تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مصادرهء فرهنگ ایرانی
شکوه میرزادگی
اخیرا آقای محمد تنگستانی در سایت رادیو زمانه گزارش بسیار جالبی تهیه دیده به نام امپراتوری فرهنگی «رهبر» در بریتانیا(1). این گزارش در مورد یک سازمان به ظاهر فرهنگی است که زیر نظر و بر اساس سیاست های جمهوری اسلامی کار می کند. آقای تنگستانی می نویسد: «مرکز مطالعات ایرانی یک تشکیلات موازی با سفارت حکومت اسلامی در بریتانیاست و در زمان دولت احمدینژاد، هنگامی که روابط ایران و بریتانیا به تیرگی گراییده بود، به فعالیت گستردهاش در انگلستان ادامه میداد. این مرکز در سالهای گذشته موفق شده در شهرهای مختلف بریتانیا مراکز اسلامی متعدد تأسیس کند».(2)
این سازمان که پانزده سالی است شروع به کار کرده «مرکز مطالعات ایرانی در لندن» نام دارد و با نام انگلیسیِ London Academy of Iranian Studies در ژستی آکادمیک به وارونه نشان دادن فرهنگ ایران به انگلیسی زبان ها نقش دارد. (3)
اخیراً، بخاطر برنامه های جدیدی که قرار است این مرکز انجام دهد، ارتباط تنگاتنگ آن با حکومت مسلط بر ایران بیشتر فاش شده است؛ برنامه هایی چون ترجمه و انتشار رمان ها، داستان ها، و اشعار تبلیغی در زمینه ی "ادبیات جنگ" از فارسی به انگلیسی. همچنين برگزاری شب های تبلیغاتی شعر و آواز از برنامه های آتی این مرکز است.
این مرکز زیر نظر معمی به نام سلمان صفوی (یا قهرمان صفوی) اداره می شود که قبلاً بنیانگذار و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اصفهان، رییس سابق مرکز اسلامی انگلیس، مسئول سایت آیتالله خامنهای، مسئول ارتباط بیت رهبر با نقاط دیگر جهان، و مسئول گسترش حوزه هنری حکومت اسلامی به خارج از مرزهای ایران بوده است. او همچنین برادر یحیی رحیم صفوی، دستیار و مشاور کنونی رهبر حکومت اسلامی در امور مربوط به نیروهای مسلح است.
فرهنگ ایرانی یا فرهنگ حکومت اسلامی؟
من، در طی سال هایی که بیشترین فعالیت های خود را در حوزه ی فرهنگ و میراث فرهنگی ایران داشته ام، به روشنی دریافته ام که بخش بزرگی از ثروت های مردمان ایران خرج تبلیغ و گسترش تفکر حکومت اسلامی می شود. در واقع می توان گفت که پس از مبالغی که از سفره ی مردم ايران زده شده و صرف پشتیبانی های نظامی از برخی کشورهای دیکتاتوری یا جنگ طلب خاورمیانه می شود، بودجه ی تبلیغات حکومت اسلامی در کشورهای اروپایی و آمریکایی و کانادا و ديگر کشورهای پیشرفته بیشترین رقمی است که از ایران خارج شده و بین سازمان هایی با نام هایی همراه با پسوند ایرانی و یا (گاهی) اسلامی تقسیم می شود.
این «سازمان ها» یا زیر نام فرهنگی به انجام مأموريت هایی چون تفرقه افکنی بین اپوزیسیون، و در افتادن با فعالین سیاسی یا فرهنگی مشغولند، یا کارشان اشاعه ی فرهنگ حکومت اسلامی (نوعی تشیع تند خوی جنگ طلب و سرکوبگر) است، و یا با ژستی آکادمیک سعی در شناساندن تنها بخش اسلامی فرهنگ ایران داشته و سعی کرده اند تا با مخدوش کردن تفاوت «فرهنگ ایرانیِ غير اسلامی» و «فرهنگ اسلامی» (که تنها بخشی از فرهنگ ایرانی است) حیثیتی کاذب برای خود دست و پا کنند.
