تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
«خر صالحان» در دستگاه صفویه و قاجاریه و در عصر ما
محمد ارسی
واژهء «خر صالحان» را «محمد هاشم آصف»، معروف به «رستم الحکماء» در کتاب «رستم التواریخ» به کار برده، که اشاره ای است به ملایان طمعکار و ریأیی و رجال نابکار اطراف شاه سلطان حسین صفوی که دولت پر شکوه و شوکت ایران آن دوره را به باد فنا دادند.
او مینویسد: «اینان با عمامهء حریر پر نقش و نگار خلیلخانی، و کفش ساغری، و چاقشور کُردى و چهار زرعیِ زری که بر میان میبستهاند، و سواره با قلیانهای کرنائی آمد و شد مینمودهاند... لاجرم چون دارائی و فرمانفرمائی آن سلطان جمشید نشان از بیست و پنج سال گذشت، زمرهٔ خر صالحان به افسانه و افسون، رسوخ در مزاج آن خلاصهء ایجاد عصر خود [شاه سلطان حسین] نمودند و او را از شاهراه قانون حکیمانهء جهانداران بیرون کردند و به کریوهء گمراهی، که مخالف عقل و حکمت و مصاحت است، او را داخل نمودند» ... «چون عَلَم حساب، و رایت احتساب، و سنجق عدل را اولیای دولت قاهرهٔ سلطانی از بیعقلی و بی تمیزی و شیطان خیالی از پای درآوردند، اصفاهان بلکه همه ایران مانند طویله و اصطبل بی مهتر شد...
شب روز همه در این اندیشه بودند که بجهت خود، آقای نوکر پرور نوُی و مطاع چاکرنواز، یعنی لشکر آرا خسروی، پیدا كنند و ساعى در این بودند كه بهر قسم كه مقدورشان بشود فتنه و فسادی ظاهر و شور و شری بر پا کنند...باری- صفحه دلکش سیاست را باد بی تمیزی، از بساط ریاست برد و خط احتساب و رقم حساب را نشتر جور و ظلم از صفحه روزگار سترد.»(ص 102 و 103)
نویسنده رستم التواریخ در بیان فساد و تبهکاری این خر صالحان مؤمننما میگوید که ظلم و جور و زورگویی در مملکت صفوی به حدی رسیده بود که ممالک همسایه و قدرتمند ایران، یعنی عثمانی و ترکستان و هندوستان نگران وضع شاه صفوى بودند و آماده یارى. اما آن مفسدان نابکار در افزایش دشمنی میان شیعه و سنّی و تشدید اختلاف ایران و عثمانی همچنان میکوشیدند و از هیچ کار چندشآوری در دشمنتراشی ننگ نداشتند.
میگوید: چون اخبار رقتآور و وقایع قبیحه مملکت صفوی به گوش پادشاه عثمانی رسید،
ارکان دولت خود را احضار فرمود و از روی مصلحت بهایشان خطاب فرمود که: «ما را با
پادشاه ایران، اخوت و دوستی است، باید دولت ایران را محافظت نمود زیرا که دولت روم
و دولت ایران تکیه بر یکدگر دارند، نامه اخوت علامه که مُشتمل بر نصایح و مواعظ
حسنه باشد بنویسید بهپادشاه ایران، و بنویسند که وزراء و امراء و ارکان دولت خود
را تغییر و تبدیل بدهد و اگر در این باب اهمال و تفاغل ورزد دولت خود را بهباد فنا
خواهد داد.
پس بهفرمان سلطان روم (عثمانی)، عمر آقا نام ایلچی فصیح و بلیغ... از همه جا باخبر
هوشمندی، با نامه اخوت علامه مأمور بهسفارت ایران شد، و عازم دربار معدلتمدار،
سلطان جمشید نشان (شاه سلطان حسین) گردید.
