تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تعريض سایت انقلاب اسلامی در هجرت در مورد اين مقاله
چرا برژینسکی بی سر و صدا دنبال بهشتی بود؟
کامبیز فتاحی
تازه چهار روز از کشته شدن محمد بهشتی و ده ها همفکرش در بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی میگذشت که آیت الله خمینی فرزندان و همسران قربانیان را در حسینیهء جماران جمع کرد تا به آنها تسلیت بگوید و برای ملت نطقی ایراد کند.
رهبر ایران در سخنرانی بامداد پنجشنبه 11 تیر 1360، آمریکا و «تفالههای آمریکا»، را عامل ترور آقای بهشتی و هم حزبیهایش اعلام کرد و گفت: «امروز همهء ملت باید سازمان اطلاعات باشد.» او افزود: «ما نباید فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم. ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا، این تفالههایی که قالب زدند خودشان رو، ما غفلت کردیم. الان هم هستند... ننشینید که باز یک جایی را آتش بزنند.»
بازماندگان قربانیان هم - لباس سیاه بر تن و گل سرخ در دست - شعار میدادند: «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه.»
این عزاداران - برخلاف آیت الله خمینی که اسناد تماس های آقای بهشتی با سفارت آمریکا را دیده بود - به احتمال قوی خبر نداشتند که بهشتی از چه جایگاه مهمی در نزد دولت آمریکا برخوردار بوده و واشنگتن در تلاشهای محرمانه برای مذاکره با حکومت، تا چه حد روی این مغز متفکر جمهوری اسلامی حساب میکرده است.
از نظر آمریکا، ایران «پر از بهشتی» هم نبود؛ در نظام نوپای جمهوری اسلامی فقط یک محمد بهشتی وجود داشت؛ همان روحانی تحصیل کرده، دنیا دیده و بسیار با نفوذ در حلقهء قدرت آیت الله خمینی که برخلاف چپهای تندرو و مذهبیون افراطی، گفتگوهای بیسر و صدا با «امپریالیسم جهانی» را خیانت به آرمانهای انقلاب نمیدانست.
به خاطر این ویژگیهای منحصر به فرد بود که حتی بعد از گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران، دولتمردان آمریکا در بالاترین سطوح به تلاش برای تماس با او ادامه دادند و از هر طریق ممکن برایش پیام فرستادند.
برژینسکی به دنبال بهشتی
گفتگوهای پشت پردهء اولین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی با آمریکاییها همواره یکی از زوایای تاریک تاریخ انقلاب بوده، اما با انتشار اسناد محرمانهء دولت آمریکا این زاویه تاریک کم کم در حال روشنتر شدن است.
بنا بر یک گزارش فوق سری وزارت خارجه آمریکا که اخیراً از حالت طبقه بندی خارج شده و محتوایش برای اولین بار در این مقاله بیان میشود، در اواخر دی 1358 (ژانویه 1980)، زیبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهوری آمریکا، از دولت الجزایر میخواهد که به عنوان رابط برای تماس با بهشتی به واشنگتن کمک کند.
حدود دو ماه از اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط جوانان رادیکالی که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» نام نهاده بودند میگذشت و کارتر با وجود قطع روابط دیپلماتیک با ایران، سخت در تلاش بود که برای خروج از بحران و آزادی گروگانها راهی پیدا کند.
حالا معلوم شده یکی از راههایی که به ذهن مشاور امنیت ملی او خطور کرده، مذاکره مستقیم با شاگرد پرنفوذ آیت الله خمینی، محمد بهشتی، بوده است.
آمریکا برای نزدیک شدن به آقای بهشتی - که برخلاف روحانیان دیگر سابقهء زندگی در آلمان را داشت و زبان انگلیسی را هم دست و پا شکسته صحبت میکرد - دلایل خودش را داشت.
همان طور که پیشتر، در مقالهء «مقامات آمریکایی از دیدارهای محرمانه با بهشتی میگویند» توضیح داده شده، بهشتی از معدود روحانیان متحد آیت الله خمینی بود که در روزهای بحرانی انقلاب 57 و ماهها پس از تأسیس جمهوری اسلامی، بی سر و صدا با مقامات سفارت آمریکا و فرستادگان واشنگتن، دیدار و گفتگو میکرد، بنابراین آمریکاییها با او آشنایی قبلی داشتند.
