تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

30 امرداد ماه 1394 ـ  21 ماه اگوست 2015

نادیده گرفتن نقش مردم و الزامات مبارزه از راه سکولاریسم

محسن ذاکری

این نوشتار حاصل این پرسش است که در ادامه و پس از توافق هسته ای چه باید کرد؟ راه درست برای مبارزه با استبداد حاکم بر  کشورمان چیست؟  چه در راه است و چه چیزی  می تواند دردور شدن سرنوشت ما ایرانیان از رسیدن به دموکراسی و مدرنیته بازی به سزایی بنماید؟

باید از این توافق هسته ای مطلوب آقای باراک اوباما و «ادمینستریشن» او شروع نمایم. بویژه که از سوی دوستی، مورد مواخذه و سرزنش قرار گرفتم که چرا آخرین گفتگوی اسماعیل نوری علا با تلویزیون میهن را در فیس بوک و با تعریفی اینگونه که «یاد بگیریم تفکیک علوم، کارشناسی و تبحر یعنی چه!» را انتشار داده ام.  اشارات و دلایل این دوست نیز بر این ردیف بود: «صدای دیکتاتوری «سکولار دموکرات» ها - شما ها - بلند است!، سند سکولار دموکراسی به نام «جنبش سکولار دموکراسی نیست!»،  شما نمی توانید بگویید کی سکولار است و کی سکولار نیست!، این کمپین جدید ایرانیان پاسخ به ندای جنگ ستیزی اوباما ست!، تحلیل نوری علا پر از «اگر» و اگر بود و خلاصه اینکه شما ها در اصل کمر به انحلال سکولار دموکرات های برونمرز بسته اید نه انحلال حکومت اسلامی ایران!».  پس لازم دیدم بنگارم تا از این گونه ساده اندیشی در مورد «ما»، جماعت کوچک و ناچیز و بی سرمایه و کم نخبه و کم طرفدار، یا همین «جنبش سکولار دموکراسی ایران» دوری نمایند. یا اینکه کمینه گزیند و بگذارند «جنبش سکولار دمکراسی» در این «بیهودگی» خودش بماند. نه بهراسند و نه بخراشند این کالبد و محتوی کم جان ما را. بگذارند دلمان «خوش» باشد و کاری بکنیم. ما را با این جمع مان  اندک مان راحت بگذارند!ه

 

باراک اوباما

این بار «آقای جهان» در هشت سال دورهء ریاست جمهوری اش کاری «بزرگ» را در راستای ایده آل های مبارزاتی و آرمانی حزب دموکرات در برابر حزب جمهوری خواه سرانجام بخشید. می گویم «سر انجام» زیرا که «گمان» دارم تغییرات سیاسی آتی جهان به ارزیابی سخت و جدی سیاست های آقای اوباما خواهد پرداخت.  این سیاست «قبول» دموکراسی و دیپلماسی از سوی حکومت های مستبد و «زور فهم» را یا آقای اوباما شکستی بزرگ برای حیات سیاسی خود خواهد دید و یا افتخاری برای ایده های بزرگ خود خواهد چید.  و صد البته این گونه امور سیاسی را که نیازی به پیش بینی های زائد در مورد آنها نیست، باید به دست زمان سپرد زیرا به باور من هیچ کس نمی داند چه خواهد شد. شرایط جهانی دیگر همچون دوران جنگ سرد نیست. از کرهء زمین گرفته و آب و باد تا تحولات چرخش قدرت در مناطق مختلف جهان، همه و همه، در میدان دگرگونی ها سفت و محکم ایستاده اند. صمیمانه امید باید داشت که باورهای «ایده آل» و «مذاکره گزین» و «تلقیح تغییرات از بالا» به جوامع غیر دموکراتیک  خاورمیانه که مهم ترین های دیپلماسی آقای اوباما بودند فید بک های مثبت داشته باشند. هرچند که با تاسف باید گفت: تاریخ اسلام و ادیان خاورمیانه از وقایع  و حقایق دیگری می گویند. ه

