تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
آغاز فروپاشی «امپراتوری شیعه»
کاظم موافق
ظهور شیخ کلید دار و کابینهای که به تایید دکتر محسن میلانی دلال کهنه کار رژیم تعداد فارغ التحصیلان دانشگاههای آمریکا در آن بیش از کابینه اوباما است و آغاز نرمش قهرمانانه بدنبال آن، نشان از اوج درماندگی رژیم از اثر تحریمهایی داشت که رهبر و رئیس جمهور محبوبش ۸ سال تمام آنها را کاغذ پاره مینامیدند و آنها را به عنوان برکت و زمینه ساز رشد، توسعه و تضمین کننده استقلال کشور به امت همیشه حاضر در صحنه میفروخت.
اگر روضه خوانی این روزهای خامنهای و عربدههای سرداران و دلواپسان در
تهران را درکنار جیغهای هیستریک حسن نصرالله دار لبنان بگذاریم و آنها را
با حقایق موجود تطبیق دهیم، دلیل این پریشان گوییها بیشتر روشن خواهد شد.
این نظام پوسیدهٔ همانگونه که سرانش بارها اشاره کرده اند در آخرین پیچ
تاریخ خونبار خود قرار دارد. اینها ثابت کرده اند که در خرابکاری و هدر
دادن فرصتها استادند و همیشه در بدترین شرایط، بدترین تصمیمات تا گرفته
اند، ضمن اینکه مردم ایران امروز بخوبی میدانند که هرزمان نظام مقدس بیشتر
زیر فشار باشد، عربدههای هیستریک بیشتری میکشد و چنگ و دندان بیشتری نشان
میدهد، چون تنها تخصص اینها دروغگویی و ایجاد ترس و وحشت است.
از آزادی قدس تا اشغال کربلا و فتح مکه
خمینی که سوار بر اسب تروای حقوق بشری کارتل و کارتلهای نفتی تهران را فتح
کرد، انقلاب اسلامی را بزرگترین معجزه تاریخ بشریت خواند، اما پس از عروج
بر تخت خدایی اهداف اصلی و اولیه خود را صدور اسلام انقلابی به سراسر
جهان، دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل با فتح قدس اعلام کرد.
چندی بعد با تایید اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکائی
را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامید که نتایج شکوهمند آن دهها
میلیارد دلار خسارت مالی، بدنامی بین المللی، هشت سال جنگ و آسیبهای
فراوان دیگری که تا امروز گریبان ملت را گرفته است.
جنگ بیهودهای که با تحریکات خمینی در عراق برای براندازی صدام شروع شد و قرار بود اگر بیست سال هم طول بکشد آنها ایستاده باشند، پس از انهدام کامل تاسیسات زیربنایی دو کشور و کشته و مجروح شدن بیش از یک و نیم میلیون نفر، با نوشیدن جام زهر و تبدیل صدام کافر به دوست و برادر به پایان رسید.
طی سالهای جنگ و رسوایی حج خونین، ملک فهد و آل سعود جای صدام را به عنوان دشمن اول جهان اسلام گرفتند و خمینی گفت که اگر بتواند از تقصیر صدام بگذرد، قادر به بخشیدن آل سعود وهابی نخواهد بود، اما پس از مرگ خمینی، با پرواز رفسنجانی به آغوش ال سعود، عربستان و جمهوری اسلامی دوباره به دو بال قدرتمند اسلام تبدیل شدند.
اسب تروای رژیم در جهان عرب خانواده اسد و حزب الله لبنان بودند که ستون
فقرات هلال شیعهای را تشکیل میدهد که امپراتوری شیعه را به آفریقا وصل
میکند و از آن با دو عنوان "محور مقاومت" و "شیعه ستان" موردنظر الیت
جهانی در جغرافیایی است که در آینده باید به "قرآن ستان" تبدیل شود.
خاندان اسد
حافظ الاسد با کودتایی به مراتب نرمتر از کودتای صدام حسین در حزب باعث عراق، با حذف رقیبان اصلی خود سکان رهبری حزب باعث و سوریه را بدست گرفت و دقیقا با همان شیوه و سپردن پستهای کلیدی به نزدیکان خود و گماردن افراد طایفه خود که همچون سنیهای عراق از نظر جمعیتی در اقلیت بودند، در راس ارتش و دستگاههای امنیتی کشور، با سیاست مشت آهنین به ادارهٔ کشور پرداخت.
