تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پاسخی به بهنام چنگائی
محسن ذاکری
پیش بسوی کنگرهء سوم
راه های رسیدن به شرایطی که دگرگونی سیستم های سیاسی – اجتماعی ایران را نتیجه دهد برای ایرانیان در حال حاضر بسیار مبهم و پیچیده می نماید. این تفاوت راه ها هم از تفاوت دگرگونی های مورد نظر و هم از تفاوت استراتژی های رسیدن به این دگرگونی ها می گویند و یا، در عمل، منتج می شوند. از باور به «اصلاح» حکومت اسلامی ایران بگیریم،تا باور به لزوم انحلال قانون اساسی و «براندازی» رژیم ملایان و تا نا امیدی مطلق و نق زدن به دول خارجی که چرا رژیم را «بر نمی دارند» و یا اینکه چرا «نمی خواهند» بردارند. و سکولار دموکرات ها این وسط چه کاره اند؟ بی شک کنگرهء سوم بهتر از سال های قبل می تواند به این نقش سکولار دموکرات ها بپردازد.
اگرچه در در اسناد جنبش سکولار دموکراسی به شفافیت گفته شده است، و نه برای اولین بار، که داشته های ما چه است و بنیان کارمان چیست و «پیمان نامهء عصر نو»، یا همان سند تفاهم و مشترکات مان، از چه می گوید، اما باز می بینم بعضی از هموطنان، با نگرش استراتژیک خود، «استراتژی جنبش» را نقد می کنند و گویی ما را ابداً نمی بینند و نمی شنوند مگر اینکه «پژواکی» از نگرش آنها باشیم. اما از آن رو که، به باور من، دنیای پسامدرن بیش از همهء دوران ها «زمان مخاطب ها» است، اینک، من، که مخاطبی برای «بزرگان» سپهر سیاسی ایران هستم و در برگزاری دو کنگرهء قبلی و سومی نیز افتخار همراهی با هموندانم را داشته ام، همیشه با خودم مرور می کنم که در این میانه راه «ما سکولار دموکرات ها» چیست و چرا با دو قطب این جریان دگرگونی خواه برای ایران، یعنی «اصلاح طلبی» و «انقلابیگری»، نمی توانیم همسو باشیم. و البته در این نوشتار به اصلاح طلبان نمی پردازم.
آقای بهنام چنگائی، در نوشتار خود با عنوان «به برگزار کنندگان گرامی کنگرهء سوم سکولار دموکراسی»، در جستارهایی می خواهند روشن نمایند که ما برگزار کنندگان کنگره های قبلی و کنگرهء سوم سکولار دموکراسی از «عدم شفافیت» و «بدی انتخاب راه» مان رنج می بریم و دوستانه ما را اندرز داده اند. من نیز امیدوارم روشم در کنکاش و نقد نوشتار ایشان، «سرمشقی» برای ايشان گردد تا از این پس «ما» را آنچه هستیم و می خواهیم باشیم ببینند و بشنوند.
جستار های نوشتار ایشان به شرح زیرند هستند که به آنها می پردازم:
پرسشی مغشوش
می نویسند که مضمون کلی کنگره، پرسش از اينکه چرا سکولار دموکرات ها هنوز متحد نشده اند؟، پرسشی مغشوش است، زیرا خاستگاه سکولار دموکرات ها در ایران مشخص نیست، سکولاریسم اگر گزینهء اول مردم ایران باشد اما جایگاه و طبقهء اجتماعی همه گیر ندارد و همهء خواست مردم ایران نیست. از جمله اینکه ملیت های ایران خواست های دیگری هم دارند. ایشان می نویسند ملیت های «رنگین فرهنگ» ایران خواست های متعارض و متقابل دارند و بنابرین همکاری مقطعی آنها نتیجه بخش نیست. از این رو، این پرسش کلان و کلی است و از سوی دیگر این پرسش، پرسشی کیفی است و به کمیت ها قطعی و عددی نمی پردازد. ایشان می افزایند که این مقولهء کمی دیدن مسائل نکتهء کلیدی کار است و امید که در کنگرهء سوم به آن بپردازیم تا به سمت گیری های کلان اطمینان بخش برسيم.