چون بهحضور ساطع الفوری والا، شرفیاب گردید «شاه صفوی» بعد از تفقد و تعارفات پادشاهانه... فرمود نامه سلطان روم را تمام بر خواندند و سلطان جمشید نشان بعد از استماع مضامین آن نامه به ارکان دولت خود فرمود، در این باب چه میگوئید.
بهخاکپایش عرض نمودند، که سلطان روم و اتباعش در دریای ضلالت و گمراهی غرقه میباشند، کسی که خود گمراه است چگونه دیگری را هدایت و راهنمایی میتوانند نمود. ای جهانمطاع، سلطان روم و اتباعش بر تو و اتباع تو حسد میبرند، و نسبت به حضرت تو بسیار بیادبی کردهاند و استخفاف تو نمودهاند و انشاالله بهاقبال تو بهشمشیر کج قزلباشى، تشریفات رومیه را بهآتش خواهیم سوخت و دولت عثمانی را بر باد فنا خواهیم داد. ایلچی «عثمانی» را اعزار و اکرام نه نمودند و مخالف کلام معجز نظام جناب معصوم علیه السلام که «اکر موا الضیف و لوکان کافرأ» با ایلچی رفتار نمودند و او را تمسخر و طعن خوار کردند. در شب دهم ورود ایلچی، به اشارت مقربین درگاه جهانپناه، سرهنگان خونخوار و رندان و بهادران اژدها کردار، فوجی در لباس عیارى و مکارى به سراى ایلچی روم که عمر آقا نام داشت، رفتند و عمر آقای برگشته بخت و اتباعش را... نمودند، یعنی بهادران بیشرم و آزرم ایران... که فریاد افغان بهادران و دلاوران روم، بر هفت گنبد افلاک برمیشد و در آن شب ایشانرا فریادرسی نبود و سبلتهاى ایشان را تراشیده و اموالشان، آنچه قیمتی بود، ربودند و هر یک از آن رندان مکار براهی گریختند...
ایضأ از جانب پادشاه هندوستان رسولی یعنی ایلچی با نامه اخوت علامه نصایحآمیز بهدرگاه جهان پناه سلطان جمشید نشان(شاه صفوی) آمد، ارکان دولت خاقانی با وى هم چنین سلوک نمودند.
ایضأ از جانب پادشاه ترکستان رسولی با نامه اخوت علأمه نصایحآمیز بهدرگاه جهان پناه، خاقان جهان کدخدا آمد اولیای دولت ایران با وی و عملهجانش هم، چنین معامله نمودند. ایضأ ایلچیها از جانب ملوک دیگر آمدند هر یک را بهقسمی و نوعی مفتضح نمودند.
علت امداد نکردن ملوک و سلاطین با جاه و تمکین به آن سلطان جمشیدنشان در وقت مغلوب و عاجز شدن، از طایفه افاغنه و نه ماه در محاصره ماندن و شهر اصفاهان را به قحط و غلا مبتلا کردن و آخرالامر مغلوب و منکوب گردیدن، همین وقایع قباحتآمیز گردید... در آنوقت شیعیان با حماقت و رعونت... بیمعرفت، از مطالعه مصّنفات و موًلفات علمای آن زمان چنان میدانستند که خون سنیان و مالشان و زنشان و فرزندانشان حلالست، همچنانکه سنیان با حماقت و رعونت بیمعرفت، تلف نمودن جان و عِرض شیعه را واجب میدانند و این دو طایفه در گرداب گمراهی غرقه میباشند...(113 تا 115)
باری از روشنگریهای رستم التواریخ در ارتباط با فساد و تباهی و بیعقلی ملاها و رجال درباری که خر صالحان مینامدشان، اینگونه بر میآید که مورخ ما این جمع ناصالح را به سبب ستمی که بر سنیان میراندند، خصومتی که با همسایگان ایران خاصه با عثمانی سنی میکردند، و در نهایت به علت ظلمی که با سوءاستفاده از بیعرضگی شاه صفوی بر مردم بیپناه ایران روا میداشتند، مسئول اصلی سقوط ذلّت بار دولت صفوی میداند، دولتی که در اوائل قرن هفده میلادی از شکوه و شوکتی عالمگیر برخوردار بود و در زمرهٔ چند قدرت بزرگ دنیا به حساب میآمد در معنا در درازای سه سدهای که از سقوط صفویه میگذرد، آن ثروت و قدرت و سرافرازی به ایرانزمین هرگز برنگشت. زیرا خر صالحان در خرابکاری به حد کامل بودند.