اما شاید مهمتر از مراودات سابق، افزایش قدرت محمد بهشتی و متحدان اش در پی سقوط دولت میانه روی مهدی بازرگان باشد و اینکه واشنگتن همواره دبیرکل حزب جمهوری اسلامی را شخصیتی واقع بین و در عمل مرد شمارهء دو حکومت میدانست.
با کنار رفتن دولت موقت، ادارهء امور اجرایی کشور به دست شورای انقلاب افتاده بود، نهادی که بنا بر ارزیابی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، محمد بهشتی پرنفوذترین عضو آن به حساب میآمد.
یک روز بعد از گروگان گیری، سیا در گزارش خود به کاخ سفید دربارهء بهشتی نوشته بود: «مقامات آمریکایی که او را از نزدیک دیدهاند میگویند از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردار است. او (بهشتی)، در برابر گروه های سیاسی، مذاکره کنندهء سرسختی بوده ولی در مقایسه با خمینی بیشتر حاضر به مصالحه است.»
چنین ارزیابیهایی بود که باعث شد شخصی مانند برژینسکی - که در ایران به خصومت شدید با انقلاب شهرت یافته بود - از دولت الجزایر برای ایجاد کانالی محرمانه به محمد بهشتی کمک بخواهد.
هراس الجزایر
درخواست برژینسکی را الریک هاینس، سفیر وقت آمریکا در الجزایر روز 23 دی 1358 (13 ژانویه 1980) با محمد صدیق بن یحیى، وزیر خارجه الجزایر مطرح کرد ولی از وی جواب رد گرفت.
آقای هاینس سال هاست که بازنشسته شده است و در ایالت فلوریدا زندگی میکند.
او به بیبی سی فارسی میگوید مقامات الجزایری «ابداً نمیخواستند دست به اقدامی بزنند که اعتبارشان نزد رژیم خمینی خدشه دار شود.»
بنا بر سند منتشر شده، وزیر خارجه الجزایر به سفیر آمریکا میگوید فقط از طریق صادق قطبزاده، وزیر خارجه «بیقدرت» ایران، به جمهوری اسلامی دسترسی دارد و به همین علت تماس مستقیم با محمد بهشتی را اقدامی مناسب و امکان پذیر نمیداند.
بن یحیى همچنین به واشنگتن پیام داد حتی اگر تماس با آقای بهشتی محقق شود، خطر برملا شدنش زیاد است و میتواند نفوذ و اعتبار الجزایر را در ایران از بین ببرد.
دو ماه قبل از آن، آقایان بازرگان، یزدی (وزیر خارجه) و چمران (وزیر دفاع)، در الجزایر با هیات آمریکایی به سرپرستی برژینسکی دیدار و گفتگو کرده بودند. درز خبر «دیدار مخفیانهء لیبرالها» با برژینسکی، در حالی که آمریکا تازه به شاه برای درمان سرطان اجازه ورود داده بود، با واکنش تندروها مواجه شد؛ سه روز بعد «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» ابتکار عمل را در دست گرفتند و با «اشغال انقلابی جاسوسخانه آمریکا»، فصل تازهای در تاریخ روابط پر فراز و نشیب ایران و ایالات متحده رقم زدند.
افشاگریهای پیروان «خط امام» علیه «خط سازش»، و چهرههای سیاسیای که با سفارت در تماس بودند، آن طور که خود سالها بعد اذعان کردند، بنا بر صلاحدید آیت الله خمینی شامل حال دبیرکل حزب جمهوری اسلامی نشد.
در فضای چپی و متشنج آن زمان اگر اسنادی که در آن آمده بود که ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، با محمد بهشتی دیدار داشته و درِ دفتر کار آقای بهشتی در ساختمان سابق مجلس سنا به روی کارکنان «جاسوسخانه» باز بوده، میتوانست هزینهء سیاسی سنگینی برای هیات حاکمه داشته باشد.
«از آنتونی کوئین تا سیاستمداری حیله گر»
بنا بر اسناد تازه منتشر شدهء وزارت خارجه آمریکا، حدود یک هفته قبل از آنکه برژینسکی برای تماس با بهشتی به الجزایر متوسل شود، والتر ماندیل، معاون رئیس جمهوری آمریکا، نیز از وزارت خارجه خواسته بود خلاصهای از شرح حال و سوابق آقای بهشتی را برای او آماده کند.
گزارش شرح حال بهشتی در روز 15 دی ماه 1358 (پنجم ژانویه 1980) توسط بازوی اطلاعاتی وزارت خارجه آمریکا (ادارهء اطلاعات و تحقیقات) برای ارائه به معاون رئیس جمهوری آماده شده بود.
