تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

18 خرداد ماه 1394 ـ  8 ماه ژوئن 2015

بحران خاورمیانه، ایران و کردها

علی اصغر سلیمی

متن سخنرانی در پارلمان اروپا

a.salimi@gmx.de

ریاست محترم کنفرانس پارلمان اروپا،

حضار محترم، خانم ها و آقایان

با تشکر از دعوت من به این کنفرانس،

مایلم نکات زیر را در رابطه با موضوع کنفرانس حضورتان طرح کنم.

       بحران، به معنای «اختلال در ساختارهای گوناگون اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و درهم ریحتن تعادل و ایجاد بی ثباتی در کشورها، دولت ـ ملت های منطقهء خاورمیانه»، متأثر از علت ها و عامل ها و محرکه های گوناگونی است.

       بطور کل و اشاره وار می توان به «علت های درونی ِ» مهمی، از جمله گذار از جامعه های سنتی به مدرن، شکل‌ گیری دولت ـ ملت های جدید به عنوان عامل و محرکه های چندگانه و چند بعدی درونی یا حامل درون زای توسعه و رشد، که به گونه‌ای ساختارهای کهنه را تهدید می کنند و موجب مقاومت ساختارهای کهنه می گردند، یاد نمود. در رابطه با «عامل ها و محرکه های بیرونی» می توان از سیاست های مداخله جویانه و هژمونی طلبانهء قدرت های بین‌المللی در قلمرو خاورمیانه نام برد.

شناخت چیستی، چرائی و چگونگی بحران خاورمیانه به چگونگی مدیریت و مهار بحران این منطقه یاری می رساند. کارشناسان بحران ها، چهار مرحله را در شتاخت و مدیریت آن مورد تأکید قرار می دهند و آنان را  مورد بررسی و کنکاش قرار می دهند:  الف) پیدایش، ب) گسترش، پ) مهار، و ت) کاهش بحران. به عبارتی، دو روند ناخودآگاه و عمدتاً غیر قابل پیش ‌بینی، و دو فرایند برنامه ‌ریزی شده و آگاهانه در کارند.

همچنين  بحران خاورمیانه را بايد از جنبه‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مسائل اقتصادی کشورهای منطقه و جهان کنونی بررسی نمود. هرگونه کوشش در جهت کار کارشناسانه و بررسی ساختارمند و مؤثر پیرامون بحران کنونی خاورمیانه باید حتی المقدور بدور و بری از نگاه های قدرت های جهانی و منطقه ای و گروه های قومی و ایدئولوزیک و دینی و مذهبی باشد.

نگاه های نئو کان ها و نئو لیبرالیست ها، دیدگاه های کمونیستی و چپ، نگاه ملی گرایانه و فرقه گرایانه و شوینیستی، دیدگاه های بنیادگرایان دینی ـ مذهبی، هيچ يک نمی تواند به کنشگران حقوق بشری جهان کمک نمایند و دسترسی به فضای سالم هم -پرسی و دیالوگ و گذار از بحران و یا کاهش آن را فراهم نماید. این گزارش کوتاه می تواند مهمترین رئوس این بحران و چشم اندازها را در شرایط امروز و در حهان سیال و شتابان کنونی، برای دوره ای بسیار کوتاه ترسیم نماید.

 

زمینه شناسی بحران از جنبه تاریخی

تضادها و کشمکش ها و بقایای فکری، روانی و جنگ های کهنه ای که بطور هزاره ای و یا چند قرنی، و سپس در قرن بیستم در خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا، بطور بی سابقه ای از سوی قدرت های جهانی و منطقه ای و گروه‌ های قومی و مذهبی فعال و به روز شده‌اند و می‌شوند. گویا این «ارواح خبیثه» در حال انتقام گیری از مردمان این منطقه می باشند.

جنبهء تاریخی بحران کنونی، خود در ادیان و مذاهب بزرگ سه گانهء یهودیت، مسیحیت، اسلام، و کانون های مهم این بحران در کشمکش های قوم یهود ـ اعراب و ترک ها و ایرانیان تبلور می یابد که در اواخر قرن بیست و بویژه در قرن بیست و یکم از نو زنده شده‌اند.

 

جنبه‌های فرهنگی ـ فکری بحران

فوقاً به تاریخ کش - مکش ها و جنگ ها اشاره شد. در دو سه دههء اخير، تاريخ بشر امروز، بحای فاصله گیری از نسبیت گرائی های فرهنگی و نقد ادیان و مذاهب، و بجای پرهیز و دوری از آمیختن دین و حکومت، بیشتر به آن خطا و عرصه آلوده گردیده و در آن می غلتد.

