تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

15 خرداد ماه 1394 ـ  5 ماه ژوئن 2015

دو کلمه با جوانان: «الله اکبر» یا «شیر و خورشید»؟

محسن ذاکری

در ماهی که گذشت در فنلاند مسابقهء والیبال بین تیم های ایران و فنلاند برگزار شد. این مسابقه با شعف فراوان همهء ما با پیروزی تیم ایران پایان یافت. تعداد پرچم های حکومت اسلامی ایران در بین تشویق کنندگان ایرانی چشمگیر بود. و سر انجام در هفته ای که گذشت این مسئله در فیس بوک مورد بررسی، نقد و دفاع تعدادی از ایرانیان جوان ساکن فنلاند و خود من نیز قرار گرفت. نوشتار حاضر نگاهی است به این چکاوک دوست داشتنی بین ما در فیس بوک و آنچه به نظرم می رسد باید بدان پرداخت. از آنجا که می دانم جوانان ما دوست ندارند در برابرشان «نسخه» های آماده و «پند و اندرز» نهاد، این نوشتار را با بیان پرسش های متعددی به پیش می برم و یقین دارم یافتن و کنش و تلاش برای یافتن پاسخ های لازم باید به خود جوانان سپرده شود.

پیش از اینکه به شکافتن مطلب بپردازم، چند پرسش را در مقدمه برای اینکه بدانیم کجا هستیم وچه می کنیم و به کجا باید برسیم، مطرح می کنم:

آ) آیا از لحاظ روحیه و احساسات بازیکنان و ورزشکاران کشورمان ایران، این پدیده ای مفید است که در یک فضا دو پرچم نمایندهء ایران باشند و آیا آلودن ورزش به سیاست امری درست است؟

ب) آیا پرچم «الله اکبر» بیشتر از پرچم « شیر و خورشید» نمایندهء خواست و فرهنگ و جایگاه ایرانی در جهان برونمرز ایران است و یا برعکس؟

پ) آیا پرچم «شیر و خورشید» منتسب به گروهی خاصی از جمله پادشاهی خواهان و یا سلطنت طلبان و یا مجاهدین خلق است؟

ت) آیا اینکه گروهی در برونمرز با به همراه داشتن پرچم «الله اکبر»، با این نگرش که آنها خود را ایرانی و خواهان ایرانی «آزاد» و مدرن می دانند، در منافات است؟

ث) آیا در ایران آینده – ایران پس از این دوره استبداد مذهبی - می توانیم/ می خواهیم با همین پرچم «الله اکبر» کشورمان را نمایندگی نماییم؟

ج) بدست داشتن پرچم «شیر و خورشید» در ایران چه پیامدی برای آن فرد خواهد داشت؟

 

پرچم ها و انقلابیون

تاریخ انسانی حکایت فراوانی از آن دارد که ملت ها برای پرچم شان ارزش بسیاری قائل هستند و بسی ارزش ها که در رنگ ها و ترکیب های پرچم ها نهفته هستند. از این روست که در نبرد ها و جنگ ها و خط اول مبارزات، همیشه بر پا داشتن و حفظ پرچم با ایثار جان انسانها مصادف بوده و هست. تاریخ ایران پس از انقلاب 57 اما حکایت دگرگونه ای از نگاه و درک از پرچم دارد.

در ایران، پس از انقلاب  57، ملایان و روشنفکران چپ، پرچم دیرینهء ایران را خواستند به فراموشی بسپارند. اما نتوانستند سه رنگ اصلی آن را مخدوش و منکوب نمایند، پس نقش نشان پرچم را هدف گرفتند. این کار براحتی در راستای دیگر خواسته های آقای خمینی و ملایان صورت گرفت. علاوه بر تاج پادشاهی و دسته گل، شیر و خورشید و شمشیر نیز نشان پادشاهی خوانده شد، حذف گشته و کلمهء عربی الله و قابی با کلمات الله اکبر بدور آن، بر روی رنگ های اصلی پرچم ایران نقش زده شد. همین جماعت همزمان شروع به سوزاندن پرچم مردمان کشور های دیگردر راهپیمایی ها و تجمعات شان کردند. امام این جماعت، چند کشور و سردمداران آن را به باد استیضاح و سرزنش و لعنت گرفت: آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی بیش از دیگر کشورهای جهان مورد نفرت امام انقلابیون قرار داشتند. و جالب اینکه این مردم انقلابی پرچم سه کشور را بارها سوزاندند اما پرچم عربستان سعودی را هرگز، و هرگز هم نخواهند سوزاند. بی شک برای بسیاری از مردم جهان، و از جمله در ورزشگاه ها، پرچم الله اکبر نماینده حکومت و «مردمی» است که بارها پرچم مردم آمریکا را به آتش کشیده اند.

