تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تخيلاتى به نام اسلام غير حكومتى و اسلام رحمانى
ف. م. سخن
1. مايل به ورود به چنين بحثى نبوده و نيستم. دليل اين استنكاف هم روشن است: اسلام، چه از نوع ظاهرى و چه از نوع باطنى اش، دين اكثريت مردم ايران، از جمله دين خانوادگى من است، و ورود به چنين بحث هايى كه كار را به توصيف جزييات و نقد مى كشاند، مى تواند باعث رنجش خاطر عزيزانى كه دين شان متعلق به خودشان است و با سياست و حكومت كارى ندارند بشود. تاكيد چند باره مى كنم كه مطلقا دين پدرى ما مدّ نظر نيست و هر چه هست همين بلايايى ست كه با اجراى قوانين دينى بر سر ما مى آورند و بخش بزرگى از منتقدان حكومت فعلى هم نوع تلطيف شدهء همين دين حكومتى را براى برون رفت از بحران فعلى توصيه و تجويز مى كنند.
2. ورود به اين بحث، چيزى از احترام ما نسبت به زندانيان سياسى مسلمان كه براى پياده كردن اسلام سياسى از نوع "رحمانى" در كشور ما تلاش مى كنند نمى كاهد، چرا كه حداقل با چنين اسلامى، رنج ما مردم عادى كمتر خواهد شد. ما اهل قلم نيز تا جايى كه بتوانيم براى آزادى اين زندانيان تلاش خواهيم كرد.
3. بحث قلمى با آقايان معتقد به "اسلام غير حكومتى" و "اسلام رحمانى" اغلب به اين جا ختم مى شود كه: «ما معتقد به دخالت دين در سياست نيستيم و دين رحمانى اسلام چتر رحمت اش بر سر همهء مردم ايران و بلكه هم همهء مردم جهان خواهد بود». حتى، برخى نظرنويسان طرفدار اين گروه، خواهان جدايى دين از سياست بودن آقايان را مستمسكى مى كنند براى نشان دادن نادرستى بنيادين به چالش كشيدن مسلمانان روشنفكر يا روشنفكران دينى و نام هاى ديگرى كه بر اين گروه از اصلاح طلبان دينى و سياسى گذاشته شده است.
4. ناچاريم بحث را بسيار مختصر و در چارچوبى معين انجام دهيم، چرا كه دوستان روشنفكر مسلمان عادت دارند، به جاى ورود به موضوع اصلى، ده ها مطلب فرعى را مطرح كنند؛ به گونه اى كه در آخر كار، آن چه به آن پرداخته نخواهد شد همان بحث اصلى است.
5. ما در اين جا قصد نقد هيچ مقوله و تعريفى را نداريم، و هدف مان فقط نشان دادن موارد مشخص و اظهر من الشمس است.