با شروع جنگ ایران و عراق و علیرغم اتحاد "تقریبی" کشورهای عربی که از گسترش نفوذ رژیم انقلابی ایران در هراس بودند در جبهه صدام حسین، قذافی بدلیل اختلافاتی که با ریاض داشت و حافظ الاسد نه بخاطر مسائل ایدئولوژیک، بلکه بدلیل حسابهای شخصی که با صدام حسین داشت و ایجاد منبع درآمدی دیگر، در جبهه خمینی ایستادند.
نفرت حافظ الاسد از صدام حسین به سال 1973 برمیگشت، زمانی که تانکهای اسرائیلی پس از نابود کردن خطوط دفاعی سوریه و سرازیر شدن از بلندیهای جولان بسمت دمشق در حرکت بودند و اگر تانکهای ارتش عراق آنها را در پشت دروازههای دمشق متوقف و از خاک سوریه بیرون نمیکرد، نام خاندان اسد برای همیشه از تاریخ اعراب حذف میشد و او تاج و تختش را مدیون صدام بود، اما کنایههای آشکار و پنهان صدام به اینکه حافظ الاسد با مخالفت با ادامه حمله به اسرائیل و قبول آتش بس، اسرائیل را برنده آن جنگ و بقای خود را تضمین کرد، او را بشدت رنج میداد. صدام هیچ فرصتی را برای تحقیر و ترسو و دورو خواندن او از دست نمیداد و حافظ الاسد پس از ناکامی خمینی در سرنگون کردن صدام، حتی کنار آمریکائیها در سال 1991 به امید سرنگون کردن صدام جنگید، اما این آرزو را با خود به گور برد.
تولد حزب الله و نیاز به وجود کانال مطمئن برای تغذیه این فرزند ناخلف در حیات پشتی سوریه، این پیمان استراتژیک را که موجب گسترش نفوذ سوریه در لبنان به هزینه ایران میشد، برای حافظ اسد یک بازی دو سربرد بود و تا روزی که زنده بود علاوه بر اینکه از آخور تهران میخورد، مرتبا توبره خالیش را در ازای امضا قطعنامههای محکومیت اشغال جزایر سه گانه از جانب ایران به دربار سعودیها میفرستاد.
حافظ اسد در طول 29 سال حکومت خود، درحالی که میتوانست با استفاده از موقعیت استراتژیک و منابع طبیعی کشور و انتخاب سیاست موازنه مثبت که زمینه رفاه مردم سوریه و امنیت، آرامش و در نتیجه اقتصادی پویا برای منطقه را فراهم کند، سوریه را به مزرعهای برای خود و شرکأ تبدیل کرد که مردم هم نقش بردگان و موالی را بازی میکردند، دقیقا مثل ایران و سایر کشورهای خاورمیانه. اما مرگ مشکوک باسل که ولیعهد حافظ الاسد بود و برای اینکار تربیت شده و آموزش دیده بود در یک حادثه رانندگی و نشانه رفتن انگشتهای اتهام بسوی رفعت برادر حافظ الاسد، موجب طلوع ستاره دردانه بشار شد که در لندن مشغول تحصیل چشم پزشکی بود و در عالم سیاست تفاوت میان خر و گورخر را نمیفهمید.
یک هفته پس از مرگ حافظ الاسد در سال 2007، در سناریویی کاملا مشابه انتصاب خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، ریش سفیدان قوم که زمام همه امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی کشور را درقبضه خود داشتند، با تغییر قانون اساسی کشور که حداقل سنّ برای احراز پست ریاست جمهوری را 40 سال پیش بینی کرده بود، بشار 35 ساله را به تخت ریاست جمهوری نشانده و خود کمافی السابق به ادارهٔ کشور پرداختند و مردم سوریه هم که سابقه کشتار سال 1982 در حما با دهها هزار کشته را در پس ذهن داشت، به امید ایجاد تغییری هرچند محدود، چشم براه فردا ماندند.
