تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

25 خرداد ماه 1394 ـ  15 ماه ژوئن 2015

از حجاب اجباری و کنیز داری داعشی

تا افت برنامه های «افق»!

محسن ذاکری

برنامهء افق صدای آمریکا در نهم ژوئن، افت و نزول کیفیت خود را، که از مدت ها پیش همراه با سیاست های اخیر دولت اوباما در این برنامه ها شروع شده بود، نشان داد. این برنامه به مقولهء حجاب اجباری در ایران پرداخته بود. و شق القمر این برنامه هم اينکه در چینش میهمانان برنامه همه از طیف «اسلام رحمانی» بودند: خانم فاطمه حقیقت جو، آقای حسن اشکوری، آقای محمد جواد اکبرین و خانم شیرین عبادی!

این برنامه مرا مجبور به نوشتن کرده است؛ استخوان در گلو مانده را یا باید قورت داد و یا اینکه در آورد. و زمانی که وقت گفتن برسد، نگفتن، بزرگترین «نه» به خویشتن است.

اما قبل از پرداختن به مطلب اصلی این را هم بگویم که برنامهء  «افق» در طول سال ها توانست و می توانست همچنان یک رسانهء «اندیشه پرور» بماند و، با اتکا به ابزار وزین چینش «تقابل» اندیشه ها، پیش برود اما افسوس که اکنون سخت به سراشیبی تمایلات دولت اوباما نسبت به «ایران اسلامی و رحمانی» افتاده است.

در عين حال می دانم که جمع و جور کردن این مطلب بسیار کار مشکلی است. زیرا هدف برگزار کنندگان و مهمانان برنامه هم جز این نیست که پس از سی و پنج سال ظلم زشت به زنان کشورمان، امروز تئاتری از توهم را به نمایش بگذارند که آن وسط بیننده نفهمد کی چه کاره است. اما امثال من ِ یک لاقبا و مخاطب، که از تند گفتن به «بزرگان» باکی ندارم و چیزی را هم در گرو این «ادب» ساختگی و توخالی فرهنگ «ایرانی» نگذاشته ام، از تلاش نبایدم ایستاد. باید بدانند «سکوت و توهم» سال های قبل و بعد از انقلاب 57 دیگر نصیب هیچکس نخواهد شد.

 

پارادوکسی بنام «باراک اوباما»

این آقای رییس جمهور نیز طرفداران و مخالفان زیادی مثل همهء پیشاوندان اش دارد. هنوز بسیاری نمی دانند سیاست های ایالت متحده آمریکا در دوران آقای اوباما، که بویژه متوجه کشورهای مسلمان شده است از کدام نیت و استراتژی دراز مدت می گوید. من در مقام نقد این استراتژی ها که برای منافع مردم آمریکاست نیستم و از جنس کلی گویی ها و تئوری های «دایی جان ناپلئونی» مردم خاورمیانه هم در چنته ندارم. اما، به هر روی، این سیاست های مروج در دوران دولت آقای اوباما اغتشاش و هرج و مرج نادیده ای را به خاورمیانه روا داشته است. این هرج و مرج که بسیاری با بهت شاهد آنند و نمی دانند چه در پی دارد، می تواند خارج، درون و یا در محدوده ای مابین اهداف و استراتژی های آمریکا برای خاورمیانه باشد؛ اما هر چه هست آبستن دگرگونی های بسیاری است. اما آقای اوباما نشان داده است که با دو عینک به مسائل خاورمیانه می نگرد؛ نخست اینکه حرکات مردمی این کشورها را باور دارد و ارج می نهد و می خواهد صدای دادخواهی این مردم را بی جواب نگذارد و، در ادامهء «سیاست» های دوران آقای کلینتون و بوش پسر، روند دموکراسی در خاورمیانه را پی می گیرد و حامی است. اما عینک دیگر او از آن بینشی می گوید که به توافق های زاییده از دیالوگ با سران و حاکمین مستبد این کشورها دلبسته است. این دلبستگی آقای اوباما تا آنجا پیش رفته است که باور دارد از حکومت اسلامی ایران، یک ایران اسلامی بی خطر و یا کم خطربرای منافع کشورش خواهد ساخت و برای مردم ایران نیز یک اسلام رحمانی با عمر چند دهه در راه است.  در کنار این «دلبستگی» چه افراد و نهاد های آلوده به استبداد حکومتی و آزار مردم که طرف معامله این سیاست آمریکا می شوند و اعتبار می یابند و روی ديگر سکهء اين دلبستگی نيز از روند گزینش و باز خوانی افرادی که ترد شده بودند به برنامه های رسانه های فارسی زبان آمریکا از این دلبستگی می گوید.