نوشته رستم التواریخ خود گویا و دقیق است:
«آن زهاد بیمعرفت و خرصالحان بیکیاست در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند...امور خرصالحی و زاهدى چنان بال گرفت و امور عقلیه و کارهای موافق حکمت و تدبیر در امور نیست و نابود گردید. دیباچه شیخالاسلام، شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشید نشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی، به دلایل و براهین آیات قرآنی حکمهای صریح نموده که سلسلهٔ جلیلهٔ صفوی، نسلأ بعد نسل به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید. از این احکام ، قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سر رشته مملکتدارى را از دست رها نمودند.» (ص 98)
دور بعدی حضور این خر صالحان زیانکار را در جریان جنگ های دراز آهنگ ایران و روسیه میبینیم که ملاباشیها و مراجع مهم تقلید در نجف و کربلا و عتبات عالیات و در دیگر مراکز مذهبی شیعه با فتواهای جهادىشان علیه روسیان، جنگ دوم با روسیه تزارى را که جنگ جهادى و از روی جهالت و بیسیاستی و عدم درك منافع ملی بود، به فتحعلی شاه به عباس میرزا نایبالسلطنه و به توده رعیت ستمدیده و بیتوشه ایرانی تحمیل کردند. از نتایج مترتب بر آن جنگ جهادی جاهلانه همه نیک آگاهیم. میدانیم که در عرصه جنگ چه شکستهای سخت و خفت باری خوردیم. چه مقدار از سرزمینهای ایرانی را از دست دادیم، حتى استقلال ایران از دست رفت و در نهایت قرار دادی به نام ترکمانچاى به ایرانیان تحمیل شد که هنوز که هنوز است در ذهن و زبان و روان ایرانی به مثابه نماد خفت و خواری و شکست ملی باقی مانده است.
در این باره استاد سعید نفیسی به نقل از مولف معاصر سلطانیه و سپهر و هدایت و دیگر
مورخان آن دوره در «تاریخ اجتماعی و سیاستی ایران در دورهی معاصر» آورده است که:
«روز جمعه هفدهم ماه ذیقعده
1241
هجری عالی جناب سلاله الاطیاب آقا سید محمد اصفهانی، مجتهد عصر و مفتی عهد که در
قبول عامه و خاصه متفرد...بود، با فضلای عظام! حاجی ملا محمد جعفر و آقا سید
نصرالله استرآبادی... و بسیاری از علمأ و فضلای هر بلد وارد اردوی خاقان صاحب قرآن
- فتحعلیشاه قاجار- در چمن سلطانیه شدند و در كمال تعظیم و توقیر... در خیمههای
آماده بیاسودند و در ورود این علمأ ... عموم لشکریان اردو با سلام و صلوات و تکبیر
و تهلیل در رکاب ایشان پیاده همی آمدند...و عموم اهل ایران را تمنای موافقت و
متابعت با پیشوایان دین مبین مرکوز ضمیر ارادت تخمیر گردید. پس از روزى دو، جناب
حاجی عبدالوهاب قزوینی و حاج ملا احمد نراقی و جمعى از علمأ دررسیدند. الحاصل رأی
پیشوایان شریعت، بر این مقرر شد که: باید حضرت صاحب قرآن- فتحعلیشاه قاجار- با
دولت بهیهٔ روسیه ترک مصالحه و ترک مدارا کند. لازم است و واجب شرعی که: عداوت
منازعت آشکار سازد. چه بر ما معلوم شده که: سلوک اهالی آن دولت در بلاد متصرفه
قراباغ تعرض به عرض و ناموس و تمسخر به دین و آئین اهالى اسلام والامقام به نحوى
است كه: در شریعت ما ننگ و مایهٔ نزاع و جنگ، و تکلیف پادشاه ایران و تمامی اهالی
اسلام و ایمان در جهاد با روسیه است.
