تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

14 امرداد ماه 1394 ـ  5 ماه اگوست 2015

تانگوی اتمی اوباما با اونا!

فرخ حیدری

HeidariFarrokh@gmail.com

در قلمرو اقتصاد و در حیطه مناسبات و پیوندهای کنونی قدرتهای غربی و بخصوص در مواقع بروز بحرانهای کلان اقتصادی در جهان، مصطلح است که می گویند: اگر امریکا عطسه بکند اروپا تب می کند! حال در دنیای کنونی سیاست و در چهارچوب دیپلماسی «مماشات با ملایان» نیز باید گفت: اگر امریکا فقط چشمک بزند اروپا در پیش پای ملّاها غش می کند!

*****

چند سال پیش درست در همین ایام، در اوج قیام 1388 و موج اعتراضی بی سابقه ای که پایه های حکومت جمهوری اسلامی را به لرزه انداخته بود، جوانان جلودار جنبش بنا بر تجربیات تلخ نسل سوخته قبل از خود با تیزهوشی سیاسی، برای رئیس جمهور تنها ابرقدرت دنیای کنونی، این پیام ساده و صریح را بارها فرستادند که: اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما!

بعدها کاشف به عمل آمد که تیم اوباما نه تنها در آن ایام بلکه بسا پیشترT و حتی قبل از ورود به کاخ سفید هم، مشغول مذاکره و مفاهمه با «اونا» بوده است و چه بسا تمرین رقص با گرگ می کرده است. البته برHمد غافلگیر کنندهM «جنبش سبز» و شعارهای «سرخ» آن، بسیاری قرار و مدارهای «سیاه» ارتجاع و استعمار را لااقل دو سه سالی بتعویق انداخت...

تردیدی نیست که تهدید امنیتی ملاهای تروریست برای جامعه جهانی و کشیدن نیش اتمی این افعی های عمامه دار، برای قدرت های غربی و بخصوص دولت امریکا از اهمیت خاصی برخوردار است و ظاهراً محور «ماراتن مذاکرات» اخیر نیز همین بوده است. با این حال علامت سوال پررنگی که در پس این «برجام» به چشم می خورد این است که آیا فرجام این توافق و سازش، یک صلح پایدار در همهء جبهه هاست و یا یک آتش بس موقت در یک جبهه؟

آیا «شیطان یک دست» بعد از توافق با «شیطان بزرگ» و شکسته شدن شاخ اتمی اش، توان حفظ «عمود خیمه نظام» در تعادل سیاسی جدید را خواهد داشت؟ بخصوص در شرایط شکنندهء ناشی از کُرنش «قهرمانانه» و عقب نشینی پی در پی و خیلی «زمخت» تیم ظریف از خطوط قرمز نظام و تشدید بحران داخلی و جنگ گرگها و دعوای دلواپسان و بزدل ها...

روشن است که توقف و خنثی شدن راهبرد ساخت مخفیانه «بمب» در کانون پروژه عظیم اتمی ملایان، البته پس از به هدر دادن صدها میلیارد دلار سرمایه ارزی و انسانی کشور طی حدود سه دهه، و بخصوص تبعات خفت باری همچون در آوردن و پر کردن قلب راکتور آب سنگین اراک با بتن و سیمان، و تبدیل تاسیسات فوق محرمانه و زیرزمینی نزدیک قم به «سوهان پزی فرُدو» و دست کشیدن از بخش اعظم ذخایر اورانیوم غنی شده و اجازهء بازرسی از اندرونی نظام و ... شکست سخت و خردکننده ای برای ولی فقیه و جاه طلبی های ماجرجویانه اش محسوب می شود؛ پدیدهء غریبی که به قول «امام راحل» مترادف با نوشیدن جرعه جرعه جام زهر اتمی میباشد و می تواند فارغ از همه این فضاسازی های کاذب حکومتی و باصطلاح جشن هسته ای، عواقب حاد و مهلکی در ساختار سیستم ولایت فقیه داشته باشد.

