تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
حسین نوشآذر
نشست خبری 15 آذر ماه مدیر کل آموزش و پرورش تهران همه را غافلگیر کرد. اسفندیار چهاربند در این نشست خبری اعلام کرد که از سال تحصیلی آینده دانشآموزان تهران اجازه ندارند در دبیرستان های دولتی در رشتهء علوم انسانی تحصیل کنند. آنهایی که به تحصیل در این رشته علاقه دارند چارهای ندارند جز آنکه در آزمون مدارس «استعدادهای درخشان»، مدارس «نمونهء دولتی» و مدارس «فرهنگ» شرکت کنند.
اشتباه بزرگ بسیاری از روزنامهنگاران
این خبر چنان غافلگیرکننده بود که بسیاری از روزنامهنگاران داخل و خارج از ایران را به اشتباه انداخت. آنها گمان بردند غلامعلی حداد عادل که همراه با گروهی از خویشان رهبر جمهوری اسلامی «مجتمع تربیتی فرهنگ» را اداره میکند، تحصیل در رشته علوم انسانی در سطح دبیرستانهای تهران را در انحصار خود درآورده است. اما چنین نیست. مجتمع تربیتی فرهنگ یک مدرسه خصوصی است که بر گرته مدرسه علوی و برای تربیت سران آتی نظام به وجود آمده است و با 12 مدرسه «فرهنگ» در تهران که زیر نظر آموزش و پرورش اداره میشوند تفاوت دارد.
اسفندیار چهاربند، مدیرکل آموزش و پرورش تهران نه یک شخصیت رسانهای برجسته است و نه مقام او در حدیست که بتواند دانشآموزان را از تحصیل در رشته علوم انسانی منع کند. او که مجری اوامر بالادستیهاست، 16 آذر در گفتوگو با روزنامه «ایران» اعلام کرد که مبنای قانونی مصوبه آموزش و پرورش تهران سندیست به نام «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش». این سند را شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرده با این هدف که علوم دینی به تدریج جایگزین علوم انسانی بشود. غلامعلی حداد عادل و همسرش طیبه ماهروزاده در تدوین این سند نقش داشتهاند.
دانشآموزان تهران: موش آزمایشگاهی ولایت
ظاهراً وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفته به عنوان یک آزمون ابتدا در مدارس تهران پروژه اسلامی کردن علوم انسانی را اجرا کند و سپس مشکلات را به محک بگذارد و اگر تشخیص داد که این پروژه عملی است، آن را در دیگر شهرهای ایران هم اجرا کند.
ممنوعیت تحصیل در رشته علوم انسانی در سطح دبیرستانها فقط ایدئولوژیک نیست، بلکه از یک سویه بسیار مهم اقتصادی هم برخوردار است.
نخستین بار آیتالله علی خامنهای در شهریور 1388 در اوج ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی بعد از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری در یک سخنرانی از اینکه دو میلیون نفر در دانشگاههای ایران در رشتههای علوم انسانی تحصیل میکنند، ایراد گرفته بود. سال گذشته «جهاد دانشگاهی» نیز آماری منتشر کرد که بر اساس آن فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی از بیشترین میزان بیکاری برخوردارند. یکی از دلایل دیگر ممنوعیت تحصیل در رشتههای علوم انسانی در سطح دبیرستان همین تلاش مسئولان برای تنظیم بازار کار و کاستن از تعداد فارغالتحصیلان بیکار است.
در ایران همواره، از دیرباز آمار بیکاری در رشتههای علوم انسانی بالا بوده است. بسیاری از نویسندگان بسیار اثرگذار ایران در رشتههای علوم طبیعی تحصیل کردهاند و زندگیشان را از راههای دیگری به غیر از نویسندگی میگذراندند. تقی مدرسی، روانکاو بود. بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی پزشک بودند. جلالآل احمد و هوشنگ گلشیری هم معلم مدرسه بودند.