اينچا است که سکوت جایز نیست چرا که بخصوص رادیوها و رسانه های همسو با این سیاست پر از ریسک آقای اوباما، راه را باز بر سکولاریسم و دموکراسی سخت می کند و برای نزدیک شدن به ملایان کارهایی از سوی کاخ سفید فعلی سر می زند که تبعات شان، اینگونه ها و این قبیل لابی گری ها را در پی دارد.

 

میهمانان برنامه

ادامهء این نوشتار در تقابل با انبانهء توجیه های مهمانان برنامه برای مصیبت حجاب اجباری ناشی از فرهنگ شیعهء حاکم بر ایران به پیش می رود؛ مقوله ای مصور از میلیون ها تصویر لگد و ضربات وارده از سوی جوانان غیور ولی فقیه بر شکم زنان آبستن خیابان های تابستان های داغ ایران در طول سی و پنج سال تمام.

به نظر من، در برنامهء مورد نظر اين نوشتار، کسی بايد به آقای اشکوری «یادآوری» می کرد که نام لطیف اختراعی ایشان برای «امر به معروف و نهی از منکر» که «توصیه های اخلاقی» باشد، هم در عرف و هم در نظام «حقوق بشر» تعدی به حقوق شهروند و بشر است. در همین کشور فنلاند که ساکن آن هستم اگر کسی بخواهد «توصیه های اخلاقی» به من بدهد، پشیمان اش خواهم ساخت.

کسی باید در این برنامه به آقای اکبرین جواب می داد که: آقای اکبرین! شما که هیچ، تمام علمای اسلام هم نمی توانند مقولهء حجاب را از حیطهء امور شرعی به حوزهء «نورم» ها و «هنجار» ها بیاورند! شما اگر هنوز جرأت ندارید بگویید بنیانگزاران دین شما نورم های اشتباه زمان خود را برگزیده اند این «زبان نورم زده» کمکی به حل مشکل نمی کند! امروز هم اگر از اردوی تاریخی تان این همه فاصله گرفته اید، دلیل اش جبر ناشی از مبارزات مردم ایران و دل نگرانی های شما برای مذهب تان است. همان به که دین تان به مساجد و حوزه بازگردد و شما نیز نگران تلطیف و تطابق آموخته های دینی با دنیای مدرن و حقوق بشر و دموکراسی نباشید.

و نيز می پرسم که: چرا نباید یکی از آن زن هایی که سال ها در میدان مبارزه با حجاب اجباری قرار داشته است به این برنامه دعوت می شد؟ چرا نباید از مبارزین واقعی که سال ها با پنج سانت حق بازی روسری روی سرشان، مأمورین «امر به معروف و نهی از منکر» این رژیم زورگو را درمانده ساختند، چیزی شنیده می شد؟ چرا باید «عبادی»، که بارها، هم صدا با «اکبر گنجی»، ایرادهایش به دموکراسی غربی را شنیده ایم، بیاید و از «حقوق بشر» و همخوانی و یا ناهمخوانی آن با حجاب اجباری بگوید؟ و براستی کدام «حقوق بشر»؟ و کدام بخش از اين «حقوق»، مورد قبول خانم عبادی است؟ چرا نباید در یک دنیای آزاد، صدای واقعی زنانی که می خواهند حجاب اجباری را بردارند شنیده شود؟ آیا مهمانان این برنامه، چه با روسری و چه بی روسری، چه با عمامه و چه بی عمامه، چه با رنگ سیاه و چه با رنگ زرد، «سخنگویان» و نمایندگان آن فرهنگی هستند که زنان مبارز و کتک خورده و شلاق خورده و ستم دیده برای تحقق اش تلاش و فداکاری می کنند؟ من می گویم نه! اینان نه تنها از آن قبيل نیستند، که اندیشه و باورهاشان، «ظلمی نادیده و پنهان» نسبت به همان زنان و انسان ها است؛ ظلمی پایدار به تمامی انسان هایی است که قید و بند های تعبد و ایدئولوژی را نمی خواهند.