در اين مورد پاسخ من این است که سکولار دموکراسی نمی تواند به طبقهء خاصی متعلق باشد و همهء بزرگی پرسش ما اتفاقاً در همین جاست که چرا این «رنگین کمان ِ» سکولار شدن برای رسیدن به دموکراسی» نمی تواند خواست همگانی گردد و چرا از گرویدن به آن برخی از سکولار دموکرات ها، و از جمله خود آقای «چنگائی»، سر باز می زنند؟ سکولاریسم اولین شرط جریان ما برای جلوگیری از «بازگشت استبداد» است و دومین شرط محکم ما نيز سوگند و تعهد به دموکراسی است که باید بدست اش آورد. آقای چنگائی متاسفانه «موجودیت ها» را می بینند و مشکلات شان را، اما «نداشته ها» را نمی توانند ببینند. از همین رو نمی بینند که کار کاملاً «کیفی»ی جنبش، از دید ما، بهترین روش برای مهیا شدن ِ یکبار و برای همیشه، در مقابله با این نداشته ها و مشکلات آنها است.
این «کمیت ها» که آقای چنگائی در ادامه به آن می پردازند، از دید ایشان «برتری» های از آزمون گذشتهء ما هستند. اما جنبش سکولار دموکراسی آنها را نیز بخشی از «مشکلات» ما بر سر راه دست یابی به «دموکراسی» می بیند.
ثانیا، نمی دانم «کمیت» ملموس از چه می گوید اما، تنها با ذکر یک مثال، بخوبی می توان دید که لابی های میلیاردر حکومت اسلامی ایران توانسته اند با کمیتی نادیدنی اما بسیار تنومند، که جای را برای همهء اپوزیسیون تنگ ساخته است، یعنی «پول»، سی و پنج سال نه تنها ایرانیان را که چند کشور دیگر را در مشکلات نگاه دارند. وقتی دست شما از لحاظ کمی تهی است باید به کیفیت بپردازید. عدم درک صحیح از کمیت تا بدانجایی پیش می رود که دوست مان حتی «قدرت» حکومت اسلامی ایران و مناسبات ثروت را نادیده می گیرد و می خواهد «ما»، با این گردن های باریک تر از مو، به مصاف حریفی دور از دسترس و به میدانی مبهم بدویم. اگر هم اکنون «ثروتمندی وطن دوست»، که حتی نام اش را مردم نمی دانند، بجای اینکه یک مجری خوش تیپ و خوش سخن را سال ها پشت دوربین تلویزیون بگذارد، می آمد و با یکی دو سه نفر ثروتمند دیگر متحد می شد و بطور «عیان» از توان مالی میلیونی موجود و قسم خورده برای حمایت از مبارزات آزادیخواهی مردم ایران می گفت، شرایط البته که فرق می کرد و ارتباط با طبقات مقدورتر بود. و جنبش ما نیز بذيهی است که در برابر بیدار کردن این «وجدان و شعور» هنوز به مقصد نرسيده است. درد دقیقاً همین جاست که گوئی اتحاد ما قرار است پس از فروپاشی رژیم حاصل گردد. در حالی که فردا، زمان اتحاد نیست و زمان تکثر هاست. اما امروز در «اینجا» است که به اتحاد نیاز داریم اما، شوربختانه به تکثر تلویزیون ها و سازمان ها و مشی ها «افتخار» داریم. طرفه اينکه بخشی از دلایل این «تفرق» را در نگرش های دوست مان جناب چنگائی می توان دست چین کرد.
درک جامعه ایران از سکولاریسم
می نویسند: اینکه جامعهء استبداد زدهء ما سکولاریسم می خواهد فقط یک روی سکه است و ما نمی دانیم درک جامعه از سکولاریسم چیست؟ اینکه مردم بدنبال نان و معاش و فرار از تنگدستی هستند نباید فراموش گردد و مجمل اینکه «ناگزیری گذر از رژیم در همراهی نان و آزادی است» و ادامه می دهند که جای شگفتی است که سکولار دموکرات ها کمترین سمت گیری توده ای ندارند. ضمن اينکه گرهء همگرایی سراسری چپ بزرگ با جنبش سکولار دموکراسی در همین جاست.
