تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سيل بزرگ از سوی ملت در راه است!
نگاهی به همایش اعتراضی 31 تیر فرهنگیان
هاشم خواستار، نمایندهء معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان
31
تیر 1394 در کنار 30 تیر سال1331 جاودانه شد . و از روز دوشنبه
13مهر
روز جهانی معلم با تجمع در مقابل اداره اموزش و پرورش شهرستانها و
اداره کل استانها و در تهران جلو وزارت اموزش و پرورش حماسه ای دیگر خواهیم
ساخت.
در
30
تیر عروسی فرزند خواهر و فرزند برادر همسرم بود
که خانواده را چند روز زود تر به بیرجند فرستادم. و با توجه به احضار
دوستان توسط حراست آموزش و پرورش مشهد به تنهایی برای ساعت سه و نیم بعد از
ظهر 30تیر بلیط قطار به تهران تهیه کردم. ساعت چهار شب31تیر به تهران
رسیدم که هم اتاقی دوران دانشجویی و معلم اخراجی دهه ی شصت اقاي محمد رضا
بيات تلفن زد: از زنجان ساعت چهار رسیدم کجایی؟ که نیم ساعتی نگذشته به
ایستگاه راه آهن امد.
سپس آقای غلامرضا احمدی از تریت حیدریه زنگ زد ،که ما به ایستگاه راه اهن تهران رسیدیم کجاهستی؟ همه به هم رسیدیم. دوستان تربتی گفتند:محلی در نزدیک بهارستان داریم برویم صبحانه را خورده و سپس عازم میدان بهارستان شویم. 14 سال بود که تهران نرفته بودم. با دوستان صبحانه را خورده و از طریق مترو عازم میدان بهارستان شدیم. جمعا هفت نفر بودیم. آقایان غلامرضا احمدی و غلام عباس کرمانی . علی کامیاب و محمد علی مدرس زاده و ناصر پارسا و دوست زنجانیم محمد رضا بیات که از راه اهن شهری پیاده و همراه با معلمان مریوان که به هم پیوسته بودیم از پله ها بالا رفته و پا در میدان بهارستان گذاشتیم که منطقه را بسیار امنیتی دیدیم. لباس شخصی ها و نیروی انتظامی به تعداد انبوه در همه جا مستقر بودند.
ناگهان به طرف ما هجوم آوردند.تعدادی از دوستان فرار که از مسیر های دیگر وارد میدان شوند. اما اینجانب و محمد رضا بیات و غلام عباس کرمانی و علی کامیاب و محمد علی مدرس زاده همراه با تعدادی از معلمان مریوانی دستگیر و به داخل ماشین ون منتقل که ظرفیت ماشین تکمیل و 12 نفرمان را به پلیس امنیت خیابان وزرا منتقل کردند. در همان خیابان 25 ماشین ون پارک شده بود. در راه به ماموران کوله پشتی همراه خودم را نشان دادم که بار ها به زندان رفته و اکنون با آمادگی کامل که ممکن است به زندان بروم به تهران امده ام.
ابتدا ما را به زیر زمین بردند. همکاران متوجه شدند که در اینجا در چند مکان همکاران را نگه داری میکنند. خیلی تلاش کردند که موبایل ها را از ما بگیرند.اما تصمیم گرفتیم تا انجا که بتوانیم مقاومت و موبایلمان را تحویل ندهیم. حتی یک نوبت ماموری چنگ انداخت و موبایلم را گرفت که همکاران او را محاصره و به زور موبایلم را از داخل دستش در اوردند. 4 نفر ،4نفر جهت باز جویی بالا میبردند. دو نکته در بازجویی ها متوجه شدم: یکی آیا وابسته به تشکلهای صنفی فرهنگیان هستیم ؟که نشان میداد حاكمان تحمل کار تشکیلاتی را ندارند. دنیای مدرن تلاش میکند که مردم به شکل های مختلف تشکل ( NGO ) به وجود اوردند وخودشان را در نهایت برای بهتر اداره کردن کشور سازماندهی کنند. هر چند که از داخل ان اعتصاب وتجمع و اعتراض به وجود بیاید که جزیی از زندگی مدرن است. و حتی ممکن است در نهایت با اعتراضات گسترده منجر به رفتن دولتی وامدن دولتی دیگر شود. سوال دیگر از کجا متوجه تجمع شده ایم؟ باز در دنیای مدرن امروز ،آگاهی ها ثانیه ای شده . و هیچ دولت و ارگانی نمیتواند جلوی انتشار اخبار را بگیرد ، مگر اینکه همه را به زندان بیندازد که تجربه نشان داده در زندان هم موفق نمیشوند که از انتشار اخبار جلو گیری کنند.