آقای اوباما چند روزی پیش نیز خود به صراحت گفت که «ایران آبستن دگرگونی های مثبت می تواند باشد و می تواند هم نباشد». من این صداقت او را می ستایم که می گوید می تواند هم نباشد. پس به بیانی می گوید در پی نشاندن ایران به میز مذاکرهء «معقولانه» و آنهم از راه تحریم های سخت و محدود کردن توان «زمینه سازی» ایران برای هدف اصلی رژیم ایران که کمان استیلای تشیع از تهران تا لبنان است، برای کشور امریکا و همینطور کشور ایران ( شما بخوانید مردم آمریکا و با زهم مردم آمریکا) تلاشی و توافقی شده است که  نتیجهء آن قطعی نیست. مثل حذف صدام حسین و اسلوبدان میلوسویچ و اتحاد جماهیر شوروی نیست. مثل دست دوستی دادن با کوبا نیست. ه

 

موج امید تازه به اصلاحات

مدتی طولانی است که قبل و بعد از این توافق هسته ای مدام رسانه های برونمرز از کارشناسان می پرسند « نظر شما چیست - چه پیش بینی می کنید» و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را آیندهء ایران را چگونه می بینید؟ و کارشناسان نیز مدتی به این علاقه رسانه ها تمایل نشان دادند. با اینحال  اینگونه «پیش بینی» ها را متن یک برنامه رسانه ای قرار دادن  کار حرفه ای نیست. نه اینکه نباید با محاسبات شرایط آینده را بررسی کرد اما وقتی در برونمرز هیچ کنشی که دخلی در برنامه های اجرایی درونمرز داشته باشد معنایی ندارد، چرا باید افراد را به ارائه پیش بینی کشاند. زمان زیادی نمی گذرد و نتایج آشکار خواهد شد. همانگونه که دو سال پیش برای تغییرات اجتماعی امید ها و پیش بینی های خوش بینانه بسیاری برای دولت روحانی و عملکرد آن ارائه شد. و بخش بزرگ این پیش بینی ها بی نتیجه و کم بنیه از آب در آمد.  بنابرین اگر باوری به زمان و تجارب هست همان بهتر که نظر کارشناسی و «آینده نگری ها» قدری به «اگر و احتمال» برازنده شوند که زمان آبستن محصولات این توافق است. از سوی دیگر جمعی از ایرانیان «متنفذ و شناخته شده و مرفه و موفق» در حمایت از این سیاست های آقای اوباما، و با این ارجحیت مهم در نگرش خود که ایران از جنگ دور نگاه داشته شد، به ایجاد یک کمپین دست زده اند. این، بسیار اقدام خوبی از لحاظ تحقق یک «پروژهء اجرایی» از سوی ایرانیان در همسویی و هصدایی با آرامش مردم درونمرز و خواست  بخشی از آنها است. اما با این وجود بی شک از تردید ها و بالا و پستی های دیپلماسی «زور و پس زور» حکومت اسلامی ایران، همه در نوعی از نا امیدی بسر می برند. ناگفته نماند این گفتهء آقای اوباما که «یا توافق یا جنگ» آنقدر هم نباید خریدار داشته باشد و پراگماتیکی نیست، اما او در مقامی است که می تواند این دو بدیل را به مخالفان خود ارائه و پیشنهاد نماید. ه

اینک اگر ما به آقای اوباما رخصتی بدهیم و بین خودمان «ایرانیان» به گفت و شنود بنشینیم، باید بگویم که در پیام این کمپین من تناقضی می بینم که آنرا به حساب هموطنانم نمی گذارم و به حساب شرایط جهانی و پلیدی حکومت اسلامی ایران می گذارم. اگر این توافق به امکان دوری از جنگ منجر شده است با فرض بر اینکه جنگ «حتمی» بود، رضایت باید داشت. اما آنسوی این سکه را هم باید دید که اگر تحریم ها ادامه داشت و جنگ هم نمی شد و قیام مردم در ایران انسجام می یافت چه می شد؟ آیا این توافق به معنای ادامهء عمر جمهوری اسلامی است؟ آری؟ پس این «توافق» به جمهوری اسلامی تمکین کرده است که شما باید باشید تا جنگی ایران را در خود نسوزاند. یعنی همان حرف و تهدید علنی و تلویحی ملایان شیعه حکومتی ایران؛ «یا ما یا ایران».ه

