تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 شهريور ماه 1394 ـ  31 ماه اگوست 2015

روحانی و عصر پسا انقلابی گری خمینیسم

کوشان ماد

حسن روحانی در مراسم حضور هیئت دولت در مرقد آقای خمینی گفته: «[امام] هیچ‌گاه در امور دولت مداخله نکرد و همواره هدایت می‌کرد همانطور که امروز رهبر معظم انقلاب در همهء امور هدایت‌گر هستند»؛ مدعایی که، به گواه تاریخ، با واقعیت‌های دوران زندگی آیت‌الله خمینی نا‌هم‌گون به نظر می رسد.

در آستانهء انتخابات ریاست حکومت 92، خامنه ای با یک جملهء خاص، پیامی خاص تر فرستاد: « ممکن است برخی با حکومت حکومت اسلامی دشمن یا مخالف باشند ولی کشورشان را که دوست دارند، آنها هم بیایند در انتخابات شرکت کنند». این جمله از سوی رهبر نظام اسلامی که اتفاقاً نماد انقلابی گری (از جنس چپی ها) هم هست نوید دوران پسا انقلاب، یا دوران پس از هیچ بزرگ و خمینی ایسم، را می داد؛ دورانی که خواستار مرگ ضد حکومت اسلامی بود امروز به دورانی بدل شده که رهبرش دست همراهی به سوی ضد حکومت اسلامی دراز می کند! این جمله، همانطور که گوش ها و هوش های جستجوگر را بیدار باش می داد کلیدواژه ای مهم هم بود. چرا؟

چندی پیش آقای روحانی در مصاحبه ای رادیو - تلویزیونی به همین جملهء خامنه ای ارجاع مستقیم داد. چرا سعی می شود چهرهء نوینی از ایران حکومت اسلامی، مقارن با ظهور مهرهء گلاسکو نشان ِ روحانی، نمایش داده شود؟؛ چهره ای که با مخدوش کردن و رد و تنکیر آنچه که «احمدی نژادیسم انقلابی» می توان قلمداد کرد تقارن دارد؟ آیا اینها رمز عبور از یک دوران نمی توانند قلمداد شوند؟؛ دوران عبور از حکومت اسلامی انقلابی؟ و البته، به دنبال آن، ورود به عصر حکومت اسلامی به عنوان حکومت عرفی و نه انقلابی؟؛ حکومتی که بتوان آن را به عنوان یک حکومت مردمی با رفتارهای آرام و عرفی در زمینه های اجتماعی و سیاست بین الملل به خورد جهان متمدن، بخصوص افکار عمومی سیاسی – اجتماعی جهان غرب، داد؟

اگرچه گروهی انقلابی و به اصطلاح تندرو، سعی می کنند در برابر چنین «گذار»ی در ماهیت نظام انقلابی اسلامی ایستادگی کنند و هارمونی تبلیغاتی این گذار را برهم بزنند ولی مجموعهء نمایش های تبلیغی، که در گفته های دولتی های فعلی و حتی سایت هایی مثل «باشگاه خبرنگاران جوان»، یا رسانه های نوشتاری و کلاً جو فائقهء رسانه ای نظام اسلامی به مخاطبان شان انتقال میدهند نمایشی از نوع جدید گفتمان دولت با ملت یا حکومت با ملت می باشد.

- اگر می بینیم که به بحث جوانان و آزادی های دوران جوانی پرداخته می شود و یا حرف های به ظاهر جوان پسندانه به گفتمان تازهء حیطهء فرهنگی نظام بدل گردیده و معضلات جوانان به ظاهر دغدغهء رسانه ای نظام اسلامی را تشکیل داده(!)

- اگر می بینیم که مبارزه با مفاسد اقتصادی تا سطح معاون اول احمدی نژاد و، از سوی مقابل، پسر هاشمی رفسنجانی پیش می رود (دو طیف کاملاً مقابل هم، تا گمانهء اینکه این حکم های قضایی صرفاً برای تخریب یک جناح خاص یا به گوشهء رینگ بردن خاندان متنفذ خاص دیگری باشد تا حدی در پردهء ابهام قرار گیرد)

-  اگر می بینیم که به ظاهر دستگاه قضائی حکومت اسلامی در مورد اختلاس ها و مفاسد اقتصادی و زمین خواری و موارد مشابه شمشیر را از رو بسته (البته با خط های قرمز واضح!)