پس از خارج شدن حافظ الاسد از صحنه، ملایان تهران با استفاده از خلا ایجاد شده، جای پای خود را در دمشق محکم تر کردند و پس از مدتی با درگیر کردن ژنرالهای ارتش و سیاستمداران فاسد سوریه در پروژههای تجاری پیدا و پنهان و انتقال دفتر سیاسی حماس و بخشی از حزب الله به سوریه، کنترل بشار اسد را عملاً بدست گرفتند و رابطه استراتژیک قبلی تبدیل به رابطه کارمند و کارفرما شد.
پس از
11
سپتامبر
2001
و قرار گرفتن نام ایران در محور شرارت جرج بوش، بشار
اسد و مافیای قدرت در سوریه را در مقابل انتخاب دشواری قرار داد که سرنوشت
و آینده او و سوریه را رقم میزد: ایران و رویارویی یا عربستان سعودی + غرب
و تسلیم. بشار اسد راه اول را برگزید و وعدههای چرب و نرم تهران درکنار
قدرت نظامی - امنیتی جدیدی که توسط حماس( اردوگاههای فلسطینی) ، سپاه قدس و
حزب الله ( عماد مغنیه و دیگر تروریستهای تحت تعقیب حزب الله) در دمشق
داشت، سرنوشت امروز سوریه را رقم زد و آخرین تلاش آمریکا برای جدا کردن
سوریه از ایران، با ناکام ماندن طرح صلح اسرائیل با سوریه چند ماه پیش از
آغاز طوفان "بهار عربی" بی نتیجه ماند.
بهار عربی یا بیداری اسلامی؟
با شروع بهار عربی در سال 2011 که پروژهای کاملاً حساب شده برای اسلامیزه کردن منطقه خاورمیانه و با انتصاب "باراک حسین اوباما" به ریاست جمهوری آمریکا در کنفرانس سال 2008 بیلدربرگ کلید خورده بود، سیر تحولات خاورمیانه سرعت گرفت و دیکتاتوریهای آهنین مصر و تونس در عرض چند هفته درهم پیچیده شد و اسلامیستها میدان را بدست گرفتند و لیبی که درزمان قذافی دژی تسخیر ناپذیر مینمود، دروازه ورود جهادیها به آفریقا و صدور اسلحه به خاورمیانه شد.
خامنهای زیر چتر همین پروژه که او آنرا بیداری اسلامی نامید، دولت قانونی سعد حریری را ساقط کرد و از همانروز عملا کشور لبنان را فلج کرد و به گروگان گرفت و با استفاده از حزب الله و حماس در یمن با حوثیها برای سرنگون کردن علی عبدالله صالح هم پیمان شد و در بحرین هم حکومت کشور را تا مرز سقوط پیش برد و اگر ارتش عربستان سعودی دخالت نمیکرد، چه بسا امروز با خاورمیانه دیگری روبرو میبودیم.
در مصر هم حماس که شاخه نظامی اخوان المسلمین مصر است، زمینه حضور ایران را پیش از انقلاب 25 ژانویه 2011 و از طریق مشارکت دادن حزب الله در عملیات حمله به زندان "وادی النطرون" و آزاد کردن مرسی و دیگر رهبران اخوان المسلمین که چند روز پیش از آن به اتهامی که امروز به همان جرم محکوم به اعدام شدند، یعنی خیانت و همکاری با دستگاههای امنیتی بیگانه ( آمریکا، ترکیه و قطر) و سازمان تروریستی حماس، با پشتیبانی مالی و لجستیکی ایران به شرط آزادی زندانیان حزب الله لبنان فراهم کرده بود.
اما ماه عسل خامنهای و اخوان المسلمین که در دشمنی با آل سعود با هم اشتراک نظر داشتند، با کشیده شدن دامنه بهار عربی به سوریه پایان یافت و ازدواجی که با وعده قراردادهای میلیاردی صورت گرفته بود، در مراسم افتتاحیه سران غیر متعهد در تهران، با نطق آتشین مرسی که بصورت زنده از تلویزیون ایران پخش شد، به طلاق کشید .