تلفیق یافتن با این مسئله که ماندن ملایان و دگرگونی آرام و به خواست آنان، بهترین گزینه برای آیندهء سیاسی و اجتماعی ایران است هم امری تازه نیست. این کمپین هم در همان راستا است منتهی این بار باور به اصلاحات رژیم به یک اردوی قدرتمند و صاحب «اعتبار» ریشه دوانده است و برای اصلاح حکومت اسلامی ایران، «سیمرغ امید» به پرواز در سپهر سیاسی ایران  بال گشوده است. در طول شانزده سال گذشته باور به اصلاح رژیم بدست مردم ایران و اصلاح طلبان نحیف شد و آبرو باخت. اینک با روی خوش پر طمع دول اروپایی و خوش باوری آقای اوباما این باور جان دوباره یافته است که اصلاحات مقدور است. باوری جان یافته است که مراودات بازرگانی و ارتباطات دیپلماتیک نا همگون با جهان غرب می توانند به عقب نشینی ملایان حکومتی در برابر خواست های مردم (و نه امت ایران) منجر شود. باز هم با صمیمیت باید امیدوار بود که این چرخش، آرام و بی هزینه سنگین برای مردم ما صورت پذیرد. ه

بنابرین این کمپین که متشکل از ایرانیان «متشخص» است و در پاسخ به ندای رییس جمهور «خوب» آمریکا و دول منافع طلب  اروپایی است، نباید باز به یک پدیدهء «مقدس» و دور از انتقاد و نقد تبدیل شود. در میدان مسائل سیاسی باید در جهت مخالف هم حرکت کرد و باید با نگرش های گوناگون به آنجایی رسید که قدرت بین جناح های متفاوت تقسیم شود. ه

 

سیستم های ارزشی و سیستم های اجرایی

گمانی در بین سپهر سیاسی برونمرز و درونمرز جان دوانده است که هر که گوید سکولارام و دموکرات ام، همین است و همین و او هست. اما، اینطور نیست.  باوری در اذهان ریشه دوانده است که همین که بگوییم به سکولاریسم اعتقاد داریم کافی است و تضمین کننده سکولایسم برای ایران است. ولی مسئله به این سادگی نیست. اگر کسی طرفدار آقای رضا پهلوی است و شورای ملی ایران و می گوید در اساسنامه هایشان هم نوشته اند که سکولار هستند، این کفایت نمیکند. زیرا اینان نخست پادشاهی خواهند و سپس سکولار دموکرات هستند. گروه پر «نخبه» و پر سر و صدا و با سابقهء جمهوری خواهان نیز حرف اولشان این است که انقلاب شد و جمهوری آمد و در پادشاهی خواهی را بستیم و آینده جای رفراندوم و تغییر نیست. و اینان هم حرف اولشان سکولاریسم و دموکراسی نیست. گروه اسلامیون رحمانی و توحیدی هم اگر هم به سکولاریسم و دموکراسی اعتنایی نشان میدهند بسا که از روی اجبار زمان و شرایط است، که هست. دلسوزان مارکسیست  و آمریکا ستیزان هم که رفاه و قدرت سیاسی «کارگران و زحمتکشان» را مادهء واقعی دگرگونی های سیاسی می بینند، سکولاریسم را بخشی از مارکسیسم و بردبان ترقی آن می انگارند. به این ترتیب اینگونه ها به سیستم های اجرایی ملک و ملت می اندیشند و سکولاریسم را هم بطور اتوماتیک بخشی از دکترین های سیاسی و اجرایی خودشان می دانند. در حالیکه سکولاریسم و دموکراسی سیستم های ارزشی و آرمانی هستند و معامله و تسامح نمی کنند. حکومت های پادشاهی دوران ما رو به زوال می روند و عمرشان رو به غروب است. جمهوری های مستبد هم کم نداریم. خاورمیانه هم به لطف خرد الهی بدست حکومت های دینی و ایدئولوژیکی نان و  خونش یکی شده اند. کمونیست ها نیز افول دوران اولیه اقتدارشان با انقلاب لنینیستی را تجربه کردند و استبداد را حریف نشدند. مشکل کجاست؟

