تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در وصف نسلی که از اتوپیا آغاز کرد و به نوستالژی رسید
حمید آقایی
در تاریخ یکصد سال گذشته ایران، بویژه از دههء چهلم سال خورشیدی، مقاطعی وجود دارند، که اگرچه از نظر گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک مربوط به هر مقطع متفاوتند، اما از یک جهت شباهت بارزی با یکدیگر پیدا می کنند. در هر مقطعی از این دوران پیشتازان و ایدئولوگ ها گفتمانی را ارائه می نمودند که بیش از هر چیز بر پایهء یک اندیشهء اتوپیایی خاص استوار بود. از این نظر تفاوتی نیز بین مسلمانان و مارکسیست ها نبود، و هر یک بر مبنای فلسفه و جهان بینی خود بدنبال تحقق آرمان شهر خاص خویش بودند. اما همانطور که می دانیم، اکثر سازمان ها و عناصر پیشتاز وابسته به گرایشات سیاسی-ایدئولوژیک مقاطع یاد شده ضربات هولناکی خوردند و بنیانگزاران آنها یا اعدام شدند و یا به قتل رسیدند.
مشابهت دیگر بین سازمان ها و گرایشات مزبور مربوط می شود به بازماندگان و پیروان آنها. اگر رهبران و بنیانگزاران جریانات مارکسیستی و یا اسلامی آرمان شهری می اندیشیدند، اما به باور من، بسیاری از بازماندگان آنها و نسل های بعدی، امروزه بیش از حد نوستالژیک فکر می کنند، و ظاهراً در آرزوی وجود و حضور رهبرانی مانند بنیانگزاران جریان متبوع خود بسر می برند. بطوریکه می توان گفت که نسل پیشتاز و انقلابی دهه های چهل به بعد از افکار اتوپیایی آغاز کرد، اما سرانجام پس از فراز و نشیب های فراوان به نوستالژی ختم گردید.
یکی از نمونه های بارز از شخصیت های اتوپیا اندیش در دوران مزبور دکتر علی شریعتی
بود، که از مذهب شیعه یک ایدئولوژی رمانتیک و اتوپیایی ساخت؛
ایدئولوژیی که یکی از توانایی های اصلی آن برانگیختن احساسات رمانتیک و شور مذهبی
در میان جوانان مسلمان بود. اشکوری در این رابطه در مصاحبه با سایت جرس می گوید:
"قطعاً
یکی از عوامل محبوبیت و ماندگاری شریعتی زبان و بیان و
ادبیات پر احساس و رمانتیک و شوق انگیز و شور آفرین او است... بویژه حضور عمیق و
گستردهء
اسطوره و نمادهای اساطیری (بویژه اساطیر شرقی و ایرانی) در ادبیات پر شور و حماسی
شریعتی زبان او را از اهمیت ویژه برخوردار می کند."
بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق ایران (محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر
بدیع زادگان) را نیز می توان از جمله رهبران اتوپیا اندیش بشمار آورد. آنان که
آموزش دیدهء
مکتب آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان بودند، با برداشتی ایده الیستی، رمانتیک و
احساسی از اسلام معتقد بودند که نه تنها برخی از باورهای دینی با علم تناقضی ندارند
(همانطور که بازرگان و طالقانی می گفتند) بلکه حتی می توان کلیت این دین را با علوم
بشری، بویژه فلسفه
-
سیاسی
ِ
مطرح در آن
زمان، نظریات مارکسیستی، تطبیق داد.
در این رابطه می توان به یکی از نمونه های بسیار بارز استفاده احساسی و رمانتیک از اسلام برای اهداف سیاسی و مبارزاتی، به دفاعیهء خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی شاه، اشاره کرد:
«انالحیاه،
عقیدة
و جهاد. سخنم را با گفتهای از مولا
حسین،
شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه،
آغاز می کنم. من که یک مارکسیست
-
لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به
سوسیالیسم رسیدم. من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم و حتی برای عمرم، من
قطرهای ناچیز از عظمت خلقهای مبارز ایران هستم؛
خلقی که مزدکها و مازیارها و بابکها، یعقوب لیثها، ستارها و حیدر اوغلیها،
پسیانها و میرزاکوچکها، ارانیها، روزبهها و وارطانها داشته است. آری من برای
جانم چانه نمیزنم چرا که فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز
کردم؛
اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهایی بخش ایران پرداخته است.»