در سی و چند سال اخیر بیشتر سازمان هایی که قبل از انقلاب در خارج از کشور با نام «فرهنگ ایرانی» یا «ایرانشناسی» کار می کردند، (حتی برخی از بخش های ایرانشناسی در دانشگاه ها که به طور سنتی با بودجه ی دولت ایران می گشتند) یا با قطع بودجه های خود مواجه گشته و بسته شده اند و یا به ناگزير «مطالعات اسلامی» را جایگزین «مطالعات ایرانی» کرده اند و گاه عملاً به ضد «فرهنگ ایرانی » کار می کنند. این سازمان ها، هم از نظر مالی و هم از نظر فرهنگی، کاملاً وابسته شده و تابع سیاست های حکومت اسلامی هستند، و راه و روش کار و یا تحقیقات شان بر اساس حذف بسیاری از ويژگی های فرهنگ ایرانی و برجسته کردن تنها بخش اسلامی آن، به ويژه با نگاه و تعریف حکومت اسلامی، پايه گزاری شده است.
متأسفانه، همه ی این سازمان ها یا زیر نام «ایرانی» کار می کنند (مثل همين «مرکز مطالعات ایرانی لندن») و یا کل فرهنگ ایران را به عنوان فرهنگ اسلامی معرفی می کنند. آن ها می کوشند تا همه ی اعتبار میراث فرهنگی، میراث ادبی و میراث هنری قرن ها تاریخ ایران را، که به دست ایرانی ها ساخته شده، به عنوان فرهنگ اسلامی به غربی ها غالب کنند. آنها در اين راستا حتی آثار بزرگانی که مسلمان نبوده و یا حتی بی دین بوده اند را مصادره کرده اند. نمونه ی کاملاً روشن این عملیات را می توان در موزه ی لوور پاریس و در بخش تازه ای که چند سالی است به نام فرهنگ اسلامی و با بودجه ی کشورهای عربی گشایس یافته ديد. در این بخش، ایران هم سهمی دارد و طبيعی بود اگر در آنجا آثاری ارائه می شد که به وسیله ی هنرمندان و یا ادبای مسلمان و صرفاً در ارتباط با اسلام آفريده شده بودند؛ اما می بینیم که در آنجا زیباترین فرش هایی که نقش هاشان همه مربوط به دوران قبل از اسلام است و به دست زنان و مردان ایرانی و به احتمال زیاد با مذاهبی متفاوت بوجود آمده اند به نام هنر اسلامی ارائه می شوند. یا حافظ و فردوسی و حتی خیامی که فارغ از هر کفر و دینی بوده، با زور و قلدری حکومتی فرهنگ ستیز به زیر پرچم اسلام برده می شوند.
همراه با اين کوشش ها، و فقط در دو دهه ی اخیر، از جانب اين سازمان ها ده ها کتاب به زبان های مختلف منتشر شده که در آن انواع و اقسام تفکر اسلامی ـ شیعی را به عنوان فرهنگ ایرانی مطرح کرده و تمامی افتخارات مردمان ایران را، که طی قرن ها در رنگین کمانی از فرهنگ ها، مذاهب، زبان ها، هنرها، ادبیات و غیره تجلی پیدا کرده اند تنها در پشت مذهب و فرهنگی پنهان کرده اند که دير زمانی نيست مذهب رسمی ايران شده است. در اين راستا کوشش شده است که تاریخ و فرهنگ ایران شکل گرفته در طی چند هزار سال نخست به 1400 سال تاريخ اسلامی و سپس به 500 سال تاريخ شيعی تنزل داده شود، و یک سرزمین چند مذهبی و چند فرهنگی به کشوری تک مذهبی و تک فرهنگی تقليل داده شود.
بی توجهی یا بی خیالی اهل فرهنگ در خارج کشور
سازمان «مطالعات فرهنگ ایرانی در لندن» که، به قول گزارشگر راديو زمانه، «خود را به عنوان یک "آکادمی" برای "گفتوگو های فلسفی" بین ایران و جهان غرب معرفی میکند... هیچگونه شأن دانشگاهی ندارد. [و] از "مطالعات" صورت گرفته توسط آن در هیچ نشریه ی آکادمیک خبری نیست.»
