تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

25 آبان ماه 1394 ـ  16 ماه نوامبر 2015

آقای ایالات متحده!.. مرد باش!

فرهاد جعفری

[این یادداشت را همین دو ساعت پیش تمام کردم و انتشارش را برای دو سه ‌روز دیگر گذاشته بودم. اما باتوجه به «وقایع اخیر پاریس» به‌نظرم لازم آمد که همین حالا منتشرش کنم].ه

از دلِ «پشت کردن آمریکا به نتیجه‌ی یک انتخابات آزاد در عراق» (در سال 2010) که به برگزیده‌ شدنِ یک چهره‌ی سکولار توسعه‌گرا (ایاد علاوی) منجر شده بود و، در عوض، «تحویل قدرت به یک اسلامگرای طائفه‌گرا» (نوری مالکی) چیزی به اسم «دولت اسلامی» (داعش) بیرون خزید. یا از دل «فروپاشی شوروی متکی به یک عضو حزب کمونیست» (یلتسین)؛ یک «دیکتاتور ملی‌گرای توسعه‌ طلب» به اسم «ولادیمیر پوتین» بیرون خزید که خودسری‌ها و ناسازگاری‌هایش؛ جهان را به سمت بحرانی هرچه فزاینده‌تر سوق داده است.ه

زمانی‌که «رای‌گیری بسیار سرد و بی‌رمق خرداد 92» انجام شد؛ «کاخ سفید» و «وزارت خارجه‌ی آمریکا»، با «سرعتی کم‌نظیر» (حتا سریع‌تر از نهادهای حکومتی در خود جمهوری اسلامی!) «اعلامیه‌ی تقدیر و تشکر از حضور گسترده‌ی شهروندان در پای صندوق‌های رای‌گیری» منتشر کردند و به چنان «رای‌گیری غیرآزادی» و «نتیجه‌ی آن»، مشروعیت بین‌المللی دادند تا در مذاکرات هسته‌ای، با «حکومت، دولت و رئیس‌دولتی با کمترین پشتوانه‌ی ملی» مواجه شوند و هرچه می‌توانند از آن امتیاز بگیرند.ه

پرسشی که «استراتژیست‌های آمریکایی» باید از خود بپرسند این است که:

از دل «این نوبت پشت‌ کردنِ آمریکا به موازین دموکراتیک و حقوق بشر»؛ که دوسال پیش در ایران اتفاق افتاد؛ چه چیزی بیرون خواهد خزید؟!... که در پیوند با «دولت اسلامی» و «تزار جدید روس»؛ کلافِ سردرگم بحران‌های منطقه‌ای و جهانی را، از پیش هم سردرگم‌تر کند؟!ه

.

«ایالات متحده»؛ هرچند که به‌گمان خود دامنش را از خاورمیانه بیرون کشیده و می‌پندارد در «دوردست‌ترین کرانه‌ها نسبت به منطقه‌ی ملتهب» ایستاده، پس آتش به دامان او سرایت نخواهد کرد و بهای «مشروعیت‌دادن به نادرستی» را نخواهد پرداخت؛ اما «سخت» در اشتباه است!ه

راهبرد «ایجاد یک حریق کوچک» (از طریق «واقع‌نمایی یک روح ناشناس و نامرئی به‌نام داعش»)، و سپس «واگذاشتن شرورهای منطقه به‌حال خود» تا یکدیگر را در آتش متقابل بسوزانند اما هرکدام جنایت خود را به آن «روح نامرئی اما ظاهراً موجود» (داعش) نسبت دهند (و درحقیقت «راهبرد سرمایه‌ گذاری روی نیمه‌ی شر آدمیان و دولت‌ها در خاورمیانه») برای آتش‌افروزی هرچه بیشتر که دامان همگی‌شان را بسوزاند؛ یقیناً واجدِ منافعی کوتاه‌مدت برای آمریکا هست.ه

اما دیر یا زود، دامنگیر «خودِ ایالات متحده» هم خواهد شد. چون؛ چه استبعادی دارد که کس یا کسانی در خود ایالات متحده، این «دروغ» را باور نکنند، آن را «واقعی» نپندارند و به هردلیل، مثلاً به آن (و رهایی‌بخش‌بودنش!) «ایمان» نیاورند؟!... یا؛ «گنگ‌ها و کارتل‌های مواد مخدر در ایالات متحده»، از چنین فرصتِ مغتنمی سود نبرند تا تصفیه‌حساب‌های خود با رقبا یا دولت را به او نسبت دهند؟!ه

