تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 مهر ماه 1394 ـ  25 ماه سپتامبر 2015

تکلیف روشن است!

شهباز نخعی

Shahbaznakhai8@gmail.com

 هرسال، اول مهرماه که فرامی رسد، لایهء سنگینی از اندوه بر دل می نشیند؛ اندوهی ناشی از وضعیت اسفبار نظام آموزشی در نظام ولایت مطلقه فقیه؛ وضعیت اسفباری که شرایط نابسامان قشر معلم یکی از وجوه آن است؛ قشری که با آن که یکی از شریف ترین اقشار جامعه و سزاوار تکریم، صدر نشینی و رفاه نسبی است، در بد ترین شرایط با سختی زندگی می کند و بنا بر آمار موجود 80 درصد افراد آن زیر خط فقر قرار دارند؛ قشری که تاب و توان خود را از وعده های بی پشتوانه از دست داده و وقتی برای دستیابی به «مطالبات حداقلیِ» خود، که چیزی فراتر از تأمین حداقل یک زندگی شرافتمندانه نیست، ناگزیر به تشکل و سازماندهی مطالبات صنفی می پردازد، با داغ و درفش و زندان و تهدید و ارعاب نهاد های سفاک امنیتی روبرو می شود.  در 8 – 7 ماه گذشته معلمان با برگزاری تظاهرات و اقدامات مدنی دیگر در پی دستیابی به «مطالبات صنفی» خود برآمدند اما حاصل آن چیزی جز زندانی شدن شماری از معلمان نبوده و اکنون درخواست آزادی معلمان زندانی نیز به فهرست مطالبات افزوده شده است. 

در پی گرد همایی های اعتراضی معلمان، که از زمستان سال گذشته آغاز شد و در چند نوبت تا تیر ماه سال جاری ادامه یافت، در آستانهء سال تحصیلی جدید "شورای مرکزی تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر کشور" بیانیه ای در اعتراض به بازداشت فعالان صنفی معلمان منتشر کرد. در آغاز این بیانیه آمده است: «دانش آموزان عزیز، اولیای گرامی، رسم مألوف آن است که آغاز بهار تعلیم و تربیت را به شما شادباش بگوئیم، اما چه کنیم که شروع سال تحصیلی جدید با زندانی شدن تعدادی از بهترین و دلسوزترین معلمان ایران، آقایان بهشتی، باغانی، عبدی، نیک نژاد، بهلولی و هاشمی، و صدور حکم ظالمانهء سه سال حبس مجدد برای آقای رسول بداقی پیوند خورده است».

در بخش دیگری از بیانیه، از حاکم شدن فضای امنیتی و نومیدی و دلسردی معلمان از وعده های دولت سخن گفته می شود: «این رویداد های ناگوار کام معلمان کشور را تلخ و خاطر آنها را آزرده [کرده] و انگیزه های آنها را فرو کاسته است! دلسرد از دولتی که قرار بود امنیت فرهنگی را جایگزین فرهنگ امنیتی کند اما با تلاش معلمان برای بهبود معیشت و پیگیری مطالبات شان برخوردی امنیتی داشت؛ دلسرد از دولتی که با وعدهء رفع تبعیض و بهبود وضعیت اقتصادی آرای ملت را دریافت نمود اما پس از گذشت دو سال، به دلیل همتراز نکردن افزایش حقوق با نرخ تورم، عملاً فشار اقتصادی بیشتری را بر فرهنگیان تحمیل نموده است». 

فزون بر تلخ کامی و دلسردی ناشی از شرایط طاقت فرسای معیشتی و بی نتیجه ماندن اعتراض های صنفی، در نتیجهء اعتراضات بار سنگین دیگری نیز بر دوش معلمان گذارده شده و آن برخورد سرکوب گرانه با معلمان معترض است: «آموزش و پرورش ایران، در شرایطی به استقبال ماه مهر می رود که هفت ماه از اولین اعتراض معلمان در اسفند سال پیش می گذرد اما تنگناها همچنان رو به افزایش است... معلمان گمان می کردند با سر دادن صدای اعتراض شان، که تنها راه باقی مانده برای آنها بود، خواهند توانست از شدت مشکلات بکاهند و از نابودی خود در زیر بار فشارهای معیشتی جلوگیری کنند، اما نه تنها پاسخ منطقی از مسئولان دریافت نکردند بلکه با سریال بازداشت همکاران شان مواجه شدند».

