تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

12 امرداد ماه 1394 ـ  2 ماه اگوست 2015

سکولاریزم، نان و دمکراسی /2

بهنام چنگائی

behnam.omidwar@freenet.de

دگرگونی دیدگاه های وامانده

       بنا بر آنچه در بخش اول اين مقاله  آمد، اپوزیسیون مستقل، مترقی، سرنگونی خواه و آزموده، از یکسو روبروی دگرگون کردن اعماق دید و ذهن سکتاریستی خود بسوی گفتمان بی پرده و سازنده و کار مشترک علیه کل دستگاه رژیم است و، همزمان و از ديگر سو، تلاش گری در جهت پاکسازی جامعه از دیدگاه های زهربار شاهان و شیخانِ وامانده می باشد. و توامان در جستجوی آلترناتیوی رنگین و چندقطبی برای سیاست فردای متفاوت و مردمی ست که برایش دهه ها مبارزه کرده و پیگیر بپا ایستاده است. اوی بزرگ و کلان مسئول طرح چگونگی آینده، تقسیم وظایف عاجل مخالفان و پرداختن به چاره های آغازین است. حالا، اگر او را با ما بشود تعریف کرد و پیوند زد؟! آنگاه می گویم: ما ناچاریم به یافتن راه حل های پایه ای و همگانی و به دست آوردن دستآویزهای سراسری. همچنین وظیفه ما دادن پاسخ های نظری به هریک از ایده ها، خواسته ها و نارسائی های بلند و تاکنونی ست که بین مردم و حکومت ها، و ناتوانائی های سیاست بیمار فردی و مذهبی در کشور تلاطمزده مان برجا مانده و مزاحم زندگی مسالمت جویانه همگانی ما می باشند.

 

گذر مشتاقانه از خودکامگی

       چنین روند ناگزیر و بیطرفانه ای می باید در ابعاد خرد و کلان به نقد و بررسی همه شیوه ها و راهکارهای "سستِ یکسویه" و نمایان سازی برتری سیاست "چندسویه" و چگونگی پیدایش تاریخی و عینی فرقه ها بپردازد. و با بردباری به رودرروئی های درست با آنها رفته و برای تشویق و ترغیب همبستگی ها علیه دشمن مشترک، این روند سخت را به کار مشترک بانجاماند. تا نتایج کار مشترک فکری ما نسبت به دیدگاه های مرسوم گذشته و یکه تازی های آنها در پیشگاه مردم نظرا پیشی یابد و عملا باور و اعتماد کارگران، توده ها، کارمزدان فکری، جوانان، زنان و ملت های تبعیضزده و اقلیت های دینی، مسلکی، جنسی و... را با اطمینان خاطر به سوی پشتیبانی از اهداف ما جلب کند. و آینده ی سیاست غیرمتمرکز و فدرال را چنان روشن، زنده، منطقی و آشکارا مفید ترسیم کند که برای طبقات و لایه های میانی و اصولا "همگانِ استبدادزده" برتری های این سیاست شفاف مردمی، سکولار و چتدقطبی توسط خود آنان ترجیح داده شود. و به تبع آن گذر مشتاقانه از خودکامگی های شاه و شیخ را هموارکرده و به خواستی همگانی و سازش ناپذیر فرابرویاند. و اراده و اداره سیاستِ اجتماعی و وجود ظروف مترتبط طبقاتی را بخوبی تضمین و فعال کند و برای مردم میلیونی کار مسیر خودمدیریتی را آنگونه مطمئن کند که دیگر هیچ نحله ای از رفرماسیونگراهای مذهبی و یا شاخه های منحط مشروطگرائی و سلطنتی، نتوانند نگرش سیاستِ اجتماعی ما را که خام مانده است بسوی قهقرای تاریخی و تلخ خویش بازگردانند. و سرنوشت پسین ملت ها را دوباره به اندوه و مصیبت های گذشته ی سلطنت و خلافت بانجاماند. مشی شفاف و ظرفی که در آن راهبردهای فجایع دوران شاه و شیخ قاعدتا و برای همیشه نمی باید بگنجد و یا در فردای سرنگونی شکلی از اشکال آن دیگربار زنده و تکرارشود.

