تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

27 مهر ماه 1394 ـ  19 ماه اکتبر 2015

روسیه و سوریه

رامین کامران

دخالت نظامی مستقیم و عیان روسیه در جنگ داخلی سوریه آخرین نمونۀ عرض اندام این کشور در صحنۀ جهانی و در مقابل ترکتازی های آمریکاست و مثال دیگری از برتری قابلیت استراتژیکش بر حریف. بعد از داستان کریمه، این بار دوم است که روسها چنین مانور موفقی انجام میدهند و حریفان غربی را در تنگنا قرار میدهند. مسئله فقط از بابت توجه به آیندۀ خاورمیانه نیست که قابل اعتناست، اصولاً دقت در ظرافت های این ترتیب عمل، برای همۀ آنهایی که به مسائل ژئوپولیتیک علاقه دارند، مفید است، بخصوص جوانهایی که اهل فعالیت سیاسی هستند و برای آیندۀ ایران طرح و خیالهایی دارند.

روسیه با ورود نظامی به سوریه، قدم جدیدی در تثبیت حضور خویش در این کشور و مهمتر از آن، در تقویت موضع خود در صحنۀ جهانی برداشت. درست است که در این صحنه، همه صحبت از نامطلوب بودن تنش و مطلوب بودن ثبات میکنند، ولی حرف همانقدر ظاهرالصلاح است که بی پایه. ثباتی در کار نیست، چون همۀ اعضای نظام بین المللی فعالند و همه هم در پی منافع خویش. تعریف هر کدام از ثبات، مثل تعریفشان از صلح است: موقعیتی که مطلوب خودشان باشد. ولی تازه رسیدن به این موقعیت هم ضامن ثبات نیست، چون بقیه در تکاپوی تغییر وضعیت هستند تا موقعیت خود را بهبود بخشند. وضعیتی هم که مطلوب همه باشد، وجود ندارد، شاید تعادل ها و رضایت هایی گذرا بتوان دید، ولی استثنای مطلق است. دل بستن به این ثبات خیالی، فقط راه به انفعال میدهد و به باخت.

 

کوتاه یا دراز مدت؟ 

در تحلیل حرکت حساب شدۀ روسیه، میتوان گفت که دولتمردانش با موقع شناسی و در موقع مناسب عمل کرده اند. بسیار خوب، ولی مقصود این نیست که در «ساعت سعد» دست به کار شده اند. این عبارت «موقع مناسب» در حقیقت خلاصه کنندۀ عوامل مثبتی است که درستی تصمیم را تأیید میکند، عواملی که الزاماً در ذهن همه یکی نیست و همیشه هم از سوی گوینده فهرست نمیشود. برای درک درست مطلب، بهتر است ببینیم که چه چیزهایی را در خود خلاصه کرده است.

انگیزۀ دخالت روسیه، در خطر افتادن ناگهانی دولت اسد نبود. او مدتهاست که ضرب اول حملۀ مخالفان اسلامگرا را با یاری روسیه و جمهوری اسلامی و نیز جنگاوران حزب الله لبنان، از سر گذرانده است و وارد جنگ داخلی فرسایشی شده. اوضاع جنگ هم کمابیش روالی عادی پیدا کرده است: از یکسو فشار ثابت بر دولت سوریه و بخصوص بر مردمش توسط اتحاد غربی ـ عربی ـ ترکی ـ اسرائیلی و از سوی دیگر کمکهای متحدان سوریه و در صدر همه روسیه و ایران. تا به حال، نه کوشش های گروه اول قادر به ساقط کردن اسد شده بود و نه کوشش های گروه دوم، در عین رد کردن خطر سقوط از سر حکومت سوریه، توانسته بود کار داعش و دیگر گروه های اسلامگرا را یکسره کند.

عامل دراز مدت دخالت روسیه، فرسایش موضع آمریکاست. این فرسایش چند بخش دارد. بخش اول و ابتدایی اش این است که دست غربیان در دفاع از داعش و پسر عموهایش که قرار است نسخۀ میانه روی آن باشند و در درنده خویی دست کمی از خودش ندارند، مدت هاست که رو شده است.

همه می دانند که داعش و همتایان اش، که قرار است نقش تندرو و میانه رو را در سوریه بازی کنند، دست پروردۀ دول غربی و متحدان منطقه ای آنها هستند و اسبابی که قرار بوده است نه فقط دولت اسد را ساقط کند، بلکه سوریه را از هم بپاشاند، تا بخشی از آن را ترکیه ببرد، بلندی های جولان به اسرائیل برسد و کردها هم تکه ای از آن را صاحب شوند و اگر هم چیزی ماند نصیب آوارگان محلی باشد. سطح جنایت، که شاهد اثرات مخرب اش بر حیات مردم سوریه هستیم، درست در امتداد رکوردهایی است که از بوش پسر به جا مانده است. ولی این فرسایش امر دراز مدت است و از مدت ها پیش می توانست روسیه را به دخالت مستقیم نظامی تشویق کند.

