تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 تير ماه 1394 ـ  24 ماه ژوئن 2015

به برگزار کنندگان گرامی کنگرهء سوم سکولار دمکراسی

بهنام چنگائی

دوستان گرامی!

       پیش از همه از شما برای دعوتم به گنگره ی سوم سکولار دمکراسی سپاسگزارم؛ و اگر بتوانم خواهم آمد. همچنین لازم می دانم به شما شادباش بگویم به خاطر گشودگی درگاهِ فراگروهی این خوانش همگانی، جسارت پوشیده ی در آن و "شاید" هم وجود نگاه و فضای فراایدلوژیک این همایش. به هررو که باشد، در این بزنگاه تلخ تشویق جدائی ها و عملا چربش بیگانگی ها و وجود چشمگیر پراکندگی های سکتاریستی، ای بسا این جنبش بتواند الگوئی در میان کل اپوزیسیون و به ویژه انگیره ای برای طیف های سرنگونی خواه برای همکاری های بزرگ و مشترک پیشارو علیه استبداد مذهبی باشد. پس این گام و گرایش آن بخودیخود بسیار مفید است دست مریزاد.

       اما دوستان! شما می خواهید در این نشست به یک پرسش مغشوش: چرا سکولار دموکرات ها هنوز متحد نشده اند؟ بپردازید. در حالیکه روشن نیست خاستگاه طبقاتی و جایگاه اجتماعی سکولار دمکرات ها از نظر شما کجا و چیست! صِرف سکولار دمکرات بودن در کشور ما برجستگی خاص ندارد؛ زیرا با این استبداد فاسد مذهبی، همگان برای همیشه جز حکومت سکولار و دمکراتیک نمی خواهند؛ اما این همه خواست آنها نیست. پس این پرسش شما درهم، کلان و کلی است که با آهنگ همه ی تلاش ها، امیال متنوع و متضاد همگانی، و اراده ی و وابستگی های ملیت ها و جوامع "رنگین فرهنگ" ما و اصولا با مصالح و خواسته های طبقاتی نیروهای نه دشمن "لااقل" متعارض و متقابل، که قرار است دور هم گردآیند و همکاری های مقطعی با هم داشته باشند، چندان سازگاری منطقی ندارد. ناگزیر پرسش تان هم نمی بایست جز پاسخی محدود و انتزاعی از چند جریان، بیشتر از آن انتظار داشت؛ و البته با این شیوه در آینده هم چندان نخواهد یافت. زیراکه تخلخل پرسش، و راهکار آتی آن با همه ی خوشبینی می تواند دچار تصادم ها، تضاد ها و تناقض های پیگیر با منافع اجتماعی که گسترده هستند بشود. این پرسش ناخوان در درون خود، با اهداف خویش و نیروهایش ستیز واقعی دارد. و قطعا کمیّت پاسخ عددی به پرسش، در همین کیفیّت ناروشن می باشد، که نقطه ی عطف و نکته ی کلیدی ست؛ که می باید توسط گنگره ی سوم شما بهتر شکافته شود. تا به سمتگیری های کلان همکاری های اطمینان بخش، ضروری و فردائی یاری رساند.

       شاید و بنا بر این پرسش پایه ای دیگر و مهمتر این است! که درک جامعه ی رنگین ما از سکولار دمکراسی چیست؟ در پاسخ آن می باید گفت که ما در یک کشور استبدادزده ی شاهی و شیخی دمکراسی و سکولاریسم را بر اساس تجربه های تاریخی خویش جزوی جدائی نشدنی برای زندگی آزاد آتی خود می دانیم و تدارک آن اما، تنها یک روی سکه برنده ی همه ماست، اما برای کارمزدان و تهیدستان که اکثریت مطلق می باشند آن به تنهائی کافی نیست؛ بلکه دیگر سوی آن ضرورت دمکراسی اقتصادی و به تبع آن داشتن نان و نجات از تنگدستی گسترده است که آن برای حق حیاتِ بیش از نیمی از شهروندان مان مکمل هستی شان است که هم اکنون با وجود حکومت الله حق زندگی چپاوشده آنها نه که ربوده شده بل خود و زن و بچه های شان به زیر خط فقر و فاقه رفته و لهیده شده اند. مسلما با این تجربه و دانش تاریخی از زمان پیدائی مذهب رسمی، اختناق سیاه و سرکوب خونین آن آرزوی و آگاهی عمومی به تدریج گرایش و چربش به آزادی عقیده و وجدان و جدائی دین از دولت و زدودن دخالت مذهب در سیاست به مرور رشد یافته است. ناگزیری گذر از رژیم در همراهی نان و آزادی ست که معنی یافته و می بایست در کنار هم و بشکل موازی وجود ریشه ای در اعماق داشته باشند تا حیات جامعه ی ندار را به پویش زنده وادارند. شگفتا که سکولار دمکراسی صِرف، در این عرصه ی کلان حقوق بشری کمترین سمتگیری توده ای را ندارد و گره همگرائی و همکاری سراسری چپ بزرگ با این جنبش که خود پرچمدار سکولاریسم و دمکراسی می باشد در اینجاست.