از یکسو مرسی بر علیه بشار اسد اعلام جهاد کرد و از سوی دیگر خامنهای با ارسال دردانههای خود یعنی سپاه قدس و حزب الله لبنان به سوریه برای حفظ سرمایه گذاریهای کلان خود که به بهای ویرانی اقتصاد ایران و فقر فراگیر، عملا پا به باتلاقی گذاشت که بزودی تبدیل به قتلگاه و کربلای او خواهد شد، زیرا امروز بخش بزرگی از دوستان و جیره خواران دیروز او در جبهه مقابل ایستاده اند که میتوان به حضور حماس درکنار جبهه النصره اشاره کرد که امروز دشمن خونی حزب الله در سوریه است.
گسترش نفوذ ایران در دستگاه تصمیم گیری سوریه بخصوص پس از آغاز نا آرامیها در سوریه، منجر به اولین ریزشها در بدنه ارتش و سپس در همه ردههای نظامی و سیاسی و امنیتی در دستگاه آهنین حکومت سوریه شد و این خون ریزی نه تنها درمان نشد که منجر به تحلیل رفتن نظامی شد که همه ارکان و ادامه حیات آن به بقای رژیم اسد گره خورده بود.
رسیدن شرارههای بهار عربی به خاک سوریه، همه محاسبات بازیگران صحنه را که علیرغم توافقات استراتژیک و منافع مشترک، هرکدام برنامههای خاص خود را که قالبا مخالف و متضاد با توافقات انجام شده بود را همزمان به پیش میبردند، به هم ریخت.
اردوغان با پشتیبانی شبکه مالی و تشکیلاتی اخوان المسلمین و با سرمایه قطریها که میخواستند از شر پدرخوانده سنتی خلاص شده و رهبری جهان عرب را تحت امپراتوری جدید اسلامی با مرکزیت سیاسی ترکیه و رهبری دینی الازهر تحت کنترل اخوان عهده دار شود. در خلافت اسلامی مدرن، عربستان بصورت یک امارت سلفی اخوانی در می آمد، با جابجایی روحانیون حکومتی با روحانیون اخوانی و واریز درامد حج به کیسه شبکه جهانی اخوان المسلمین.
پس از ناکامی محمد مرسی به درگیر کردن ارتش مصر در درگیریهای سوریه و برکناری اجتناب ناپذیر او که به پیروی از نسخه ایران تلاش میکرد سلطه اسلامیستها بر مصر را تحمیل کند، آرایش نیروها در سوریه را تغییر داد. حذف اخوان المسلمین از صحنه سیاسی مصر و خاورمیانه با پشتیبانی مستقیم روسیه و عربستان سعودی صورت گرفت که هرکدام اهداف و انگیزههای خاص خود را داشتند:
پوتین که اوکراین را در اشغال غرب میدید و میدانست که با سقوط بشار اسد، رژیم تهران نیز سقوط خواهد کرد و روسیه همه پایگاههای خود را در خاورمیانه از دست خواهد داد، مدارک و اسناد مورد نیاز برای برکناری و دستگیری مرسی و دیگر رهبران اخوان المسلمین را در اختیار ماموران امنیتی و ارتش مصر قرار داد و همین مدارک سعودیها را متوجه بازی ترکها و قطریها با حمایت آمریکا کرد.
از فردای اعلام حمایت سیاسی و اقتصادی عربستان ، بحرین، امارات و کویت از اقدام ارتش مصر و قرار گرفتن ترکیه، قطر، عراق، سوریه و لبنان در در آنسوی میدان، جهان عرب و اسلام را عملا به دو جبهه تقسیم کرد و کسانی که تا دیروز در یک سنگر بر علیه ارتش سوریه و شبه نظامیان مسلح و حزب الله میجنگیدند، علاوه بر همه اینها بر علیه همدیگر نیز نبرد میکردند.
بخشی از آنها که تحت حمایت دستگاههای امنیتی قطر و ترکیه قرار داشت تبدیل
شد به آنچه امروز بنام داعش یا دولت اسلامی میشناسیم و بهانه رسمی مورد
ادعا و نیاز بشار اسد و تهران بود که حضور نظامی آنها را در سوریه و اینک
عراق توجیه میکند، بخش دیگر که تحت کنترل دستگاه امنیتی عربستان است و به
جبهه النصره و دیگر شاخههای ارتش آزاد سوریه شناخته میشوند.