و تمامت فقها و علماء ، كه به حسب مذهب پیروى ایشان بر پادشاه ایران عهد لازم بود،… مجله نگاشتند كه: این امر، یعنى جهاد بر پادشاه و همه مسلمانان واجب است و مسامحه در این باب كفر و ضلالت. ناچار كل امراى دربار به فتاوى علماى مذكور گردن نهادند...الا جناب معتمدالدوله، میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانى و حاجى ابوالحسن شیرازى وزیر دول خارجه. كه بر این رأى انكار داشتند و مخالف با دولت بهیه روسیه را صلاح دولت و مملكت نمىدانستند، علمأ و فقها به این دو عاقل بارها، پیامهاى تهدیدآمیز فرستادند، آن دو نیز از بیم تسلیم شدند و سفیر دولت روسیه با امناى دولت عالیه مجالس ملاقات و مكالمه آراست. سخن از ترك خلاف راند و مفید نیافتاد. مقارن این حال... خبر رسید كه: كینیاز و سرحدداران پنیك و قراكلیسا از حدود خود تجاوز كرده و به آباران ایروان روى آورده، استماع این واقعه بر لجاج علماء افزود و نصح سفیر روسى در ایشان سرایت ننمود و كار بر حضرت صاحب قران - فتحعلیشاه - تنگ و به ابرام و اصرار مجتهدین ملت مجبور به جنگ شد. ناچار به سفیر دولت روسیه، اتفاق آراى علما و امرارا در میان نهاده و او را رخصت رجعت داده... فتنه خفته از خواب بیدار آمد و از دو سوى مؤالفت به مخالفت تبدیل یافت و تمامت ایران بر آشفته شد و دلهاى عموم رعایا و برایا از مواعظ علماء به هم بر آمده گشت و زمام رفع این فتنه عظیمى از دست تصرف پادشاه... به در رفت و كار ملك به كف كفایت گروهی بىكفایت در افتاد. عوام كالانعام را كار به جایى رسید كه: احكام علما را بر اوامر سلطان ایران رجحان دادند... كمر همت بر جهاد بستند و بر در ارباب اجتهاد نشستند بازار لاف گزاف گرم و أیده عقل و انصاف بىشرم گردید...
...تا در همه ایران كار چنان شد كه: اگر حضرت خاقان - فتحعلیشاه - بر رأى علماء انكار كند اهالى ایران، سلطانى برانگیزند و به مخالف شاهنشاه... برخیزند. لاجرم حضرت خاقانى، با آن فرسلیمانى به متابعت ملّت، محافظتِ دولت خواست و سپاه كینه خواه به محاربه با سرحدداران قراباغ و ارمن برآراست... (ص 484 تا 486)
جالب است كه پس از آغاز جنگ جهادى با روسیه تزارى كه در ابتداء در ایروان و سرزمینهاى ارمنى نشین متعلق به ایران جریان داشت، الفباى آن كارزار عظیم نظامى و مذهبى حكم میكرد كه آن علماء اسلام و شریعتمدارانِ «داناى كل» كدورت با ارامنه را در تهران و اصفهان و تبریز و غیره كنارى بگذارند و براى تقویت جبهه داخلى قلوب آنها را بدست آورند تا مانع از گرویدن ارامنه ایرانى به روسیان گردند.