تا ساعت12ظهر همکاران را دستگیر و به پلیس امنیت می اوردند. بعد از ساعت12 سر شماری شديم که حدودا 122 نفر اقا و11نفر خانم که در اتاق کناریمان نگه داری میشد ند بودیم. ماموران هنگام سر شماری بسیار اشتباه کرده ومرتب ما را از سالنی به سالن دیگر میبردند. در یکی از سر شماری ها که نامم را خواندند، همه معلمان محکم و ممتد دست زدند.برگشتم و از معلمان تشکر کردم. ماموران تعجب کردند.یکی از افسران پرسید برای چه معلمان برای شما دست زدند؟ گفتم به خاطر موی سپیدم است.دیر وقت بود که ناهار اوردند. معلمان قبول نکرند. یک نفر هم که معلم نبود واشتباها او را دستگیر کرده بودند زمانی که دید معلمان غذا را قبول نکردند او هم بسته ی غذا را برگرداند.
شاید ساعت ار چهار بعد از ظهر گذشته بود که سربازی مستقیم نزد من امد و گفت:دادستان به شما کار دارد. کوله پشتی ام را برداشتم و شروع به رفتن کردم که همکاران جلوی مرا گرفتند:اقای خواستار نباید بروی، دادستان کار دارد بیاید اینجا. بعدا فهمیدم که میخواستند مرا برده و مثل سه نفری که شرح خواهم داد زده و به این زودی ها ازادم نکنند. همکاران فرهنگی :همیشه قدر دان شما بوده و هستم. اگر همت شما نبود یقینا اکنون بنده زندان بودم. درود بر همت والای شما،درود بر مقاومت وپایداری شما و درود بر اتحاد و همبستگی شما.چقدر محیط صمیمی بود .
از همه جا بودند.از قشم،از برادران عرب ایرانی خوزستان،از خطه کردستان که بسیار زیاد،ازماکو،ارومیه، تبریز،شیراز،مرکزی،ایلام،اصفهان، مشهد و...خلاصه از همه جا با هم بازداشت بودیم .ساعتی گذشت و سه نفر از همکاران به نام های محمد رضا رمضان زاده از بجنورد و عقیل نظیری از کرج و مسعود ضیایی از یزد که دادستان آنها را کار دارد بردند.ساعتي بعد اقای لطفی نیا از همکاران مشهدی اعلام کرد:دادستان می آیدکه کمی صحبت کرده و سپس آزادمان کنند.و دادستان آمد و مانند تمام مسئولین همان حرفهای تکراری را زد كه بله حقوق شما کم هست ولی دشمنان وبه خصوص منافقین سوءاستفاده می كنند و شما برای یک هفته برای رادیو و تلوزیونهای ماهواره ای خوراک تهیه کردید.همکاران در جواب دادستان محکم ایستادند که حراست و اطلاعات و پلیس امنیت و نیروی انتظامی چه حقی دارند که ساعت 12و 2 شب و4صبح و....از ما بخواهند که به تهران نروید.....و با کمال پررویی به همکاران بگویند که موبایل هایتان را روشن نگهدارید که ما بدانیم شما در کجا هستید.و به همین علت هم اکثر همکاران مجبور شده بودند موبایلشان را خاموش کنند.
به تدریج زمزمه آزادی شنیده می شدکه همکاران اعلام کردند:1-ابتدا خانم ها باید آزاد شوند2-کسی تعهد نمی دهد3-آن سه نفر هم باید آزاد شوند،در غیر اینصورت ما از اینجا نمی رویم.همکاری اعلام کرد:خانمش که با خانم ها بازداشت بوده از بیرون تماس گرفته که خانم ها همه آزاد شده اند.سه نفر هم آزاد شدند و کسی تعهد هم نداد .در ب پلیس امنیت را ساعت حدود 7عصر بود که باز کردند.همه خوشحال که پیروز شده اند و دستانشان را به علامت پیروزی بلند کرده بودند.موبایل ها روشن و مرتب عکس یادگاری می گرفتند.
خیلی ها فریاد می زدند که ما دیگر از زندان نمی ترسیم .همکاران فرهنگی تهران از جمله آقایان بهشتی و نیک نژاد ومحمد حبيبي وجعفر ابراهيمي و ايمانزاده وخانم پاك ضمير وخانم سليمي و... نیز به استقبال ما آمده بودند و در غياب ما زحمات بسياري كشيده بودند. وهمچنين اقايان نادر قديمي ورضا مسلمي از همدان وجواد لعل محمدي از مشهد و... نيز براي ازادي ما بسيار تلاش كرده كه جاي تشكر وقدر داني دارد.بعدا معلوم شد مادران پارک لاله هم به استقبال ما آمده بودند.اعلام شد که آقای محمد داوری که بارها ذکر خیرشان بوده که به علت افشا کردن جنایات کهریزک5 سال حبس کشیده به تعداد 120 نفر تدارک شام در باشگاه معلمان ديده.همکاران تهرانی برای شهرستانی ها ماشین کرایه و آدرس را به راننده داده و برای شام به یاشگاه فرستادند.در باشگاه خانم دهقان همسر آقای عبد الفتاح سلطانی را دیدم که از ایشان احوال همسر زندانی شان را پرسیده و اعلام کردم ما آقای عبد الفتاح سلطانی را به خاطر دفاع از معلمان زندانی ،معلم می دانیم.همكاران رادر 4مكان در تهران نگهداري ميكردند.از همکارانی که در جاهای دیگر نگهداری می شدند نتوانستم اطلاعی کسب کنم.ولی خبر دار شدم آقای رضا علیجانی و آقای حکیم الهی از مشهد که در نقطه دیگری از تهران بازداشت بودند آزاد شده اند.پیش بینی می شد که با بودن تابستان وتعطيلي مدارس اگر معلمان بازداشت نمی شدند15هزار معلم تجمع می کردند.
