تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 مهر ماه 1394 ـ  23 ماه سپتامبر 2015

نگاهی از درون به «شکست شکوهمندِ» اسلاميست های ترکيه

گفتگو با «لونت گولنتکين»، نويسندهء ترک

پيشگفتار نشريهء ترک زبان «حريت»: «لونت گولتکين» (Levent Gültekin) در 13 سالگی دل به اسلام بست و به مدت سی سال دل و جان خود را به پای «هدفِ» برکشيدن اسلام سياسی گذاشت. اين روزها او، پس از خدمت در سمت يکی از مديران حزب «عدالت و توسعه»ی ترکيه، و کار در رسانه های اين حزب، بشدت از اسلام سياسی سر خورده است و می گويد که «زندگی مردم در تحت جاکميت اسلاميست ها تبديل به جهنم شده است». «گوليز ارسلان» (Güliz Arslan) از جانب رونامهء «حريت» با او دربارهء کتاب جديد اش، «شکست شکوهمند»، و اينکه چگونه زندگی اش را در 43 سالگی «دگرگون» کرده، به گفتگو نشسته است.

پرسش: وقتی به نوشتن اين کتاب مشغول شديد چه در سرتان می گذشت؟

پاسخ: فکر می کردم که بايد دين ام را، هر چقدر اندک، به کشور بپردازم. ترکيه تحت حاکميت جنبش اسلاميسمی است که من سی سال عمرم را صرف آن کرده ام، اما زندگی مردم در تحت حاکميت اسلاميست ها تبديل به جهنم شده است. لذا قصدم آن است که تا نفس دارم به نسل جوان بگويم که: «آنچه را که من کردم شما نکنيد».

 

پرسش: وقتی که به جنبش اسلامی پيوستيد انتظار شما چه بود؟

پاسخ: ما تصور می کرديم که وقتی به قدرت برسيم کشور به گلستان تبديل خواهد شد. فکر می کرديم با «مسلمانی» مان صلح و آزادی برقرار خواهيم کرد و فقر ريشه کن خواهد شد؛ چرا که در نظر مسلمانان «کسی که با شکم پر بخوابد هنگامی که همسايه اش گرسنه است جزو ما محسوب نمی شود». و ما شنيده بوديم که عمَر، خليفهء دوم، گفته است که «در کرانهء دجله اگر تنها يک گوسفند به دست گرگی دريده شود من عدل الهی را بر آن جاری خواهم کرد». اما اين روزها نه تنها از مرگ اشخاص جلوگيری نمی شود بلکه ما به نقطه ای رسيده ايم که کودکان هم قربانی می شوند. آنها برای ورود به بهشت سئوالات امتحانی را می دزدند.        

 

پرسش: آيا يکی از دلايل سرخوردگی عميق شما آن نبوده که رؤياهاتان بيش از حد خوش بينانه بودند؟ آيا نه اينکه شعار «ما که بيائيم همه چيز درست خواهد شد» نوعی ادعای قهرمانی نبوده است؟

پاسخ: ما همه وقتی جوانيم رؤيا پردازيم. اين امری عادی است. ما همهء تلاش مان را برای تحقق رؤياهايمان بخرج می دهيم. اما در پايامن می بينيم که دست مان خالی است. تنها اکنون است که در می يابيم «سکولاريسم» بيمه کنندهء ايمان است. من به آن دليل از اين واقعيت غافل بودم که در اين کشور مقررات سخت گيرانه ای از سکولاريسم برقرار بودند که ايمان و مردمان مؤمن را به حاشيه می راندند. کردها، علوی ها، کسانی که خود را مؤمن می دانند، ارمنی ها، و يونانی ها همگی اقشاری خطرناک محسوب می شدند. يک استاد دانشگاه می توانست در مراسم فارغ التحصيلی، روسری يک دختر دانشجو را به زور از سرش بردارد. بنابراين مسائلی وجود داشت که به نظر می رسيد کليد حل شان در دست يک قهرمان است.

 

پرسش: اگر می شد در چشم در چشم شانزده سالگی خود صحبت کنيد به او چه می گفتيد؟

پاسخ: هر چه که می گفتم به خرج اش نمی رفت. پدر خودم که در شهر کوچکی زندگی می کرد و مدرسهء متوسطه را خوانده و کارمند دولت بود، يک بار به من گفت: «پسرم؛ اين ها دارند از دين سوء استفاده می کنند. روزی اين را خواهی فهميد»، و من به حرف اش اعتنائی نکردم. با اين همه، اگرچه می دانم سخنم راه بجائی نخواهد برد، به او می گويم: «اگر اين کشور را مثل بدن يک انسان فرض کنی، علوی گرائی حکم قلب را دارد، ايمان مثل خون در رگ ها است، "کماليسم" اسکلت و استخوان بندی است و جنبش چپ حکم وجدان را دارد. هر کدام از اينها که نباشد پيکر آدمی ناقص خواهد بود. تماميت و يکپارچگی ترکيه را اينها تأمين می کنند. جهان بينی آن را هم همين تماميت شکل می دهد. ايمان دينی را به موضعی سياسی و تجاری تبديل نکن ـ دموکرات باش!»