 

خواست توامانِ سکولاریزم، نان و دمکراسی

       در کشور بلازده ی ما با آنهمه تاریخ خونین شاهان و ترفند جنگ های هزاره ی مذاهب و ادیان و همچنین اینک با داشتن ثروتی بس هنگفت، ناگزیر می باید "طمعکاران و دشمنان" فراوان درونی و بیرونی خود را داشته باشد که دارد. پس، هوشیارانه تحکم بر جدائی دین از دولت، حق مسلم داشتن کار، نان، مسکن، امنیت شغلی، بهداشت، آموزش، پرورش، آزادی مطلق وجدان، دخالت دمکراتیک و قانونمند شدن خودمدیرتی در حق تعین سرنوشت سیاسی ـ فرهنگی ملت ها و به رسمیت شناختن حق بی چون و چرای تشکل و سازماندهی اراده ی مستقل و طبقاتی کارگران و زحمتکشان می باید همزمان و توامان با هر خواسته ی دیگر باشند. و همگی در کنار هم و بدون برتری زمانی یکی بر دیگری، باهم به پیش برده شوند؛ صراحت آن محورها در دیدگاه و جایگاه برنامه ای هر جریانی از اپوزیسیون جدی امری حیاتی و اعتمادسازی اجباری ست. چرا که بود و یا نبود هرکدام برحسب فقدان و نیازهای عملا موجود عینی و تاریخی شان در حیات جوامع رنگین ما، قطعا یک بی ثباتی بورژوائی ست که در بزنگاه فردا می تواند بمنزله ی نقض و یا مکمل همگی اهداف باشد و ناگزیر خلاء هرکدام به مثابه فروریزی قطعی ساختمان بزرگ آتی گردد.

 

همبستگی امپریالیسم با شاه و شیخ

       بویژه در این مقطع هولناک باید به دقت به سوء استفاده های جهان غرب و خصوصا امپریالیسم آمریکا از ملک ها و رهبران فاسد و جاهطلب داعشِ شیعی سنی در گمراهسازی توده های ساده لوح متمرکز شد و دید که چگونه به رشد بنیادگرائی های دهشتناک شتاب چشمگیر داده است. جدائی دین از سیاست به همان اندازه برای آینده ی بشریتِ جهان، مسلمانان خاورمیانه و به همانسان در ایران ولائی مبرم شده است، که سیاستِ اقتصادی و تضمینِ حق اجتماعی نان و تعدیل حق زندگی در همه عرصه های اجتماعی لازم می باشد. همه ی این چاره ها و راهکارهای بی پاسخ مانده ی "شاه و شیخ" گودال هائی می باشند که برابر سازی های حقوق شهروندی، حقوق بشری، یکسانگیری ملت ها، دمکراسی افقی و برتری های سیاستِ پراکنده را برای ما و کشورمان و برای همیشه اجتناب ناپذیر کرده است. و تازه، در ایران و خاورمیانه، این چند راهکار مهم و چندسویه و ابتدائی، تنها با کنارزدن مستبدین و ایجاد یک اهرم هرچند اساسی، هرگز قابل دسترس و حل شدنی نیست؛ چه رسد که بخواهیم آنها را تنها با یک دولت سکولاردمکراتیک میسر کنیم. این یک شوخی ست که می شود با آن برای اندکی سرگرم شد!؟ این نگاه ذهنی و آلترناتیوجوی، بدون پرداختن به دیگر پایه های نارسائی های موجود در جوامع ایران و منطقه، هیچگاه نمی نواند پاسخ و الگوئی جدی انگاشته شود و مردم بیکار و ندار و رو به انقجار را به پیرامون سکولاردمکراسی یکسویه و عمدتا بورژوا لیبرال خود سوق داده و تشویق به حمایت از خویش کند. نه، این محال است!