       اگر چنین نیست؟ آشکارا بگوئید. اگر شما به ضرورت همبستگی و همراهی با اراده ی مردمی و پائینی ها و کارگران علیه خودسری فردی و گروهی امیدوارید و می خواهید پاسخی درخور و ژرف به سیاستگذاری خودمدیریتی فردای آزاد و آباد بدهید و به تبع آن بتوانید چاره ای مشترک برای گردهمائی ها، سمتگیری ها و اراده ی دگرگونسازی اجتماعی توده ای علیه خودکامگی شاهی و ولائی دست یازید و اعتماد اجتماعی را به خود تشویق کنید و در درون آن مبارزه ی مسالمت آمیز توده ای وظایف خویش را بیابید؟! این جویش و بینش شما با همه ی ناسازگاری های نظری که در چهارچوب سکولار دمکراسی دارد، آن هم در جامعه چند دست ما به راستی هم عالی و هم ناهمخوان است. زیرا همانگونه که گفتم اهداف نظری شما یکسویه بوده و کمتر متوجه محرومیت ها و نارسائی های فراوان مزدبگیران و زحمتکشان و لایه های میانی و خانه خرابانِ تهیدست است. و چرائی پراکندگی و نبود همکاری گستردهی سکولار دموکرات ها که دایره ی سیاسی برزگی ست نیز در همین تداخل های منافع و سمتگیری کاملا آشکار بالائی، گرایش به سیاست و دیپلماسی غرب جهانخواران و غیر اجتماعی آن طرح هاست که شفاف اینجا و آنجا دیده می شوند. به باور من اتحاد سکولار دمکرات ها هرگز متصور نیست؛ مگر ترجیح بر یک هویت برنامه ای کاملا "مستقل راست" باشد ولاغیر!

       پس دوستان گرامی؛ ناگزیرم که بگویم! این خود شما بانیان این جنبش هستید که شایسته است هرچه زودتر جایگاه خود و پرسش خویش را در این گنگره و برای توده ها و مبارزه ی آتی و مسالمتجو فردا روشن کنید. زیرا که جابجائی استبداد فردی و گروهی با دمکراسی مردمی تنها کار توده هاست و تاریخ نیز می گوید: هر دگرگون سازی ساختارهای فرسوده، هر توان نیروی سازندگی ها، و همه ی نگهبانی و نگهداری دستآورده های موفق و همگانی محصول کار و کارزار توده هاست. آیا شما به این اصول پایه و لازم باوردارید؟ آیا شما به این توان چشمگیر و سرنوشت ساز که نه تنها مردم کار و زحمت را از یوغ بهره کشی شاه و شیخ و انسان از انسان نجات می دهد؛ بلکه برای همگان حامل و عامل ثبات و پایداری حقوق بشری ست باوردارید؟ آیا شما باور دارید که حضور خیابانی و میلیونی این اکثریت است که می تواند آغاز و پایان اراده گرائی، تمامیتخواهی مذهبی و سقوط ساختار ایدئولوژیک را برای همیشه زیر و رو کند؟ سرکوب و شکست سه انقلاب هنوز کافی نیست؟ برای ما ترفند امپریالیسم آمریکا و غربِ وابسته هیچگاه فراموش شدنی نیست؛ همانگونه که ریاکاری و جنایت های پهلوی ها و خمینی و..! آیا جمهوری مردمی یا نه؟ آیا شما گمان می برید که این توان دگرگونی و سترگ در حوزه ی دید و کنش چند گروه الیت و بالائی ست که قصد جمع آوری آنها را دارید؟ دگرگونی ای که از چند جریان مختلف سیاسی، حتی با "انسانی ترین دیدگاه های هومانیسم" که انها می توانند داشته باشد؛ هرگز قابل پیاده شدن هست؟ و اگر هم بشود پلیدار می ماند؟ چگونه این چند می توانند اهرم پویش و پیدائی فردای این مهم برای همگان شوند؟ این نقد من در تضاد با صرورت پیدایش و رشد ساختار بورژوا دمکراتیک هرگز نیست. اما اگر ما ریاکار نیستیم و به این راه و این اراده ی هستی بخش اکثریت باور داریم؟ بجاست به آنها همگام و نسبت به منافع شان متعهد باشیم.