هدفم از این باز سازی تاریخ انقلاب این است که بگویم نگاه به پرچم در ایران انقلابی و اسلامی چگونه نگاهی است. نه صلیب مسیحیت، نه ستارهء داود و نه هیچ نشان دیگری در تاریخ برای اینان مهم نیست جز علامت ها و نام ها و شکل هایی که از «اسلام» بگوید. و پرچم حکومت اسلامی ایران نمایندهء چنین «تفکری»، که بر ایران حاکم می باشد، است. آری، هر چند که ما مدام پرچم دیگر مردمان را می سوزانیم اما پرچم، امری موقت، ساده و گذرا نیست. هزاران سال در تاریخ هر ملتی، جای و ارزش آن با احساسات و غم و شادی آن ملت مستحکم گشته است. برای اینکه بهتر بفهمیم به همراه داشتن پرچم به چه اندازه مهم است، تصور کنیم در حین تظاهرات جنبش سبز که بسیاری شعارهای تند نیز دادند، اگر گروهی با خود پرچم «شیر و خورشید» را حمل می کردند چه برخوردی از سوی نیروهای سرکوب حکومت در انتظار آنان بود؟

در طول دهه های اخیر پرچم مردم روسیه نیز در مصافی از تاریخ و ارزش های این مردم، دگرگونی داشته است. این پرچم که از سال 1699 تا سال 1858 متشکل از سه رنگ بود در سال 1875 تا سال 1883 توسط الکساندر دوم تغییری رادیکال یافت. و سپس مجددا از سال 1883 پرچم قدیم روسیه به احتزاز در آمد. و سر انجام در سال 1918، یکسال پس از انقلاب روسیه، توسط انقلابیون به رهبری لنین دستخوش تغییر شد. نخست چهار حرف بر زمینه ای پرچمی قرمز نقش بستند که حروف اول ترکیب «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» بودند . سپس در سال 1954 این حروف حذف شدند و داس و چکش و ستاره بر همان زمینهء سرخ نقش در کنار حاشیهء آبی جای گرفتند. و سرانجام در سال 1991 پس از فروپاشی قدرت جماهیر شوروی، روسیه فدرال، پرچم مردم این کشور شکل و رنگ های قدیم خودش را باز یافت. به هر روی پس از فروپاشی شوروی پرچم سه رنگ روسیه به این کشور و میان مردم خودش بازگشت.

 

تردید و کنش

بی شک در برابر موردی چون حکومت اسلامی ایران، اتخاذ موضع و بینش مبارزه و مخالفت ابداً کار آسانی نیست چرا که پراکندگی نگرش ها و موضع ها در بین اپوزیسیون درونمرز و برونمرز و آحاد ملت ایران از جنبه های گوناگونی می تواند بررسی گردد و دلایل متعددی برای آنها می توان بر شمرد. شاید بتوان گفت که بر خلاف پیش بینی ها و انتظارات بخشی از اپوزیسیون برونمرز، دوام و قوام نظام حکومت اسلامی ایران و «خو کردن» مردم به سیاست ها و استبداد و استراتژی های «فصلی» این حکومت، بیشترین عامل در سست شدن باورها به و برای برقراری نظامی دموکراتیک و آزاد در ایران بوده است. به بیانی این واقعیت آشکار که  مردم زندگی خود را می کنند و شب را به روز و روز را باید به شب رساند، برای همه این پیام را داشته است که نمی توان همیشه مبارزه کرد و همیشه با «بودن»ها بخاطر «بودن حکومت اسلامی» در افتاد. از جمله اینکه نمی توان به تشویق ورزشکاران ایرانی نرفت و وقتی رفتی نمی توان پرچم ایران را که 35 سال است پرچم رسمی کشور در داخل و خارج است بدست نداشت و پرچمی را بدست گرفت که رسمیت ندارد!