 

رشد کمی و کیفی زندگی نوع انسان

       آنهم برای هر راهکار سیاستِ مردمی و ورزیده ای که لزوما باید بداند فاصله ی عقب ماندگی اجتماعی ما با آهنگ جهانی آن زیاد است. پس و بنا بر این باید بفکر رشد کمی و کیفی زندگی نوع انسان و تکوین شخصیت های جوان، آسیب پذیر و قربانیان رشدنایافته باشد، که پیوسته موتور و مانع دگرگون ها و بقای استبداد و ارتجاع بوده و بکاررقته اند و دگرگون کلان جز با دمکراسی اقتصادی میسر نیست. چراکه رل این ستون های اعماق اجتماعی، هم در نقش مقاومت توده ای و هم در ایجاد شکست دمکراسی مردمی در برابر استبداد قلدران و سرمایه سالاران اینجا و آنجا، یگانه نیروی شگرف له و علیه بوده و هست! که نباید بیش از این به این نیروی گسترده، بی پایان و سازنده کم توجهی کرد. خصوصا کارگران لهیده شده، زنان تبعیض زده و جوانان ناامید از فردا، که اکثریت مطلق را در کشور دارند آنها: هرسه پدیده ی مهم بالا را همزمان و موازی نیازمندند. تنها درپی آنچنان اراده ای برای گشایش، پذیرش و چربش  اقتصادی، دمکراتیزه کردن ساختار فرهنگ رنگین و استقبال از استقلال هویت ملت ها در ساختمان متمدنانه فدراتیویستی ست، که کار مشترک ما می تواند گام های کوتاهِ شکوفائی مردمی و پیشرونده و استوار را به نام حکومت سکولار و دمکرات و قدرال آغاز کند که اعِمال آنها نیز در همان ابتدا به معنی رد شفافِ هرنوع راسیسم و شونیسم است، که در برابر آن ترویج سیستماتیک و برنامه ریزی شده ی روابط گسترده اجتماعی ـ طبقاتی برجسته شده و آگاهانه اهمیت می یابد. و نه تشویقِ برتریجوئی ملتی از ملت ها که چشم اندار جامعه رنگارنگ و زیبای ما بیش از این بدان تنگ چشمی نیازمند نیست.

 

مسير سالم زندگی همگانی

       بنا بر این، تنها با به رسمیت شناختن برابری های حقوقی و سیاسی ملت ها و توده هاست که آرامش و دوستی های پایه ی مسالمت آمیز می یابند و در میسر سالم زندگی همگانی مهیا می شوند! و فقط در آنصورت است که آلترناتیو آتی می تواند شیوه ای فراایدئولوژیک و موفق برای همه ی شهروندان باشد و بسود زدودن همه تبعیض هائی که مردم رنجبرده ما از فقدان آنها رنجبرده و هرگز تجربه ای ناچیز هم از برابری ها نداشته و ندارند فرارویند. و این خود به تنهائی ضرورت چنین سمتگیرهای ژرف و فراخی را اجتناب ناپذیر می کند. سکولاریزم، نان و دمکراسی همان محرومیت هائی واقعی و انتزاعی ای هستند که امکان آموزش، پرورش و تکوین برابر و متناسب با شرایط جهانی امروز را در ایران و برای ایرانی نداشته و نیافته است. و درپی آن نارسائی ها و روندها می بایست خاورمیانه و شرایطش به پیدایش داعش های سنی و شیعه نیرو رساند که رسانده است. فجایع مترتبی که محصول این واماندگی تاریخی، اجتماعی و عمدتا تضاد و تناقض های فراوان طبقاتی در یکصدسال گذشته می باشد که بخوبی به یاری ارتجاع درآمده که البته نمی باید درمی آمد. بگذارید راه دور نرویم و صادق باشیم و با هم همصدا که همه ی این دگرگونی های آتی و نگهداری دستآوردهای آن، جز در توان "توده ها" نیست. بدون جلب اعتماد و جذب آنها، همه پلاتفرم آلترناتیوهای راست و میانه و چپ و دعاوی آنها جز بادهوا و خیالپردازی نیست. آری انقلاب کار توده هاست!