 

پرسش: آيا هراس نداريد که روزی پشيمانی مشابهی را تجربه کنيد؟

پاسخ: من اکنون دو تا ايدئولوژی را با هم عوض نکرده ام. من می کوشم که کل کشور در هماهنگی با هم بسر برد. و فکر نمی کنم از اين بابت پشيمان بشوم.

 

پرسش: در مورد شما اين طلسم کی شکسته شد؟

پاسخ: من از همان روزی که حزب توسعه و عدالت پايه گزاری شد نسبت به آن منتقد بودم. من هرگز به آن رأی ندادم چرا که وقتی بعضی کسان را در شکل دادن به آن دخيل می ديدم می گفتم: «اين حزب سخت توبه ناپذير است».

 

پرسش: منظورتان چه کسانی بود؟

پاسخ: من با طايب اردوغان و احمد داود اوغلو آشنا بودم و آنها را بخاطر اظهارات غير رسمی شان انتقاد می کردم. با ديدن برخی از اسم ها، مثل اگمن باغيس [وزير سابق امور اتحاديهء اروپا]، فکر می کردم که «از اين کار حاصل مفيدی به دست نخواهد آمد». اما پس از تذکاريهء نظامی 27 آوريل 2007، دست از انتقاد برداشتم جرا که فکر کردم اين کار موجب تقويت هواداران کودتا می شود. حوالی همان زمان شغلی مديريتی در روزنامهء حزبی «ستارهء صبح» به من پيشنهاد شد و من، با عنوان معاون رئيس هيئت اجرائی روزنامه، به کار مشغول شدم. در آنجا برخی مسائل پيش می آمد که من نسبت به آنها احساس راحتی نداشتم و می ديدم که کارها آنگونه که من می خواهم پيش نمی روند. بهمين دليل آن کار را ترک کردم.

 

پرسش: از چه ناراحت بوديد؟

پاسخ: من شاهد ورود و خروج پول بودم. به پيشنهاداتم نيز وقعی نمی گذاشتند. پس من هم کار را رها کردم. پس از آن شش ماهی را در نشريهء حزبی «سينه 5» کار کردم. در آنجا بود که وقتی کسانی که چهل سال با هم نماز می خوانديم با پيشنهاداتی فساد آميز به سراغم آمدند ضربهء روحی سختی را متحمل شدم. پس آنجا را هم ترک کردم.

 

پرسش: با توجه به حوادثی مثل ماجرای «روبوسکی»، يا «پارک قاضی»، و يا فاجعهء معدن «سوما»... کدام حادثهء عمومی بيش از بقيه شما را آزار داده است؟

پاسخ: يک واقعه وقتی پيش آمد که پرزيدنت اردوغان باعث شد مادر «برکين الوان» را در يک تظاهرات عمومی هو کنند. حق اين است که مادری عزادار فرزندش را ـ حتی اگر بشدت دشنام گوئی کند ـ از اينگونه برخورد معاف کنند. هو کردن اين مادر در انظار عمومی سخت مرا زخمی کرد. موضوع ديگر آن بود که در جريان اتهامات مربوط به فساد هيچ يک از اعضاء دولت نگفت که «من اين وضع را تحمل نمی کنم» و استعفاء نداد. و سومی هم کشيده ای بود که در جريان «سوما» اتفاق افتاد و من حس کردم که آن کشيده به صورت من خورده است. آيا يادتان هست که شعار اردوغان چه بود؟ می گفت: «من می آيم که برای بی کسان باشم کسی». اما اکنون حکومتی داريم که هر روز با همان بی کسان در می افتد.

 

پرسش: اين روزها برای گذران زندگی چه می کنيد؟ چه جور زندگی ای داريد؟

پاسخ: زندگی بسيار آرامی دارم. جز مشکلاتی که کشورم در گير آن است گرفتاری ديگری ندارم. ديگر به دنبال رؤياهايم نيستم. برای آينده هم نقشه ای ندارم. من از ذخيره هايم می خورم و شاکرم که تا مدتی می توانم به اين وضع ادامه دهم. گرفتاری هم ندارم. بيشتر وقتم را در خانه به خواندن کتاب و ديدن فيلم می گذرانم. البته اگر می خواستم کاری هم پيدا کنم حکومت مرا رها نمی کرد.