از سوی دیگر بسیاری می گویند ورزش را به سیاست آلوده نکنیم! بگذاریم ورزشکاران میهن مان در فضای دوستانه از مشوقین خود لذت ببرند. پس با پرچمی متحد به میدان برویم که همان پرچم «الله اکبر» باشد. در کنار این نگرش، باید گفت بی شک رفتن و با پرچم رفتن بهتر از نرفتن است. اما چرا پرچم «شیر و خورشید» که نشان مخالفان و اپوزیسیون برونمرز می باشد به ورزشکاران این پیام را نرساند که ملایان و حکومت آنها را دوست نداریم! اما شما را دوست داریم! با هر مرام و عقیده ای که باشید چون ایرانی هستید عزیز ما هستید و برایتان فریاد می کشیم ، و ریشه این دوستی ابدی در ایران ماست!

 

نظام ها و ارزش ها

از دید من، همانطور که چندی از این جوانان در فیس بوک نوشتند، روی انتقاد و «سرکوفت» بخاطر نگرش ها و انتخاب هایی که مورد پسند طرفداران و مخالفین حکومت اسلامی نیست، نباید متوجه جوانان باشد که متوجه نسل «من» است. اینان فرزندان و تربیت شدگان «ما» هستند و از مایند و بر مایند. اما افکار و اندیشه های آنان، همانند بخش بزرگی از اپوزیسیون داخل و خارج کشور دارای «قوام» کافی نیست. احساسات و دلشکستگی ها همیشه جوانان را بیش از نسل پیشین آنها رنج می دهد و در انتخاب ها و گزینه های آنان تاثیر گذار است. آنانکه ایران را دوست دارند و جوان ایران هستند با نیت پاک و بدون داشتن منفعت و سود برای کشور شان کارهایی را انجام می دهند. آنانکه دارای ارتباط با لابی های حکومت اسلامی هستند و با برنامه عمل میکنند، به شرافت و زیبایی جوانی خود لطمه میزنند و بازندهء دراز مدت این بازی زشت «سیاست» هستند. و تنها زمان صیقل دهنده و شفاف سازنده دستاورد های این بازی برای این گروه است. به هر روی همهء ما و جوانان ما نیز در میدانی از نا باوری ها و انتظار بسر می بریم که دو سوی آن دو «نظام» قرار دادند، نظام حکومت اسلامی و نظام مخالفان این حکومت.

 بدون شک هیچ نظامی تا زمانیکه هم از درون و هم از بیرون بر آن آسیب نرسد از بین نخواهد رفت. پریشانی «نظام» اپوزیسیون در مبارزه با حکومت اسلامی ایران دلیل اصلی بقای «نظام» حکومت اسلامی است. نظام حکومت اسلامی ایران از یک قوام چند صد ساله بر خوردار است. باورهای مذهبی و «سازمان روحانی» تشیع علوی صد ها سال در ایران ریشه داشته است و برای حفظ این نظام کار کرده است. ملایان که کارکنان اصلی و سر سپردهء این نظام بوده اند و هستند راه های ارتباط با مردم و ابزارهای بقای خود را همیشه در بدترین شرایط نیز به فراموشی نسپرده اند. ملایان برای این نظام که بافتی مرکب از 1) باور و ایمان و 2) رویای قدرت سیاسی را در خود داشته است، تلاش کرده اند. و اینک در قدرت بسر می برند. راه های در رو و میانبر و مخفی نیز، که از طبیعت ادیان خاورمیانه می گویند، در میان راهروهای این نظام بس تعبیه شده است.