 

کشورمداری مردمی و ساختمان متفاوت

       همچنین این روش و شیوه ی مترقی می تواند به یافتن راهکارهای هرچه پیشرفته تر و رشد یافته تر صنعتی توسط خود مدیریتی نیروی کار برای بالابردن سطح تولید و کیفیت رقابتی کردن کالاها و به تبع آن، بهره وری هرچه بیشتر از منابع زندگی و کار و تامین درآمد و دسترسی به نانِ چرب، و بهداشت و سرپوش و رفاه کافی با دخالت خود کارگران به شکوفائی رسید و بشکل باورنکردنی جهش زنده کرد و عملا به ایجاد جامعه ی کارگردوست ارتقا یافت! و با ایجاد ظروف بهم پیوسته و پیگیر اجتماعی، جهت تدارک قانونی امنیت جان برای همه شهروندان رنگین فرهنگ کشورمان با دخالت همگان در امر کشورمداری مردمی ساختمان متفاتی را از پیشین ساخت! و با باور به ایجاد اراده و اداره ی مستقیم و خودگردانی کارگران و مردمان میانی و پائینی، قطعا می شود مسائل پایه، موازی، همزمان و توامان پیشاروی میلیون ها انسان خونین تجربه به دست خود آنان سپرد و این جدا شدنی است. زیرکه آنها و فقط آنها قادرند فرادی بهتر آموزش ببینند و خود آنرا بسازند؛ و نه برندگان و سرکردگان همیشگی سیاست و اقتصاد چندمشت خودخواهِ ضدبشری. همانگونه که در مقاله های پیشین به آنها تکیه و تاکید کلی رفته است؛ خودکامگی ها و حاکمیت استبدادمذهبی و فقدان های اصولا حیاتی و اساسی کار و نان و آزادی ها با هیچ بهانه ای، دیگر قابل چشم پوشی و بردباری نیستند. همچنانکه تاکنون نبود فرهنگ مردمگرا در بین بالائی ها و نداشتن فرصت آموزشِ دمکراسی در پائینی ها در جامعه متلاطم، متضاد و طبقاتی ما ریشه دوانده و گره گاه های پیچیده ای سازش ناپذیر در روابط میان طبقات دارا و ندار ایجاد کرده است؛ که این ناسازگاری ها منافع طبقات همیشه به دشمنی می انجامند و می توانند به رودرروئی های خونین ملی و اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر به عدم اعتماد ها در همکارهای کلان علیه بیداد مذهبی نیز همین امروز بینجامند و قطعا هم تاکنون انجامیده است.

 

هیراشی بهره کشی داخلی

       و در نتیجه گذر صّرف از دیکتانوری مذهبی و بقای ساختار سرمایه سالار تمامیتگرا، نمی تواند گسل های تاریخی مردم کار و مفتخوران و قلدران را که حل کند. کشور و مردم ما به این و یا آن شکل ناهنبجار خودکامگی ها که آسیب های جبران ناپذیر برجاگذترده اند متمرکز شده است. روابطی منحط که در عرصه های سیاسی اقتصادی فرهنگی ریشه داشته و دارد و در هر هر حال قیمآبانه و بجای مردم حکم رانده و می خواهد براند. و در عرصه های اقتصادی ـ نفتی آتش بجان ثروت مردم بکشاند همچنانکه ناکنون کشانده است. ریاکاری الیگاریشی ها و هیراشی بهره کشی داخلی  و جانی آنان با این الیت های وابسته و ضدبشری تاریخی کهنه دارد و پایانی برآن با شیوه های گذشته متصور نیست. چراکه در هردو ساختار گذشته و کنونی بی محابا و همه جا نفوذی عمیقا داشته، و همیشه در عمل و نظر مطلق گرا بوده و به همان سان با اندکی تفاوت ولی سازش ناپذیرانه با منافع بیداری توده ها، پیوسته در ستیز آشکار و پهان بوده و می باشند. این سنت باید ویران و برروی آن آبادی اجتماعی هدایت شود.