من نمی فهمم که چرا دوست مان می تواند بگوید که سطح درک مردم از سکولاریسم برای او شناخته شده نیست اما ما باید بدانیم سطح این درک چقدر است؟ چرا ما و از کجا باید بدانیم!؟ سپس یکباره از سطح درک مردم می روند به سراغ لمس فقر و تنگدستی! این ها مقوله های هم جنس نیستند. از قدیم، و به شهادت تاریخ قیام ها و انقلاب ها، می گویند شکم گرسنه بهترین وسیله برای ایجاد اغتشاش است. و آری، برای جنبش ما بسیار مهم است که در روزهای قیام این گرسنگان خشمگین، سکولاریسم هم برايشان آنقدر شناخته شده باشد و سکولار دموکرات ها آنقدر متحد شده باشند که بتوانند میدان را از بقیه بربایند.
این آرزوی اصلی ما است و بی پرده می گوییم. آرزوی من یکی این نیست که کمونیست ها و با «راست ها» و یا اسلامیون رحمانی این میدان «گذر از رژیم» را بربایند، بلکه می خواهيم که سکولار دموکرات ها اکثریت را بدنبال خود بکشند و سپس، با تمکین همهء ما در برابر سوگندمان به دموکراسی، هر کس با آزادی بدنبال آرمان خود جان فشاند.
من پس از سی سال زندگی در اروپا، باز نمی فهمم که اکنون دیگر اين «چپ بزرگ» در کجای این دنیاست و چه جایگاهی در ایران دارد! اما تاریخ نشان می دهد که «چپ» ها همیشه خود تصمیم می گیرند که کی و با چه کسی دست بدهند. با اين همه بايد دانست که هم اکنون در بین سکولار دموکرات ها نیروهای قدیمی و فرهیختهء چپ کم نیستند. اما اینان نیز باور دارند که نخست سکولاریسم و ساختن دموکراسی است و، سپس در میان این پروسه، با جان یافتنِ کار حزبی در ایران، ساختن الگوهای کار دولت ها ریشه زده و بارور می گردند و دولت ها با نظم و نوبت دموکراتیک به وطن خدمت می نمایند.
صریح گویی
آقای چنگائی از ما می خواهند که آشکارا بگوییم که حامی مردم محروم و کارگران هستیم و پاسخی درخور و ژرف به سیاست های «خود مدیریتی» فردای آباد بدهیم، زیرا این کار همان چارهء مشترک است و اعتماد سازی می کند، اهداف نظری ما را از یکسویگی نجات می دهد. ايشان همچنين توصیه می کنند که از گرایش به سیاست های غرب و راست دوری کنيم.
اما هنوز که هنوز است همین «چپ بزرگ» یک میثاق و یک سند مشترک و متحد القول و «جامع» و همخوان با «اعلامیهء جهانی حقوق بشر» را به زبان فارسی ارائه نداده است. دست کم من که نخوانده ام. کجاست؟ بگویید بخوانیم؟ اما ما گفته ايم و منتشر کرده ايم و می کنيم اما گویی سخن مان، مثلاً همین پیمان نامهء عصر نو، نا مرئی است! ریز ریز مسائل با قلمی شفاف و با دقتی نادر و با حوصلهء کار جمعی چند ساله در این پیمان نامه گرد آمده است که «ای مردم ایران! سکولار ماندن، وفاداری به تمامیت ارضی ایران، سوگند بر سر اینکه سرانجام از این خاک، تبعیض از همه گونه کنده شود و "پایبندی" به "اعلامیهء جهانی حقوق بشر" اساس کار ما هستند». دیگر چگونه باید شفاف گفت و نوشت؟ سایت جنبش هفته ای سه بار به روز می گردد. ده ها برنامهء رادیویی و تلویزیونی در سال در خصوص کار ما قابل دید و شنید همگان است. دیگر چگونه باید مسائل را شفاف گفت؟ و یا شايد اینجا آقای چنگائی می خواهد ما نيز «آنچه» را ایشان و چپ بزرگ و سازمان های «خود مختاری گرا» ی قومی می خواهند بگوییم و از همین الان به آنها تمکین نماییم؟ اینجاست که ما باز هم اصلی محکم و «دموکراتیک» داریم: بخاطر احترام به همان حقوق و حق مسلم تعیین سرنوشت توده ها بدست خودشان، ما اجازهء دخالت در مسائل «آنجایی» را به خودمان نمی دهیم. این از دیدگاه اصول دموکراسی، شرط محکم کارمان است.
