر مبارزه صنفی٫ هدف نهائی گذار از کلیت رژیم اشغالگر اسلام است.