 

ظلم های پنهان

بی شک گروهی می پرسند که «چرا ظلم نادیده و پنهان»؟ من دلیل فراوان دارم برای اینکه نشان دهم ظلم امثال این ها مضرتر از ظلم آشکار مصباح یزدی است. می دانید «من» در چند سالگی به این نتیجه رسیدم که قرآن نوشتهء دست بشر یعنی پیامبر اسلام و سلمان پارسی و دیگر صحابهء پیامبر اسلام است!؟ می دانید چند سال پیش کتاب «بیست و سه سال» نوشته شده است؟ و اما می دانید در چه سالی این را از دهان آقای «عبدالکریم سروش» شنیدیم که «قران نوشتهء پیامبر اسلام است»؟ و ديدم که گويا «ایشان» در عالم تفکر شق القمر نموده اند و، چون مرد دین هستند و در اين راه سخت جانی هم می کنند فهم شان بیش از فهم زنده یاد علی دشتی شده است؟! و تازه، در جوف همين باورهای بديهی، امروز همچنان باید شاهد آن باشیم که آقای عبدالکریم سروش از قطعیت «زندگی اخروی» می گوید! و منتظر بمانيم تا روزی ديگر زبان بگشاید و بگوید زندگی اخرویی با عقوبت و ثواب وجود ندارد و در کار نیست! و برای همین هم حضرت اش ازورود به بحث های فلسفی و کلامی در فضای باز (و نه از آن جنسی که ظالمانه مصباح یزدی را در برابر احسان طبریِ نشاندند) هراس دارند.

 می دانید بسیاری از انسان های پیش و پس از نسل من، کی به این واقعیت باور کامل یافتند که «امام زمان» غایب شیعیان، افسانه ای بیش نیست و نمی تواند واقعیت داشته باشد؟ و می دانید چند سال پیش آقای «اکبر گنجی» شجاعت فرموده و گفتند که امام زمان را باور ندارند؟ می دانید چند هزار جوان در خیابان های لعنت شدهء اطراف دانشگاه تهران برای گفتن همین دست «افکار» زیر ضربات مشت و لگد انقلابیون خونین و راهی زندان شدند؟ و هنوز همین «ظالمان» اند که حرمت و احترام دارند و بدون هماورد به «ارشاد» می پردازند و نوید «توصیه های اخلاقی» را می دهند

چرا؟  چون ظاهراً آنها از اردوی خودی هاشان فاصله گرفته اند و اینک برای ما کارشناس رحمانی همان اردوی سخت مدار و دگم هستند. می دانید چند سال پیش کشیشان می دانستند نظریهء تکامل داروین درست و واقعی است و تنها سال گذشت بود که پاپ اعظم بر این نظریه صحه نهاد؟ این ها نمنه هائی است از «ظلم پنهان و نادیدنی» از جانب همهء کسانی که زبان به گفتن «حقیقت» نمی گردانند؛ ظلمی که صد ها سال است توسط میلیون ها «انسان مؤمن» و بخصوص نخبگان شان بر انسان های دیگر اعمال شده است.

امروز اگر داعش کنیز می فروشد به بهای یک بسته سیگار، امروز اگر داعش سر می برد، امروز اگر داعش زنان را با زنجیر به این طرف و آن طرف می کشد، دلیلش سکوت نمایندگان ادیان رحمانی در طئل هزاره ها است. اگر این «ارج و قرب خریده» ها  در زمان لازم  آزادانه می ایستادند و می گفتند که «کنیز داری» در طول تاریخ بشری، «حتی» توسط پیامبر اسلام، اشتباه بوده است، امروز کنیز داری داعش را نمی دیدیم. وقتی سنی و شیعهء همين طايفهء رحمانی سر بریدن افراد قبيلهء بنی قریضه بدست علی ابن ابیطالب را بر منبر «ستودند»، و هنوز نیز آن را محکوم نمی سازند، و گروهی از «ايشان» در رد این واقعهء ثبت شده تا آنجا براه  قباحت می روند که بگویند تاریخ طبری هم «کذب» است و خمینی هم دروغ روایت کرده است چه انتظاری می توان داشت؟