برغم برچیده شدن اتحاد شوروی، جنگ های ایدئولوژیک سابق بین دو اردوگاه سرمایه داری و سوسیالیسم تغییر شکل داده و در تدوین دکترین ها و سیاست های خارجی، و در کشمکش های  آمریکا و روسیه، تبلور یافته که تأثیرات دامنه داری در گسترش بحران در منطقه خاورمیانه دارند.

کش - مکش های دامنه دار فکری و عقیدتی یهودیت و اسلام در جنگ ها و اختلافات و بحران خاورمیانه، بین اسرائیل در یک سمت، و اعراب و مصر و ترکیه و ایران از سمت دیگر، روندهای ویرانگری را موجب شده‌اند.

احتلافات فکری هزاره ای و چند قرنی درونی اسلام و مذاهب گوناگون اش، بویژه شیعه و سنی، و فرقه ها و شاخه های  گوناگون هر یک ار آنان، با یکدیگر خود آتش خشم و نفرت را بیشتر شعله‌ور می نمایند. اسلام شیعی ولایت فقیه در ایران، اسلام اخوان المسلمین، اسلام بنیادگرایانهء القاعده و طالبان، اسلام وهابیت سعودی ها و سلفی ـ تکفیری های داعش و... هر یک،بنوبهء خود، ادعای برتری و عَلَم هژمونی در جهان اسلام را بر افراشته اند و مورد سوء استفادهء ابزاری از سوی قدرت های جهانی و منطقه ای قرار می گیرند؛ امری که فرقه ها و گروه های قومی ـ مذهبی را به جنگ های نیابتی کشانده است.

 

 جنبه‌های اجتماعی بحران

فقر و فلاکت، بیکاری های گسترده، تورم و رکودهای پی در پی، رشد بی سابقهء جمعیت، فشارهای اجتماعی، محرومیت زنان از حقوق انسانی شان، فشار دولت های مرکزی بر اقلیت‌های قومی و مذهبی، بی سوادی گسترده، فساد و رشوه خواری در دستگاه های اداری، تحمیق های فرهنگی، و استفادهء ابزاری از دین و مذهب در سراسر خاورمیانه، و گسترش جنگ ها و آوارگی میلیون ها مردم منطقه، فرار هزاران تن از منخصصان و کارشناسان از کشورهای خاورمیانه، گسترش تضادها و گسل ها و جنگ های داخلی بین اقشار و گروه های اجتماعی در درون ملت های خاورمیانه (افغانستان، لبنان، عراق، سوریه، مصر، یمن و …) ریشه‌های اجتماعی این بحرانند.

در گذار دهه ها، ریشه‌های اجتماعی بحران به تخریب بنیاد خانواده، مناسبات اجتماعی و مدنی درون جامعه ها و سنت‌ها و هنجارهای ارزشمند اخلاقی  منجر شده اند و فرسایش ها و آسیب های اجتماعی دراز مدتی را برای نسل های آینده در پی خواهند داشت.

 

جنبه‌های اقتصادی بحران خاورمیانه

از قرن بیستم به این سو، خاورمیانه کانون انژزی جهان محسوب می شود. کشورهای خاورمیانه، عربستان سعودی، ایران، عراق، کویت، امارات متحده، بیش از 50% منابع نفت، و بیش از یک سوم گاز جهان را در اختیار دارند. وجود منابع سرشار زیرزمینی و معادن غنی در این منطقه، و اهمیت نظامی ـ راهبردی خلیج فارس و دریای عمان در پی تحولات دهه ها، بیش از پیش بر اهمیت ژئوپلیتیک منطقه افزوده است. خاورمیانه، با وجود منابع نفت و اهمیت آن در فرایند تولید صنعتی، محل تلاقی و تصادم رقابت های قدرت های بزرگ جهانی بوده است. روندهای اقتصادی، سیاسی، بین المللی، روندهای فرهنگی ـ امنیتی منطقه را تحت تأثیرات تعیین کنندهء خود قرار داده اند. در‌ واقع، مسئلهء نفت و انرژی در ساختار تحولات منطقه و جهان و ساختار قدرت ها و دولت های منطقه ای و فرا منطقه ای از اهمیت محوری و مرکزی برخوردار می باشند؛ امری که موجب تمرکز و ایجاد قدرت های اقتدارگرا و پيدايش دیکتاتورها در منطقه گردیده اند. نفت و انرژی در درون کشورها و در کل منطقه پارادوکس بزرگ و بحران آفرین محسوب می شوند.

 

ریشه‌ها و جنبه‌های سیاسی بحران خاورمیانه

سرانجام باید به اصلی‌ترین محور بحران کنونی، که به گونه‌ای جنبه های دیگر تاریخی، فرهنگی و فکری، اقتصادی، اجتماعی را در خود تبلور و بازتاب می دهد، پرداخت.