اینک در برابر این نظام دیرین و با قوام، ما چه داریم؟ نظامی که آن را می توان نظام اپوزیسیون حکومت اسلامی ایران در درونمرز و برونمرز نامید. در درون نظام حکومت اسلامی ایران، حتی کسی که در حصر هم بسر می برد می گوید: این نظام باید بماند. این سو اما، اختلاف نگرش ها هنوز کم نیستند. از تعیین سیستم حکومتی ایران آینده، از اختلافات بر سر شرایط و قدرت سیاسی استان های کشور در آینده حتی تا پرچم ایران، موضع بحث و اختلاف نگرش می باشند. «اختلاف نگرش» هایی که دلایل آن متعدد هستند:

 آ) بخش زیادی از آن را باور و ثروت و قدرت همان نظام ملایان در ما ریشه دوانیده است.

ب) بخشی از آن ناشی از افسردگی پنهانی است که شکست ها در مبارزه آن را دامن میزند و می گستراند.

پ) مرور زمان و طولانی شدن عمر رژیم ملایان در «ما» ارزومندان ایرانی دموکرات و مدرن، نوعی دکوراژه فرهنگی آفریده است؛ آنها را از خود و خود را از آنان می بینیم!

ت) وابستگی و تعصبی که به اردوی فکری و دهه های مبارزاتی خود نشان می دهیم حتی «واقعیت» ها و «حقیقت» های موجود در راه ساختن ایرانی آزاد  را قربانی می سازد.

ث) شکنندگی های فرهنگیی از این دست که روابط شخصی در کار اجتماعی و سیاسی ما تاثیر گذار هستند، ما را بسیار از اتحاد دور میدارند؛ در حالیکه ملایان متحدند.  

ج) و سر انجام هر آنچه که به اختلاف نگرش های یک اپوزیسیون سیاسی مربوط شده و درون آنرا غنی میسازد نیز دستمایهء قابل اتکا و خوب ما است.

 

ارزش ها و پایداری

همهء آنچه در بالا شمرده شد، آنگاه که در مقابل آینه بایستیم و نگاهی به دستاورد های سیاسی و اجتماعی زندگی «مهاجری» خود بیاندازیم، باز می گردد به ارزش هایی که یک «انسان» در زندگی برای خود بر می گزیند. ارزش متدین بودن، سکولار بودن، دموکرات بودن، آزاده بودن، «ایرانی» بودن، «فارس» بودن، «کرد» بودن، «ترک» بودن، «بلوچ» بودن، «عرب» بودن، شیعه بودن، سنی بودن، انسان مدار بودن، مارکسیست بودن، لیبرال بودن و غیره. اینک اگر «من» و «تو» در جایگاه کسی که ایرانی مدرن و آزاد و سربلند را آرزو دارد، بخواهیم ارزش های محکم خود را باز شماریم چه خواهیم گفت؟ بی شک با گفتن اینکه من یک انسان هستم و ارزش والا برای من «انسان بودن» است، نگرشی فرهیخته و پر مایه را از پس این سال های پس از یک انقلاب اسلامی و مذهبی بر گزیده ایم. اما این به تنهایی کفایت نمی کند. زیرا انسان نمی تواند خود را از همهء علایق و وابستگی هایش کاملاً برهاند. پس ارزش های ما هر چند که ما از میدان فعالیت های سیاسی – اجتماعی مان مدتی و یا برای همیشه کناره گیری کنیم، باید با صلابت و دست نخورده باقی بمانند. همانگونه که ملایان از ارزش های خود دست بر نمی دارند و حتی به ناروا، دروغ و حیله برای حفظ آن دست می یازند (که این برازندهء انسان آزاده نیست). ما نیز، باید به ارزش هایمان باور و «ایمان» داشته باشیم تا «روزی» بر اساس آنها نظام جدید خود را پی ریزی نماییم. ما نیز باید با تمام سختی ها و ملالت ها و سرعت کند پیشرفت، کنار آییم و امید داشته باشیم که شرایط جهان و ایران نیز به سوی اتخاذ سیاست های انسان مدارانه و مدرن پیش می رود و دست از «مبارزه» بر نداریم.