- اگر می بینیم نمایش چندانی از بالا رفتن از دیوار مردم و دیش های ماهوارهء خم شده دیده نمی شود

- اگر می بینیم که حرف از نقد آزادانهء مسئولین نظام زده می شود

- اگر می بینیم که حتی برخی مجلات و نشریات خودی بصورت کنترل شده می توانند جلد خود را با تصاویر ممنوعه از پادشاه فقید ایران يا رضاشاه و دیگر ممنوعه های رسانه ای نظام انقلابی بیارایند، یا همین رسانه ها از چپ آزادیخواه تروریست(!) سخن به میان بیاورند و آن را نقد واضح کنند

- اگر می بینیم که حتی استفاده از «فضای مجازی» توسط بخش فرهنگی – رسانه ای نظام اسلامی تبلیغ هم می شود

- اگر می شنویم که روحانی و وزیر کشورش به نظارت استصوابی شورای نگهبان با زبان خاص خودشان نهیب و نقد می زنند

- اگر گفته می شود که نباید ماهواره و اینترنت را خطر فرض کرد و آنها را محدود کرد بلکه فرصت هستند و باید برای همه آزاد باشند!

- اگر می شنویم که در این گفتمانِ نوینِ «برجام نشان»! حرف از دوستی با دنیا و احترام به آنچه دشمن نامیده می شود (مثل آمریکا بطور مشخص) از سوی دستگاه پروپاگاندای دولت تدبیر و امید به گوش می رسد...

اینها همه سیگنال مشخصی است برای ناظر سیاسی اوضاع ایران تا متوجه شود که این مدعیات و نگرش نو، فراتر از ادعاهای محدود به دوران انتخابات بعنوان وسیلهء کشاندن ملت به پای صندوق های رأی، می باشد، و می تواند بیشتر صدا و نگاهی از جنسی دیگر تلقی شود از سوی بخشی از تئوریسین های نظام حکومت اسلامی؛ همان ها که یک روز پروژهء اصلاح طلبی را روی میز گذاشتند و اتفاقاً برایشان هم خوب گرفت و امروز که این مدعای اصلاح طلبی توسط جناح اولترا انقلابی و ترمز بریده، با تکیه بر فریب های بی پایان و دغل کاری های عیان متصدیان جریان اصلاحات، تا حد زیادی مخدوش گردیده، اتاق فکرِ «ماندگاری نظام اسلامی» به این نتیجه رسیده است که باید از عصر انقلابی گری عبور کنند و، برای بیمه کردن بدنهء فرسوده و رسوا شدهء این نظام برآمده از انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی را از حکومتی با مدعیات و تعصبات دگم انقلابی به یک حکومت اسلامی مهربان و سازگار با جهان بدل کنند؛ حکومتی با سیاستمدارانی منعطف و بطور کلی یک سیستم حکومتی «نیست در جهان»، که بر پایهء اسلام رحمانی توسط بانیان مذهبی اش در ایران بنا شده، و می تواند به عنوان حکومتی عرفیِ کارا و پایا به حیات خود ادامه دهد.

در واقع و مسلماً، تمام حکومت های انقلابی جهان یک روز باید از عصر انقلابی و پوستهء ایدئولوژیک خود خارج شده و به حکومتی عرفی و پسا انقلابی بدل شوند. این امر به نوعی در طول حیات انقلاب چین و فرانسه و حتی روسیه، و امروز در کوبا، رخ داده است. ولی به نظر می رسد که مشاوران «بالادستی ِ» نظام انقلابی حکومت اسلامی فکر بکر و جالبی را برای این گذار مهم، به بخشی از کارگزاران نظام اسلامی توصیه کرده و با حمایت از آنها مشغول جااندازی این پروژه می باشند.