       در پایان با صمیمیت اعتراف می کنم که ایده ی دعوت به همکاری مشترک شما خوب است، ولی نبود مواضع روشن اجتماعی طبقاتی (با چه کسی و برای چه کسی) حسن نیت شما را کاهش می دهد. شما این خلاء را همچنان تا ایجاد موضع آشکار آتی، قطعا در تنگناهای کمّی همگرائی ها با نیروهای همسو و چندسو پیوسته خواهیدداشت. مشکل جدی و عمده ای که شامل نه تنها شما که همه نیروهای اپوزیسیون رنگین بوده و می باشد. و عملا سیاست ائتلافی هرکدام، تنها بر روی کاغذ معتبر است و لزوما در هر همکاری فرضی این وسواس وجود دارد؛ که مبادا کارمشترک بتواند منشاء سیاهی لشگر شدن بشود! این خلاء و نگرانی ها به بی اعتمادی می افزاید و از این طریق دشمن مشترک را تقویت، و زمامداری رژیم ولائی را همچنان تداوم می دهد. البته اینجا یک تناقض جدی و ذهنی وجود دارد که شما می خواهید هم بالائی و هم پائینی ها را با هم و در کنار یکدیگر "متحد"داشته باشید؛ اصولا این همگرائی بخاطر تنوع منافع طبقاتی شدنی نمی باشد؛ مگر در یک جبهه چندقطبی و آنهم با هویت های مستقل که عملا چنین تکوینی هنوز موجودیت خارجی ندارد و با این پلاتفرم سیاسی هم که شما دارید هیچگاه و یا کمتر همکاری های گسترده که لازمه کنونی هست میسر نمی شود و اگر هم بشود در دراز مدت شاید، خود او هم محکوم به فرقه ای دیگر بشود.

       اما راه چاره ی مبارزه ی مشترک با خودکامگی مذهبی، و تلاش برای سیاست چندفطبی مسلما سودهای مشترکی برای فردای همگان سکولار دمکرات، پلورالیست، فدرالیست، سوسیالیست و کمونیست دارد که تنها در صورت تامین منافع هر جریان و طبقه ای ست که راه همکاری های موقت و موفق را در میان خواسته های عمومی شان ایجاد و ایجاب می کند و تشویق پیشبرد آن در صورتی ممکن می شود که همکاران، گذر از بیداد رژیم شیعه را با هم به سوی سرنگونی هرچه بیشتر ممکن کنند. آیا شما چنین راهبری را می پذیرید؟. آیا شما نمی پذیرید که تنها به یکسوی نیاز سیاسی و همگانی پاسخ داده اید؟ در حالیکه طیف بزرگ سرنگونی، خود را باشما قطعا بیگانه می بیند و همچنین "نان" نیاز حیاتی بخش برزگ دیگر سوی قریب به اتفاق مردمان مان است که در این سکولار دمکراسی فراموش و یا برجستگی کمی و کیفی ندارد. جای تردیدی نیست که اغلب نیروهای چپ و کمونیست تمایل به سیاهی لشگر شدن ندارند؛ اگرچه بخش عمده ای از آنها باور به همکار و مبارزه مشترک دارند. چاره ی ما باید راه حل هائی برای زدودن فقر، بیکاری، رشد صنعتی، توسعه ی پایدار و همزمان سرکوب نشدگی زندگی پائینی ها داشته باشد وگرنه رودرروئی های اجتماعی طبقاتی بی پایان خواهند بود؛ حتی اگر رژیم خامنه ای هم برجای نماند. دوستان تلاش شما برگزارکنندگان کنگره مشترک نه برای" اتحاد" بلکه بخاطر همکاری های مشترک است و آن نیز به تنهائی گرامی و همفکری آن ارزشمند است. اما هدف و سمتگیری آن برای نتایج مفید و بسود جامعه ی رنگین و طبقاتی ما که از استبدادهای فاسد شاهی مذهبی و فقدان نان هنوز رنج می برد کافی نیست.

1 تیر 1394

بازگشت به خانه