این گزارش یک صفحهای حاوی خلاصهای از مراودات پیشین آقای بهشتی با مقامات آمریکایی است و دیدگاه آنان نسبت به وی را روشن میکند:
«بهشتی تقریباً 50 ساله به نظر میرسد. او به شیخ بزرگ یک خاندان شباهت دارد یا، آن طور که سفیر کانادا توصیفش میکند، شبیه آنتونی کوئینی است که 15 سال جوانتر باشد. حالت باوقار و با ابهتی دارد ولی به راحتی لبخند میزند و برخورد دوستانهای از خودش نشان میدهد.»
«تقریباً همهء ایرانیهایی که سفارت (آمریکا) با آنها تماس دارد او را سیاستمداری حیله گر و فرصت طلب توصیف میکنند.»
«بهشتی حداقل پنج سال به عنوان مشاور مذهبی دانشجویان ایرانی در هامبورگ زندگی کرده است. (به همین خاطر شایعاتی وجود دارد که در آن دوران از ساواک پول میگرفته. ما به صحت این حرف تردید داریم)».
«بهشتی به زبان آلمانی مسلط است اما انگلیسی را آهسته، مبهم و با احتیاط صحبت میکند. او فرد اندیشمندی است و کسانی که با او در تماس بودهاند را تحت تأثیر قرار داده. یکی از معدود رهبران مذهبی ست که جهان مدرن را به وضوح درک میکند.»
«به نظر ما، بهشتی مطلوبترین مقام ایرانی برای مذاکره است. اندیشههایش واضح، جدی و منسجم است. او بیش از آنچه میتواند انجام بدهد تعهدی نخواهد پذیرفت؛ نقطه نظرات دیگران را درک میکند حتی اگر آن را قبول نداشته باشد. او حرفهای تبلیغاتی بیاساس یا دروغهایی که عملکرد (صادق) قطبزاده را مخدوش کرده نمیزند.»
آمریکا چطور بهشتی را شناخت؟
آمریکا محمد بهشتی را به خاطر رابطهء نزدیک اش با نهضت آزادی و رییس این تشکیلات، مهدی بازرگان، که خود گرایشات مذهبی داشت و از دیرباز با آیت الله خمینی و آیت الله طالقانی در ارتباط بود، میشناخت.
بنا بر سند شرح حال محمد بهشتی، و اظهارات مقامات آمریکایی، معرف اصلی محمد بهشتی به سفارت ایالات متحده در تهران، یکی از دوستان آمریکایی نهضت آزادی به نام ریچارد کاتم بوده است.
آقای کاتم بین سالهای 1953 تا 1958 میلادی مأمور مخفی سیا بود ولی کودتای 28 مرداد علیه محمد مصدق را اشتباه میدانست و در بین مخالفان ملی-مذهبی شاه با چهرههایی نظیر مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده به خوبی آشنا بود.
هنری پِرِکت، مسئول بخش ایران وزارت خارجه آمریکا در زمان انقلاب، پیشتر به نگارنده گفته بود معرف بهشتی به سفارت ریچارد کاتم بوده است. گزارش شرح حال بهشتی که برای معاون کارتر فرستاده شده بود، نیز حرف آقای پِرِکت را تایید می کند.
در این گزارش آمده: «ما اولین بار در ژانویه 1979 با بهشتی تماس داشتیم، وقتی که ریچارد کاتم او را به عنوان یکی از رهبران نیروهای مخالف (طرفدار خمینی) در تهران برای ما شناسایی کرد.»
گزارش میافزاید: «متعاقباً، ما هر از گاهی با او ملاقات داشتیم تا در ماه ژوئن 1979 از ملاقات کارمندان سفارت آمریکا در تهران خودداری، اما موافقت کرد که سوالات کتبی آنها را پاسخ بدهد.»
محمد بهشتی البته در پاییز 1358 - فقط چند روز پیش از حمله به سفارت، کاردار آمریکا (بروس لینگن) و آقای پِرِکت را در دفتر کارش پذیرفته بود اما گزارش آن دیدار سالها پنهان نگه داشته شد و سرانجام پس از سه دهه، چند سال پیش، به عنوان تنها تماس وی با مقامات آمریکایی در ایران منتشر شده است. اما دیدار با لینگن و پِرِکت تنها دیدار دبیرکل حزب جمهوری اسلامی با فرستادگان واشنگتن نبوده است.