 

پرسش: شما بين «اردوغانيست ها» و «طايب ايست ها» تفاوت قائليد...

پاسخ: بله؛ هوادران حزب عدالت و توسعه به دو گروه تقسيم می شوند. «اردوغان ايست» ها کسانی هستند که از وجود خود اردوغان سود می برند، چه در دولت و چه در رسانه ها. طايب ايست ها اما مردم عادی هستند که نگرانی شان آوردن غذا بر سر سفره هاشان است و سود مستقيمی از دولت نمی برند.

 

پرسش: شما گفته ايد: «ترکيه بدان خاطر اينگونه شده است که لئامت اردوغان ايست ها با خامی طايب ايست ها و ناتوانی اپوزيسيون در ايجاد رابطه با طايب ايست ها دست به دست هم داده اند». ممکن است در اين بار توضيح دهيد؟

پاسخ: اين اپوزيسيون، که سرگرم مبارزه با اردوغان ايست ها است، هرگز قادر نيست به طايب ايست ها دسترسی پيدا کند؛ چرا که حرفی برای آنها ندارد. اردوغانيست ها زندگی خود را از راه دروغ گفتن شبانه روزی در برنامه های تلويزيونی و ستون های روزنامه ها می گذرانند. متأسفانه اپوزيسيون دارای هوش سياسی و يا مهارت های لازم برای ايجاد آلترناتيوی در برابر اردوغان نيست. بنا بر اين ما، بعنوان يک ملت، تا گلو در گل فرو رفته ايم.

 

پرسش: آيا نامزد های حزب عدلت و توسعه در انتخابات پيش رو برنده خواهند شد؟

پاسخ: حتی اگر برنده هم شوند بايد آنها را شکست خورده دانست. به همين دليل اسم کتابم را «مغلوبيت» [شکست] نهاده ام. اسلاميست ها ضربهء بزرگی خورده اند. ديگر حرفی برای گفتن به جامعه ندارند. کشور از دست شان خارج شده، بچه ها می ميرند، و نظام آموزشی فروپاشيده است. آنها ديگر قادر به ساختن شهرهای جديد نيستند، فرهنگ و هنر ديگر وجود خارجی ندارند، از علم هم خبری نيست. پس، اگر هم دولت را در دست داشته باشند چه کاری می توانند بکنند؟ خواهمن اگر رهبر يک حزب اپوزيسيون بودم بشدت از اين واقعيت احساس شرم می کردم که هنوز حزب عدالت و توسعه می تواند، عليرغم همهء ضعف هايش، آراء زيادی به دست آورد.

 

پرسش: شما مدت زيادی در رسانه ها کار می کرديد اما هميشه هم در دفاتر اجرائی فعاليت داشتيد. درست است؟

پاسخ: بله. مردم از اينکه من از کارهای اجرائی در مطبوعات به نويسندگی رو کرده ام تعحب می کنند. اما مگر قرار است چه کار کنم؟ همهء دوستان نويسندهء من، که کاميون کاميون کتاب می نوشتند، اکنون بخاطر پول به حاميان دولت تبديل شده اند. پس من فکر کردم وظيفهء من است که صدايم را عليه آنچه می گذرد بلند کنم.

 

پرسش: اين روزها شما يکی از چهره هائی هستيد که در بحث های سياسی تلويزيونی شرکت داريد.

پاسخ: من از ابتدا با اشتياق در اين برنامه ها شرکت می کردم. اکنون هم بيشتر در اين برنامه ها ظاهر می شوم. برای اينکه فکر می کنم بايد حرفی زد. از راه بحث و گفتگو می شود کاری کرد.

 

پرسش: شما در نوشته هاتان لحن کاملاً مستقيمی داريد. آيا شده است که در گرماگرم لحظه ها نکته ای را گفته يا نوشته باشيد که در آن زمان فکر می کرديد درست است اما ضررش بيشتر از سودش بوده است؟

پاسخ: من از اين وضعيت است که بيشتر از هر امر ديگری می ترسم. اما، در عين حال، قادر به فرو خوردن خشمم نيستم. وقتی اين کشور در دست دوستانم تبديل به جهنم شده چگونه می توانم آرام بمانم؟ اردوغان همهء ما را شبيه خودش کرده است و ما ديگر با آرام سخن گفتن شنيده نمی شويم.

14 سپتامبر 2015

مترجم از ترکی به انگليسی: آلکيم کوتلو

مترجم از انگليسی به فارسی: مهرداد رهسپار

http://www.hurriyetdailynews.com/an-inside-look-at-the-glorious-defeat-of-turkeys-islamists.aspx?pageID=238&nID=88447&NewsCatID=341

بازگشت به خانه