ای مؤمنان رحمانی! به ياد داشته باشيد که وقتی شما همین گونه حرکات را که بدست شاهان و امپراطورهائی که کارشان ساختن بوده مزمت می کنید اما انجام شان را به دست مقدسین تان می ستایید، طبيعی است که داعش هم با افتخار سر ببرد. وقتی شما صد ها سال حجاب را ستوده اید و آن را ناشی از کرامت زن بر شمرده اید و از بی حجابی بعنوان نادانی و نرسیدن به کمال یاد کرده اید، طبيعی است که جوان غیور لباس شخصی به تن تان در سراسر 35 تابستان به شکم دختران و زنان حتی آبستن هم لگد بزند و، همچون شمای ديروز، خود را از آزادی و مقام فرد در دموکراسی غرب دور ببیند.

آقای اشکوری! آیا براستی شما، در زمانی که خمینی حجاب را اجباری کرد، نمی دانستید این امر اشتباه است؟ امروز اگر دختران بیگناه هنوز در بسیاری از نقاط جهان ختنه می شوند، امروز اگر هنوز در کلیسا ها کسی جرأت دارد که بگوید ریشه بیماری های روانی ارتباط با «ارواح خبیثه» است، دلیلش همین ظلم های پنهانی و مسامحه کاری های شما ها است.

دوستان دست اندرکار برنامه های افق! آيا کافی است که «رحمانیون» توجيه کنند که کنیز داری «نورم زمان پیامبر» بوده است و مسئله به همین راحتی حل شود؟ و آيا وقتی امروز می گویند که «نورم جهان امروز حجاب را اجباری نمی داند»، لازم است که ما نيز همپای «لبخند بی حرکت پلک شان» کف بزنيم و بخندیم؟

آیا «نورم»وقتی «نورم» می شود که اینها آن را کشف کنند؟ آیا بايد منتظر شویم تا این «رحمانيون» به بلاد کفر آمده و نرم ها را بفهمند و سپس، با دعوت برنامهء افق، به جلوی دوربين و ميکرفن رسانهء وزارت خارجهء امريکا بيايند و بگویند که «نورم مجاز» امروز برای «من و تو» با «نورم گذشتگان» فرق می کند اما همچون هزار و اندی سال گذشته همچنان نباید گفت که پیامبر اسلام هم «اشتباه» می کرده که به نورم های غلط زمان خود بها می داده است؟

اینها یاد گرفته اند که از تمام تاریخ ساسانیان تنها همان داستان دور از عقل را بر شمارند که کفاشی خواست خراج ارتش ساسانیان را بدهد تا پسرش درس بخواند اما «ساسانیان» نگذاشتند. آنها آن تکه از اين داستان مسخره را ناديده می گيرند که یک کفاش عهد ساسانيان آنقدر ثروت داشته که خراج ارتش ِ، اگر نه اولین، لااقل دومین امپراطوری جهان را بدهد و امپراطور هم قبول نکرده است! اما بارها و بارها از درد تبعیض رفته بر آن کفاش سخن می گويند. آنها درد غلام بودن و کنیز بودن انسان ها در عهد حملهء اعراب نومسلمان را نمی بينند و از آن سخن نمی گويند اما با ولع اذعان می کنند که هر کس غلام علی ابن ابیطالب و پیامبر اسلام و صحابهء آنان شد، نه تنها درد غلامی و کنیزی نداشته که در شمار خوشبخت ترین ها بوده است!

روی دیگر این «ظلم و ستم پنهان»، همانا بی عرضه بودن و تسامح های «ننگین ِ» همين متدین هاست. اگر آنانکه درد «دین» شان را بر همهء درد های انسان و زمان و جهان و تاریخ ارجح می دارند، بر مفتی ها و ملایان شان سخت می گرفتند، امروز داعش و لباس شخصی ها و طالبان در ميان ما نبودند. این دینداران محترم که تا به «مقدسات» شان توهینی شود، و تا در بلاد کفر سخنی و حرکتی ناموزون و خلاف باورهاشان ببینند، به خیابان ها می ریزند و «عدالت» خواهی پیشه می کنند، هرگز همت کافی نداشته اند تا نشان دهند که چگونه باید جلوی بی عدالتی ها و نا سازه های برخواسته از «دین» را گرفت؛ و سال هاست که، به راحتی آب خوردن، تن به توجیه ها و تفسیرهای دور از عقل و انصاف داده اند و می دهند. ای کاش انصاف و غیرت شان هم به اندازهء برجستگی رگ های گردن شان و رسایی فریادهاشان قابل ديدار بود.