 دو دههء اخیر، و بویژه قرن بیست و یک، دوران گردش آزاد اطلاعات، گسترش خبر و فضای رسانه ای و مجازی، و پیشرفت فن آوری ها و گسترش ارتباطات جدید و شبکه‌های اجتماعی، دوران رشد آگاهی و بیداری و گسترش کنش های فردی و گروهی، دوران جستجو برای دسترسی به هویتی جدید برای انسان، دوران کوشش برای آزادی، و عطش برای رسیدن به عدالت اجتماعی، دوران گذار از هویت های محدود طبقاتی، و هویت یابی مدرن برای بشر امروز، بویژه نیمی از آنان یعنی زنان، دوران گسترش انگیزش و بسیج جامعه ها و خیزش اقلیت ها و دست یازی به تعریفی جدید از دموکراسی و آزادی است. این قرن دوران گسترش جنبش های رهائی بخش با دیدگاه های حقوق بشری و حقوق شهروندی و رویاروئی با تمرکز گرائی، مقابله با دولت های ملی قرن بیستمی در کشورهای خاورمیانه، و دوران بحران های سیاسی در درون کشورها، و نیز مابین کشورهای منطقه با قدرت های فرامنطقه ای و جهانی است.

وجود جنبش های آزادیخواهانه و دموکراتیک در خاورمیانه از نشانه‌های کارکرد عوامل درونزای رشد و توسعه در این کشورها از یکسو، و گویای بحران در آن‌ها از سوی دیگر است. در دهه های اخیر، دولت های ملی، در نتیجهء مقاومت مردم، و پيدايش جنبش های اجتماعی، و از دست دادن پایگاه اجتماعی و مشروعیت شان، از يکسو به ایجاد تمرکز بیشتر و افزایش اقتدار دولتی برای مقابله با بحران درونی شان مبادرت کرده‌اند و، از سوی دیگر، و در مواردی، به قدرت های خارجی متوسل شده اند. پشتیبانی روسیه و ایران از رژیم اسد، حمایت دراز مدت آمریکا از عربستان و رژیم های اقتدارگرای عربی و بویژه مصر، همکاری ‌های متقابل روسیه و ایران، بویژه در رابطه با سیاست های اتمی و عظمت طلبانهء رژیم اسلامی ایران، حمایت آمریکا از اسرائیل در سرکوب مردم فلسطین و مقابله با اعراب، حمایت های بین‌المللی از رژیم ترکیه در سرکوب کردها و…، همه و همه، نشانگر ضعف و زوال دولت های ملی در منطقهء خاورمیانه  و گسترش بجران در آنهاست.

 از جمله عوامل خارجی تنش زا از سوی قدرت های جهانی سیاست های توسعه طلبانهء نفتی ـ نظامی و فروش میلیاردها دلار تسلیحات نظامی به کشورهای منطقه و دخالت های پی در پی کشورهای غربی برای دسترسی به منابع نفت و انرژی، دفاع از گروه های قومی ـ مذهبی و استفادهء ابزاری و فعال کردن تضادها و کشمکش های کهنه،  گسترش اختلافات شیعه و سنی، و افزایش اختلافات عربستان و ایران، تحریک گروه های بنیادگرای اسلامی و سلفی ـ تکفیری ها جهت پیشبرد مقاصد این قدرت ها در خاورمیانه می باشد.

در چنین شرایطی، زمینه‌ها برای رسیدن به صلح، ثبات، تعادل و امنیت در منطقهء خاورمیانه نامساعدتر می گردند، خشونت و قهر به کمک دیدگاه های جدید نژادگرایانه، قوم گرایانه و دینی - مذهبی تئوریزه و نهادینه می‌شوند و سرکوب های نظامی و جنگ ها جایگزین دیالوگ و مذاکره ها و همکاری های منطقه ای و بین‌المللی می گردند.

 

کردها، خاورمیانه و ایران

در مرکز خاورمیانه، و در کانون اصلی بحران آن، خلق کرد در غرب و شمال غربی ایران و در جنوب شرقی ترکیه و شمال و شمال شرقی عراق، در منظقه ای به وسعت صد و نود هزار کیلومتر مربع، و با جمعیتی قریب به چهل و پنج میلیون تن، سکنا دارد. حدود شش تا هفت میلیون تن از این جمعیت در ایران زندگی می کنند. جامعهء کردها در دهه های اخیر و در کشورهای خاورمیانه در معرض تندباد حوادث و رویدادهای داخلی و منطقه ای، تغییرات بزرگ و گوناگونی را تجربه کرده اند.