حزب الله
حزب الله لبنان در سال 1982 بدستور خمینی، توسط موسوی خوئنیها تاسیس شد و در مدت یک دهه به عنوان یک گروه تروریستی موثر و مرگبار بین المللی مقام اول را به خود اختصاص داد و امروز ردپای این اژدهای جوان را در سراسر جهان میتوان دید.
پس از ترور رفیق حریری درسال 2005 که با دستور مستقیم بشار اسد، توسط سپاه قدس برنامه ریزی و بوسیله حزب الله انجام شد، با عقب نشینی اجباری ارتش و نیروهای امنیتی سوریه که از سال ۱۹۷۵ عملاً لبنان را بصورت یک فرمانداری نظامی ادارهٔ میکرد، معادله قدرت به زیان حزب الله و تهران عوض شد. اما حزب الله با استفاده از چتر "بهار عربی" با یک کودتای مخملین فرمان کنترل لبنان را دوباره بدست تهران و دمشق داد.
با شروع درگیریهای نظامی که پس از ریزشهای اولیه در ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد در اواخر سال 2011 آغاز شد، حزب الله بدستور مستقیم تهران وارد درگیریها شد، اما برای سرپوش گذاشتن روی دخالت مستقیم در درگیریهای سوریه، جنازههای کشتههای خود را در سکوت کامل خبری دفن میکرد. هرچند حزب الله در گذشته ثابت کرده که از استفاده از اسلحههایی که بنام مبارزه علیه اسرائیل در دست گرفته، علیه شهروندان لبنانی هم دریغ نخواهد کرد، اما جنگیدن رو به داخل در سوریه با هیچ منطقی قابل توجیه نبود.
علیرغم ادعای اسد، حزب الله و تهران، تا پیش از سقوط محمد مرسی در تابستان 2013 اوضاع جنگ در سوریه به زیان آنها در جریان بود، اما دوپاره شدن جبهه سنیها و تولد "داعش"، صحنه را بسود تهران و مسکو تغییر داد و حزب الله نیز حضور خود را در لبنان علنی کرد و برای کاهش تلفات شیعیان لبنانی که میتوانست موجب ایجاد نا آرامی در لبنان شود، با پیاده نظامی که از میان شیعیان پاکستانی، بحرینی، افغان و عراقی و مجرمین زندانی که با پول ایران اجیر میشدند، بنام دفاع از حرم به کشتار مردم عمدتاً سنی سوریه پرداخت.
امروز اما، با مرگ ملک عبدالله در عربستان، پادشاهی از نسل اول خاندان ( برادران) ال سعود به نسل دوم و ادارهٔ رسمی کشور به نسل سوم از نوادگان ملک فیصل منتقل شد که محافظه کاری و ملاحظات نسل پیشین برای ایجاد تغییرات اساسی در صحنه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بیمار عربستان را ندارد و با آگاهی از تواناییها و ظرفیتهای عربستان، فصل جدیدی را در تاریخ این کشور گشوده اند.
اولین آثار این تغییرات را در هماهنگی مجدد نیروهای سنی که نتیجه آشتی مجدد قطر و ترکیه با عربستان و چشم پوشی از "پرونده" اخوان المسلمین برای به عقب راندن ایران بود، تغییر دوباره جغرافیایی جنگ به زیان جبهه ایران و پیاده نظام آن حزب الله شد. این چرخش با عملیات طوفان قاطعیت و زمین گیر کردن ایران در یمن آغاز شد و بلافاصله به سوریه کشیده شد که باعث افزایش شدید تلفات حزب الله شد، به شکلی که تا کنون قادر به جبران این خلا نشده اند.
سخنرانیهای آتشین حسن نصرالله که نقش زبان خامنهای را رو به جهان عرب بازی میکند در روزهای ابتدایی عملیات طوفان قاطعیت با دشنامهای رنگارنگ به آل سعود میتاخت و به آنها وعده فتح مکه را میداد، پس از تحمل شکستهای سنگین در سوریه و به عادت ولی امر خود، خشم خود را متوجه داخل کرد و در اولین خطبهای که پس از دیدار اخیر خود با ولایتی خواند، جنگ در سوریه را وظیفه همه لبنان دانست که اکنون به عهده او واگذار شده است.