این وسط تکلیف سکولار دموکراسی که برای دیگران بیشتر «کاتالیزور» پروژه های سیاسی و اهداف کوتاه و بلند مدت شان شده است، چیست؟ آیا گمان بر این است که با نوشتن سکولاریسم و دموکراسی بر کاغذ ها و میثاق ها و اساسنامه ها، اجرا و تحقق این دو مهم حتمی است؟ آیا گمان می کنیم که با گفتن اینکه «سکولاریسم جدایی دین و ایدئولوژی از حکومت است» این مقوله نیاز به یک فاتحه دارد و صلوات؟ نه دوست من! اینطور نیست. همین ساده انگاری ها و کم شکیبایی ها بود که تحقق «استقلال و آزادی» را بدست عبا و نعلین سپرد. تحقق سکولاریسم و دموکراسی با به یدک کشیدن ای دو، یکی نیست.  دست یابی به سکولاریسم و دموکراسی بسیار کار سخت تری است تا بنیان نهادن یک سیستم جمهوریتی پارلمانی. باید سازمان های آرمانگرا، نهاد ها و احزاب آرمانی پشت هم بیاستند و سال ها تلاش کنند تا این ملک خرابهء وطن روزی سکولار، دموکرات شود. ه

 

یک بار دیگر! سکولاریسم!

اتحادیه اروپا در سال 2007 میلادی در یک توصیه صریح به حکومت های اروپا یاد آور شد که سکولاریسم از اصول محکم و پایه های دموکراسی اروپا است. این توصیه به محترم شمردن سکولاریسم و اجرای آن در سطوح سیاسی و اجتماعی، به نوعی هشداری به حکومت های اروپایی بود که گرفتار دوران آتی (امروز) نشوند و نگذارند باز ایدئولوژی ها و ادیان در اروپا قد علم کنند. این هشدار به حکومت ها تفاوت داشت با یک «تذکر» به دادگاهی و یا نهادی که چرا اصول دموکراسی و حقوق بشر را رعایت نکرده است. دلیل این هشدار و توصیه به وفاداری به سکولاریسم، مشاهدهء خطر از سوی دشمنان سکولاریسم بود که چه دینیون باشند و چه نئو نازیست ها و یهود ستیزها. پس سکولاریسم داروی همیشگی نیست. واکسن تمام اعصار نیست. ارزشی نیست که اگر آمد دیگر پایش را لرزان نبینیم. بلکه باید بر آن تاکید کرد و اصول آنرا و دلایل تاریخی برای احراز ضرورت های ارزشی آنرا زنده نگاه داشت.

در بین ایرانیان ایراد ها  به سکولاریسم از سوی  هر دو جناح باورمندان و ناباوران به سکولاریسم مطرح می شود.  

ایراد هایی که به سکولاریسم می گیرند آنچنان در حافظه موجود است که فوائد سکولاریسم نیست. این   ایراد ها را دو دسته می توان دید. دسته ای که ایراد به سکولاریسم و جوهر آن و چرایی «شرط » محکم آن در سیستم  حکومت آینده ایران دارند.  و دستهء دیگر  آنها هستند که اصلا آن را قبول ندارند. و طبعا اینجا به دسته دوم پرداختن کار بیهوده ای است.

 

تقدم و تاخر سکولاریسم و دموکراسی

نخست به اين نکته بپردازم که آيا اين گزاره که «دموکراسی در جوهر خود بطور بالقوه سکولاريسم را شامل می شود و دليلی بر تأکيد مداوم سکولاريسم نيست» تا چه حد درست است. ما در جهان کشورهائی داريم که سکولار نام تدارند و نام سکولار هم بر خود نگذاشته اند اما غير سکولار هم عمل نمی کنند و حکومت هاشان سکولار هستند. برای نمونه فنلاند، که من بيست و شش سال است ساکن آن هستم، تأکيدی بر سکولار بودن را در آن نمی توان ديد. اما هرگز دخالت و اختلاط دين و ايدئولوژی با حکومت را هم مشاهده نمی توان ديد. گاهی حرکت سياسی و اجتماعی که از نيت و خواست طرفداران دين و ايدئولوژی بر می خيزد «احساس» می گردد. اما مکانيزم «خود تصحيحی» فرهنگ مردم فنلاند بلادرنگ از برخوردها و اقدامات غير دموکراتيک و غير سکولار جلوگيری می کند.