توضیح این نکته لازم است که منظور از "هفت ماه از اولین اعتراض معلمان در اسفند ماه سال پیش می گذرد"، آخرین مرحله از اعتراضات معلمان است وگرنه پیش از آن هم سال ها است که هم اعتراض وجود داشته و هم سرکوب و بازداشت.  هاشم خواستار، که چندسال از زندگی خود را به خاطر پیگیری مطالبات معلمان در زندان گذرانده، تنها یک نمونه است. 

دستگاه قضایی سرسپرده، گوش به فرمان و غیرمستقل حکومت پلید آخوندی، حتی احکام بیدادگرانه و فرمایشی خود را نیز محترم نمی شمارد و در آنها نیز دبه می کند: «در حالی که انتظار می رفت رسول بداقی، دیگر معلم زندانی در سیزدهم مرداد 94، با اتمام شش سال حبس مستمر و بدون مرخصی آزاد شود، بازداشت غیر قانونی او با تشکیل پرونده ای جدید و صدور حکم محکومیت سه ساله برای ایشان ادامه یافت تا بر آتش التهاب و خشم معلمان نسبت به وضعیت موجود افزوده شود». 

بیانیهء شورا سپس نسبت به عواقب بالا گرفتن "شعله های آتش التهاب و خشم معلمان" هشدار می دهد: «شورای مرکزی تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر کشور اعلام می دارد چنانچه تا پایان شهریور اقدام مثبتی در ارتباط با آزادی همکاران دربند صورت نگیرد، این شورا توان و مسئولیت پاسخگویی به جّو ملتهب ایجاد شده و کنترل اعتراضات خودجوش احتمالی معلمان را ندارد». 

و در پایان بیانیه، شورا با لحنی که نمی توان آن را توانمندانه توصیف کرد، معلمان را به سیاه پوشی و عزاداری دعوت می کند: «این شورا... از همه همکاران خود درسراسر کشور می خواهد ضمن اهتمام بیشتر در پرداختن به وظایف شغلی خویش، در اعتراض به بازداشت و حبس همکاران عدالت خواه، در قدم اول به صورت منسجم، هماهنگ و سراسری، از تاریخ 1/7/94 تا 8/7/94 با پوشش سیاه در کلاس های درس حاضر شوند و تلاش نمایند دانش آموزان را از علت اقدام خود آگاه نمایند»! 

این نوع برخورد محافظه کارانه – اگر نگوییم منفعلانه – با مطالبات جدی و حیاتی معلمان، که سطح خواسته ها را تا حد هشدار دادن برای آزادی همکاران زندانی پایین می آورد و اصل مطالبات را به سایه می برد، طبعاً لبخند رضایت بر لبان کارگزاران امنیتی و سرکوب می آورد و آنها را به ادامه و حتی تشدید سیاست ارعاب و سرکوب ترغیب می کند. چه می شد اگر بیانیهء شورا، به جای دعوت به سیاه پوشی، اعلام می کرد معلمان مصمم اند برای دستیابی به مطالبات برحق خود ایستادگی کنند و آمادگی دارند تا در کنار همکاران زندانی خود جای گیرند و سرکوب را شیوهء موثری برای حل و فصل مطالباتشان نمی دانند؟! 

چگونه می توان امیدوار بود یا انتظار داشت که دستگاه سفاک امنیت خانه ولی فقیه از فراخوان سیاه پوشی یک هفته ای شورا دچار نگرانی شده و به آزادی معلمان زندانی تن دهد؟! 

به هرحال، از آنجا که وضعیت اسفبار کنونی معلمان قابل دوام نیست، شاید بتوان امیدوار بود که شورا در افت و خیزهای خود راه درست پیگیری مطالبات را بیابد و ارادهء خود را - که چیزی بیش از دستیابی به حداقل لازم برای یک زندگی شرافتمندانه نیست –بر دستگاه امنیتی سرکوبگر حکومت آخوندی تحمیل نماید. 

برای رسیدن به آن مرحله، گریزی جز پاسخگویی یک یک معلمان – و دیگر اقشار مردم – به یک پرسش ساده و در عین حال اساسی نیست: آیا ساختار نظام ولایت مطلقه فقیه می تواند پاسخگوی مطالبات ما باشد؟!

اگر پاسخ این پرسش منفی باشد، آنگاه حرکت های اعتراضی و مطالباتی از حکومتی که توان پاسخگویی به آنها را جز با سرکوب ندارد زیر سئوال می رود و در غیر این صورت نیز تکلیف روشن است!

اول مهر 1394

بازگشت به خانه