تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 آذر ماه 1394 ـ  30 ماه نوامبر 2015

تُف سربالای غرب

بهمن زاهدی

دیر زمانی است که غرب، برای به دست آوردن و کنترل قیمت مواد اولیه تولیدات خود، کشورهای دارای منابع زیرزمینی را در نوعی خلاء سیاسی قرار داده. از کشور شیلی در دههء هفتاد به خاطر داشتن بزرگ‌ترین معدن مس در جهان گرفته، تا مرکز افریقا برای بهره‌برداری از معادن فلزات کمیاب، و همچنین خاورمیانه به خاطر معادن نفت و گاز، هيچ کدام از گزند سازمان‌های جاسوسی غرب در امان نبوده‌اند. کودتای نظامی، انقلاب‌های فرمایشی و حتی جنگ‌های داخلی در مناطق مختلف، تماماً زیر نظر یا حمایت سازمان‌ های جاسوسی غرب به ثمر رسیده‌اند و بیشتر به جابجایی مهره‌های سیاسی شباهت داشته‌اند تا انقلاب‌ها و تحولات مردمی.

این سیاست تا اواخر قرن بیستم توانسته بود بازدهی خوبی به غرب برساند ولی با آغاز انقلاب ارتباطات و پیدایش اینترنت سطح آگاهی مردم عادی در جهان آن‌چنان پیشرفت کرد که دیگر هیچ سازمان جاسوسی نمی‌تواند ردپای خود را در ناآرامی‌های کشورهای صاحب منابع زیرزمینی پاک کند.

با پایان یافتن جنگ سرد و جهان دوقطبی وابسته به آن، دیگر هیچ دولتی نمی‌توانست در زیر سایهء غرب و یا شرقِ سابق در امنیت و رفاه اجتماعی نسبی برخوردار بماند. شرکت‌های چندملیتی با دستگاه‌ های لابی‌گری و سازمان ‌یافتهء خود در وهلهء اول تعیین‌ کنندهء سیاست خارجی غرب شدند و در مراحل بعدی حتی سیاست ‌های داخلی کشورهای اروپایی و امریکا را به بازیچه‌ای برای درآمدهای نجومی خود درآوردند. بحران بازارهای بورس در سال دو هزار و بحران بانک‌ها در سال دو هزار و هشت نشان‌ دهندهء بی ‌لیاقتیِ دولتمردان غربی و سقوط دموکراسی تا مرزهای خاکستری بی‌برنامگی و روزمرگی سیاست هستند. این بی‌سرانجامی در سیاست زمانی به اوج خود رسید که گروه‌های اسلامی و تروریستیِ پرورش ‌یافته غرب در خاورمیانه دیگر زیر کنترل سازمان‌های جاسوسی آن بازدهی اولیه برای کنترل قیمت نفت را، که هدف اصلی غرب بود، دنبال نکرده و به‌سودای جهانی کردن اسلام و از بین بردن اسرائیل برآمدند!

از سوی دیگر، شهروندان کشورهای که زیر سلطهء دیکتاتورهای وابسته به غرب به ستوه آمده‌اند راه‌ حلی به‌جز مهاجرات به اروپا و امریکا در پیش روی خود نمی‌بینند. از این‌جهت غرب به فکر جذب مغزهای فراری برآمد ولی تمامی مهاجران که به‌سوی غرب درحرکت‌اند تحصیل‌کرده نیستند، فشارهای اجتماعی و جنگ‌های داخلی تمامی اقشار جامعه را وادار به مهاجرت کرده‌اند.

در کنار این‌گونه مهاجران افرادی هم در غرب پرورش یافتند که هم‌ اکنون به‌عنوان لابی‌گر در مراکز سیاست‌ گذاری غرب به فعالیت مشغول شده‌اند.

مبارزهء امروز ما برای رسیدن به لیبرال دموکراسی چند جانبه شده، هم باید با دیکتاتورهای کشورمان مبارزه کنیم، هم با لابی‌ گرانی که از نظر منابع مالی تأمین‌ شده هستند، هم با رسانه‌ های همگانی که زیر نظر کمپانی‌های چند ملیتی، سازمان ‌های جاسوسی و "متخصصان خود نامیده آن رسانه‌ها فعالیت شبانه‌ روزی می‌کنند، و هم با دولتمردانی که تنها به فکر انتخاب دوبارهء خود هستند. بدین گونه است که بسیاری از شهروندان آگاه به سیاست روز با ناامیدی مطلق به آیندهء کشورهای خود می‌نگرند. ناامیدی به آینده تنها در ایران رایج نیست بلکه تمامی کشورهای دیکتاتور زده در انتظار تغییر سیاست در غرب هستند. جهان دوقطبیِ بعد از جنگ جهانی دوم، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری، به دنبال هویتی جدید می‌گردد که دیگر سیاه ‌و سفید نیست و می‌تواند رنگین ‌کمانی بشود ولی در حال حاضر تنها خاکستری ‌رنگ است.

هم‌اکنون تنها سه عامل اصلی شهروندان غربی را به خود مشغول کرده است که می‌توانند در دراز مدت به نفع شهروندان کشورهای دیکتاتور زده جهان گردند. عامل اول فعالیت تروریست‌های اسلامی در اروپا و امریکاست. عامل دوم هجوم مهاجران به غرب است. عامل سوم شرکت‌ های چندملیتی هستند که دیگر به شهروندان کشورهای غربی هم رحمی نمی‌کنند (برملا شدن دروغ‌ گویی ماشین‌ سازی فولکس در آلمان، ورشکستگی فروشگاه ‌های کوچک و بزرگ به علت رقابت‌ های نابرابر در مقابل فروشگاه ‌های اینترنتی، افزایش فقر و تمرکز ثروت در دست دو درصد از جامعه و از میان رفتن تدريجیِ طبقهء متوسط در غرب).

این سه عامل، که از فرآورده‌های سیاست‌های اشتباه دولتمردان غربی طی چهل سال گذشته هستند، توانسته‌اند در کوتاه‌ مدت نظرگاه‌ های شهروندان غرب را به خود جلب کنند. نشان دادن همبستگی شهروندان غربی به وضعیت اسف‌بار خاورمیانه و دیگر جوامع زیر فشار در جهان، این امید را به انسان ‌های لیبرال دموکرات می‌دهد که آینده می‌بایستی بهتر از گذشته برنامه ریزی شود.

از این ‌روی است که می‌توان گفت: تُف سربالای غرب بالاخره چهرهء سیاست امروزی غرب را تغییر خواهد داد، زیرا شهروندان غرب دیگر نه امنیتی دارند و نه آزادی نسبی که تاکنون داشته‌اند.

با آگاهی‌هائی که انقلاب ارتباطات به همراه خود آورده، دیگر هیچ رازی در هیچ گوشهء جهان پنهان نخواهد ماند. طبقهء متوسط اروپا و امریکا چالشی را در پیش روی خود می‌بینند که سرنوشت اش به آن پیوند خورده است. اگرچه نمی‌توان پیش‌بینی کرد که در چه زمان واکنشی از سوی طبقهء متوسط در غرب به وجود خواهد آمد اما می‌توان به آن واکنش شهروندی امید بست، چون آینده را طبقهء متوسط جوامع خواهند ساخت، زچرا که تاکنون هم این‌چنین بوده است.

بازگشت به خانه