اینکه آقای چنگائی ما را از گرایش به سیاست های غرب و راست بر حذر می دارند، کار با ارزشی است. اما کجا چنین برداشتی از کار ما کرده اند؟ یا اینکه کلی گویی می نمایند؟ ما مگر بارها و بارها توسط سخنگوی جنبش بیان نکرده ايم که با «چلبی» سازی همخونی نداریم. مگر نگفته ایم باور داریم مردم در کف خیابان، سرانجامِ این رژیم را رقم خواهند سازند و امیدواریم که هزینهء این مصاف توده ها و دیکتاتور برای تک تک هموطنان ما کم هزینه باشد؟
کار، دست توده هاست
ایشان از ما می خواهند که در برابر این مهم که «جابجایی دموکراسی با استبداد تنها کار توده هاست» باورمند شویم و قبول نماییم که حضور خیابانی و میلیونی مردم کارساز است و از تلاش برای جمع آوری تعدادی «الیت» و بالایی دست برداریم. می نویسند با بروز ساختار بورژوا دموکرتیک مقابله نمی توان کرد اما از اینگونه ریاکاری از هم پیمانی با ارادهء اکثریت بجاست که دور بمانیم.
این نگاه «تقدمی - تأخری ِ» آقای چنگائی را نمی پسندم. تنها اگر به« جمعه گردی ها» ی سایت جنبش سکولار دموکراسی ارجاع نماییم، می بینیم که همهء شق های باز پس گرفتن ایران از دست ملایان بارها و بارها بازشکافی شده است. از پروژه های فاجعه ساز «چلبی سازی» گرفته تا قیام مردمی را در میدان احتمالات عوامل دگرگونی رژیم بررسی کرده ایم. و دقیقاً دلیل تماس با «الیت» جامعهء میلیونی ایرانی برونمرز نیز در همین راستا است تا «جمعی از نخبگان و سازمان ها» برای هدایت و بردن کشور به سوی قیام مردمی و بدست گرفتن شرایط گذار کشور در روزهای «قیام مردم» آماده و منسجم و متحد باشند. نام این مقوله را هم گذاشته ایم «آلترناتیو سازی» - آلترناتیوی موقت، گذار را مناسب و برازندهء خواست و جایگاه و حقوق توده ها می کند. اما اگر با دخالت نظامی غرب و یا به جنگ برخواستن اقوام کار از دست من و شما در برود، صد البته نیاز به چنین آلترناتیوی نيز نابود می گردد و نیاز به آلترناتیو متفاوتی خواهیم داشت. جای تعجب است که بعضی از هموطنان ما هنوز ایران و ایرانی را تافتهء جدا بافته و مصون از تجارب دهه های اخیر خاورمیانه می بینند.
ترس از سیاهی لشگر شدن
آقای چنگائی در بخش پایانی نوشتار خود می نویسند که مشکلات بر سر راه ائتلاف نیروها جدی بوده و این سیاست ها تنها بر روی کاغذ ها معتبرند. وسواس در مورد اينکه از مبادا سیاهی لشگر دیگران بشويم در اپوزیسیون وجود دارد. و اینکه ما سکولار دموکرات ها می خواهیم هم پایینی ها و هم بالایی ها را کنار هم داشته باشیم کارمان را به تناقض می کشد. می نویسند این اتحاد و همگرایی که ما بدنبال آن هستیم بخاطر تضاد منافع طبقاتی ممکن نمی گردد و با چنین پلتفرم سیاسی نمی توانیم اتحاد فرقه ها را ببینیم.