[حقیقتاً کیست که احتمال قوی ندهد انفجار هواپیمای روسی در صحرای سینا، به سفارش «بشار اسدِ درحالِ غرق»، به «مشارکت مصر» (اما «به‌نام داعش»!) انجام شده است تا به‌زعم خود «مانع گفتگوی روس‌ها با مخالفان»، و «موجب پشتیبانی هرچه بیشتر روسیه از اسد» و «تداوم حضور ارتش روسیه در سوریه» شود؟!... به‌همین سیاق؛ دیگر بازیگران منطقه‌ای هم، در جهت منویات و مطامع و منافع خود، مرتکب جنایاتی می‌شوند و جملگی، این «روح ناشناس و نامرئی»، دم دست‌شان هست که اقدام خود را به‌نام وی به ثبت برسانند].ه

 

در نتیجه‌ی «اشتباهی استراتژیک» و «خطایی در محاسبه» (در ایالات متحده و توسط اوباما)؛ موجودی خلق شده است که «هریک از بازیگران حقیقی و حقوقی این جهانِ زشت»، می‌تواند حسابش را با دیگری تصفیه کند و سپس آن را به «داعش» نسبت دهد. داعشی که «هم هست، هم نیست!». «هم وجود دارد، هم وجود ندارد!». «هم حضور دارد، هم حضور ندارد!».ه

 

«ساختن موجود یا موجودیتی کاذب، و سپس واقعی‌جلوه‌دادن آن» و آنگاه «سپردن بقیه‌ی کار به نیمه‌ی شر آدمیان»؛ بسیار ساده و البته که راهبردی «موثر و نتیجه‌بخش» است. اما «کنترل آن» جزء دشوارترین کارهاست.ه

آن‌چنان که هر یک از شما (به‌مثابه یک شهروند ساده) می‌توانید «موجودیتی خیالی» در داخل یا خارجِ یک نظام حکومتی [که مثلاً «حرف گوش نمی‌کند»، «به برابری و آزادی شهروندانش احترام نمی‌گذارد»، «حقوق شما به‌عنوان یک انسان و یک شهروند را زیرپا می‌گذارد»، «همه و از جمله شما را برده، مطیع و منقادِ بی‌چون و چرای خود می‌خواهد»، «کودن و نانجیبِ متملق» را بر «باهوش شریف و درستکار ترجیح می‌دهد» و...] بسازید و به‌کوشش بسیار، آن را چنان «واقعی و موجود» بنمایانید که اگر یک کارگزار حکومتی پایش به پله‌ای گیر کرد و زمین خورد؛ آن را نه یک تصادف، نه از سر اتفاق و بدِ حادثه؛ بلکه «کار رقیب» بداند. همان «موجودیت خیالی اما بسیار واقعی‌نما» که شما آن را ساخته‌اید و آن را به‌هرقیمت که بوده، به همه‌ی طرف‌ها «باورانده‌اید»!ه

آن‌گاه می‌توانید بنشینید و تماشا کنید که چگونه همان «موجود خیالی اما واقعی‌نما» که ساخته‌اید؛ در فضای سرشار از «بی‌اعتمادی و سوء‌ظن کارگزاران حکومتی به یکدیگر» (با به مخالفین)؛ رفته رفته «واقعی» و «واقعی‌تر» می‌شود. آن‌چنان‌که لحظه‌ای فرامی‌رسد که «هیچ چیز؛ واقعی‌تر و ملموس‌تر از آنچه شما ساخته‌اید نیست»!ه

کاری که «شریعتی» کرد.