الفبا، عمه جزء و سیاق
بعد از پیروزی انقلاب آخوندها به راحتی موفق شدند نظام دادگستری را دگرگون و قوانین شرعی را جایگزین قوانین مدنی و جزایی در زمان حکومت پهلوی کنند. اما با وجود انقلاب فرهنگی در سال 1358 در تحول نظام آموزشی و دانشگاهی ایران توفیق چندانی به دست نیاوردند. علم را به سادگی نمیتوان مهار کرد. در سطح دبیرستانها ناکامی آنها برجستهتر جلوه میکند.
سعید نفیسی در خاطراتش درباره روشهای آموزش در ایران قدیم مینویسد: «کودکان به "مکتب" یا "مکتبخانه" میرفتند. مکتب عبارت بود از دکانی و گاهی هم بالاخانهای که مردی معمم و مسن کرایه میکرد و در آن بچههای خردسال را میپذیرفت و دو سه سالی به آنها درس میداد.»
او مینویسد:
«آخوند در صدر مکتب دوشکی یا تخته پوستی انداخته بود و خود بر روی آن مینشست و شاگردان به ترتیب سن در دو طرف راست و چپ آخوند پهلوی او مینشستند.»
دانشآموزان میبایست الفبا را در عرض شش ماه یاد بگیرند و سپس جزوه «عمه جزء» (جزء آخر قرآن از سوره «نبأ» تا آخر») را فرامیگرفتند و در سال دوم گلستان سعدی را به او درس میدادند. «سیاق» درس حساب و کتاب بود و تاریخ معجم نوشته شرفالدین فضلاله حسین قزوینی هم کتاب تاریخ دانشآموزان آن دوران بود. آخرین مرحله تحصیل در مکتب هم شامل فراگیری اشعار نصاب اصبیان میشد که منظومهایست شامل لغات متداول زبان عرب و معادل آنها در فارسی.
هر سال 17 هزار طلبه
آن دوران برای همیشه سپری شده است. جامعه آنقدر پیشرفت کرده که با «سیاق» نمیتوان پنت هاوس ساخت و با «عمه جزء» نمیتوان موشکهای دوربرد شلیک کرد. تنها عرصهای که غلامعلی حداد عادل و قوم و خویشان و زاد و رود رهبری جمهوری اسلامی همچنان میتوانند در آن اظهار وجود کنند تعلیمات دینی است. حتی در شعر و ادب فارسی هم توفیقی به دست نیاوردند.
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش هم بیش از آنکه به تعلیم و تربیت نظر داشته باشد، رنگ دینی دارد. در این سند آمده است که نظام آموزش و پرورش ایران میبایست بر اساس «آموزههای قرآن کریم، نقش معنوی، اسوهای، هدایتی و تربیتی پیامبر اکرم و حضرت فاطمه زهرا و به ویژه امام زمان و ولایتمداری در تمام ساحتها برای تحقق جامعه عدل جهانی (جامعه مهدوی)» شکل بگیرد. این همان تعلیمات دینی با رنگ و لعاب ایدئولوژیکی و سیاسی است.
این را هم نباید فراموش کرد که بنا به آمار حوزه علمیه قم هر سال تقریباً 17 هزار طلبه وارد حوزههای علمیه سراسر کشور میشوند. این اشخاص بعد از به پایان رساندن دوران طلبگی به اشتغال نیاز دارند. از دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد به این سو بسیاری از این طلبهها در مدارس کشور برای پر کردن وقت فراغت دانشآموزان در پروژههایی مانند «عمو روحانی» به کار گرفته شدند.
اگر ممنوعیت تحصیل در رشتههای علوم انسانی در سراسر ایران اجرایی شود انتظار میرود که بعد از فروپاشی مکتبخانهها، آخوندها بخشی از نظام آموزش و پرورش ایران را دوباره در اختیار بگیرند.
سه شنبه 08 دسامبر 2015