تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

27 مهر ماه 1394 ـ  19 ماه اکتبر 2015

توانایی های ملت مان را باورکنیم

هوشنگ کردستانی

«تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن»

 شفیعی کدکنی 

       جناح‌های قدرت در حاکمیت اسلامی ضمن آنکه برای رسیدن به رأس هرم قدرت و سوء استفاده‌ های کلان مالی با هم در رقابت اند در جهت بقای نظام و سرکوب و کشتار ملی گرایان و آزاداندیشان با یکدیگر دیدگاه‌ های مشترک دارند.

       سوء استفاده های مالی و چپاول سرمایه‌ های ملی و انتقال آن‌ها به خارج از کشور، نشانگر ترس و بیم از آیندهء تاریکی است که در انتظارشان می باشد. آن‌ها می پندارند با سرکوب جنبش آزادیخواهی و از میان برداشتن آزادیخواهان می توان از وقوع یک قیام مردمی جلوگیری کرد و آگاهند که استبداد مذهبی به حکم تاریخ دیر یا زود سقوط خواهد کرد.

       ترس فزاینده از شکل گیری یک همبستگی ملی و امکان وقوع خیزشی سراسری باعث اتخاذ سیاست‌های متفاوتی میان جناح های قدرت شده است.   

       بخشی از آن‌ها  بقای نظام را در وابستگی و کسب پشتیبانی از غرب می دانند و برخی دیگر رویارویی با غرب و رفتن به دامان قدرت های شرق- روسیه و چین- را.

       گروه نخست عنوان می‌کنند که نزدیکی به غرب و باز گذاردن دست شرکت‌های چند ملیتی برای سرمایه‌ گذاری در ایران، آیندهء نظام را تضمین خواهد کرد. به پندار آن‌ها  قدرت‌های غربی اساساً با حکومت های مذهبی از جمله نظام ولایت فقیه مخالفتی ندارند و تنش‌های پدید آمده در گذشته را به دلیل برخی تندروی‌هایی می‌دانند که  با سیاست‌های راه بردی آن‌ها در منطقه  مغایرت دارد. 

       از آن جا که غرب با حکومت‌های معتدل مذهبی که مانع شکل گیری جنبش‌های ملی آزادیخواهانه گردد مخالفتی ندارد و نیز از آن جا که نتیجهء بازی با برگ اسلام اکنون باعث پدیدار شدن بنیادگرایی در منطقه شده و منافع آن‌ها و نیز امنیت منطقه و جهان را تهدید می‌کند که ناگزیر باید متوقف گردد، جناح‌های موافق نزدیکی به غرب، این تغییر گرایش را برای بقای نظام و حفظ قدرت خود مثبت ارزیابی می‌کنند.

       واژگونهء آن، گروه‌های مخالف می‌پندارند نزدیکی به غرب به سود گروه های معروف به اصلاح ‌طلب خواهد شد و خواهند توانست پس از مرگ خامنه ای آن ها را از جایگاه قدرت کنونی شان  دور سازند. در حقیقت مبارزهء کسب قدرت پس از خامنه ای از هم اکنون میان جناح های درون حاکمیت آغاز شده است.

       نگرانی همهء این جناح‌ها بیشتر از امکان وقوع یک خیزش مردمی است. برای جلوگیری از آن سعی دارند این توهم را پدید آورند که در صورت سقوط جمهوری اسلامی، تمامیت ارضی کشور در خطر خواهد افتاد. برای تأثیر گذاری بیشتر، با اتخاذ سیاست های نادرست و اِعمال خشونت های بی دلیل نسبت به مردم استان‌های مرزی به این  توهم و نگرانی ها دامن می زنند. همچنین خطر حملهء نظامی آمریکا را بزرگ جلوه می دهند و گهگاه اقدام به عملیاتی تحریک آمیز برای ایجاد درگیری می کنند.

       گرچه اوباما بارها گفته که گزینه نظامی روی میز است ولی  با توجه به موقعیت جغرافیایی و نیروی انسانی ایران امکان یک درگیری نظامی یا حمله هوائی به ایران بسیار ضعیف می باشد و خطرها و پی آمدهای آن قابل پیش بینی و ارزیابی نیست.

       امضاء توافق نامهء اتمی با «پنج بعلاوه یک» نه به دلیل ترس از یک حملهء نظامی بلکه وحشت از امکان وقوع یک قیام سراسری  به دلیل نابسامانی های اقتصادی بود.