اتفاقاً به دلیل همین ضعف و شکنندگی بی سابقهء رژیم اسلامی و پتانسیل انفجاری جامعه ایران است که طرف های غربی حدود دو سال پیش خیلی حساب شده و «سر بزنگاه» به محض دریافت خصوصی اولین پیام های «تسلیم مشروط» ملایان، وارد پروسهء مذاکرات علنی با آنها شدند. در واقع آخوندهای خام طمع، که یک دوره قبل تر اش سرمست از دلارهای باد آورده نفتی و چرخش سانتریفیوژهای عبدالقدیرخانی، بی دنده و ترمز در حال فرار به جلو بودند، بناگاه در سراشیب تند افول اقتصادی ناشی از فشار تحریم های فزاینده جهانی، در زیر منگنه و در حال مچاله شدن، ریل عوض کردند و با سیاست «نرمش قهرمانانه» وارد فاز چرخش و سازش با استکبار شدند. آنها با شامهء آخوندی و غریزهء «حفظ خود» کاملاً حس می کردند که بطور خطرناکی به سوی دره و پرتگاه فروپاشی اقتصادی و گرداب شورش های اجتماعی روانه هستند...

درست در همین سر فصل تعیین کننده که دول غربی می توانستند با اعمال یک دور «تحریم» بیشتر و فشار افزون تر بر گلوگاه اقتصادی رژیم و مسدود کردن شاهرگ حیاتی هیولا، بدون نیاز به «گزینهء نظامی» و شلیک حتی یک گلوله، نظام سست بنیاد ولایت فقیه را به ستوه درآورده و وادار به «تسلیم کامل» در مناقشهء اتمی کنند، باز هم مثل همهء مقاطع حساس حیات رژیم اسلامی طی سه چهار دههء اخیر، قدرت های جهانی، و بخصوص بانیان «سیاست مماشات با ملایان»، برای پرهیز از رسیدن این دایناسورهای دنیای مدرن به مرحلهء «برگشت ناپذیر ِ» سقوط یا فروپاشی و انقراض، با حسابگری سودجویانه ای دست بکار شدند و با گشاده دستی بسیار، میز مذاکره چیدند و فرش های قرمز گستردند... و با قاتلین فرزندان رشید ایران زمین و نمایندگان ابوداعش شیعی و پدرخواندهء تروریسم دولتی وارد معامله شدند...

امپراطوری سود و سرمایه خوب می داند که حکومت آیت الله های ایران، بر خلاف هیبت و هیمنهء ظاهریش، بدلیل فساد و سرکوب و تروریسم بی حد و حساب اش در داخل و خارج از کشور، بشدت منفور و بسیار شکننده تر و آسیب پذیرتر از دیکتاتوری های کلاسیک معاصر است و بدون تزریق پترودلارهای میلیاردی و البته «امداد های غیبی» اگر بهر دلیلی در صحنهء سیاسی تعادل اش بهم بخورد بی تردید توسط مردم عاصی و ستمدیده ایران بسرعت جارو می شود و دودمان اش به باد فنا می رود...

مسئله اما این است که غرب، و بطور خاص امریکا در شرایط فعلی، آلترناتیو مطلوب و موثری را برای این رژیم، موجود ندارد... البته اپوزیسیون مستقل، میهن پرست و برانداز جمهوری اسلامی و بخصوص نیروی رزمنده و محوری آن، در نگاه صاحبان سرمایه و از نقطه نظر تأمین منافع کلان و دراز مدت شان، شاید صد بار نامطلوب تر از ملایان وطن فروش حاکم باشند! به همین خاطر است که محافل صاحب قدرت جهانی و کمپانی های عظیم نفتی و چند ملیتی، ضمن اینکه حضور یک رژیم یاغی و ماجراجو و غیرقابل کنترل در ایران برایشان قابل قبول نیست، در عین حال خواهان سقوط و سرنگونی این حکومت غیر متعارف - که تابحال کرور کرور برایشان منافع سیاسی و اقتصادی و نظامی هم داشته - نیستند.