او ضمن ترغیب نظامیان شیعه ارتش سوریه به فرار از ارتش و پیوستن به این مبارزه مقدس، مخالفان رو به افزایش شیعه را خائن، مزدور، احمق و "شیعیان سفارت" نامید که البته منظور او سفارت ایران نبود.
با افزایش کاروانهایی که جنازه کشتههای حزب الله را تشییع میکند و بلندتر شدن صدای مخالفان حضور حزب الله در سوریه در میان شیعیان لنبان، در کنار دشواری جذب مزدور جدید علیرغم اعلام برخورداری شهدای افغان از حقوق برابر با شهدای ایرانی بمنظور جایگزینی تلفات جانی فراوان در سوریه، حزب الله را در شرایط بسیار دشواری قرار داده است.
خبر قرار گرفتن نام حزب الله در لیست تروریستی عربستان سعودی و شرکأ که به توقیف اموال 44 نفر از تجار لبنانی مرتبط با این حزب دار عربستان و بدنبال آن فرار سه تن از نزدیکان و معتمدین حسن نصر الله که مسئولیت پول شویی حزب را به عهده داشتند با 20 میلیون دلار پول نقد به اروپا و دستگیری 7 نفر دیگر از آنها بدستور اینترپل، آینده این حزب را بیش از پیش تیره و تار نشان میدهد.
به همه این عوامل ورشکستگی مالی جمهوری اسلامی را اضافه کنیم که بناچار
بشار اسد را با "وعده" کمک یک میلیارد دلاری که ظاهراً تا برچیده شدن
تحریمها طول خواهد کشید، فعلا ساکت نگاه داشته است، اما با چرخشی که در
سیاست کنونی پوتین دیده میشود آینده سوریه، آیندهای بدون اسد خواهد بود.
پرسشی که میماند این است که دمشق بدست کدام گروه فتح خواهد شد: داعش یا
جبهه النصره؟
تصور اینکه با سقوط اسد، حسن نصرالله و حزب الله بتوانند خود را "به هر
شکلی" پیروز اعلام کنند، چنانچه تا به امروز همه عملیات آنها پیروزمندانه
بوده، پرسشی است که مردم لبنان که سالهاست منتظر تصفیه حساب با او و کشیدن
این دندان فاسد هستند، در آینده نزدیک به آن پاسخ خواهند داد.
آخرین تیتری که در یکی از برنامههای تلویزیونی برای حسن نصر الله انتخاب شده بود:
حسن نصرالله، چهارمین و آخرین رهبر حزب الله!!
پرده آخر
با نزدیک شدن زبانه شعلههای آتش جنگ به مرزهای عربستان و سکوت معنی دار آمریکا که مذاکرات مهمترین بحران جامعه جهانی را به گفتگویی "تک به تک" با ایران تبدیل کرده بود، کاسه صبر سعودیها لبریز شد و گردانندگان جدید دستگاه دیپلماسی دربار سعودی سیاست مدارا را به سیاست هجومی تبدیل کردند.
اولین نتیجه این اقدام محاصره کامل یمن و قطع ارتباط ایران به هرصورت ممکن با یمن بود که برنامه ریزی و سرمایه گذاری چند ساله جمهوری اسلامی در آنجا برای ایجاد حزب الله دومی در یمن و کنترل سیاستهای آن کشور مانند لبنان را نقش بر آب کرد و دوره گردیهای و لوس بازیهای ظریف مبنی بر "لزوم آتش بس و کمک رسانی به مردم یمن" و تشکیل یک دولت فراگیر در یمن هم توجه کسی را جلب نکرد.
حرف آخر اینکه حوثیها "باید" خلع سلاح شده و فقط بصورت یک حزب سیاسی
میتوانند در آینده یمن نقش بازی کنند و علی عبدالله صالح "هیچ" جایی در
آینده یمن نخواهد داشت.
عربستان اهمیت نقش خود در منطقه و اهداف سیاسی آینده خود را در جلسهای که
هفته گذشته در کنگره آمریکا برگزار و با استقبال بیسابقهای مواجه شد،
توسط دکتر نواف عبید سخنگوی پرنس ترکی الفیصل که معمار اصلی سیاست خارجی
عربستان جدید و دشمن خونی رژیم تهران است، تشریح کرد:
-مهمترین
مسئله انتقال قدرت از نسل اول به نسل سوم خاندان آل سعود و سیاست
تهاجمی رهبران جدید عربستان بود که کلیه معادلات قبلی منطقه را به هم
ریخته است.