آنها، در نتیجهء پیکارهای سنگین و پرهزینه  ای که در این دو سه دهه داشته‌اند، توانسته اند به دست آوردهای مهمی دست يابند؛ از قبیل ایجاد دولت اقلیم کردستان عراق، برپایی تشکل های گستردهء مدنی برای حفظ ارزش های سیاسی ـ اجتماعی خود، برپایی سازمان های سیاسی مؤثر در ترکیه، مقابله مؤثر با بنیادگرایان اسلامی در کل منطقه (بمانند پیروزی کوبانی بر داعش)، تغییرات مثبت در نگرش و رفتار دولت های منطقه نسبت به کردها، و شناسایی نقش و وزن سنگین آن‌ها در حوادث منطقه، تدوین برنامه‌های احزاب کرد و ايجاد تغییرات مناسب در مواضع سیاسی کردها، که به تعریفی جدید از جنبش کرد در چهارچوب جغرافیای منطقه منجر شده است. شعار دموکراسی برای کشورها و خودمختاری برای کردها، تکانه ای مثبت در تدوین گفتمان های سیاسی خلق کرد بوده است.

جامعهء کردهای ایران اما، روی هم رفته، در مقایسه با کردهای ترکیه و عراق، به دلایل گوناگون، از امکانات و کوشش های هم سطح با آنان برخوردار نبوده است. کردهای ایران در حوادث سال هشتاد و هشت خورشیدی، برابر با دو هزار و نه، نیز به شعارهای جنبش سبز روی خوش نشان ندادند. این امر از سویی به روندهای سی و پتج سالهء اخیر تسلط رژیم ولایت فقیه و سرکوب شدید و پر دامنهء کردها و، از سوی دیگر، به عوامل دیگری از قبیل ماهیت و ساختار و برنامهء جنبش اصلاحات و سبز در ایران مربوط می شود؛ امری که موجب گسترش عدم اعتماد و هم آوا نشدن مردم کرد با این جنبش گردید.

فاصلهء مرکز و پیرامون در ایران، سطح شعارها و سقف برنامه‌های جنبش سبز و اصلاحات، و عدم هماهنگی و هم آوایی اعتراضات مدنی در تهران و شهرهای بزرگ با مناطق قومی، منجمله کردستان، از مجموعهء عواملی هستند که جنبش ها و اعتراض های مدنی اقوام ایرانی را به حاشیه کشانده اند. و بنظر می رسد که گفتمان «جنبش دموکراسی خواهی و سکولار ایران» هنوز به بلوغ و شکوفایی لازم نرسیده است تا نیروهای این جنبش بتوانند پل های همبستگی و تفاهم و ارتباط بین مرکز و پیرامون را ایجاد نمایند.

در دوره هایی فضای رسانه ای و مجازی و شبکه‌های اجتماعی و سازمان های مدنی و افقی در جامعهء ما رشد و گسترش یافتند. آنان سپس، با سرکوب های شدید و اعدام های پی در پی، تا حدی به عقب نشینی وادار شدند و در خود فرو رفتند. در دو سال اخیر اما، مجدداً، اعتراض های مدنی، کنش های حقوق بشری، پیکارهای مردم برای احقاق حقوق شهروندی، شبکه ‌های گوناگون فکری و فرهنگی، برپایی سازمان های محیط زیستی و نهادهای رسیدگی به کودکان خیابانی رشد و گسترش یافته‌اند.

با توجه به این روندهای درونی جامعهء ما، و بسترهای آماده و پتانسل نهفته در مناطق قومی، جنبش کرد در ایران نیز بویژه می تواند مجدداً بر اثر مبارزهء عمومی مردم کرد، و بویژه زنان کرد در ترکیه، و نقش یابی جامعهء مدنی، امکان احیا و گسترش یابد. مقاومت درخشان و مبارزهء سهمگین پیشمرگه های کرد در دفاع از کوبانی نیز در این راستا نقش مهمی بازی می نماید.

تلاش مستمر نیروهای آگاه و کنشگران حقوق بشر و سازمان های سیاسی برای گسترش «گفتمان جنبش دموکراسی خواهی و سکولار ایران»، همراه با نقد پیگیرانه از جنبش اصلاحات و سبز، توجه و باور ژرف به نقش زنان، جوانان و اقوام، به گسترش این جنبش و گذار از بحران کنونی یاری مؤثر خواهد رساند.

با تشکر و احترام.

بروکسل، جهارم ژوئن دوهزار و پانزده

_______________________________________________________

* لینک این مقاله در سایت کنگره را اینجا می یابید:

http://www.kongrakurdistan.net/en/wp-content/uploads/2015/06/Salimi-Aliasghar-Speech.pdfhttp://www.kongrakurdistan.net/en/wp-content/uploads/2015/06/Salimi-Aliasghar-Speech.pdf

 

بازگشت به خانه