آن طور که در مقالهء «فرستادهء سیا در تهران؛ دیدار با بازرگان، ملاقات خصوصی با بهشتی»، به آن پرداختهام، حتی یک مأمور ارشد سازمان سیا هم، به نام رابرت ایمز، که در اواخر مرداد برای دیدار و ارائهء گزارش اطلاعاتی به دولت بازرگان به تهران سفر کرده بود، بنا بر گفته همکاران سابق اش، با محمد بهشتی نيز ملاقاتی داشته است.
جورج کیو، مأمور سابق سیا در ایران و از همکاران نزدیک رابرت ایمز، به بیبی سی فارسی میگوید ایمز پس از بازگشت به واشنگتن، از دیدارش با بهشتی به او گفته بود.
او میگوید: «ایمز گفت که بهشتی او را بسیار تحت تأثیر قرار داد. او گفت بهشتی معتقد بود که فرصت خوبی به دست آمده که روحانیان در عرصهء سیاسی ایران نقش فعالی ایفا کنند - چیزی که در دوران شاه از آن پرهیز میکردند.»
آقای کیو میافزاید: «ایمز گفت نکتهء جالب در مورد او این است که چون چند سال در هامبورگ زندگی کرده از تمام آخوندهای دیگر غربیتر است و در صحبتهایش از مفاهیم سیاسی غربی استفاده میکرد… اینکه حزب سیاسیای را سازماندهی کند و نقش مهمی در عرصهء سیاسی ایران ایفا کند.»
وی به خاطر میآورد: «چیزی که ایمز به من گفت این بود که روحانیون به طور گسترده وارد سیاست خواهند شد و قصد دارند که دولت را کنترل کنند. همان طور که میدانید خود بازرگان هم یک جورهایی روحانی بود، آیت الله بدون عمامه.»
هنوز روشن نیست چه کسی در دولت بازرگان به رابرت ایمز پیشنهاد کرده بود تا با محمد بهشتی ملاقات کند. همچنین هنوز معلوم نیست چه کسی از سفارت آمریکا با ایمز به دیدار بهشتی رفته است. بسیار بعید است که این دو به تنهایی دیدار کرده باشند.
جورج کیو میگوید: «بهشتی یکی از معدود روحانیان ارشد بود که غرب را درک میکرد. بنابراین به شدت به او احتیاج داشتند.»
آخرین تماسها
حدود یک ماه و نیم پس از سفر مقام ارشد سیا به ایران، سفارت آمریکا در تهران اشغال و بحران گروگان گیری آغاز شد.
حزب جمهوری اسلامی به رهبری آقای بهشتی، بلافاصله با صدور بیانیهای رسماً «اقدام انقلابی» علیه سفارت را مثبت ارزیابی و از اشغال آن حمایت کرد.
این در حالی ست که، بنا بر اسنادی که در اواخر نوامبر سال 2013 میلادی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده، محمد بهشتی حداقل تا چهار روز بعد از اشغال سفارت به طور مستقیم با واشنگتن در تماس بوده است.
او در مکالمهء اول با هنری پِرِکت، رئیس بخش ایران وزارت خارجه، از ورود شاه به آمریکا که بهانهء رادیکالها برای حمله به سفارت شد، گلایه میکند.
از قول بهشتی در سند مذکور آمده: «دولت آمریکا باید به مردم ایران در مورد حضور شاه در ایالات متحده جواب قانع کنندهای بدهد. بیانیههای (آمریکا) در مورد روابط بهتر میتواند به بهبود اوضاع کمک کند و مقامات ایرانی انتظار چنین بیانیهای را خواهند داشت.»
بهشتی در عین حال موافقت کرد که با اعضای شورای انقلاب و مقامات دیگر صحبت کند تا ببیند برای پایان بحران چکار میشود کرد.
دو روز بعد از گروگان گیری، آقای پِرِکت دوباره به بهشتی زنگ میزند و به او اطلاع میدهد که کارتر در نظر دارد که نمایندگان ویژهء خود را به همراه نامهای خطاب به آیت الله خمینی و برای دیدار با رهبر انقلاب به قم بفرستد.
بهشتی در جواب میگوید که این درخواست را به شورای انقلاب که قرار است تا نیم ساعت دیگر و احتمالاً فردا هم تشکیل جلسه بدهد، منتقل خواهد کرد.