دلیل این امر نیز این است که «زیرساختارها» و یا «اینفرا استراکچرهای» فنلاند، پس از و هم زمان با تبیین و تثبیت

سکولاریسم در «ساختارهای» سیاسی مهم اروپای مدرن و دموکراتیک، شکل گرفته است. از این رو این ویژگی

بطور خودبخودی وارد قوانین اساسی و حکومتی فنلاند شده است. اين همان چيزی است که عده ای در سال های اخير گوشزد می کنند و می پرسند و نقد می کنند: «چرا با آمدن دموکراسی به ايران سکولاريسم نيز جای خود را پيدا نمی کند؟»

از نظر من، پاسخ این است که چون زیرساخت های فرهنگ ایرانی بسیار قدیمی تر و دور از سکولاریسم و دموکراسی هستند. همین معضل را در شکست انقلاب مشروطه نیز از دلایل مهم می شمارند که مردم نتوانستند با نخبه گان مشروطه همگام شوند زیرا کار روشنفکری و روشنگری ما برای تربیت مردم «سکولار» و «دموکرات» بسیار کم سن و نحیف بود. از آنسو، بوده اند و شاید هنوز هم باشند کشورهایی که سکولار هستند اما دموکرات نیستند. رژیم پادشاهی  ایران قبل از انقلاب و حکومت اسدها در سوریه نمونه های خوبی برای این ادعا هستند. هر چند آنها نیز نمونهء بی نقصی از سکولاریسم نبودند اما آلودهء یک ایدئولوژی و یا مذهب نیز نشده بودند.

این همان چیزی است که عده ای در سالهای اخیر گوشزد می کنند و می پرسند و نقد میکنند: «چرا با آمدن دموکراسی به  ایران، سکولاریسم نیز جای خود را پیدا نمی کند».  پاسخ این است که چون زیرساخت های فرهنگ ایرانی بسیار قدیمی تر و دور از سکولاریسم و دموکراسی هستند. همین معضل را در شکست انقلاب مشروطه نیز از دلایل مهم می شمارند که مردم نتوانستند با نخبه گان مشروطه همگام شوند زیرا کار روشنفکری و روشنگری ما برای تربیت مردم «سکولار» و «دموکرات» بسیار کم سن و نحیف بود

بهترین نمونه برای این مطلب که در ادامه بدان باید باز گردیم، حکومت های سکولار و لائیک ترکیه هستند که سال ها بر آنها پافشاری می شد اما دموکراسی هنوز هم در ترکیه قوام کافی ندارد. و البته اخیرا در ترکيه سکولاريسم هم دچار تزلزل شده است. به بیانی، سکولاریسم  ترکیه کار کرد تا دموکراسی را قوام بخشد و  پس از ریشه دواندن دموکراسی به ترکیه، در دوران آقای اردوغان از راه های مثلا «دموکراتیک» به نحیف ساختن سکولاریسم مشغول شدند.ه

بی شک، اين ادعائی بجاست که دموکراسی بالقوه حاوی سکولاريسم است، اما سکولاريسم خودبخود حاوی دموکراسی نيست. اما سکولاريسم حامی بزرگ دموکراسی است و سست شدن سکولاريسم بنيان دموکراسی را بر هم می زند. اما چرسشی که اينجا لازم است اين است که آيا ئموکراسی بدون سکولاريسم امکان دارد؟ و اگر دارد در کدام کشور؟ و اگر ندارد در کدام؟

 

درس هایی از ترکیه

سومین دلیلی که می توان برای دفاع از ادامهء روش تاکید بر «شرط سکولاریسم در آیندهء سیاسی ایران»  بیان نمود نگاه به دستاوردهای تجربی کشور ترکیه است. کشور ترکیه پس از فروپاشی امپراطوری مسلمان  عثمانیان و با سیاست های نسل نو سیاستمداران ترک برای ورود این کشور به دوران جدید و عهد مدرن، برای دور 