آرام آرام مسائلی که اتفاق افتاده بود و ما در بازداشتگاه بی خبر بودیم آشکار شد.خانم معلمی را چنان کتک زده بودند که بدنش لمس و هنگامی که از پله های پلیس امنیت پایین می آمده سرباز نگهبان به معلمان دیگر می گفته کمکش کنید که نمی تواند پایین بیاید.می گفتند نیرو های زن پلیس امنیت،خانم معلمی را داخل مینی بوس انداخته بود که چادر و مقنعه اش به کناری افتاده و آن خانم معلم سیلی محکمی به صورت خانم پلیس زده و ابراز داشته :مقصر ما هستیم که شما را خوب تربیت نکرده ایم.بعدا آقای رمضان زاده برایم بیان کرد زمانی که آن سه نفر را به بهانه اینکه دادستان کار داردبردند ،آنها را به زیر زمین برده ،و 5نفر قلدر و هیکل، همان طور که از پله ها پایین میرفته اند با مشت ولگد زده و آنها را لخت کرده و بازجویی می کنند.دادستان که نزد آنها می رود،همکاران شاکی شده که ما را شکنجه داده اند ولی آن 5نفر انکار می کننددر حالی که دوربین ها ضبط کرده اند. دادستان از طرف آنها عذر خواهی می کند.به این می گویند حقوق بشر اسلامی. آقای دادستان هم داد را ستانده است .البته دو نفر از همکاران را هم سخت زده بودند که بدنشان زخم و همکاران بازداشتی شاهد بودند.
به حاکمیت اخطار می کنم که حرکت های معلمان نم نم باران است، سیل بزرگ از جانب ملت در راه است. معلمان حق شان را گدایی نمی کنند، حق گرفتنی است. سال 94، سال 67 نیست که تعداد زیادی از زندانیان را بعد از قبول قطعنامه قتل عام و در گور های دسته جمعی دفن کردند. مردم، و به خصوص معلمان، به سرعت در مقابل زور گویی ها و ظلم ها واکنش نشان می دهند. در کشور های آزاد امثال معلمان که تظاهرات کرده و حتی شعار می دهند پلیس برای حفظ امنیت شان در کنار تظاهر کنندگان هست که دیگران مزاحم آنها نشوند. ولی در کشور ما نه تنها از پلیس، که از نیروهای لباس شخصی که در بین شان نوجوانان 15 تا 16 ساله نیز بودند که هیچ گونه آموزشی ندیده و مسلما اشتباهات بزرگی انجام می دهند برای سرکوب استفاده می کنند. آن هم در تجمعی که سکوت است .آیا این پلیس و لباس شخصی ها خودشان ضد امنیت نیستند؟
از دوستان خبر رسید که فرهنگيان شهرستاني از خانواده های زندانیان معلم، رسول بداقی،اسماعیل عبدی ،علي اکبر باغانی،علیرضا هاشمی ،سید محمود باقری دیدن کرده اند که کمال تشکر را دارم. بنده با آقای شهرام حیدری تا گرفتن بلیط،خانه ایشان بودم که تا تاریخ 2 تیر که عازم مشهد شدم حقیقتا شرمنده ام کردند.31تیر 94در کنار 30 تیر 31 معلمان حماسه ای را رقم زده که برگ زرینی از تاریخ خواهد شد. اکنون همکاران گرامی دوشنبه 13مهر برابر 5 اكتبر روز جهانی معلم با تجمع در شهرستان ها در مقابل اداره و در مراكز استان ها در مقابل ادارات کل و در پایتخت در مقابل وزارت آموزش و پرورش از ساعت10تا 12 ظهر در اعتراض به زندان کردن همکارانمان و وضعیت اسف بار معیشت، تجمع کرده و از 13 مهر حماسه ای دیگر بسازیم. پیشاپیش از معلمانی که پرو فایل گروه شان را 13 مهر روز جهانی معلم نام گذاری کرده اند تشکر و قدر دانی میكنيم.