بهشتی همچنین سوال میکند که آیا امکان آن وجود دارد که قبل از آغاز بحث دربارهء اختلافات آمریکا و ایران، شاه خاک ایالات متحده را ترک کند یا نه. هنری پِرِکت پاسخ میدهد: «حال شاه وخیم است و حداقل به یک عمل جراحی فوری دیگر نیاز دارد. مردم آمریکا خروج اجباری او در این شرایط را درک نخواهند کرد.»
بهشتی سپس موافقت کرد که پِرِکت حدود ظهر به وقت واشنگتن به وی زنگ بزند.
هنری پِرِکت به بیبی سی فارسی میگوید وقتی که دوباره زنگ زد، بهشتی گفت که فرصت صحبت ندارد و بعد از جلسهء شورای انقلاب با وی تماس خواهد گرفت ولی هیچگاه به وعدهاش عمل نکرد و تماس آنها قطع شد.
اما، بنا بر اسناد موجود، محمد بهشتی چهار روز بعد از گروگان گیری، یعنی تا روز 17 آبان هم با وزارت خارجه آمریکا تماس داشت و به آنان اطلاع داده بود که قرار است وزیر خارجه جدیدی منصوب شود که از این پس مسوول تماسهای آتی خواهد بود.
به نظر میرسد که از این مقطع به بعد محمد بهشتی دیگر تماس مستقیم با آمریکا را صلاح نمیدانسته، با این حال، به تبادل نظر غیرمستقیم با واشنگتن ادامه داده است.
به طور نمونه، وزارت خارجه آمریکا روز هشت شهریور 1359 (30 اوت 1980) به گوران باندی، سفیر وقت سوئد در ایران، پیام میدهد سندی که آقای بهشتی برای مشخص شدن موضع آمریکا در قبال مسایل مربوط به بحران گروگان گیری در خواست کرده بود را برای شخص سفیر میفرستد تا به وی برساند.
در این تلگرام نوشته شده: «ما معتقدیم که به خاطر نفوذ بهشتی در حزب جمهوری اسلامی گفتگو با او برای ما مطلوب است…. به وی یادآور شوید اگر در موقعیتی قرار دارد که میتواند برای پایان دادن به بحران گفتگو را شروع کند، کانالهای متعددی برای ارتباطات محرمانه وجود دارد.»
در آن دوران محمد بهشتی رئیس دیوان عالی کشور شده بود و متحدان اش در حزب جمهوری اسلامی کنترل مجلس را نیز در دست گرفته و برای در دست گرفتن پست ریاست جمهوری با ابوالحسن بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق نیز درگیر جنگ قدرت شدیدی بودند.
اسناد جدید دیگر نیز حاکی ست که آمریکا از دولتهای بریتانیا و آلمان غربی نیز خواسته بود که در ابتکارات دیپلماتیک برای حل بحران به خصوص بر «بهشتی و روحانیون» تمرکز کنند.
به نظر میرسد که اظهارات ضد آمریکایی آقای بهشتی بر دیدگاه دولتمردان آمریکا نسبت به وی اثری نداشته است. بهشتی یک بار گفته بود: «دولت آمریکا یک دولت استعمارگر کاپیتالیستی مکار مغرور و از خود راضی است که همهء ملت آمریکا را در راه منافع و مصالح یک اقلیت سرمایه دار خونخوار استثمار میکند»
او افزود: «حوادث اخیر نشان داد که دولت آمریکا هیچگونه صداقتی ندارد. آنها انقلاب ایران را اصلاً نپذیرفتهاند. آنها شاه مخلوع را بردند تا از نزدیک علیه انقلاب توطئه کنند.»
این موضع گیریها در حالی انجام میشد که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» انتشار اسناد علیه «خط سازش» با امپریالیسم جهانی را آغاز کرده بودند.
در آن فضای ملتهب، روزنامهء جمهوری اسلامی، وابسته به حزب آقای بهشتی، نیز اتهامات سنگین دانشجویان علیه رقبای سیاسی حزب حاکم را در صفحهء اول خود با تیتر درشت منتشر و «خط سازش» و «ضد انقلاب» را محکوم میکرد.
در مقالهء جمهوری اسلامی در روز دوشنبه 29 بهمن 1358 آمده: «کفر کفر است. بیگانه بیگانه است. و ارتباط ارتباط است. میناچیها، رجویها، بازرگان ها…. به علت عدم شناخت فرهنگ سیاسی اسلام است که تصور کردهاند میتوانند هر یک با یکی از ابرقدرتها به تفاهم برسند. این تفاهمجویی را با ماهیت انقلاب در تضاد نمیبینند… این یکی با دیپلماتهای آمریکایی لاس میزند آن یکی با دیپلماتهای روسی.»