-
اهمیت نقش عربستان به عنوان رهبر جهان عرب و اهل سنت که حدود ۹۰% از کّل جمعیت جهان
اسلام را شامل میشود.
-
عضویت در گروه
G20
-
رهبری اوپک
-
بزرگترین اهدا کننده کمک در خاورمیانه و آفریقا با رقمی معادل ۲۰ تا ۲۵ میلیارد
دلار در سال.
-
داشتن روابط استراتژیک با آمریکا، فرانسه، پاکستان، انگلستان و ترکیه و
روابط نزدیک تجاری با ژاپن، چین و هند به اضافه فاصله گرفتن معنی دار و
تنبیه نفتی روسیه به خاطر جانبداری از اسد.
دشمنان عربستان: داعش سنی و جمهوری اسلامی شیعه
برنامه:
باز گرداندن رئیس جمهور و دولت قانونی به یمن، انجام انتخابات جدید و تشکیل یک نظام فدرالی توافقی در یمن.
برکناری بشار اسد از قدرت که برای ماههای آینده برنامه ریزی شده است.
حل مشکل لیبی از طریق تشکیل یک شورای قبیلهای که در مصر انجام شد و درنهایت را لیبی را به یک کشور شبه فدرال "قبیله ای" با دولتی توافقی تبدیل خواهد کرد.
ساعت زمان همچنان به پیش میرود و هرچه به روزهای پایانی ماه و زمان امضا توافق کذایی که قرار بود نوشداروی نظام باشد نزدیک تر میشویم، امید به امضای آن کم و کمتر میشود. هرچند با تغییر روز بروز جغرافیایی جنگی در سوریه و آب شدن ارتش فرسوده بشار که اینروزها کمبود پرسنل خود را از طریق جذب میلیشیاهای مسیحی و دروزی تکمیل میکند، امضا کردن یا نکردن آن توافق دیگر دردی را از نظام روی به قبله اسلامی دوا نمیکند، زیرا هزاران پرسش بی پاسخ هست که اینبار نمیتوان از پاسخ دادن به آن طفره رفت.
در اینکه ظهور داعش برای جمهوری اسلامی مانند امداد غیبی بود و تا به امروز با همین بهانه حضور و توسعه نیروهای خود و کشتار مردم سوریه توسط بشار اسد و حزب الله را توجیه میکند شکی نیست، اما با محاسبه طول زمان جنگ، وسعت و عمق جبهه، هزینه سنگین و دشواری پشتیبانی و تدارک مستمر این جبهه بزرگ، عمیق، پراکنده و ناشناس، بسادگی میتوان شانس موفقیت تهران را محاسبه کرد.
با توجه به اینکه کلید اصلی کنترل داعش در اختیار دستگاه امنیتی ترکیه است و درنظر گرفتن اینکه قتل شیعیان کافر بر سنیهای گمراه اولویت دارد، قدرت واقعی سپاه شیعه زمانی محک خواهد خورد که از دو طرف میان آتش جنگجویان سنی قرار بگیرد، هر چند این ببر کاغذی تنها با پشتیبانی هوائی شیطان بزرگ قادر به پیشروی است. ظاهراً دشمنان سنی مشغول برآورده کردن آرزوی عاشقان جهاد و شهادت در کربلا هستند.
ناقوس سقوط در دمشق به صدا درآمده و بشار اسد هر روز منتظر ساعت صفر است تا شهر را تسلیم کند، اما به کدام طرف؟ نمایندگان عربستان که از شمال و جنوب مشغول تنگ کردن حلقه محاصره هستند و تن دادن به یک کشتار مختصر یا تسلیم به داعش که از سمت شمال غربی و غرب نزدیک میشود و ایجاد یک حمام خون؟ سناریو دقیقا شبیه سقوط برلین است، اما اینبار بجای داعشیهای روسی، جبهه النصره غربی افتخار فتح دمشق را خواهد داشت، منتظر باشید!
دوم ژوئن دوهزار و پانزده