تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
شهباز نخعی
احتمالاً شنیده یا خوانده اید که "نیمه حقیقت از دروغ بد تر است". حرف درستی است. با آنکه وجه مشترک هر دو فریبکاری است، اما دروغ، به دلیل ماهیت بدگمانی برانگیزی که دارد، به مخاطب هشدار می دهد و او را هشیار می کند. به خاطر همین ویژگی است که گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی می گفت برای آن که دروغ باور پذیر شود، هم باید بزرگ باشد و هم مرتب تکرار شود. "نیمه حقیقت" از این بابت متفاوت است. به خاطر لعاب و جلوهء حقیقتی که در آن است، عیار باور پذیری آن بالاتر و ضریب فریبکاری اش بیشتر است. با این حال، به خلاف دروغگویی که به آسانی از همه کس ـ حتی کودک دو ساله ـ بر می آید، گفتن "نیمه حقیقت" به شکلی موثر مستلزم داشتن تردستی و مهارت خاص و مصداق زبانزد "دزد با چراغ" است.
کسی که "نیمه حقیقت" می گوید، اگر کارش در فریبکاری اثر بخش باشد، می بایست آنقدر مهارت داشته باشد که بتواند نیمه دیگر آن را چنان پنهان کند که ذهن مخاطب به سوی آن نرود. یک مثال شاید بتواند موضوع را تا حدودی روشن کند: سید محمد خاتمی، و دار و دستهء موسوم به "اصلاح طلب ِ" او، 8 سال تمام - از 1376 تا 1384 - در شرایطی که نظام با دشواری های فراوان روبرو شده و در معرض خطر فروپاشی بود، با "نیمه حقیقت ِ" اصلاحات مدعی شدند که می خواهند - و می توانند - جامعهء ایران را متحول کنند، بی آن که توفیق یابند کمترین تحول محسوسی ایجاد نمایند و یا حتی چند و چون "اصلاحات" مورد نظر خود را مشخص نمایند و توضیح دهند که آیا اصولاً نظامی با قانون اساسی تبعیض آمیز و ضد دموکراتیک اش امکان و توان اصلاح پذیری دارد؟!
سرخوردگی شدید ناشی از این فریبکاری موجب ظهور پدیدهء عجیب الخلقه ای به نام محمود احمدی نژاد شد که نظرش به نظر گوبلز نازی - و سید علی خامنه ای - نزدیک تر بود و باور داشت که اگر دروغ های شاخدار بگوید و به تکرار بگوید، نتیجه ای بهتر از "نیمه حقیقت" گویی خاتمی و اصلاح طلبان خواهد داشت. نظر احمدی نژاد - و سید علی خامنه ای - در مدت 8 سال چنان فاجعهء سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به وجود آورد که بار دیگر موجودیت نظام در معرض خطر فروپاشی قرارگرفت و رهبر معظم، به رغم میل باطنی خود، به "نرمش قهرمانانه" که روایت مکارانهء "سرکشیدن جام زهر" است تن داد و در گردابی افتاد که هر روز بیشتر در آن فرو می رود.
بر چنین پیش زمینه ای است که از دو سال پیش، میدان داری عرصهء سیاسی کشور به دست هواداران گفتن "نیمه حقیقت" افتاده و شیخ حسن روحانی، با رنگ بنفش و برچسب اعتدال و تعامل، به جلوه گری و عرض اندام پرداخته است.
برگزاری آنچه که در حکومت آخوندی با دروغگویی وقیحانه "انتخابات" نامیده می شود و هیچ ربطی با مفهوم متعارف و متداول آن در دنیای آزاد ندارد، در پایان سال خورشیدی جاری دو جناح نظام را به جان یکدیگر انداخته است. در چهار چوب این رو در رویی، هفتهء گذشته شیخ حسن روحانی به یکی از برج و باروهای جناح "دروغگو" حمله کرد و (نقل به مضمون) گفت که نقش شورای نگهبان در انتخابات تنها نظارتی است و تعیین صلاحیت ها به عهدهء هیات های اجرایی تابع وزارت کشور است. این سخنان موجی از مخالفت های شدید جناح مخالف را برانگیخت و از فرمانده سپاه پاسداران گرفته تا رییس قوهء قضاییه به موضع گیری علیه آن پرداختند.
صرفنظر از آن که حق به جانب این یا آن جناح باشد یا نباشد، گفتهء شیخ حسن روحانی مصداق "نیمه حقیقت بد تر از دروغ" است. "نیمه حقیقت"ی که بیان نمی کند که خود او نیز منصب ریاست جمهوری را مدیون همین نظارت استصوابی است؛ "نیمه حقیقت"ی که خاک به چشم مردم می پاشد و وانمود می کند که اگر به فرض نظارت شورای نگهبان استصوابی نباشد، آنگاه انتخابات درست و واقعی است!؛ "نیمه حقیقت"ی که از پاسخگویی به این پرسش طفره می رود که در نظامی که بر اساس ماده 110 قانون اساسی اش یک فرد، بدون داشتن مسئولیت مشخص، اختیاراتی بی حد و مرز دارد و می تواند "قانونا" با سرنوشت نزدیک به 80 میلیون انسان بازی کند، چه فرقی می کند که مجلس در دست این یا آن جناح حکومت باشد؟، "نیمه حقیقت"ی که ذهن ها را از توجه به سرچشمه و منشأ مشکل ـ که ساختار کل نظام است ـ منحرف می نماید؛ "نیمه حقیقت"ی که صورت مسأله موجودیت منحوس و ایران بر باد ده حکومت پلشت ولایت مطلقهء فقیه را تا حد دعواهای فردی و جناحی کاهش می دهد و راه حل هایی کاذب برای آن ارایه می کند، "نیمه حقیقت"ی که به راستی بدتر از دروغ است!
شهريور 1394