 

افق انزجار

پیش پای پایان اين نوشتار، اجازه دهيد تا برای شما، در پهنای مرز آسمان و زمین، افقی از «بهت» و «انزجار» خود نسبت به روند تاریخی مصالحه و رواداری طرفداران سویهء اسلام رحمانی را تصویر نمایم.

من، در آن افق، خودمان را همچون سایه های سرگردان می بینم: کسانی شده ایم که انفجاری ظاهراً ناگهانی را ميهمان می شوند و هميشه «پس از وقوع فاجعه» دنبال مقصر می گردند و آنگاه لعنت می فرستیم به کسانی که ما را آگاه نکردند، کسانی که ما را آرامش خاطر دادند و گفتند انفجاری در راه نیست، کسانی که گفتند راهی جز این نیست و مقابلهء با این انفجار، ناشدنی است و باید دست به دعا برداشت. و ما هميشه فراموش می کنيم که آنها بودند که پي شاز وقوع انفجار ما را «قانع کردند» که بايد انفجارها را بپذیريم! اما زمان پس از وقوع انفجار هنگامهء دير آمدی است.

امروزه، امثال من، در برابر بسیاری از پدیده های خشن دوران خود جز بهت و تعجب واکنش ديگری نداریم. و دلیل این بهت و تعجب ما چیزی نیست جز اینکه نمی دانسته ایم چه در انتظار ماست، چه در راه است، چه باید کرد و چه الزام هایی را نادیده گرفته ایم. اما در همين امروز، بويژه در روزهای سالگرد مرگ «آیت ِ» الله، روح الله خمینی، است که نبايد فرو مانده در خاموشی فراموش کنيم که از جفای کلام و گفتار او چه بر سر ملت «انقلابی» ایران نیامده است. چرا که امروز صریح گفتن، در ازای این یخ زدگی کنش ها و مغز ها، تنها راه باقی مانده است. آری باید گفت؛ همانگونه که بزرگ مردانی چون «کسروی» گفتند و برای به موقع گفتن و «درست» گفتن بهای فراوانی دادند. ديگر مصامحه و سازش های عادت شده نباید از صریح گفتن، بازمان دارند.

و چرا باید، برای تحلیل و نقد حجاب اجباری، پای سخن چهار نفری نشست که برای فارسی زبانان مسلمان «زبان نورم» بلدند و از لابلای کوچه و پس کوچه های قوانین اسلامی و در توجيه «نقض» این قوانین توسط حکومت اسلامی ایران سخن می گویند؟

 

قطار تحول فکر

«قطار» تحول فکری را هرگز مانعی در راه نیست. عده ای با این قطار در جدالند زیرا مسیر آن را نمی پسندند و یا اینکه آن را نمی فهمند. گاهی بر آن سوارند و گاهی از آن بیرون می جهند. می خواهند در ایستگاه آنها متوقف بماند. اما این قطار نخواهد ایستاد و می رود هرچند مسیرش را بهم ریزند و يا وادار به تکرارش کنند.

روزی گمان می بردیم که انسان مرکز هستی است؛ و ادیان «غیب گوی» خاورمیانه هم در برابر این بد فهمی، ساکت بودند – حتی یکی از این پیامبران هم بلد نبود بگوید: «ما روی توپ زندگی می کنیم!» تا اینکه که انسان فهمید زمین گرد است و او مرکز هستی نیست.

آری، همواره تحولی در راه بوده است و خواهد بود. و انسان محکوم به فهمیدن و «قبول» است. اين نکته را همهء مهمانان این برنامه و نوانديشان سخت جان نيز می دانند و آگاهند که پس از گذشت یکی و نهایتا دو قرن ديگر، جایگاه باورهای امروز آنان چه خواهد بود. اما غمی اگر هست از «ارتجاع فکری» امروز ايشان است.

 

بازگشت به خانه