تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

25 آبان ماه 1394 ـ  16 ماه نوامبر 2015

اپوزيسيون و نقشهء راه

ابراهيم هرندی

استراتژی گروه های اپوزيسيون حکومت اسلامی، هيچ پيوندِ خِرَدمداری با نيازها و نگرانی های مردمان ايران ندارد. بيشتر اين مردمان، هر روز و شب در پی پاسخگويی به نيازهای بنيادين خود، يعنی تامينِ خوراک و نوشاک و پوشاک و سرپناه هستند، اما اپوزيسيون از گفتمان های کلانی مانندِ حقوق بشر، آزادی بيان، سکولاريسم و... سخن می گويند. البته افزودن اين گفتمان ها به فهرست خواست های مردمی درست و بجاست اما، به گمان من، کاربرد استراتژيک آن ها در ستيز با حکومت اسلامی، در مانی که هرروز بر شمارِ گرسنگان و بی خانمانان و کارتن خواب ها، بيچارگان و گدايان آبرودار افزوده می شود، بسيار فرصت سوز است و به بهای از دست دادن همدلی و همراهی مردم با اپوزيسيون خواهد بود. ذهنِ انسان تهيدست، هماره درگير پاسخ يابی برای نخستين نيازهای زيستی، يعنی يافتن خوراک و نوشاک و پوشاک و سرپناه، برای زنده ماندن است. چنان انسانی، زندگی را چون هيولای مرگبار در پيش روی خود می پندارد و کُنش های روزمره خود را دست و پنجه نرم کردن با آن هيولا می داند. اين نگره، جايی برای پرداختن به گرفتاری های ورا- آنی در ذهن انسان نمی گذارد. انسان تهيدست و درمانده، گفتمان هايی چون ميهن، حقوق بشر، مردم سالاری وهويت ملی را سرگرمی سياست بازان و آذوقه ی رسانه های فارسی زبان خارجی می داند و تا زمانی که واتابی از نيازهای آنی خود را در آن ها نبيند، هيچ پيوند معناداری با آن ها برقرار نمی کند.

البته پُر نما کردن گفتمان نابرابری و تضاد دارا و ندار در کشور، و برنماکردن آن در گسترهء همگانی، دور شدن از حقوق بشر و دموکراسی و هنجارهای جامعه انسانی نيز نيست. اما دست آويز کردن اين مفاهيم، بدانگونه که در رسانه های فارسی زبانِ بيگانه ديده می شود، گروه های اپوزيسيون را همزبان و همراه رسانه های بيگانه می نماياند. افزون برآن، پافشاری در بهره وری ابزاری از اين گفتمان ها تاکنون اپوريسيون را از مردم دورتر نيز کرده است.

امروز ايران با تضادهای اقتصادی و فرهنگی بسيار بزرگی روبروست که هر يک از آن ها می تواند دستمايهء کارسازی برای پيوند ميان اپوزيسيون و مردم باشد. من به يکی از اين تضادها اشاره می کنم که گُسل ژرف و هماره پهناگستری ست که ميان دار و ندار، در سه دههء گذشته پديد آمده است. اين تضاد برای همهء کسانی که در ايران زندگی می کنند آشنا و زجرآور است و برای خارج نشينان خبری کهنه و تکراری. دامنهء اين تضاد چنان است که در زمانی که هر روز شمار فزاينده ای از مردم به زير خط فقر فرو می افتند و ساده ترين بيماری ها هر روز، صدها ايرانی را برای نداشتن هزينهء درمان، بکام مرگ می فرستد، کسی مانندِ بابک زنجانی، بازرگان زندانی، دو ميليارد يورو را پول خُرد می خواند. اکنون ثروت اندوزی گروه کوچکی از دست اندر کاران حکومتی چنان است که گويی با شيوخ عرب در سرمايه گذاری های فردی و رکورد شکنی در خريد خانه های گرانبها در شهرهای بزرگ اروپايی مسابقه گذاشته اند. پرداختن به اين نابرابری می تواند بخش بزرگی از مردم را با هر گروه سياسی که به بررسی آن بپردازد، همراه کند.

سخن گفتن از نبود آزادی و حقوق بشر و زمينهء پيدايش دموکراسی و کاربرد کليشه ای اين گفتمان ها، ريشه در استراتژی تاکتيکیِ امريکا در زمان جنگ سرد با شوروی دارد. اين استراتژی در گسترهء جهانی، بهانهء خوبی برای تحريم است اما کاربرد آن در کشوری با مردمی که نه آزادی و حق- مداری را تجربه کرده اند و نه دريافت و برداشت درستی از اين گفتمان ها دارند، راه به جايی نخواهد داشت.

اپوزيسيون ايران تاکنون چنان رفتار کرده است که گويی بشيوهء مبارزه با رژيم پهلوی، با حکومت اسلامی می ستيزد. اين چگونگی ريشه در ناتوانی ما از شناخت ساختار پيچيدهء اين رژيم دارد اما اکنون که پس از سه دهه، درخت اين رژيم ببار نشسته است و تضادهای بزرگ فرهنگی و اجتماعی ببار آورده است، زمان آن رسيده است که اپوزيسيون به شناسايی و بررسی آن ها بپردازد و نقشهء راه خود را با چشمداشت به چگونگی کاربردن آن ها بکشد.

 

بازگشت به خانه