       متأسفانه برخی از مدعیان آزادیخواهی به راحتی در دام این بازی ها افتاده و اعلام می کنند که در صورت خطر تجزیه و یا حملهء نظامی به ایران، پشت سر نظام قرار خواهند گرفت و توجه ندارند که وجود و بقای استبداد مذهبی است که خطر تجزیه را که خواست دشمنان ماست ، پدید آورده و می‌تواند آتش یک جنگ تحملی را شعله ور سازد.

       روشن نیست کسانی که می خواهند برای جلوگیری از خطر تجزیه پشت سر نظام قرار گیرند و یا برای حفظ هر وجب از خاک ایران با دشمنان خارجی بجنگند، چه تضمینی از دشمن داخلی خواهند گرفت که دست کم تا پایان نبرد، اقدامی برای از میان برداشتن شان صورت نگیرد. چنانچه به توافق تاریخی میان مائو رهبر حزب کمونیست چین و ژنرالیسم چیان‌کای‌چک رئیس جمهور آن کشور در دوران جنگ دوم نظر کنند، باید بدانند که این توافق در دوران جنگ و اشغال چین، برای بیرون راندن ژاپنی ها بوجود آمده بود و دو طرف در سرزمین های زیر حاکمیت خود با دشمن می جنگیدند. از جمله مفاد توافق این بود که  تا پایان جنگ حق حمله به نیروهای یک‌دیگر را ندارند.

       به تازگی برخی از کسانی که دعوی ملی گرایی دارند، شاید به دلیل طولانی شدن سال های مبارزه به این نتیجه نادرست رسیده اند که سردمداران نظام را اندرز دهند و یادآور شوند که در صورت پذیرفته شدن پیشنهادهایشان، ملی گرایان در انتخابات شرکت خواهند کرد - و لابد به نامزدهای اصلاح‌ طلبان رأی خواهند داد!- چون هیچکس غیر از وابستگان به جناح‌ها حق نامزد شدن در انتخابات را ندارد. این افراد رابطهء قدرت و سیاست را در نیافته اند و نمی دانند در سیاست حرف اول را قدرت می‌زند نه پند و اندرز. آنان می‌پندارند پند و اندرز دادن و اثبات ارادات می‌تواند کارگشا بوده باشد؛ اشتباهی که برخی از یاران و پیروان مصدق در سال  57 مرتکب شدند- همچنین غافلند که پیکار آزادیخواهانه ملت ایران را نمی توان با این ساده اندیشی‌های به دور از خردِ سیاسی و آگاهی مبارزاتی یکبار دیگر به مسیر اشتباه کشاند. توجه داشته باشیم نهضت آزادی خواهانه و ملی گرایانه ملت ایران از حقانیت برخوردار است، اما آنچه کم دارد قدرت است.

       به همانگونه که قدرت حقانیت نمی‌آورد، حقانیت نیز بدون تلاش و فداکاری مردان دلاور و شیرزنان این مرزم و بوم به قدرت دست نمی‌یابد. به جای اندرز دادن به سردمداران نظام بکوشیم با آگاهی دادن و سازماندهی مردم، حقانیت را با قدرت همراه کنیم.

       یکی از شگردهای مشترک جناح‌های حاکمیت برپایی خیمه شب بازی انتخابات و کشاندن هر چه بیشتر مردم به پای صندوق های رأی گیری است تا نشان دهند که نظام ولایت فقیه مورد قبول و تأیید اکثریت مردم ایران می‌باشد. در صورت تحریم نیز صندوق‌ها رای گیری را خودشان پر می کنند و تأیید درستی برگزاری انتخابات را از اپوزیسیون وابسته که در خارج از کشور بوجود آورده اند، می گیرند.

       از سوی دیگر، گروه‌های چپ وابسته به جناح‌های داخلی حتی برخی از مارکس گرایان ناوابسته، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق و ادعا می‌کنند همانگونه که در ونزوئلا مردم با حضور در انتخابات چاوز را به ریاست جمهوری رساندند، چرا ما نتوانیم!