به اعتقاد نگارنده، بیژن جزنی و دیگر رهبران اولیهء
جنبش فدایی نیز از جمله افراد اتوپیا اندیش بودند که در آرزوی براندازی کامل نظم
موجود و جانشینی نظم جدید و آرمان شهر خود بسر می بردند. وی در یاداشتی تحت عنوان
«دربارهء
مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوایی»
که در زندان به نگارش در آورد می نویسد:
«استادان
پرمشغلهء
دانشگاه ها، تکنوکرات ها و روشنفکرهای هرزه خوابیده،
درحالی که از خوان یغمای زحمتکشان تا گلو را انباشته اند و عملاً
دست در
دست جلادان دستگاه حاکمه استبدادی دارند،
با
بزرگواری و
سعهء
صدر،
مارکسیستی رنگ پریده، بی رمق و از شدت و حدت افتاده را همچون ابزاری زنگ زده و
کند به نمایش می گذارند و عطش جوانان ما را به ایدئولوژی انقلابی سیراب می کنند.
این توطئه ای
ست علیه مارکسیسم – لنینیسم انقلابی که باید جنبش انقلابی به ریشه کن کردن آن کمر
همت ببندد».
همچنین نحوهء
برخورد و تجزیه و تحلیل نقش رهبران جنبش فدایی، که در روزها و هفته های گذشته
سالروز اعدام آنان توسط حکومت پهلوی گرامی داشته شد، نشان می
دهد که این رهبران در زمان خود آرمان شهری می اندیشیده اند و اکنون بازماندگان آنها
در آرزوهای نوستالژیک آن رهبران بسر می برند.
برداشت من از مقالات و مصاحبه های مربوط به این بزرگداشت این است که بنظر می رسد که
جنبش فدایی، همانند جنبش مجاهدین اولیه،
و یا جنبش بازگشت به خویشتن دکتر شریعتی، همچنان در هاله ای از تقدس قرار دارد و
بنیانگزاران این جنبش ها نقش یک اسطوره را یافته اند.
شاید بتوان آغاز جنبش های سیاسی اتوپیا
اندیش،
و بنابراین رمانتیک و احساساتی،
در ایران پس از دهه های چهل به بعد را با جنبش رمانتیسم در اروپای قرن هیجده و
نوزده میلادی مقایسه کرد. اگرچه رمانتیسم اروپای در اصل یک جنبش هنری بود، اما این
جنبش را همچنین می
توان یک واکنش جدی علیه جامعهء
اشرافی آن
زمان و طبقهء
جدید بورژوا،
که پس از روشنگری و مدرنیته در حال رشد بود، بحساب آورد، که بنظر من هم در فراهم
کردن پیش زمینه های انقلاب
1848
در اروپا و همچنین در شکل دادن به فلسفه های انقلابی و آرمان شهری آن
زمان،
از جمله فلسفهء
مارکسیسم و افکار رمانتیک و احساسات فردریش نیچه،
که در نوستالژی دوران یونان و روم باستان می سوخت،
مؤثر
بوده است.
سرکوب و استبداد سیاسی شاه جوان ایران،
که پس از کودتای
1332
شدت یافت،
و مدرنیتهء
تحمیلی او که با انقلاب سفید سال
1341
رقم خورد،
بقول مهدی بازرگان،
جایی برای مبارزهء
مسالمت آمیز باقی نگذاشتند و نسل
های پس از وی را به این نتیجه رساندند که در مقابل حاکمیت سرکوب،
و بورژوازی وابسته،
تنها "نبرد مسلحانه" و انقلاب بنیان برافکن باقی مانده است. بنیانگذاران سازمان
مجاهدین خلق، قبل از آن عضو نهضت آزادی ایران و از شاگردان طالقانی و
بازرگان به شمار میآمدند.
«آنان
معتقد بودند که در شرایط جوّ خفقان و انسداد سیاسی، خشونت را باید با خشونت
پاسخ داد و در برابر مشی مسالمتآمیز و حرکت قانونمند بایستی مشی مسلحانه را
در برابر رژیم اتخاذ نمود».
این باور قبل از آن در آخرین دادگاه بازرگان در سال
1342۲،
توسط وی به رژیم شاه هشدار داده شده بود:
«…ما
آخرین نفراتی هستیم که در این دادگاه به اتهام سیاسی محاکمه میشویم و
اعتماد به رژیم داشته و میخواستیم از طریق انتخابات دست به اصلاحات
بزنیم. بعد از ما زبان تفنگ سخن خواهد گفت».