اما این عناصر نا صالح حرّافِ بىاندیشه درست عكس آن كارى را كردند كه آرزوى دشمنان ایران بود. سعید نفیسى در همان اثر آورده كه:
«سپهر در ناسخ التواریخ... نوشته است: حاجى ملا محمد زنجانى كه در زاویهاى از زوایاى دارالخللافهً تهران نماز به جماعت مىگذاشت... روزى در عبور كوى و برزن با مستى دچار شد - روبرو شد - و در میان ایشان عربدهاى برفت - نزاعى شد - حاجى ملامحمد این معنى را دست آویز كرده، با جمعى از مریدان خود بىاگهى كارداران دولت به سراى جماعت ارامنه، كه سكنه طهراناند در رفت و خمهان خمر و اوانى و دیگر مسكرات، هر چه بیافت بشكست و بعضى اموال ایشان نیز به دست عوام به غارت رفت. شهریار نامدار فرمرد: این جماعت در پناه اسلامیاناند و نیز از اهل ذمت شمرده شوند... جسارت حاجى ملا محّمد در سده سلطنت سخت نكوهیده است، پس فرمان داد تا او را و اهل او را، هر كه بود، از زن و فرزند از دارالخلافه تهران اخراج كردند (ص٤٨٩)
بارى در اوضاع كنونى كه به یمن آگاهى ملّى و عقد قرارداد هستهاى با شش كشور بزرگ دنیا، نور امیدى در ایران تابیده و شرائط براى بهبود رابطه با آمریكا و غرب بصورت جدى فراهم آمده، یعنى خروج از انزواى سیاسى و اقتصادى و علمى...ممكن گشته است، اخلاف و كپىهاى منطبق با اصلِ آن ناصالحان عصر صفوى و قاجارى كه در تمامى مراكز قدرت نظام فقاهتى ایران اكنون لانه كردهاند، در تلاش و كوشش شبانهروزىاند تا با هر وسیله غیر اخلاقى و ضد ملى ممكنى مانع از بهبود رابطه ایران و آمریكا شوند و ماشین دولت تدبیر و امید را كه با همراهى اصلاحطلبان و صالحان نداى اعتدال و عقلانیت و ترقىخواهى سر داده از كار بیندازند...
از این روست كه حمله به آمریكا را تشدید مىكنند، گفتگو با آمریكا را مضّر و زیانآور مىخوانند، هر نوع ارتباط فرهنگى و سیاسى را بهمنزله آغاز نفوذ سیا در ایران تلقى مىكنند، هر گونه رعایت ادب و عرف بینالمللى را در ملاقات با رهبران آمریكا وادادگى مىنامند و در نهایت با شعار اشداء على الكفار كه مصباح یزدى مرتب تكرارش میكند، در آرزوى باز كردن جبهه تبلیغى - جهادى جدیدى علیه آمریكا هستند تا همانگونه كه همه مىدانند، به بهانه مبارزه با آمریكا ، ملىگراها، اصلاحطلبها، روشنفكران و دگراندیشان و هر منتقدى را از میدان بدر كنند و بتوانند بطور انحصارى بر مردم ایران حكومت كنند و به كسى پاسخگو نباشند.
آرى، گردونه دوبارهزایى وقایع تاریخى، خرصالحان نابكار را باز هم پس انداخته، اسلاف این تاریک فكران، سر خصومت مذهبى با عثمانى و سنى، آن شاهنشاهى بزرگ صفوى را به باد فنا دادند و ایران را لگد كوب محمود افغان كردند.
ناصالحان عصر قاجارى هم با آن فتنه جهادبازى و مبارز طلبى قرارداد تركمانچاى را رقم زدند و استقلال ملى و بخشى از سرزمینهاى ایرانى را همراه با آبرو و حیثیت ملى فنا كردند.
امروزه سرى سّوم این سفهاى بدمذهبى سر ستیزهجویى كور با آمریكا را دارند و براى حفظ منافع فردى و گروهى شان از فدا كردن ملت و تبدیل ایران به سوریه و عراق و لیبى دیگرى پروائى نخواهند داشت. اما كور خواندهاند، ملت توانا و داناى ایران به این ناجوانمردان پاسخى در خور خواهد داد..
نه این ملت آن ملت عصر صفوى و قاجاریست و نه این ناصالحان قدرت و اعتقاد آن پیشین را دارند.
دسامبر 2015