       گویا نمی‌دانند که در ونزوئلا آرای مردم خوانده می‌شد و به حساب می‌آمد در صورتی که در جمهوری اسلامی بنا بر اعتراف ‌های کار بدستان و مسئولان، صندوق ‌های آراء را خودشان پر می‌کنند. چاوز در اثر مبارزات ضد استعماری خود در درازای زمان شناخته شده و مورد قبول مردم ونزوئلا بود و حق نامزد شدن و انتخاب شدن را هم داشت.

       در ایران، درصد بالایی از مردم قانون اساسی جمهوری اسلامی را که اجازه نمی ‌دهد شخصیت‌ های سیاسی مورد قبول جامعه خود را مطرح یا نامزد انتخابات شوند، قبول ندارند و به همین دلیل کاربدستان جمهوری اسلامی حاضر به برگزاری یک همه پرسی آزاد پیرامون رد یا قبول نظام نیستند.

       این مدعیان آزادی‌خواهی با پیشنهادهای خود دانسته یا نادانسته بر موجودیت نظام مُهر تأیید می‌زنند.

 

       چندی پیش نویسندهء محترم کتاب‌های «کودتا و انقلاب» و «ایران بین دو انقلاب» در مصاحبه‌ای با یکی از نشریات داخلی به پیشرفت‌های چشمگیر و اصلاحات صورت گرفته در جمهوری اسلامی اشاره کرد بود. او در دفاع از مصاحبهء خود عنوان کرد که چون ممکن است آمریکا به دلیل وضعیت نابسامان داخلی و نارضایتی عمومی به ایران حملهء نظامی کند، برای پیش گیری از چنین رویدادی این حرف‌ها را زده‌ام! این نویسندهء محترم تصور می‌کند که تصمیم گیرندگان پشت پرده سیاست خارجی آمریکا برنامه های جنگ طلبانهء خود را بر مبنای گفته ‌های امثال ایشان تعیین می‌کنند و ساده دلانه باور دارد که آن مقام‌ها مصاحبه ‌های ایشان را با یک نشریه داخلی به دقت می خوانند و سپس اقدام می کند.

      

       ایرانی در هر وضعیت سخت و دشوار تاریخی هدف رسیدن به مردم سالاری را فراموش نمی کند و بارها آن را در رویدادهای معاصر نشان داده اند.

       در انقلاب مشروطه هنگامی که محمد علی شاه بوسیله لیاخوف روسی مجلس شورای ملی را به توپ بست و مشروطه خواهان را به بند کشید و اعدام کرد، «باور مردم به توانستن» بود که بار دیگر مشروطه را به ایران باز گرداند.

       پس از آن انگلستان با دسیسه‌ها و توطئه‌های سیاسی، ایران را به دو منطقهء نفوذ روس و انگلیس تقسیم کرد که اين نقشه به دنبال انقلاب روسیه نقش بر آب شد.

       پس از گذشت چند سال، انگلستان بار دیگر تلاش کرد با بستن قرارداد ننگین 1919 مانع پیشرفت نظام نوپای مشروطه و استقرار دموکراسی در ایران شود. متأسفانه در این مقطع تاریخی وطن فروشانی همچون وثوق الدوله- نخست وزیر- و نصرت الدوله- وزیر خارجه- و چند تن دیگر بودند که در مقابل دریافت مبلغی ناچیز حاضر شدند وطن و منافع ملی را فدای خواست‌های استعمارگران سازند. این سیاست استعماری به دلیل ایستادگی مردم و رهبران ملی و عدم تأیید احمد شاه در عمل ناکام ماند و به دست فراموشی سپرده شد.

       دولت استعمارگر انگلستان برای پایان دادن به نظام مشروطه که می توانست آرام ولی پیگیر دستآوردهای بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به ارمغان آورد و ایران را به جادهء ترقی رهنمود شود و عقب ماندگی های گذشته را جبران نماید، با انجام کودتای سوم اسفند سال 1299 مانع و سد راه پیشرفت آن گردید و استبداد نظامی را جایگزین نظام مشروطه کرد.

       در رویداد ملی شدن صنعت نفت مصدق «باور به توانستن» را بار دیگر در مردم پدید آورد که سبب طرد استعمار و کوتاه کردن دست استعمارگران در امور سیاسی و اقتصادی ایران شد و نظام مردم سالار از طریق انتخابات آزاد بنیان نهاد.