عوامل کوتاه مدت را باید حتماً در نظر داشت.

در زمانی که شکست صریح آمریکا در تربیت گروه جدید مسلح که قرار بود هم با اسلامگرایان و هم حکومت اسد مصاف بدهد، به مفتضح ترین شکل در سنای خود این کشور مورد انتقاد قرار گرفته و از این گذشته، هجوم پناهندگان به اروپا، توجه جهانیان را هم به جنایات انجام شده در سوریه و هم به پیامدهای فاجعه بار کوشش در ساقط کردن اسد جلب نموده، و هم اروپائیان را که در معرض حملات تروریستی داعشی ها قرار دارند، مجبور به پرداخت بهای سنگین این سیاست کرده است. در جمع، آمریکا از بابت سیاست اش در سوریه در پست ترین موقع قرار گرفته است، چه در برابر مخالفان و چه در بین متحدان.

برای روس ها، «موقع مناسب» از تلاقی این دو ضعف دراز و کوتاه مدت تشکیل شده است..

 

تصاحب گفتار تبلیغاتی حریف 

روس ها از بابت تبلیغاتی با شعار «مبارزه با داعش» وارد میدان شدند که مورد اتفاق همه و، در صدر همه، خود آمریکاست و از این بابت نمی توانند مورد ایراد قرار بگیرد. بعد هم تأکید کردند که ما داریم با تروریسم مبارزه می کنیم و درست همان هایی را که غربی ها می کوبند، می کوبیم. با این رفتار، آمریکا در موقعیت آچمز قرار گرفته است. نه می تواند اعتراف کند که جنگ ما با داعش شوخی بوده است و شما با جدی کردن کار دارید سیاست ما را خراب می کنید و نه می تواند مدعی شود و بگوید که جنگ کردن با داعش فقط در انحصار ماست که نمی توانیم از عهده اش بربیاییم. البته هذیان های تبلیغاتی که ساعت به ساعت هم تغییر می کند، درست مثل بعد از الحاق کریمه به روسیه، برقرار است، ولی اهمیت چندانی ندارد و کسی را هم قانع نمی کند.

آمریکا و متحدان غربی اش همیشه چنان رفتار کرده اند که گویی هیچ کس غیر از آنها نه حرفی برای زدن دارد و نه در میدان حرکتی می تواند بکند؛ گویی همه لالند و منفعل. از داستان کریمه هم که ضربۀ سنگینی بود و می بایست متوجه شان می کرد که حریف توانمند است، اسباب تبلیغاتی اش هم فراهم است و اصلاً خیال سپردن ابتکار عمل را به شما ندارد، درسی نگرفته اند و دوباره غافلگیر شده اند.

نکته این است که ایالات متحده، در خاورمیانه، سیاستی نادرست در پیش گرفته و دیگران را هم واداشته دنبال اش بیایند. در نبود بهانۀ مبارزۀ با کمونیسم و نداشتن انحصار رسانه ای که سالیان سال ضامن اقبال به شعارهای تبلیغاتی اش بود، ضعیف تر از همیشه، همان سیاست قبلی اش را ادامه می دهد، چون در اصل جایگزینی برایش ندارد و حتی در فکرش هم نیست. حرف اش در این خلاصه می شود که یا برتری با زور، یا هیچ! شاهدیم که بسیاری از سیاستمداران اش چنان سخن می گویند و رفتار می کنند که گویی اصلاً و اصولاً اگر چیزی را از راه مذاکره و نه با زور به چنگ شان بیاید، مایۀ کسر شأن شان خواهد بود. به هر صورت آن است ادعا و این است امکانات.

 

هدف 

شیوه ای که روسیه و حکومت اسلامی، برای حل بحران عرضه می کنند، اکنون ضمانت اجرای محکم تری پیدا کرده است. طبیعی است که راه حل اساساً سیاسی است. وجه دیپلماتیک آن که در ابتدا می توانست غالب و کارساز باشد، نقداً تحت الشعاع وجه نظامی کار قرار دارد و حالت حاشیه ای و تبلیغاتی پیدا کرده است، ولی در مرحلۀ آخر حل مشکل، دوباره مسلط خواهد گشت.

هدف آمریکا ساقط کردن اسد است به دست اسلامگرایان و هدف روسیه و حکومت اسلامی، خرد کردن مخالفان اسلامگرای اسد و حفظ نظام وی که هم برای حکومت اسلامی متحد ژئوپولیتیک مهمی است و هم برای روسیه. غربیان البته دائم صحبت از وجود میانه روانی می کنند که قرار است دمکراسی را در سوریه برقرار نمایند. ولی می دانیم آنهایی که می توان واقعاً دمکرات و میانه رو خواندشان، طی همان مرحلۀ اول اعتراض به دولت بعثی، از بین رفتند ـ خشونت آمیز شدن مبارزه سرنوشت شان را رقم زد. 