براستی آيا از خود پرسیده ایم که

- چرا از بی.بی.سی تا صدای امریکا ـ به عنوان طوطیان شکر شکن وزارت خارجه این دو کشور ـ اينگونه برای روحانی یقه درانی می کردند و می کنند؟

- چرا روزی بی.بی.سی بدل به کمپین انتخاباتی روحانی شده بود و در روز پیروزی این کمپین هم علنا کارمندان اش «جشن ملی!» راه انداخته بودند؟

- چرا امروز این رسانه ها به دستگاه پروپاگاندای دولت روحانی و مدافع تلویحی معمار فقیه اش شده اند؟

- و، مهمتر، اينکه چرا بسیاری از سایت های به اصطلاح مخالف نظام اسلامی، که تا دو سال پیش و دوران احمدی نژاد شمشیر را برای نظام اسلامی از رو بسته بودند امروز رسماً منعکس کنندهء گفتمان دولت روحانی و منویات مورد نظر جریان حاکم امروز در نظام اسلامی می باشند؟

برای پاسخ به این پرسش ها الزاماً نیاز به داشتن تفکری دائی جانی نیست، بلکه با تفحصی در تحولات دو سال پس از انتخاب دولت «تدبیر و امید»، می توان ديد که روحانی مأمور جا اندازی دوران پسا انقلابی گری و ایجاد جوی در عرضهء حکومت اسلامی به عنوان حکومتی عرفی و نه انقلابی بوده است؛ پروژه ای دقیق که سناریوی آن در حد برنامه نویسان پشت پرده نشین به نظر می رسد.

حتی اگر این مدعای من (یعنی وجود برنامه نویسان این پروژه) به عنوان نگرشی دائی جان ناپلئونی فرض شود، اين واقعیت در حال «رخ نمودن»، که شرح آن در بالا گذشت، هرگز قابل انکار نیست. اينکه ممکن است امثال حجاریان ها بازیگردان و کارگردان اين جريان باشند نيز این بحثی مجزاست ولی تمامیت موضوع، به باور من، قابل تأمل است و فاکتی ملموس و قابل مشاهده در منظرهء عملکرد سیاسی – اجتماعی حکومت اسلامی به نظر می رسد.

حکومت انقلابی اسلامی طبعاً و ماهیتاً، یک حکومت ایدئولوژیک است و هر ایدئولوژی بطور بالقوه یک اپوزان (مخالف) ضد خود را دارد که گويا اکنون وقت ظهور آن رسيده است. پس چینش تاکنونی باید بهم می خورد تا حکومت اسلامی جديدی، به عنوان یک نوع خاص و تازه از حکومت های عرفی جهان، ظهور کند. و تمام این تحولات که در گفتارها و رفتارهای سیاست داخلی، با مخاطب قرار دادن ملت ایران، و شاید در درجهء بعد افکار عمومی خارجی، از سوی این حکومت اسلامی نوین از نوع روحانی می بینیم نوید بخش پیاده شدن این پروژه باشد.

آنچه مسلم است اين که در چارچوب سیاستگذاری های حاکمیتی نظام اسلامی، سرنشينان یک «اتاق فکر» به این نتیجهء منطقی رسیده اند که شعارها و وجنات و مدعیات یک نظام موسوم به «حکومت اسلامی انقلابی»، با تکیه بر شعارهای مبتنی بر ایدئولوژی انقلابی دگم، برای نسل نو و تفکرات مدرن شدهء جامعه جوان امروز ایران کاملاً غیرقابل هضم و مطرود و حتی مضحک است و این موضوع یک خطر و تهدید بالقوه را، بصورت آتش زیر خاکستر، برای حیات سیاسی این نظام از سوی جامعهء ایران ایجاد کرده که شراره های آن در جنبش دانشجویی سال 78 و شدیدتر از آن را در جنبش سبز، که جنبش بالاشهری ها هم خطاب می شد (کنایه و نمودی از مطالبه محوریِ نسل مدرن و نو برای گذار از ايدئولوژی انقلابی – اسلامی) کاملاً عیان شد و اینکه می بینیم حتی سردار احمدی مقدم هم سعی میکند در مصاحبه اش به ارائهء نگاهی دیگر از جنبش سبز بپردازد، و مدعیات او سریعاً توسط طیف های مختلف تکذیب می گردد، خود نشان از این دارد که برآورد جامعه شناختی از این پدیده، از سوی سران حکومت اسلامی و اتاق های فکر این نظام بسیار فراتر از ادعای فتنه بودن و این مدعیات ظاهری رهبران نظام رفته و آنها این پدیدهء اجتماعی و اقشار درگیر آن را کاملاً آنالیز جامعه شناسانه کرده و بخشی منعطف به این اتاق فکر سعی به پیشگیری قبل از وقوع درد بی درمان غلیان نسل نوین کرده است و ماحصل اش شعارها و عملکرد های سیاسی – اجتماعی جناح روحانی و هاشمیست هاست که نه تنها جمارانی ها را نيز در کنار خود می بیند که حتی تا ایجاد شکاف گفتاری و شاید استراتژیک بین برادران لاریجانی، له یا علیه این جریان روحانی محور پیش رفته است.