اما پیش از آن و با درز این خبر که در «جاسوسخانه»، اسناد مراودات دبیرکل حزب جمهوری اسلامی با آمریکاییها هم کشف شده، محمد بهشتی در روزنامهء جمهوری اسلامی بیانیهای صادر کرده و خواهان انتشار تمام اسناد شده بود.
او گفت: «ما اصرار داریم که ملت عزیز ما در جریان اسناد این مرحلهء حساس از انقلاب مان قرار گیرد و نقش مثبت کسانی که در آن روزهای خطر با قبول مسئولیتهای چنین ظریف و عمیق و خطر را میپذیرفتند بهتر بشناسند.»
وی افزود: «خوشبختانه گفته شده این مدارک چند روز است خدمت امام داده شده. روشن است که این مدارک برای معظم له چیز تازهای ندارد چون ایشان بهتر از هر کس دیگر مییابند که محتوی این گونه اوراق صرفاً نشان دهندهء نقش قاطع ما در برابر آمریکا، رژیم و عوامل آن است».
آن طور که رهبران گروگان گیرها نیز بعداً اذعان کردند، بنا بر صلاحدید آیت الله خمینی، اسناد کشف شدهء مربوط به محمد بهشتی منتشر نشد. به نظر میرسد در آن فضای ضد آمریکایی که چهره های میانه رو به اتهام سازش با بزرگترین دشمن انقلاب از صحنه کنار گذاشته میشدند، انتشار مراودات گستردهء دبیرکل حزب جمهوری اسلامی با آمریکا میتوانست برای حزب حاکم به منزلهء خودکشی سیاسی باشد.
با شدت گرفتن حملات لفظی و اتهامات، آقای بهشتی در دانشگاه ملی - که چند سال بعد نامش به دانشگاه شهید بهشتی تغییر کرد - طی نطقی اعلام کرد که «خط امام» هرگونه سازش با دشمن را رد میکند، چه سازش خیانتکارانه و چه سازش ناآگاهانه.
او سازشکاران را به چالش کشید و گفت: «دشمن هیچگاه خیرخواه ما نیست و در تماسها و مذاکرات هر قدر هم زیرکی نشان دهیم سر ما و ملت ما را کلاه خواهد گذاشت.»
آقای بهشتی در عین حال صراحتاً نگفت که خودش را جزو «خط امام» میداند یا نه، ولی تأکید کرد که با نفس ملاقات برای «خواندن دست دشمن و نشان دادن آگاهی سیاسی و قدرت روحی و اعتماد به نفس» مخالفتی ندارد زیرا: «مطالب دشمن را باید مستقیماً از زبان نمایندگان اش شنید.»
او گفت: «من معتقدم اگر دشمن میخواهد کسی را بفرستد و با ما صحبت کند ما یکسره نه نگوییم، ببینیم در چه اوضاعی هستیم و اگر برای پیشبرد مبارزهمان باید از این مقابله با دشمن مطلبی به دست آورد، به دست بیاوریم. اگر باید به دشمن نشان بدهیم که ما از توطئهها و تهدیدات اش نمیترسیم این نترسیدن ما را رویارو لمس کند و من این را به عنوان تاکتیک حتی از این به بعد هم توصیه میکنم.»
********************************************************************************8
تعريض سایت انقلاب اسلامی در هجرت، به مديريت ابوالحسن بنی صدر
بیبیسی فارسی، نوشتهای به قلم کامبیز فتاحی، زیر عنوان «چرا برژینسکی بیسر و صدا دنبال بهشتی بود؟»، در تاریخ 15 بهمن 1393 انتشار داده است. در پایان نوشته، صفحهای از سندی را آوردهاست که عنوان «بیوگرافی آیةالله محمد بهشتی» را دارد. واقعیت ایناست که رژیم ولایت فقیه رابطههای بهشتی را با رژیم پهلوی و رابطهء او را با امریکا و رابطهء او با خمینی و البته خورد و بردهای او را پنهان میکند و سندها دربارهء این سه رابطه را سانسور میکند. باوجود این، آن مقدار از مدارک که منتشر شدهاند، حکایت دارند از این که:
● بهشتی با رژیم شاه ارتباط داشته است. آمدن او بعنوان امام مسجد هامبورک، با توصیه شریف امامی، سناتور و رئیس بنیاد پهلوی، انجام گرفتهاست. او مشاور فرخرو پارسا، وزیر آموزش و پرورش شاه بود و به همینخاطر فرخرو پارسا را اعدام کردند. و نیز حیدری نامی از مأموران ساواک را رهاند و این شخص، در خارج از کشور، دلال بهشتی شد. یک قلم اختلاس 53 میلیون دلار که از بابت خرید اسلحه از اسرائیل دریافت کرده و قسمتی از آن را به حساب بهشتی در سوئیس ریخته بود، موضوع دادگاه در فرانسه شد.