نتیجتاً، با چنین رویکردی به نظر می رسد فعلاً همین رژیم موجود با اصلاحاتی آرایشی در شکل و رفتار و نفرات، انتخاب مناسب شان باشد. حتی در فرایند تحولات پیش رو نیز، با توجه به شرایط ژئوپلتیکی ایران بعنوان لنگر استراتژیک «خلیج فارس» و وجود منابع عظیم آب و انرژی در این منطقه، چه بسا قدرت های مسلط جهان ترجیح می دهند تا حد امکان، برای پرهیز از بحران های غیرقابل کنترل منطقه ای، مانع از شکل گیری و تکوین روند حذف و سرنگونی پر ریسک «جمهوری اسلامی» شوند؛ چرا که اوضاع و شرایط مرحله بعد از سقوط ملایان مدره! برایشان نامعلوم و «نامتعین» است و شاید که بساط عیش و نوش خیلی از غارتگران بین المللی کساد شود.

این همنوایی و روی هم افتادن خطوط سیاسی، و یا مماس شدن تاکتیکی ارتجاع داخلی و استعمار خارجی، در مقاطع حساس حیات کشورمان طی چند دهه اخیر، نه از سر اتفاق یا اشتباه و یا فریب، که ناشی از اشتراک منافع مرحله ای آنان بوده است. این صرفاً حکایت امروز و دیروز هم نیست، همچنانکه در پیدایش و پیروزی «انقلاب اسلامی» نیز نقش محافل قدرتمند غربی قابل انکار نیست. حتی آیت الله منتظری هم در یکی از آخرین مصاحبه هایش به صراحت تأکید کرد که «پیروزی انقلاب ما بواسطهء مساعد شدن جوّ توسط آقای کارتر بود».

تازه، بعد از این همه سال، کیست که نداند خمینی تبهکار اساساً در فضای باز سیاست خارجی جیمی کارتر، که به «جیمی کراسی» معروف شد، سر از حجره های تاریک تاریخ بیرون آورد؛ با امواج همین بنگاه سخن پراکنی دولت فخیمهء انگلیس، یعنی «بی.بی.سی»، معروف شد و اوج گرفت؛ و سرانجام با «ایرفرانس» همراه با یک طیاره دربست پر از وکیل و وزیر و نخست وزیر و رئیس جمهور جایگزین، با سلام و صلوات وسط پایتخت فرود آمد!

در مقام مقایسه فقط بنگرید که برخلاف آن دوران «سقوط 79»، حالا اپوزیسیون همین رژیم فاشیستی و تروریستی چگونه توسط همین دول غربی و رسانه های مربوطه شان، در زیر بمباران بی رحمانهء نظامی لت و پار می شوند، در زیر سهمگین ترین بمباران های تبلیغی لجن مال می شوند، در لیست سیاه می روند و مارک تروریست و خشونت طلب می خورند، دیپورت می شوند، زجرکش می شوند، سانسور می شوند، اموال شان مصادره می شود... و تازه هر روشنگری سیاسی و حقوق بشری که نیروهای اپوزیسیون علیه این دینکاران دغلکار می کنند آخرش بدهکار هم می شوند و توسط همین رسانه های دولتی با رندی ژورنالیستی متهم می شوند که اصلاً شما روشنفکران و اپوزیسیون بی خرد خودتان این آخوندها را آوردید!؟

روشن است که در این بحث عمداً قصد ورود به موضوع مبارزات سیاسی و مقاومت مشروع مردم ایران و پیشتازان فداکار و آزادیخواه شان را ندارم، ولی آنچه که در تمام این سال های سیاه حاکمیت مذهبی و مناسبات و معاملات پیدا و پنهان قدرت های جهانی با حکومت آیت الله ها اساساً دیده نمی شود توجه به مقولهء «حقوق بشر» مردم ایران است. در حالی که مردم ایران و مبارزین و مجاهدین فداکارش در زیر چنگال بدسگال ترین حکومت جهان معاصر از هم دریده می شوند، این جنایات دولتی و سیستماتیک، براحتی آب خوردن در پای یک قرداد نفتی یا تجاری، توسط سیاستمداران فرنگی یا چشم بادامی (هم شرقی و هم غربی) مورد اغماض و چشم پوشی قرار می گیرد.