با این توضیح‌ که: چون باور ایدئولوژیک داشت و چون با نظمی سکولار مواجه بود؛ ترجیح داد «موجود خیالی اما واقع‌‌نما»ی خود را «در خارج از نظم حاکم» بسازد. او «اسلام انقلابی» و «شیعه‌ی علوی» را ساخت و با اهتمام بسیار و تمرکزی تحسین‌برانگیز بر هدف (فارغ از ارزش‌گذاری درست یا نادرست‌بودن کارش)؛ ایده‌اش را درباره‌ی راهگشابودن این موجود، «به تقریباً همه»، فروخت (باوراند). که البته نه‌به‌تنهایی؛ بلکه در پیوند با رخدادهای منطقه‌ای و خارجی؛ سرنوشتِ تلخ و دردناکی برای نظامی که آن را «ناعادلانه» و «اصلاح‌ناپذیر» می‌دانست رقم زد [آن‌چیزی که برایش واجد کمترین اهمیت بود، این بود که چه چیزی از درون جعبه‌ی مارگیری‌اش بیرون می‌جهد!].ه

 

اما این راهبرد؛ راهبردی‌ست که می‌تواند توسطِ «یک شهروند ساده، تنها، و بی‌پشتوانه» (که حقیقتاً مورد ظلم قرار گرفته، یا فکر می‌کند مورد ظلم قرار گرفته) مورد استفاده قرار گیرد. شهروند بی‌پناهی که از هیچ ابزار دیگری جز «هوش و خلاقیتش در ساختن امور باورپذیر» (یک قلم و مشتی کلمه) برای واداشتن یک نظم حکومتی (یا یک جامعه) به «تغییر در عملکرد ناعادلانه‌اش» برخوردار نیست.ه

اما آیا درپیش گرفتن چنین راهبردی از سوی کشوری همچون «ایالات متحده‌ی آمریکا» [که مدعی‌ست «از قوی‌ترین ارتش تمام تاریخ برخوردار است»، «قوی‌ترین اقتصاد جهان را داراست»، «نیرومندترین واحد پولی جهان واحد پولی اوست»، «فراگیرترین رسانه‌ها را در اختیار دارد»، «مرکز تبادل تمام داده‌های مجازی دنیاست»، «پیچیده‌ترین سازمان‌های جاسوسی دنیا را اداره می‌کند» و به این سبب، «می‌تواند فیصله‌بخش بحران‌های ریز و درشت بین‌المللی باشد»] هم پذیرفته است؟!ه

 

تکرار می‌کنم:

از دل «پشت کردن آمریکا به نتیجه‌ی یک انتخابات آزاد در عراق» (در سال 2010) که به برگزیده‌شدنِ یک چهره‌ی سکولار توسعه‌گرا (ایاد علاوی) منجر شده بود؛ و در عوض، «تحویل قدرت به یک طائفه‌گرای شیعه» (نوری مالکی) چیزی به اسم «دولت اسلامی» (داعش) بیرون خزید. که اگر زمانی «یک موجود ناشناس نامرئی ناموجود» بود؛ اکنون دیگر (به‌لطف فعال‌شدن نیمه‌ی شریر بازیگران منطقه‌ای و جهانی) «موجود شده است» هرچند که همچنان «نامرئی و ناشناس» است!ه

یا از دلِ «فروپاشی شوروی متکی به یک عضو حزب کمونیست» (یلتسین)؛ یک «دیکتاتور ملی‌گرای توسعه‌طلب» به اسم «ولادیمیر پوتین» بیرون خزید که خودسری‌ها و ناسازگاری‌هایش، جهان را به‌سمت بحرانی هرچه فزاینده‌تر سوق داده است. آن‌چنان‌که به گواه گزاراشات خود شما، زیردریایی‌هایش در اعماق اقیانوس‌ها، درحال گشت‌زنی در اطراف کابل‌های مخابراتی و اینترنتی‌ست تا هرلحظه که لازم شد، بتواند آنها را قطع کند!

از دلِ «این نوبت پشت‌کردنِ آمریکا به موازین دموکراتیک و حقوق بشر» (در ایران) چه چیزی بیرون خواهد جهید؟!

 

آقای ایالات متحده!

بترس؛ ترس همیشه بد نیست!

آقای ایالات متحده!

مرد باش!

و روی «تعهدات بیانیه‌ی استقلال آمریکا مبنی بر حمایت از آزادی و برابری برای همه و در هر کجا» (و از جمله ایران و مردم ایران) بایست و از ایده‌ی «انتخابات آزاد» پشتیبانی کن. تنها در چنین فرضی‌ست که آتش فروکش خواهد کرد. وگرنه؛ بیشتر و بیشتر زبانه خواهد کشید.

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1352

بازگشت به خانه