همان اتفاقی که نزدیک به چهل سال پیش در افغانستان افتاد و نیروهای میانه رو را قربانی ترتیبات تقسیم کمک های نظامی کرد که از عربستان می آمد و تحت نظارت پاکستان به اسلامگرایان می رسید، در سوریه هم افتاد، ولی بسیار سریع تر. مخالفان میانه روئی که آمریکایی ها از آنان سخن می گویند، یکی «شورای ملی سوریه» است که چند نفری هستند که در خارج به میل و با خرج ایالات متحده گرد هم آمده اند و هفته ای یک بار هم رئیس شان به تصمیم یکی از مسئولین جزء آمریکایی عوض می شود ـ هر بار که در دفترش را می بندید و دوباره باز می کنید، آدم جدیدی پشت میز نشسته است. دیگر هم اسلامگرایانی غیر از داعش، نظیر القاعده و دیگران که چون آمریکا رسماً پذیرفته که خرج شان را می پردازد و تعلیم شان می دهد، نشان میانه روی بر سینه شان سنجاق کرده است.

احتمال اینکه بعد از جنگ، دمکراسی در سوریه برقرار بشود بسیار کم است. اول به این دلیل که نقداً هیچکس چنین هدفی ندارد، نه نیروهای سوری درگیر و نه نیروهای خارجی داخل در دعوا. دعوا نقداً بر سر ماندن و رفتن اسد است نه چیز دیگر. تا این پرده تمام نشود بحث دیگری مطرح نخواهد شد. دوم از هم پاشیدگی سامان جامعه است و کشتارهای عظیم و آوارگی نیمی از جمعیت و... به هر صورت باید دولتی بیاید و مملکت را جمع و جور بکند تا بعد اصلاً بتوان کاری کرد. ولی ناامید نباید بود... جنگ که تمام شد هزار کار ممکن خواهد شد که امروز حتی فکرش را هم نمی توان کرد.

 

وسیله 

گفتیم که نقداً وجه نظامیِ کار تعیین کننده است. در این زمینه، تا به حال نیروهای زمینی، مرکب از ارتش دو کشور عراق و سوریه، به علاوۀ نیروهای حزب الله و انواع میلیشیا، مقابله با داعش را بر عهده داشتند و توانسته بودند جلوی پیروزی اش را بگیرند و عقب اش هم برانند. ولی این نیز به مرور هر چه روشن تر شده بود که نقطۀ ضعف اتحاد اخیر، نیروی هوایی است. توان هوایی و ضد هوایی سوریه بسیار پایین است و نه ایران و نه عراق، هیچکدام در موقعیتی نیستند که بتوانند این ضعف را جبران نمایند. آمریکا برای پایین نگاه داشتن توان هوایی عراق حتی از تحویل هواپیماهایی که به این کشور فروخته و پول اش را هم گرفته، سر باز می زند. این ضعف باعث شده بود تا آسمان سوریه عملاً به روی پشتیبانان داعش نظیر اسرائیل و ترکیه، باز باشد و اینها بتوانند در آن جولان بدهند.

تظاهر آمریکا و متحدان اش هم به مبارزۀ هوایی با داعش، با اصرار بر اینکه عملیات شان مطلقاً بدون اجازۀ دولت سوریه انجام می گیرد، نه اثری داشت و نه کسی را قانع کرده بود.

حال وضع تغییر اساسی کرده است. ناگهان نیروی هوایی پرقدرت و کارآمدی وارد میدان شده که بلافاصله شروع به کوبیدن داعش کرده است. هم هدف اش روشن است و هم ارادۀ سیاسی که هدایت اش می کند، محکم. توان ضدهوایی بسیار قوی هم این ناوگان را همراهی می کند که راه را بر دخالت های بیجای کشورهای منطقه می بندد. شاید اگر از کارشناسان نظامی سؤال شود، بگویند که جای حلقۀ میانی که نیروهای هوانیروز (هلیکوپترهای نفربر و توپدار و موشکدار) باشد، خالی است و برای داشتن بیشترین کارآیی، به آنها هم احتیاج است، ولی تا همینجا کار تغییر اساسی نموده و منظرۀ شکست داعش و دیگر اسلامگرایان، از دراز مدت به متوسط مدت نقل مکان کرده است.

 

اردوگاه بازندگان 

باخت داعش فقط باخت خودش نیست، چون خودش چیزی نیست، لکه ای است که پاک خواهد شد؛ باخت پرورندگان و حامیان اش است که همگی باید کاسه به دست، برای گرفتن سهم خود از شکست صف بکشند.