حال بايد ديد که در میانه ای که چنین تحولاتی در حکومت اسلامی و لایه های متکثر سیاسی آن رخ می دهد و لابی های مخفی و آشکار بین المللی آن در دالان ها و لابیرنت های سیاسی واشینگتون و لندن، و حتی پاریس، نوید  عصر جدید حیات سیاسی و منش حاکمیتی نظام اسلامی  را می دهند

- آن اپوزیسیونی که مخالف تمامیت این نظام باشد چه کار می کند؟

- چقدر بر این تحولات تمرکز سیاسی کرده است؟

- در برابر کنش های متلون اتاق های فکر حکومت اسلامی چه واکنشی را از سوی اپوزان تمامیت این نظام (نه اپوزان بخش خاصی از این نظام)، که با عنوان اپوزیسیون انحلال طلب و برانداز شناخته می شود، مشاهده می کنیم؟

- پيشاپيش چه چاره و اندیشه ای برای تقابل با فرستاده های به ظاهر اپوزیسیون، ولی در عمل پوزیسیون، که امروز عملاً به دفاع از دولت روحانی به عنوان بخشی از نظام اسلامی پرداخته اند و به این ضریح پوسیده دخیلی فریبنده بسته اند توسط اپوزان برانداز واقعی اتخاذ شده بود که امروز آچماز نشود؟

- و چرا بخش گسترده ای از اپوزیسیون برانداز شروع به بهانه گیری و حمله به تیم اوباما به خاطر عملکرد مهربانانه و سخاوتمندانه اش نسبت به حکومت اسلامی کرده اند؛ آن هم وقتی که تیم اوباما با مطالعه و رصد اپوزیسیون برانداز این نظام، گزینه ای جز سازش موقت پیش روی خود ندارد. بويژه در وضعيتی که همچنان می توان از تأمل بر لابلای کنایه ها و گفتگوهای مقامات مختلف آمریکائی، حتی جناح لیبرال های دموکرات آمریکا که امروز اوباما و تیم اوباما آنها را نمایندگی علنی می کند و با نظام اسلامی تن به سازش نسبی داده، به علاقهء سیاست کلان ایالات متحده به تغییر رژیم در ایران پی برد. متأسفانه وقتی این سیگنال داده می شود که آنها به تغییر کامل رفتارهای نظام اسلامی (که ترجمان سیاسی آن همان «رژیم چينج» یا تغییر رژیم می تواند باشد) بسیار علاقه مندند هیچ گزینه ای برای تحقق بخشیدن این ایده آل سیاسی آمریکا (بر خلاف اروپا) در دست نيست.

این همان لکنت سیاسی اپوزیسیون برانداز است که وقتی باید خود را برای بزنگاه های موثر در مسیر فعالیت های سیاسی خود، مجهز می کرد، با نادانی آمیخته با خودخواهی، و البته نقش مستقیم پول نفت و فرستاده های نظام اسلامی، دست به خودزنی سیاسی ممی زدند.

آيا نه اينکه اگر حکومت اسلامی وارد فاز گلخانه ایِ پسا ایدئولوژی گریِ انقلابی خود شود و این پروژه جا بیفتد، آنگاه باید نگران این بود که آرزوی خامنه ای در برپا کردن حکومتی اسلامی با حیات طولانی مثل عباسیان متحقق گردد؟

به این روزها بايد بیشتر اندیشید... زيرا به نظر می رسد که وقت سخت تنگ است.

 

بازگشت به خانه