از این زاویه است که بنظر من می توان رمانتیسم اروپایی را با رمانتیسم انقلابی و
اندیشه های آرمان شهری مجاهدین خلق، علی شریعتی و فدائیان، که واکنشی علیه پروژهء
مدرنیزاسیون تحمیلی بر جامعه ایران (که با انقلاب سفید شاه رقم خورد و راه رشد
بورژوازی وابسته را باز نمود) بود، مقایسه کرد. البته باید تاکید کرد که جنبش
رمانتیسم اروپایی در حقیقت عکس العمل طبیعی و منطقی بودند در برابر موج کشتار و
سرکوب و عواقب وحشتناک پس از انقلاب فرانسه از یکسو،
و تأکید
بیش از حد و افراطی بر توانایی های عقلانی و منطقی بشر، که احساسات انسانی را در آن
راهی نبود و معمولاً
نیز در اختیار نخبگان جامعه قرار داشت. همچنان که رمانتیسم انقلابی در دوره های
مزبور در ایران را نیز می توان یک واکنش طبیعی در برابر انحراف پروژهء
مدرنیزازسیون جامعهء
ایران که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود دانست.
اما اکنون،
پس از حدود نیم قرن از آغاز جنبش
های رمانتیک و آرمان شهری، بنظر می رسد که بسیاری از بازماندگان و پیروان رهبران
چنین جنبش هایی در آرزوها و رویاهای نوستالژیک پیشتازان و معلمان خود بسر می برند.
فرخ نگهدار در مصاحبه ای با سایت اخبار روز می گوید:
«در
تمام طول این نیم قرن همیشه و همه جا ذهن من بیژن را رفیقی داناتر، باهوش تر و مجرب
تر از خود دیده است. او شخصیتی بود بس همه جانبه تر از من و از بقیهء
همراهان، برای او زندگی و مبارزه عرصه ای بس گسترده تر و متنوع تر از درکی بود که
من و بقیهء
ما در ذهن داشتیم. او در فلسفه و شعر و نقاشی و تئاتر و موسیقی و ورزش و فیلم و
تاریخ زمانی تبحر داشت که هنوز به نیمه راه زندگی نرسیده بود. او توان این را داشت
که عشق بورزد، همسری کند، پدری کند، شغل داشته باشد، و در عین حال خود سازی، سازمان
گری و رهبری کند. این من بودم که دلم می خواست مثل بیژن باشم. همیشه دلم می خواست».
یوسف اشکوری نیز در مصاحبه با سایت راه سبز،
در مورد احساس خود به علی شریعتی می گوید:
«زبان
او برآمده از ذهن خلاق و نوآور او است و از این رو این زبان زیبا و خلاق جامه ای
است بر اندام یک فرهنگ غنی و اندیشه های مهم و آگاهی های گسترده و غالباً
عمیق انسانی و تاریخی و دینی و اجتماعی. بویژه حضور عمیق و گستردهء
اسطوره و نمادهای اساطیری (بویژه اساطیر شرقی و ایرانی) در ادبیات پر شور و حماسی
شریعتی زبان او را از اهمیت ویژه برخوردار می کند. از این نظر می توان زبان ایرانی
– دینی شریعتی را با اثر بزرگ و جاودانه فردوسی حکیم مقایسه کرد. شگفت اینکه شریعتی
تلاش می کند مذهب را از آسمان به زمین بیاورد و از پیامبر و دیگر اولیای دین اسطوره
زدایی کند اما در فرجام کار غالبا از همان دین و یا اولیای دین نوعی اسطوره می
سازد.»
به سخن دیگر تاریخ جنبش های انقلابی نیم اخیر در ایران با آرمان شهری و آرزوهای
اتوپیایی آغاز گردید و اکنون بسیاری از بازماندگان این جنبش ها به نوستالژی و
آرزوهای نوستالژیک رسیده اند و یا با آن مشغولند.
از نوستالژی تعاریف بسیاری شده است،
اما تعریفی که مورد پسند من است بازگشت به خانه ایست که دیگر وجود ندارد. همانطور
که از ریشهء
لغوی این واژه در زبان یونان مستفاد می شود: "nostos"
به معنی بازگشت به خانه است و "algia"
به معنی "اشتیاق" است؛ بعبارت دیگر
«اشتیاق
بازگشت به خانه».