بنابراین، انتظار بیجایی است اگر تصور شود در طول ماه ها مذاکرات همه جانبه و جامع «جان و جواد» توجهی هم به مقولهء حقوق بشر در ایران شده باشد. در جایی که شخصیت های برجستهء سیاسی امریکا از جناح مخالف، به اوباما اعتراض می کنند که چرا موضوع چهار شهروند زندانی یا مفقود امریکایی را وارد موارد توافق نکردید، دیگر مردم مظلوم ایران و مبارزین گمنام زندانی چه توقع بیشتری می توانند داشته باشند؟ آیا برای نسل جوان ایران هنوز این سوال بی پاسخ مانده است که بالاخره جناب اوباما با اوناست یا با ماست؟

طنز روزگار در این است که تمام دنیا، از شرق و غرب عالم، بسیج شده اند که مانع از دستیابی این ملاهای شرور و شیطان صفت به سلاح هسته ای بشوند چرا که بدرستی می گویند باعث تهدید مردم کشورها و سلب امنیت جامعه بشری در جهان می شوند، ولی همزمان بلایی که همین قوم شرور و بیرحم به استناد جنایات سی و هفت ساله شان، با زندان و شکنجه و اعدام، بر سر مردم ایران آورده و باز هم خواهند آورد، برایشان هیچ اهمیتی ندارد و با خیال راحت مذاکرات هسته ای با ملاهای شیاد را از موضوع نقض فاحش حقوق بشر و چوبه های دار در ایران منفک می کنند!

در ضمن اینکه قرار شده با رفع تحریم ها، ده ها میلیارد دلار پول نقد بلوکه شده، که در واقع سرمایهء مردم غارت شدهء کشورمان و بلکه متعلق به نسل های بعدی ایران زمین نیز می باشد، به کیسهء آخوندهای حاکم ریخته شود، و همینطور موضوع از لیست سیاه تحریم درآمدن ِ آدمک شان حرفه ای ولی فقیه و سرداران تروریست و بدسابقه ترین عناصر حکومتی، و باج دهی های بسیار دیگر، بروشنی بیانگر این حقیقت است که «توافق ژنو» قبل از اینکه گشایش یا رفرمی برای مردم ایران در چشم انداز داشته باشد، بیشتر و بیشتر در جهت استمالت و تقویت حکومت رو به زوالی است که بیشترین ظلم را در حق مردم خودش اعمال کرده است.

در عالم اقتصاد و در حیطهء مناسبات و پیوندهای کنونی قدرت های غربی، و بخصوص در مواقع بروز بحران های کلان اقتصادی در جهان، مصطلح است که می گویند: اگر امریکا عطسه بکند اروپا تب میکند! حال در دنیای کنونی سیاست و در چهارچوب دیپلماسی «مماشات با ملایان» نیز باید گفت: اگر امریکا فقط چشمک بزند اروپا در پیش پای ملاها غش می کند! این روزها شاهد هستیم در حالی که امریکایی ها هنوز منتظر تصویب توافق نامه توسط کنگره هستند کاروان تجار و نمایندگان کمپانی های اروپایی، در گروه های صد نفره راهی تهران هستند. به نظر می آید که ملاهای بی وطن از خوان به یغما رفته مردم ایران، بازار حراج و تاراج گسترده ی را وعده داده اند.