● اما در بارهء رابطهء او با امریکا، دانستههای قطعی عبارتند از:
1. در خانهء فریدون سحابی، توافقی میان سلیوان با مهندس بازرگان و موسوی اردبیلی، بعمل آمد. موضوع این توافق، ایجاد یک رژیم با ثبات، بر پایهء اتحاد ارتش با روحانیت، بود. موسوی اردبیلی نمایندگی از سوی خمینی و نیز گروهی «روحانی» را داشت که بعد از سقوط رژیم شاه، حزب جمهوری اسلامی را بنا گذاشتند. اینان عبارت بودند از محمد حسین بهشتی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنهای، محمد جواد باهنر و عبدالکریم موسوی اردبیلی. هم سلیوان در کتاب خود از این توافق نوشته است – که کارتر با آن موافق نبود زیرا انتخاب اش بختیار بود – و هم موضوع گزارش محرمانه به وزارت خارجه امریکا است که در شمار اسناد سفارت امریکا منتشر شدهاست.
درپی کشته شدن بهشتی، سلیوان، واپسین سفیر امریکا در ایران، مقالهای در رثای او انتشار داد و او را بهترین کسی دانست که میتوانست رژیم با ثبات و طرفدار غرب در ایران را رهبری کند.
2.شیخ علی تهرانی، اسناد سفارت امریکا، در مورد رابطهء بهشتی با امریکا را نزد خمینی برد. او این اسناد را ضبط کرد و اجازه انتشارشان را نداد. با وجود این، در اسناد دیگری که انتشار یافتند، سندهائی هستند که در آنها، تحلیلگران سیا و مأمور ایران، گروههای سیاسی را به هفت دسته تقسیم کرده بودند:
2.1. گروه خمینی، که بهشتی نیز عضو آن بود، و 2. گروه بنیصدر و 3. گروه میانه روهای اسلامگرا و 4. گروه میانه روهای لائیک و 5. مجاهدین خلق و 6. فدائیان خلق و 7. حزب توده.
از دید این تحلیل گران، از جمله:
ـ گروه خمینی موافق ولایت فقیه و مخالف اسلام میانه رو و اسلام نوآور و مخالف دموکراسی و موافق اقتصاد آزاد و مخالف ترقی و دارای قابلیت سازش با امریکا و مخالف سازش با روسیهء شوروی بود.
- گروه بنیصدر مخالف ولایت فقیه و مخالف اسلام میانه رو و موافق اسلام نوآور و مخالف اقتصاد آزاد، موافق ترقی و مخالف سازش با امریکا و شوروی، بودهاند. از دید آنها، ضرورت داشتهاست خمینی از این گروه جدا و این گروه را طرد کند. و باز، از دید آنها، امریکا باید گروه خمینی را مدام در موقعیت دفاعی نگاه دارد. بدینخاطر است که از گروگان گیری تا امروز، این گروه، همچنان در موقعیت دفاعی است.
2.2. بهشتی و همکاران «روحانی» او که هم اکنون بر کشور حاکم هستند و معروف هستند به «ایران گیت»ی ها، در پی گروگانگیری، رابطه با امریکا را قطع نکردند بلکه رابطه با حکومت کارتر را قطع کردند. آنان با گروه ریگان – بوش رابطه برقرارکردند و معاملهء پنهانی برسر گروگان ها را با این گروه انجام دادند که وقتی از پرده بیرون افتاد، افتضاح اکتبر سورپرایز نام گرفت.
در تابستان 1359، در جلسهء شورای انقلاب، که در خانهء مهدوی کنی تشکیل بود، بهشتی از بنیصدر خواست تعهد کتبی بسپارد که در صورت حل و فصل مسئله گروگان ها توسط آنها، لب به اعتراض نگشاید! بعدها، نوار سخنان او نزد «محارم اش» انتشار یافت. بهشتی خطاب به آنها گفته بود: «از گروگان ها باید مثل یک آتو بر ضد بنیصدر و کارتر استفاده کرد».