وجود اين سازمان در واقع نمونه ی بسیار کوچکی است از سازمان های برخاسته از سیاست های فرهنگی حکومت اسلامی که پانزده سالی است، به دلیل سکوت رسانه ای در مورد این سازمان ها و حتی پنهان کاری های برخی از افرادی که در دانشگاه ها کار می کنند در مورد وضعیت بخش های به ظاهر ایرانشناسی، با خیال راحت به کار خود ادامه داده و اکنون قصد دارند شب شعر و آواز را هم به برنامه های خود اضافه کرده و حتما برای رونق بخشیدن به ویترین نمایشی جمهوری اسلامی شعرا و نویسندگان و هنرمندان ایرانی مقیم بریتانیا و اروپا هم به مرکز خودشان بکشانند.
متأسفانه، بیشتر اهل فرهنگ و هنر خارج کشور شناختی از این نوع سازمان ها ندارند و حتی روزنامه نويس پر سابقه ای همچون علی رضا نوری زاده، که از همه ی گوشه و کنار روابط حکومت اسلامی خبر دارد، یا خبر می دهد، و برخی اطلاعات را هم در مورد مدیر آن داده است، در مورد این مرکز همان حرفی را می زند که خود رییس مرکز می گوید. در اين راستا توجه کنيم که وقتی محمد تنگستانی از سلمان صفوی می خواهد تا در ارتباط با برنامه های تازه ی مرکز زير نظر او پرسشی داشته باشد از او می شنود که: «من باید اول با ایران تماس بگیرم و مشورت کنم، ببینم آنها چه میگویند» و سپس در همانجا اضافه می کند که: «اما در هر حال ما یک مرکز مستقل از دولت حکومت اسلامی هستیم و تفاهمنامه با حوزه هنری هم یک ماهیت فرهنگی – هنری دارد». آنگاه می بينيم که نوری زاده هم دقیقاً همین حرف را در رابطه با ماهيت اين سازمان به گزارشگر می گوید: «تشکیلات سلمان صفوی در لندن یک دستگاه دولتی نیست. اما فعالیتهای او نیز دور از سیاستهای نظام نیست.» گویی که در ایران سیاست های «نظام» با سیاست های «دولت» یکی نیست!
آقای نوری زاده همچنین بی آنکه به نقش مخرب مرکزی که سلمان صفوی مدير آن است اشاره کند می گوید: « او در جامعه دانشگاهی بریتانیا، به ویژه در زمینه شرقشناسی و ایرانشناسی دارای اعتبار است. خوب سخن میگوید، بر انگلیسی تسلط دارد و با عربی هم آشناست». که من هیچ کجایی نام سلمان صفوی یا قهرمان صفوی را در لیست ایرانشناسان ندیده ام.
پس از شکستن تحریم ها
من فکر می کنم که اکنون، با برداشتن تحریم ها و سرازیر شدن پول به ایران (يا در واقع به صندوق گردانندگان حکومت اسلامی)، امکان گسترش این نوع فعالیت های تبلیغاتی رژیم رونق خواهد گرفت و، در مقابل، بايد توقع داشت که مسئولیت رسانه ها و اپوزیسیون فرهنگی، و حتی اپوزیسیون سیاسی، در راستای افشای این نوع سازمان ها، با هر نامی و در هر دانشگاهی که باشند، بیشتر می شود.
در نتيجه، امیدوارم که روزنامه نویس ها، نویسندگان و شعرا، و روشنفکران مستقل مقیم بریتانیا خط کشی خودشان را با این نوع مراکز، که بیشترین شان در آن خطه کار می کنند، روشن و علنی سازند تا حکومت اسلامی نتواند با نام «فرهنگ ایرانی» که وجه مسلط آن مهر و روشنایی است، نام مردمان ایران را به سود نظریات جنگ جویانه و فرهنگ ستیزانه خود آلوده کند.
ششم آگوست 2015
1. http://news.gooya.com/politics/archives/2015/09/201812.php
2- http://iranianstudies.org/fa/