تکلیف آمریکا که روشن است، نمی تواند به صراحت به دفاع از دست پروردگان اسلامگرایش که روسیه هدف قرارشان خواهد داد، بپردازد، دیگر غربیان هم که ذیل آمریکا قرار می گیرند. حرف شان این شده که هی بگوید «باید بَرَه» و روز به روز بهتر معلوم شان شود که طرف رفتنی نیست. طرح خاورمیانۀ نوین که قرار بود منطقه را به قد و قامت اسرائیل، از نو طراحی کند، شکست جدیدی خواهد خورد. این را هم اضافه کنم که هیچ معلوم نیست روسیه بخواهد بعد از شکست داعش، پایگاه اش را جمع کند و برود. امکان اینکه در برابر آمریکا و پایگاه های پرشماری که در همه جا ساخته، مهره های خود را، کم شمار ولی مؤثر، بچیند، کم نیست.

عربستان سعودی شاهد بر باد رفتن تمامی سرمایه گذاری اش برای نابودی سوریه خواهد بود، از پول هایی که به اسلامگرایان داده تا پایین آوردن قیمت نفت برای تضعیف ایران و روسیه که ذخیرۀ ارزی اش را به شدت تحلیل برده است. مضافاً به اینکه به هر صورت داعشی ها هم مانند القاعده، چشم دیدن ولینعمت وهابی خود را ندارند و اگر از عراق به سوی عربستان کیش داده شوند، اسباب مزاحمت جدی خواهند شد و ممکن است بتوانند، به قرینۀ یمن، جبهۀ جدیدی در شمال این کشور بگشایند.

ترکیه هم که خیال گسترش ارضی را باید از سر به در کند و بنشیند به ادارۀ پیامدهای دخالت نابخردانۀ اردوغان در سوریه و تاوان دشمنی با مردم این کشور را بدهد. تازه این اول کار است، چون به هر صورت جریمۀ معامله با کردهای عراق و سوریه مانده که باید پرداخت شود. تشویق تجزیه طلبی در آن سوی مرز به این امید که به ترکیه سرایت نخواهد کرد، خیال بود، در عوض جریمه اش واقعی است.

اسرائیل هم مدعی است که به دلایل انساندوستانه به داعشی ها کمک می کند، باید برنامۀ دخالت هوایی و بزن و در رو هایش در سوریه متوقف کند و همانطور که از هم اکنون شکایت اش را می کند، شاهد تقویت بی سابقۀ جبهۀ جولان باشد، با حضور مستقیم حزب الله و حضور غیرمستقیم حکومت اسلامی در آن سوی مرز. یعنی مشکل استراتژیک سنگین و دراز مدت.

 

کلام آخر 

این بود فهرست بازندگان بازی ژئوپولیتیک و باخت های بسیار سنگین شان. ولی همه می دانند که بازندگان اصلی ماجرا مردم سوریه هستند که مملکت شان بر باد رفته است. از حکومت اتوریتری که می شد، به شرط نرفتن به طرف سیاست، در آن زندگانی معمول و معقول داشت (کمابیش آنطور که مردم ایران در دوران شاه داشتند)، افتادند به دامان خشن ترین جنگ داخلی و در معرض خطر اسلامگرایانی قرار گرفتند که خمینی و اعوان و انصارش در برابر آنها به نمایندگان صلیب سرخ شباهت دارند.

صحبت که به اینجا کشید، مطلب را با ذکر نکته ای از موضعگیری های ایرانیان در قبال بحران سوریه ختم کنم تا شاید مختصری از تلخی آن بکاهد. از یک طرف، وراث خمینی که می خواهند قانون اسلام را در همه جا روا سازند، در سوریه کمر به نبرد با اسلامگرایان و دفاع از حکومت غیرمذهبیِ اسد بسته اند! از سوی دیگر، طرفداران حکومت پهلوی که می گویند زندگی در دوران شاه بسیار بهتر بود و باید آن حکومت بر جا می ماند، امروزه بشار اسد را مسئول همۀ مصیبت ها می شمارند و بر لزوم بیرون کردن اش از سوریه تأکید می ورزند! نباید موضعگیری هیچکدام را بی منطق شمرد. گروه اول به تجربه دریافته که قدرت دین و ایمان ندارد و کارآیی اش هم به اسلام و غیر اسلام بسته نیست و متحد بی دین بهتر است تا دشمن مسلمان. دومی ها نیز طی سال ها تجربه اندوخته اند و در حقیقت همان منطقی را تعقیب می کنند که خود شاه تعقیب می کرد: فرمانبرداری از آمریکا.

اکتبر 2015

http://degarbavaran.blogspot.fr/2015/10/blog-post_21.html

بازگشت به خانه