اما احساس نوستالژیک نسبت به یک چیز در واقع همان احساس رمانتیک و پر شور به آن چیز
است که دیگر وجود خارجی ندارد و
یا دوران
اش
گذشته است. با این تفاوت که احساس رمانتیک اولیه بدلیل ارتباط نزدیک و دیالکتیکی با
شرایط زمانی خود تبدیل به عمل و کنش می گردید، و احساس نوستالژیک تنها در بند احساس
و رؤیا
باقی می ماند که نه تنها موجب عمل فعال نمی شود بلکه ممکن موجب افسردگی و خمودی نیز
بشود.
نیازهای نوستالژیک قطعاً
از وجود یک نیاز واقعی در شرایط حال خبر می دهند، اما شخص نیازمند باید بجای نگاه
به گذشته و الگوه های قبلی، که شکل اسطوره ای و بعضاً
مقدس یافته اند، به آیندهء
پیش رو بنگرد و بجای اسطوره سازی سعی نماید قانونمندی های تحول اجتماعی و سیاسی
زمان حال خود را کشف کند. برخورد نوستالژیک با گذشته و اسطوره کردن بنیانگذاران
جنبش های انقلابی، در حقیقت تاریخ این جنبش ها را در ویترینی می گذارد که فقط
افتخار و حماسه از آن ساطع می شوند، بطوریکه تشعشعات آن مانع از یک نقد جدی و خجالت
آور می گردد؛
نقدی که می تواند موجب احساس شرم ناشی از خطاهای تاریخی رهبران اسطوره ای و
نوستالژیک شود؛
و
شرم و خجالتی که به نوبه خود می توانند محرک و انگیزاننده برای جبران خطاها گردند.
اصولاً
ورود مقولهء
نوستالژی و احساسات رمانتیک به سیاست و سیاست ورزی می تواند موجب دو عکس العمل
خطرناک شود، یا افسردگی و یأس،
و یا طغیان و شورش. شاید از این منظر نیز بتوان تاریخ سدهء
گذشتهء
ایران را تفسیر کرد.
برخی از روشنفکران دوران مشروطه (مانند صادق هدایت) در آرزوی بازگشت افتخارات ملی و
تاریخی ایران زمین بودند و تاریخ ایران قبل از اسلام را در ویترین تقدس گذاشته و در
سوگ از دست دادن شکوه و
عظمت آن نشسته بودند؛ و در دهه
های بعد، علی شریعتی در رویا و آرزوی های نوستالژیک شیعهء
علوی و انقلابی بسر می برد و این آرزوها را تبدیل به احساسات رمانتیک، پر شور و
تحرک بخش کرده بود؛ و همزمان از نظر بنیانگذاران جنبش فدائیان و مجاهدین مبارزه
مسالمت آمیز با نظام پهلوی به بن بست رسیده و تنها راه باقی مانده مبارزه مسلحانه
بود؛
راهی که سرانجام می بایست منجر به سقوط نظام فاسد و وابسته به سرمایه داری جهانی می
شد و خلق
های ایران به قدرت می رسیدند؛ تا زمینه های لازم برای تحقق جامعهء
بی طبقه توحیدی و یا دیکتاتوری پرولتاریا فراهم گردند.
به باور من،
در تمامی این جنبش ها، عناصری از تفکرات نوستالژیک نسبت به گذشته و یا احساسات
رمانتیک نسبت به آینده وجود داشته اند که هر دو مانع مهمی در برابر برخورد متین و
صبورانه با شرایط موجود بوده اند. صبر و متانت و بر
تن نکردن جامهء
قهرمان و پیشتاز خلق، که اراده گرایانه قصد پیاده کردن الگوی مطلوب خود را دارد، در
حقیقت پادزهری است در برابر ورود نوستالژی و یا رومانتیسم به سیاست. برخورد
نوستالژیک و یا رمانتیک با شرایط، از یک سو بار مسئولیت را از دوش مردم و آحاد
جامعه، که نقش موثری در رقم خوردن شرایط زمانی دارند،
بر می دارد و،
از سوی دیگر،
شکست ها را بر دوش عوامل خارجی و مسئولیت خروج از این شرایط را صرفا بر دوش
قهرمانان و پیشتازان قرار می دهد.