از گروگان ها میشد بر ضد کارتر استفاده کرد هرگاه آنها تا پایان انتخابات ریاست جمهوری امریکا، در 4 نوامبر 1980، آزاد نمیشدند. چنان که آزاد نشدند و کارتر شکست خورد و ریگان پیروز شد. اما از گروگان ها بر ضد بنیصدر چگونه ممکن بود استفادهکرد؟
یک راهکار بیشتر وجود ندارد: معاملهء پنهانی با ریگان – بوش و شرکت دادن خمینی در این معامله و مقابل کردن اش با بنیصدر. هرگاه شخص خمینی و فرزند او احمد خمینی به این معاملهء ننگین آلوده نبودند، چرا باید همدست اینان در کودتا بر ضد «انقلاب و اسلام و ایران و دموکراسی» میشدند؟ در واقع، خمینی بسیار کوشید بنیصدر را با این معامله راضی کند – نخستین بار بنیصدر از وقوع معامله پنهانی آگاه شد و به تصور این که خمینی از آن آگاه نیست، در نامهای، به او خبر داد که معاملهای بر سر گروگان ها انجام گرفتهاست. طرفه اینکه وقتی رجائی و بهزاد نبوی نزد او میروند و قرارداد الجزایر را خیانت توصیف میکنند، خمینی به آنها میگوید: «اناری را که آبش را میمکی، تفالهاش را باید بدور انداخت. بروید کار را تمام کنید». در واقع، باوجود انجام معاملهء پنهانی با گروه ریگان - بوش، چارهای جز امضای قرارداد خیانت بار الجزایر نبود. بنیصدر اعلام جرم کرد و بهزاد نبوی، در جلسهء غیر علنی مجلس، گفت: «قصد بنیصدر به محاکمه کشاندن امام خمینی و یاران نزدیک او (بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنهای و...) است».
به دنبال معاملهء پنهانی، رابطهء پنهانی با حکومت ریگان – بوش ادامه یافت و افتضاح ایران گیت را ببار آورد.
3. رابطهء بهشتی با خمینی که به احتمال قوی سبب حذف اش شد، رابطهء خوبی نبود. با آن که شورای انقلاب به اتفاق آراء پیش نویس قانون اساسی را تصویب کرده بود، در مجلس خبرگان، بهشتی جانبدار ولایت فقیه شد. قرار بود اصلی نیز ذیل اصل حاوی اختیارات «رهبر» قرار گیرد که، بنا بر آن، «رهبر» میتوانست اختیارات خود را تفویض کند. معروف شد که قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان، لباسی است که به قامت بهشتی دوخته شده است. البته، «رهبر» اختیارات اجرائی نیافت و اصل تفویض اختیارات نیز تصویب نشد. با وجود این، بهشتی نامزد ریاست جمهوری شد تا «دیکتاتوری صلحا» را برقرار کند. اما خمینی با نامزد ریاست جمهوری شدن اش مخالفت کرد. بدون رعایت قانون اساسی، بهشتی را رئیس دیوان کشور و رئیس شورای قضائی گرداند. اما رابط او با دستگاه قضائی، موسوی اردبیلی بود که از سوی خمینی، عنوان دادستان کل دیوان کشور را یافته بود.
خمینی گرچه اسناد سری امریکائی دربارهء بهشتی را ضبط کرد و مانع از انتشارشان شد، اما او را زیر نظر نیز گرفت و به او میدان نیز نداد. و چون شهید لاهوتی نزد خمينی رفت تا او را از کودتا بر ضد بنیصدر منصرف کند و به او هشدار داد که سران حزب جمهوری اسلامی قصدشان منزوی کردن او و برقرار کردن استبداد خویش، پس از سوء استفاده از او است، پاسخ شنید: «فکر آنها را نیز کردهام».
هنوز کودتای ضد دموکراسی و ضد بنیصدر تمام نشده، سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی، با انفجاری «مهندسی شده» منفجر شد. بهشتی و حدود 120 تن کشته شدند و پرونده به دادگاه انقلاب نرفت. در دادگستری نیز موضوع رسیدگی نشد. بایگانی شد. اعتراضهای مکرر به بایگانی شدن این انفجار و انفجار نخست وزیری، سبب خارج شدن این دو پرونده از بایگانی نشد. هردو پرونده همچنان در بایگانی هستند. بعد از کشته شدن بهشتی، خمینی به او عنوان «شهید مظلوم» را داد!