       دولت‌های انگلستان و آمریکا برای کنترل صنعت نفت و جلوگیری از روند دموکراسی در ایران- چنانچه ادامه می‌یافت منطقه را متحول می‌کرد- با دست یازیدن به کودتای نظامی 28 مرداد سال 1332، ملت ایران را از رسیدن به آزادی و استقلال و نیز کنترل به منابع نفت خود باز داشتند. آن‌ها گر چه برای موفقیت کودتا نه تنها از نظامیان اخراج شده و عوامل خود فروخته داخلی و برخی از روحانیان درباری سود بردند ولی عامل بزرگ این شکست تاریخی تفرقه و نفاق پدید آمده درون نهضت بود. برخی جدا شدند و آشکارا با مصدق به دشمنی پرداختند. 

       پس از بیست و پنج سال سلطهء خودکامگی و سرکوب و آزار و اعدام آزادیخواهان بار دیگر اعتماد به نفس و باور به توانستن که در نسل جوان کشور پدیدار شد، شکل‌گیری نهضت آزادیخواهانه‌ای را نوید می‌داد که توانایی تحقق بخشیدن به خواست‌های تاریخی آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی را دارد. استعمار اما توانست با تغییر جهت دادن مسیر نهضت آزادی‌خواهی به انقلاب اسلامی و در نهایت استقرار استبداد مذهبی مانع شکوفایی آن شود. گرچه یکی از هدف‌های برپایی نظام مذهبی، فروپاشی روسیه شوروی آن روز بود ولی آتشی در منطقه برافروختند که خود نیز از مهار کردن اش باز مانده اند.

     متأسفانه برخی از یاران مصدق و آزادیخواهان نیز دچار اشتباه شدند و نتوانستند ماهیت جریانی را که می‌رفت در ایران قدرت را به دست گیرد، به درستی تشخیص دهند و به هنگام از موقعیت پدید آمده پس از کاهش قدرت شاه استفاده کنند و مانع شکل گیری استبداد مذهبی گردند.

       از آن دردناک تر، سازمان و شخصیت های سیاسی نه تنها برای جلوگیری احتمالی از خودکامگی خمینی، ائتلافی میان خود بوجود نیاوردند بلکه به جنایت های هولناکی که خمینی و روحانیان پس از رسیدن به قدرت مرتکب شدند، نه اعتراض کردند و نه اقدام به  کناره گیری. در نتیجه، نهضت آزادیخواهانی که می‌رفت که پس از بیست و پنج سال تسلط استبداد سلطنتی به مردم سالاری ختم شود، به استبدادی شدیدتر و سروکوبگرانه تبدیل شد.

       برخی از مدعیان آزادیخواهی نیز در وضعیت کنونی به همان راهی می‌روند که برخی از آزادیخواهان در سال 57 رفتند و به نتیجه نرسید. به گفته ناصر خسرو «از ماست که بر ماست».

       استعمارگران - کهن یا نو - برای رسیدن به منافع اقتصادی و نابودی آیندهء ملت‌ها آگاهانه از اشتباه ‌های جبران ناپذیر شخصیت‌های سیاسی سوء استفاده می‌کنند. بی‌جهت نیست که گفته‌اند «ملتی که تاریخ خود را نداند ناگزیر به تکرار آن است» و چه بسا تکراری دردناک تر.

       خوشبختانه ترفندهای سی و هفت ساله گذشته و تبلیغات نفاق افکنانه گسترده برای باز دارندگی یک همبستگی ملی در راستای رسیدن به مردم سالاری به نتیجه نرسیده و نتوانسته مردم را از هدف اصلی که رسیدن به آزادی واستقرارمردم‌سالاری‌ ست، دور سازد.

       نسل جوان کشور، باور به توانستن را خود باز یافته است. باید آن را درک کرد، به آن دل بست و به آینده‌یِ بهترِ ایران امیدوار بود.

     تردید نیست هنگامی که خطر تهدیدهای خارجی و منطقه‌ای از میان برود، عمر استبداد مذهبی نیز پایان خواهد یافت.

       ملی گرایان، آزادیخواهان و مارکس گرایان ناامید از پیروزی های ملی، بزودی مشاهد خواهند کرد که نسل کنونی ایران «ناشدنی ‌ها» را «شدنی» خواهد نمود.

       توانایی های جوانان مان را باورکنیم و به آینده سرفراز ایران امیدوار باشیم.

بازگشت به خانه