البته حواشی این توافقِ هنوز امضا نشده در اردوی رژیم ایران و محافل حکومتی، بعضی وقت ها از متن هم پیشی می گیرد و بسیار قابل تامل است. از مراسم باصطلاح خودجوش و بی رمق ِ جشن خیابانی هسته ای و تلاش مفرط اصلاح طلبان حکومتی و جا اندازان صادراتی در فرنگ، برای «جا انداختن» توافق زهرآلود اتمی بعنوان پیروزی تاریخی، که بگذریم چیزی که ماورای شیادی ست این است که پروژهء عظیم و ضدملّی ساخت «بمب اتمی» را، که کارگزاران ولایت فقیه با نام مستعار «برق اتمی» و با شعار «حق مسلم هسته ای» برای به انجام رساندن اش بیش از دو دهه از نان شب مردم می زدند و آن را اوج فناوری و عظمت «ایران اسلامی» می دانستند و برای رسیدن به «قلهء هسته ای» فقط یک «یا حسین» کم داشتند، حال که مجبورند با دست خود آن را واگذار و اوراق کنند باز هم با عوام فریبی غریبی آن را اوج عزت و اقتدار نظام جا می زنند!

حتی پا را فراتر گذارده و با دستبرد ناشیانه به دستاوردها و شخصیت های تاریخی ِ ملت ایران، ردای آرش و امیرکبیر و مصدق را به تن کوتوله های سیاسی می کنند که در زیر عبای بویناک ولایت فقیه از مفاهیمی همچون استقلال و آزادی و ایران دوستی حتی بویی نبرده اند. محافل مماشات هم بطور قابل فهمی سنگ تمام می گذارند و می خواهند «جواد و جان» را به نیابت از حسن روحانی و حسین اوباما نامزد «جايزهء صلح نوبل» کنند.

ضمناً، از قرار معلوم، لابی رژیم فقها در امریکا دیگر نیازی به ظاهر سازی ندارد چرا که دلالان باصطلاح ایرانی ملایان در واشنگتن، امثال تریتا پارسی و هومن مجد، علناً در کریدورها و بالکن هتل در ژنو با تیم ظریف عکس یادگاری می گرفتند و حالا هم رسماً در کریدورهای کنگره و سنای امریکا مشغول لابیگری هستند.

جالب است بدانیم که «تریتا پارسی» همان کسی است که چند سال پیش علیه «حسن داعی»، محقق مستقل ایرانی در امریکا، شکایت حقوقی کرده بود که چرا نهاد «نایاک» و خود تریتا را متهم به لابیگری برای جمهوری اسلامی کرده است! البته در پروسهء طولانی دادگاه، تریتا پارسی نه تنها شکست سختی خورد بلکه دادگاه به اسناد زیادی، از جمله ارتباطات تریتا پارسی با همین جواد ظریف که آن ایام دستیار و مشاور امور خارجی احمدی نژاد در نیویورک بود، دست یافت.

شیخ حسن روحانی، امنیتی ترین پرزیدنت جمهوری اسلامی نیز، چند روز پیش با رجز خوانی آخوندی نتیجه نهایی مذاکرات اتمی رژیم با «پنج بعلاوه یک» را 3 بر 2 بنفع نظام اسلامی اعلام کرد. البته نفس تشبیه کردن روند و عاقبت و عواقب پروژهء فاجعه بار اتمی رژیم به یک مسابقه سالم ورزشی مثل فوتبال، اگر شیادانه نباشد قطعاً بلاهت بار است؛ ولی حتی با قبول همین پیش فرض مضحک و تنزل دادن ابعاد این ماجراجویی بسیار خسارت بار و خطرناک در کادر زمین و بازی فوتبال، از موضع یک ناظر بی طرف می توان به روشنی دید که برای مردم ایران حتی پیش از شروع مذاکرات، این «بازی» در زمین خودی، غیر از شش گل خورده حاصل دیگری در بر نداشته، کما اینکه در مسابقه برگشت نیز به هنگام «مذاکره» در زمین حریف، با سه گل خورده کار تیم تمام می شود...

نمی دانم؛ شاید تنها حُسن اش برای مردم ایران این باشد که بدین ترتیب «ولی فقیه» با شاخ شکسته از دور مسابقات «تسلیحات هسته ای» حذف می شود!؟ امیدوارم این چنین باشد!

12 مرداد 1394

www.farrokh-heidari.blogspot.com

 

بازگشت به خانه