اما گناه ما چیست که کسی سیاه لشکر می شود و یا اینکه می ترسد بشود؟ اصلاً در راه آزاد سازی وطن اگر پیمان نامه ها و «کاغذها» درست نوشته و به قبول رسیده باشند، این که «من» سیاهی لشکر بشوم یا نه، که نبايد دردی باشد؟ در اين چهارچ.ب سياهی لشگر شدن افتخار هم هست. اگر سخن از خدمت به وطن است و در طول این سال ها چپ ها، کمونیست ها، سوسیالیست ها، سلطنت طلب ها، پادشاهی خواهان، جمهوری خواهان و دیگران گفته اند و نوشته اند و توده ها آنها را شناخته اند، پس بی شک در یک مسیر سکولار دموکرات، نوبت به همه می رسد تا برنامهء خود را پیاده سازند. به بیانی ديگر، اگر دیالکتیکی نيز به مسئله نگاه کنیم می بینیم که این جبری مطلق است که زمان همیشه با ما نیست! اما، اگر «گروهی خاص» و یا «قوم خاص» و یا طبقه ای خاص از هم اکنون اولویت های «اینجایی» ویژه ای را می خواهد، خوب نشان دهید «متضمن» کیست. و باور کنید «ما» هم پیش او می رویم و سرقفلی «حق» استانداری و ریاست و کیاست مان را از همین حالا می گیریم!
راهکار
در انتها ایشان به جای آنچه ما کرده ایم تا پاسخگویی به یک سوی نیاز سیاسی و همگانی باشد، ايشان اتخاد راهی را پیشنهاد می کنند که منافع سکولار دموکرات، کمونیست، پلورالیست، سوسیالیست و فدرالیست را تأمین نماید تا همه بطور موقت و موفق تشریک مساعی کنند چرا که در این صورت گذار از بیداد رژیم به سرنگونی آن منجر می شود. آنگاه از جمله نیروهای چپ و کمونیست که قصد سیاهی لشگر شدن ندارند به همراهی قدم بر خواهند داشت. ما بايد برای فقر، بیکاری، رشد و توسعهء پایدار چاره هایی در برنامهء سیاسی خود داشته باشیم. آن هم برای اتحاد که نه برای همکاری مشترک.
بی شک همهء واژه های بالا در یک جامعهء مدرن و دموکرات جای خود و ارزش خود را به نسبت زمان و شرایط دارند. جنبش ما از فدرالیسم دفاع کرده است و بخش بزرگی از جنبش باور به این دارند که ایالت های خود گردان، تنها و تنها راه علمی، انسانی و شدنی برای کندن هرزه های تبعیض از بوستان وطن است. سوسیال دموکراسی نیز، شیرازهء جهان ما است و مدام در حال گسترش است و مقابله با آن ناممکن. اما چاره يابی برای فقر و تنگدستی، باز تا این لحظهء هنوز، « آنجایی» است - فردای پس از حکومت اسلامی، مردم در «آنجا»، یعنی ایران، و نه اینجا، یعنی «برونمرز»، تصمیم می گیرند که از «برنامه ها»ی کدام گروه برای مقابله با فقر و تنگدستی حمایت نمایند. با اینحال، اگر گروهی «پول» و امکانات کافی دارد که از اقتصاد دانان، قانون نویسان، مدیران مجرب و کارشناس دعوت نماید تا از هم اکنون اینگونه برنامه ها و چاره جوئی ها را تنظیم کنند، این، بی شک حرکتی میمون و بسیار مقبول در برونمرز خواهد بود! اما اینکه دست هایمان را روی هم بگذاریم و منتظر بمانيم تا فردا ایران صاحب یک «جمهوری سوسیالیستی» بشود، کار جنبش ما نیست!
در بخش پایانی پاسخم بايد به هموطن دلسوز، آقای چنگائی، بگویم که افکار ایشان دست کم برای من نشان سال ها سکوت و دوری افتادگی از «سیاست» در برونمرز است. و آن سال ها خوشبختانه پشت سر اند، زیرا باور دارم که مردم كشورمان از زمان جنبش سبز نشان داده اند که از شبکهء پیچیدهء «باید و نباید» های اردوگاه های سیاسی و ایديولوژیک فارع بوده و خواهان ایرانی آزاد و بدور از تبعیض اند. چرا که مسائل شفاف تر است. جهان ملموس تر است. هرچند که حق عمل «توده ها»ئی که نه در شعار های «ملایی» بلکه در بافت و جان مان «ولی نعمت» ما هستند، به تناسب زمان، فرا شد و فرو شد دارد، اما امید داریم که سرانجام مردم کشورمان روی دموکراسی پایدار را ببینند. تاکید و حرف آخر ما دموکراسی است.
تیر ماه هزار و سیصد و نود و چهار