 

الزام پیدایش قطب بندهای اجتماعی

       پُر مسلم است که رفع و دفع هر یک از عوارض اراده گرائی های فردی و گروهی و هدایت اقتصاد پویا و دمکراتیک بسوی پایه ی منافع مردمی کار و ایجاد جایگزین متقابل برای نارسائی ها در این مقطع، بیش از هر زمانی بسیار دشوار شده است و به باور من در استعداد و استطاعت یک طبقه، هرچند هم متشکل، یکدست و مقتدر باشد هرگز نیست؛ و حالا حالاها نمی باشد. ناگزیر گذر از رژیم جز از طریق کار کلان، مشترک و فراطبقاتی، با قطب بندی مستقل طبقات و البته بدون پیدایش قطب بندهای اجتماعی و طبقاتی مستقل نشده هرگز این ساختمان محکم میسر و مقاوم نیست. و تازه اگر هم در آغاز کار مهیا و به سختی راه افتاده و فراهم شود، بدلیل دیالکتیک ناسازگار هویت ها و ستیز منافع متضاد طبقاتی که هر یک در پی سرکردگی خویش اند، اگر نه سرآخر به جنگ، لااقل به شکست حتمی سکولاردمکراسی یکسویه خواهد انجامید. ناگزیر باید سازش های اجتناب ناپذیری را همه ی جریان ها و طبقات و لایه های اجتماعی در دستور کار مشترک و ائتلافی داشته باشد.

 

باور به تسخیر خیابان ها

       اگر چه بسیار شایسته است که بیش از همیشه به چگونگی همکاری های مشترک تعمق کرد و بها داد، و به تحریک و تشویق کلان مبارزه پاسخ داد؛ و با چگونگی های ائتلاف ها راه برده و همسوئی ها را فراهم ساخت؛ اما هرگز نیاید فراموش کرد که نقش کلیدی و توان کارگران یدی و فکری و توده های زحمتکش و بجان آمده از فقر و ستم، یگانه نیروئی شگرف، کانونی و بالفعلی ست که تنها او می تواند کارستان ها برپاکند و کار رژیم را یکسره کند. و در این راه دشوارِ سرنگونی و استقلال، باور هرچه بیشتر به تسخیر خیابان ها و کارخانه ها و مراکز حساس، توسط توده های میلیونی کار و زحمت یگانه راه مسالمت جویانه ی اساسی ست. در این فراروئی ها، نقش و همراهی ما نیروهای دمکرات، سکولار، مترقی، ملی ها لیبرال و ملی مذهبی های دمکرات، چپ و کمونیست می تواند تنها در خدمت به اهداف همه کارگران و تنگدستان و لایه های میانی و پائینی خانه خراب و در پایان، معطوف به تضمین حیات همگانی رنگین باشد و با دلبستگی و همبستگی به پشتیبانی آنان درآید. و اصل نیز، همین سمتگیری پیوسته در این نگاه های انسانی با توده هاست و طبعا همه ی راهکارهای مشترک، ایده های تازه، سیاستِ ائتلاف های چندسویه و یقینا فراایدئولوژیک را هرچه بیشتر جستجو و راهیابی کرد و بسود این مبارزه ی بزرگ هموارساخت. (پایان)

6 مرداد 1394

 

بازگشت به خانه