نگاه داشتن حکومت ترکیه از تاثیرات دین اسلام و جلوگیری از بازگشت سنت های سیاسی و آرمان های  عثمانیان به حکومت، «لائیک بودن حکومت» را شرط لازم دانستند. این سیاست تا آنجایی اهمیت و تاکید را بخود دیده است که همه می دانیم چندین بار ارتش ترکیه با دخالت خود مانع بازگشت آرمان های دینیون و مذهب اسلام به اصول قانون اساسی، حکومت و حتی دولت شده است. و بی شک دلیل این کار دور نگاه داشتن ترکیه از احساسات داغ ناشی از یادآوری حشمت عثمانیان و  دوری از باز شدن در باورها و ایمان «اسلامیست» های ترکیه به حکومت و سیاست های داخلی و خارجی ترکیه بوده است. زیرا دست اندرکاران و ارتش دلسوز و وطن دوست ترکیه  می دانسته اند که اگر بازار اندیشه ها و بلند پروازی های «اسلامیست» ها در حکومت ترکیه رونق یابد، آنگاه باید که در انتظار برخوردهای سخت و سیاست های محدودکننده و فرساینده غرب در برابر ترکیه باشند. زیرا فروپاشی حکومت مسلمانان مهاجم ترک در کنار مرزهای اروپا آرزوی دیرینه اروپاییان بود. و از سوی دیگر ترک ها می دانستند برای رسیدن به دوران مدرن و تمدن امروزین باید که از ایدئولوژی و دین دوری کامل جویند. این سیاست را می توان سیاست جاگیر و محکم کردن «سکولاریسم» در ترکیه دانست. و بی شک بزرگترین دستاوردهای ترک ها در هفتاد سال گذشته از همین سیاست و استراتژی بوده است. ترکیب تاریخی و فرهنگی ترک ها، آن ها را وادار می ساخت مدام به سکولاریسم پناه برند. 

جالب اینجاست که اگر چه ترک ها در دفاع از سکولاریسم سخت جانی کرده اند اما در رسیدن به دموکراسی  راهی بس دشوار را در چهار دههء گذشته پیموده اند. حتی همان دخالت های ارتش که هجومی به ارکان دموکراسی است و محکوم هم شده است، اما در اساس، برای زنده نگاه داشتن سکولاریسم و به معنای تک شرط بلا منازع ترک ها برای رسیدن به دموکراسی، لازم بوده است. پس سکولاریسم در ترکیه برابر با دموکراسی نبوده است. سال ها پیش از دوران دو دهه اخیر که نمود ها و نشو دموکراسی را آشکارتر از قبل دیدیم، سکولاریسم در حال مبارزه با موانع اصلی تحقق دموکراسی در ترکیه بوده است.ه

ایران امروز ما همانند ترکیه، و نه مانند عربستان و امارات متحده عربی، نیازمند یک دورهء طولانی سیاست های تبیین و تحکیم جایگاه سکولاریسم در کشور و حکومت است. ایران ابدا نمی تواند ساده اندیشی کند که اسلام رحمانی، تعامل های ملایان حکومتی، سیاست های تکنوکرات های مسلمان و نگاه خوش بینانهء جهان غرب به رفرم های سیاسی ایران، ما را از خطر سرطانی دخالت و نفوذ مذهب و ایدئولوژی در حکومت مبری خواهند داشت. هرگز این ساده باوری به صرفه و عقلانی نیست. ملایان مزهء حکومت را چشیده اند، مافیای مذهبی ایران نازشست باورهای دینی و خرافی مردم ایران را بوسیده است، اسلامیست ها برای بقای آرمان های مادی و معنوی خود قدرت جریان شیرهای نفت و منابع مملکت را کاملا بهره مند گشته اند، «روسیه» امکان «تفاهم» با اسلامیست ها را بس شدنی تر از همسویی با سکولارها و دموکراسی خواهان ایران میداند. و به همهء این دلایل، خطر حمله های مداوم و مجدد و سرطانی اسلامیست ها به سیاست و فرهنگ و اجتماع ما ایرانیان بسیار مقدور و ممکن است.ه

آيا اگر ترکيه و ترک های بجامانده از امپراتوری مسلمان عثمانيان اين همه سال بر روی سکولاريسم تأکيد نداشتند و ارتش اين کشور بارها سد راه تشکيل حکومت های مذهبی نمی شد، شرايط ترکيه بهتر از اين بود که هست؟

 

منازعه با کلمات و ترکیبات

ایرادی که اخیراً، پس از کنگره سوم سکولار دموکرات ها در فرانکفورت آلمان، مطرح  و با نگاهی فقه الغوی به ترکیب «سکولار دموکراسی» گرفته شد این است که:

«ترکیب "سکولار دموکراسی" ضرورتی ندارد زیرا دموکراسی در درون خود شامل سکولاريسم هست و دور نگاه داشتن حکومت از ايدئولوژی و دين از ملزومات برقراری دموکراسی است. بنا برين، تأکيد بر خواست مشترک برای دست يافتن به دموکراسی، ديگر جنبه ها و ابعاد مورد نظر را نيز تأمين و  تضمين می نمايد. پس بهتر است نام سکولاريسم را از جلوی دموکراسی حذف کنيم تا هم ايجاد حساسيت نکند و هم بهانه ای نباشد و همنطور موجبات ابداع مقوله های جديد و احياناً گفتمان های جديد بنام اسلام سکولار و يا دموکراسی دينی نشود».

در کنار اينگونه نگرش ها اما دلايل برای تأکيد بر سکولاريسم قوی ترند. چند دليلی که در بالا برشمرده شدند را می توان در کنار نگاهی به قوام شناخت مردم بها داد.

بسياری از هموطنان ما هنوز در گير تعاريف بسيط و کهنه مانده اند. به همان واژهء دموکراسی اشاره می کنيم. هنوز در بين بسياری از هموطنان ما معنی دموکراسی معادل است با «رأی اکثريت». بدين معنا که هرگاه امکان برخورداری از رأی اکثريت مردم وجود داشته باشد، و در مورد امری يا مقوله ای بتوان فهميد که اکثريت مردم چه می خواهند، دموکراسی قابل تحقق و يا تحقق يافته است.

این برداشت و معنی از دموکراسی کاملا سنتی و اشتباه است. و برای رد این برداشت کافی است که تصور  کنیم که مردم روسیه رای به این امر دهند که دولت روسیه سیاست های تند جدیدی را در قبال کشورهای  بالکان و یا همسایگان غرب روسیه در پیش بگیرد و با رای اکثریت این سیاست ها تصویب شوند، این ابدا به  معنای دموکراسی نیست. به همین خاطر تکیه فراوان داریم بر اینکه مبنای دموکراسی باید «اعلامیه جهانی  حقوق بشر سازمان ملل» متحد باشد تا رای مردمان کشورها نتواند خلاف اصول بنیادین دموکراسی قدرت  اجرایی به حکومت ها ببخشند.  اگر دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر نباشد، مقولهء دیگری است

مثل مردمسالاری و از این دست المثنی های قلابی برای دموکراسی. ه

سکولاریسم نیز دیگر تنها به تعاریف قدیمی چون «جدایی دین از سیاست» محدود نمی شود. از زمان تاسیس

سایت اینترنتی «سکولاریسم نو» توسط آقای اسماعیل نوری علا، تا به امروز که دو سال است این سایت با  نام «پایگاه رسمی جنبش سکولار دموکراسی ایران» فعالیت دارد، مدام و با روش «گفتمان سازی» پیگیر، ابعاد  واقعی و امروزین سکولاریسم باز شده  است. آخرین تعاریفی که در راستای «هویت» نظری و سیستماتیک   سکولاریسم می توان خاطرن شان ساخت بر دو محور می گردند: نخست اینکه سکولاریسم تاکید بر «جدایی  دین از حکومت» دارد و با «دخالت هرگونه ایدئولوژی در حکومت» مخالفت می نماید. دیگر آنکه تولد و حیات سکولاریسم مشروط به این است  که همهء آحاد یک ملت آنرا باور داشته باشند و پایبند بدان بمانند آنگونه که 

 سکولاریسم یک «آیین زندگی» است و می خواهد با هر گونه تبعیض مبتنی بر ایدئولوژی و دین در ستیز بماند. 

در این خصوص قبلا مطلبی را برای بازبینی  ابعاد «آیینی»  سکولاریسم نوشته ام.  امروزه در جهان ما با سر بر افراشتن اخوان المسلمین و داعش و یهودیان تند رو، باید دریافت که سکولاریسم خونی تازه می خواهد تا بتواند آرامش را به بخشی از جهان بازگرداند. باید این ارزش ها را از نو تبلیق و حمایت نمود. باید همپای یاد گیری دموکراسی، سکولاریسم را هم آموخت و یاد داد و بها سپرد. ه

 آگوست ۲۰۱۵ میلادی  

بازگشت به خانه