تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

29 آبان ماه 1394 ـ  20 ماه نوامبر 2015

چرا؟!

شهباز نخعی

Shahbaznakhai8@gmail.com

جنایات هولناک تروریستی جمعه شب گذشته، 13 نوامبر، در پاریس که 130 کشته و 350 مجروح بجای گذاشت– که حال 90 تن از مجروحان وخیم گزارش شده -، انبوهی از واکنش های دولتی، رسمی، خصوصی و فردی ایجاد کرد و به ویژه در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هر کسی از ظن خود یار آن شد. و اگر این واکنش ها را به یک هرم یا مخروط تشبیه کنیم، هرچه به رأس آن نزدیک تر شویم، گفته ها و ابراز نظرها واقعیت گریزتر و حتی مضحک تر می شود.

به عنوان نمونه، به برخی از اظهارات دو رهبر قدرتمندترین کشورهای جهان یعنی آمریکا و فرانسه اشاره می کنم: باراک اوباما، رییس جمهوری ایالات متحده، دو روز پس از کشتار دهشتناک پاریس در کنفرانس مطبوعاتی، پس از نشست سران کشورهای موسوم به G 20، در پاسخ پرسش های متعدد خبرنگارانی که رخدادهای تروریستی و فاجعهء سوریه و بالاگرفتن کار داعش را نتیجهء تعلل و بی عملی او برمی شمردند، با تفرعن گفت (نقل به مضمون): «ایالات متحده آمریکا نیرومندترین ارتش دنیا را دارد و من در تصمیم گیری هایم از مشاوره با تجربه ترین کارشناسان نظامی پنتاگون استفاده می کنم که منتقدان هرگز به آنها دسترسی ندارند!» آقای اوباما اما توضیح نداد که اگر چنین است چرا اوضاع جهان روز به روز آشفته تر می شود و فاجعهء سوریه با بیش از 250 هزار کشته و میلیون ها آواره و پناهنده – که برای متحدان اروپایی خود او نیز دردسر آفرین شده – به صورت کلاف سردرگم درآمده و تروریست ها تا قلب پایتخت فرانسه و عروس شهرهای جهان نیز پیشروی کرده اند؟! 

مورد دوم: گفته های فرانسوا اولاند، رییس جمهوری سوسیالیست فرانسه، بود.  او که خود در استادیوم پاریس، یکی از محل های حملهء تروریست ها، برای تماشای بازی دوستانهء تیم های فوتبال فرانسه و آلمان حضور یافته بود، نیم ساعت پس از حمله های تروریستی در برابر دوربین تلویزیون ظاهر شد و گفت که داعش با انجام این حملات به فرانسه اعلان جنگ داده است. چنین گفته ای از یک سیاستمدار پخته و باتجربه که قاعدتاً باید سنجیده سخن بگوید عجیب و بعید است. چگونه ممکن است آقای اولاند نداند که در حالی که کشورش از چند هفته پیش به صف بمباران کنندگان مواضع داعش پیوسته بوده، خود اعلان کنندهء جنگ بوده و اگر بتوان حملات تروریستی داعش را اقدام جنگی به حساب آورد، این اقدام چیزی جز پاسخگویی به اعلان جنگ قبلی فرانسه نبوده است؟! 

دو روز بعد، فرانسوا اولاند در برابر پارلمان فرانسه حرف عجیب دیگری زد.  او گفت طرحی برای تغییر قانون اساسی به مجلس خواهد داد که بر اساس آن بتوان تابعیت فرانسوی افرادی که به گروه های تروریستی می پیوندند را لغو کرد. این طرح نیز نشانگر آشفتگی ذهنی رییس جمهوری فرانسه است که به جای پرداختن به چرایی گرایش برخی از افراد – به ویژه جوانان – به پیوستن به گروه های تروریستی و کوشش در از بین بردن علل آن، راه چاره را در پاک کردن صورت مسئله و لغو تابعیت آنان می بیند! 

صحبت از "صورت مسئله" شد، شاید با مدد گیری از کتاب حساب سال سوم- چهارم ابتدایی بتوان موضوع را روشن تر کرد.  فرض کنید در یک مسئله حساب به شرح زیر از دانش آموزان خواسته شود: «پرتقال فروشی یک صندوق 100 عددی پرتقال به قیمت 100 تومان خرید و هر پرتقال را به قیمت 2 تومان فروخت.  تعیین کنید با پول به دست آورده چند کیلو سیب می تواند بخرد؟»! 

هر دانش آموز سال سوم- چهارم ابتدایی با ضریب هوشی متوسط پاسخ می دهد که صورت این مسئله غلط است و قابل حل کردن نیست زیرا در آن بهای سیب مشخص نشده است. نهایت شوربختی و دلیل عمدهء آشفتگی دنیا این است که بسیاری از نخبه ها و نابغه هایی که بر آن حکم می رانند، به اندازهء آن دانش آموز 10-12 ساله هوش و درایت ندارند.  این را من نمی گویم، گفتهء یکی از نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا است که می گوید: عقل جان کری – وزیر امور خارجه و طراح و مجری سیاست خارجی بزرگ ترین ابرقدرت دنیا – به اندازه یک کودک 12 ساله است.  می توان به این گفته افزود که او از رییس خود عقل و عزم بیشتری دارد! 