 اما ارزش ها از چه دینامیکی پیروی می کنند و آیا تابع مطلق ما هستند و یا ما تابع آنها هستیم و یا «چکاوکی» بین ما برقرار است. به بیانی:

آ) با چینش ارزش های برتر برای خودمان، آیا می توانیم این ارزش ها را در مسیر زمان و بالا و پایین های موقعیت های زندگی شخصی و اجتماعی مان، دستکاری و پرداخت نماییم؟

ب) آیا ارزش ها همچون یک مجسمهء زیبا هستند که خمیر مایهء آن قابلیت شکل گیری مجدد دارد؟ آیا ارزش ها روزی بر ستونی از مرمر در سالن زندگی ما شکل یک گل، روزی شکل یک پیکر و روزی شکل یک پرنده را خواهند داشت؟ آیا اگر اینگونه شوند دیگر نام آنها «ارزش» است؟

پ) آیا ارزش ها عمر مشخصی دارند ومی روند و باز می گردند؟ آیا ارزش ها موقت هم می توانند باشند؟

ت) کدام ارزش ها برای یک «ایرانی» باید دراز مدت باشند و کدام ارزش ها کوتاه مدت؟

ارزش ها در درون فرهنگ های انسانی ساخته و پرداخته و فرسوده می شوند. روزی در کشورهای مدرن اروپایی، خریدن کلید های درهای بهشت با اعتراف به «اعمال گناه آلوده» و «جبران» آنها، ارزشی والا بود. امروز اما بسیاری با اینکه از دنیای پس از مرگ هیچ چیزی نمی دانند و تعاریف و تصاویر از پس از این دگرگونی مادی را نمی پذیرند، باور به خوبی دارند و می خواهند بی چشمداشت به آینده، امروز را «انسانی» زندگی کنند. روزی در همهء ملک ها و کشورها «قصاص» به شکل گرفتن جان انسان قاتل، رایج و پسندیده بود. اما انسان امروز از اعدام دوری و تبری می جوید و با تکیه بر علم روانشناسی، نگاهش نیز به «گناهان» و «تقصیر ها»ی انسانی فرق کرده است. روزی اگر زن ایرانی با روسری رنگین و با آرایش در میان مردم دیده می شد، فرهنگ زمان قاجاریه او را «بدکاره» می خواندند. امروز زنان برای یاد دادن این مفهوم به مردان که: «زن برای زیباتر شدن در همهء طول هستی تلاش کرده است و مدام موفق تر هم بوده است و مرد ها باید یاد بگیرند نگاهشان به جسم زن را «زیبا» کنند نه اینکه جسم زن را «زندانی» سازند!»، از جان خود نیز می گذرند. این ارزش ها با تردید و سستی و ساده انگاری بدست نیامده اند. بر سر آنها چه ها که انسان ها نکشیده اند. چه ارزش های «موقت و نا سازوار» که بر سر راه انسان برای رسیدن به «اینجایی» که امروز «انسان مدرن» بر آن ایستاده است قرار گرفته اند، اما محکوم به رفتن بوده اند و خواهند بود.

اینک، جوانان ما شک نکنند که چنین سرنوشتی برای پرچم با «الله اکبر» ایران نیز در راه است. امکان ندارد مردم ایران در آینده این پرچم را بدون شیر و خورشید، پرچم خود بدانند. جوانان ما یقین داشته باشند که روزی «ستاره داود» نیز از روی پرچم اسراییل حذف خواهد شد و روزی عرب ها «شمشیر» و «محمد رسول الله» را هم از پرچم خود بر خواهند داشت. این دگرگونی ها در نشان پرچم ها بخاطر قطع ارتباط انسان ها با دین خود نیست، بلکه جدا سازی یک دین و یا یک ایدئولوژی از آیین سیاسی و ادارهء یک کشور همان چیزی است که برازندهء همهء انسانها با زبان ها، آیین ها، کیش ها و ادیان گوناگون است که در زیر اقتدار و درون مرزهای یک کشور و پرچم آن زندگی میکنند. ولی با اینکه اینگونه ها نیاز به دگرگونی های عمیق دارند و زمان را می طلبند با اینحال از وظیفه و نقش تک تک انسان ها در مسیر دست یابی به این دگرگونی ها کم نمی شود.

خرداد ماه هزار و سیصد و نود چهار خورشیدی - هلسینکی

 

 

 

 

بازگشت به خانه