این نخبگان و نابغه های هوشمندی که امروز بر دنیا حکم می رانند، برای حل مسئلهء یاد شده در بالا رویکردی متفاوت با دانش آموز 10-12 ساله با ضریب هوشی متوسط دارند. یکی می گوید: عمل پرتقال فروش سد معبر، تخلف صنفی و درخور مجازات است، باید او را دستگیر نمود و پولی را که دارد ضبط کرد! دیگری می گوید بدون نظر اتحادیهء فروشندگان میوه نمی توان دراین مورد اقدام کرد! نظر سومی این است که کسی که امروز پرتقال فروخته نمی تواند فردا بدون کسب مجوز سیب بفروشد! چهارمی می گوید دراین میان تکلیف مالیات دولت که پرداخت نشده چه می شود؟! و... و در هیاهوی بر پا شده اصل موضوع که غلط بودن صورت مسئله است گم می شود. 

گزارشی که در ماه ژانویهء سال جاری در تارنمای رادیوی صدای آلمان (دویچه وله) منتشر شد، ضمن اعلام این که بی عدالتی اجتماعی رشد نگران کننده ای یافته است می گوید: «به گزارش موسسهء "آکسفام شکاف میان ثروتمندان و تنگدستان بیش از پیش افزایش یافته است. درآمد روزانهء یک میلیارد نفر یک دلار و 25 سنت است، در حالی که دارایی 80 ثروتمند برتر دنیا به اندازهء دارایی تمام تنگدستان جهان است». 

بر اساس این گزارش، تا سال 2016: «یک درصد از جمعیت جهان نیمی از ثروت جهانی را در اختیار خواهد داشت».  آمار این موسسه نشان می دهد که: «دارایی های 80 ثروتمند برتر جهان در فاصلهء بین سال های 2009 تا 2014 دو برابر شده است. به این ترتیب، دست کم 48 درصد ثروت جهانی متعلق به این افراد است. حدود 46 درصد از 52 درصد باقی مانده هم در دست 20 درصد از جمعیت جهان است» و، با این حساب، 80 درصد جمعیت جهان، یعنی بیش از پنج میلیارد و ششصد میلیون تن، تنها 6 درصد از ثروت دنیا را در اختیار دارند. 

در همین مطلب "دویچه وله" آمده است که: «بر اساس گزارشی که 3 سازمان وابسته به سازمان ملل در تابستان سال 2014 انتشار دادند، در سراسر جهان حدود 805 میلیون تن از گرسنگی رنج می برند». 

لطفاً کسی نپرسد که چه ربطی دارد؟!... چه ربطی ندارد؟!  در دنیایی این چنین لبریز از بی عدالتی اجتماعی، آیا جای تعجب است که داعش به آسانی نیروهای جوان سرخورده، ناامید و بی آینده را جلب و جذب کند؟!  

تا زمانی که غلط بودن صورت مسئله تصحیح نشود، نه تنها حل آن امکان پذیر نخواهد بود، که سردرگمی و آشفتگی روز به روز نیز دامنهء گسترده تری خواهد یافت. 15 سال پیش، در پی حملات تروریستی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک، در 11 سپتامبر 2001، بی توجهی به صورت مسئله و لشکر کشی عجولانه و بی خردانه به افغانستان و عراق، القاعده را، که در آن زمان سازمانی کوچک و مهمان طالبان حاکم بر افغانستان بود، چنان گسترش داد که امروز به ده ها سازمان و گروه مانند داعش، جبهه النصره، انصار بیت المقدس، بوکو حرام و... تبدیل شده و، از سوی دیگر، گروه های دست نشانده ای چون حزب الله لبنان و حماس ـ که از حکومت پلید آخوندی مواجب می گیرند ـ با بر پا کردن جنگ شیعه و سنی تنها حکم ابزارهایی را دارند که هر روز بر شمار و توانایی شان برای جذب نیروهای جوان و تازه نفس افزوده می شود. 

آیا تجربهء هولناک و پرتلفات 15 سال گذشته کافی نیست تا نخبه ها و نابغه های زمامدار و حاکم بر دنیا دریابند که اشکال کار از غلط بودن صورت مسئله است و اعلان جنگ یا کنار نشستن و تماشا کردن راه به جایی نخواهد برد؟!

آیا زمان آن نرسیده که گماشتگان سرمایه سالاری حاکم بر دنیا به جای ارائهء راه حل های مسخره ای چون اعلان جنگ، لغو تابعیت، یا پاپس کشیدن و مسئولیت گریزی، به خود آیند، به غلط بودن صورت مسئله پی ببرند و در برابر رویداد هایی چون حملات هولناک تروریستی پاریس از خود بپرسند: چرا؟!

27 آبان 1394

بازگشت به خانه