6. به گمان ما چيزى به نام «اسلام غير حكومتى» و «اسلام رحمانى» وجود ندارد مگر اين كه قرآن را مثل ايام قديم، لاى پارچه ى سبز يا ترمه بگذاريم و آن را بر روى طاقچهء خانه قرار دهيم. اگر از اين كتاب محترم - و در اين شكل و صورت، حتی «مقدس» و «آسمانى» - به عنوان متنى كه موقع سفر براى تندرستى از زير آن مى گذريم و پيشانى خود را با علاقه ى قلبى روى آن مى نهيم و در دل مان سبكى و آرامشى احساس مى كنيم كه مسافر هنگام سفر اتفاقى برايش نخواهد افتاد، و موارد ديگرى از اين قبيل استفاده كنيم، احترام اين كتاب براى هميشه محفوظ خواهد ماند. حتى اگر اين كتاب را به عربى يا فارسى بخوانيم و از آيات آرامش بخش آن مثلاً در هنگام مرگ كسى استفاده كنيم، فايدهء روحى و روانى اين كتاب قابل انكار نخواهد بود. در اين صورت فرد معتقد به اصول دين، يعنى آن كه به خداى واحد معتقد است و به پيامبر بودن حضرت محمد معترف است و بهشت و جهنم را قبول دارد و در اصول مذهب اش نيز به امامت و عدل اعتقاد دارد، باعث آزار كسى و مجرى به ضرب و زور بردن ديگران به بهشت نخواهد شد. به بيان ساده تر، دينى كه پدران ما داشتند و در عين حال كه معنى جملات عربى در نماز را درست نمى دانستند، با خواندن آن احساس آرامش مى كردند، و اين نماز وسيله اى بود براى اين كه دروغ نگويند، ريا نورزند، مردم آزارى نكنند، به مال مردم چشم ندوزند و هر آن چه را كه به آن اخلاق حسنه مى گويند رعايت كنند، نه تنها دين بى آزارى خواهد بود بلكه جلوى مردم آزارى بعضى از نماز گزاران را هم خواهد گرفت. بماند كه بعضى ها كه تعدادشان كم هم نيست با همين خم و راست شدن روزانه و سوزاندن پيشانى به نشانه ى نماز خوان بودن حرفه اى، كلاه ها از سر مردم برداشته اند و بر مى دارند كه حالا قصد ورود به اين بحث را نداريم.
7. در دوران پيش از انقلاب كه به كوه هاى اطراف تهران مى رفتيم، مى ديديم روى تخته سنگ ها با خط درشت نوشته شده، «قرآن بخوانيد!» يا «قرآن را بخوانيد!» منظور نويسنده اين بود كه قرآن را از روى طاقچه برداريد و آن را مثل يك كتاب بخوانيد و بفهميد و در زندگى تان به كار گيريد. كارى كه دكتر شريعتى هم به آن توصيه مى كرد. اين كار يعنى خواندن جدى قرآن و تلاش براى عملى ساختن تمام آيات آن، يعنى آغاز بدبختى يك ملت. آغاز فلاكت نه فقط غير مسلمانان يا خدا ناباوران، كه حتى خود مسلمانان! اين كار يعنى آغاز ورود به زندگى مردم به اسم «هدايت» و «پيام رسانى» كه اگر «داوطلبانه» نباشد، بايد زوركى هم كه شده انجام شود. مثل فرامين سربازخانه اى كه اگر عده اى خودشان داوطلب انجام عملياتى نشوند، فرماندهان آن عده را انتخاب خواهند كرد و آن ها «بايد» آن عمليات را انجام دهند!
8. سياست چيست؟ قصد بحث فنى ندارم. سياستى كه ما به چشم مى بينيم و با پوست و گوشت خود احساس مى كنيم، روش و رفتار حكومت براى اعمال قانون جهت تنظيم روابط ميان انسان هاست؛ قانونى كه مى تواند انسانى و انسان گرا باشد؛ قانونى كه مى تواند قانون خدايى و خداگرا باشد؛ قانونى كه مى تواند اراده و خواست يك شخص در شرايط مختلف زمانى باشد. در كشورى مثل كشور ما، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، حكومت، در قالب قوهء مجريه و دولت، قوانين تنظيم و تصويب شده در مجلس را بايد اجرا كند و اگر اين قوانين اجرا نشود، قوهء قضاييه بايد فرد خاطى را محاكمه و مجازات كند. يك مورد ديگر هم در دستگاه حكومتى وجود داشت و دارد كه نامش شاه يا رهبر (ولى فقيه) است. شاه يا رهبر مى توانستند و مى توانند قانونى را كه قوه ى مقننه تصويب مى كرد، يا حكمى را كه قوه ى قضاييه صادر مى كرد، يا نحوه ى اجرا و اعمال قانون توسط قوه ى مجريه را ملغا كند يا آنان را وادار به تصويب قانون، صدور حكم، و تغيير نحوه ى اجرا و اعمال قانون نمايد. اولى به نام سايه ى خدا و دومى به نام آيت خدا.
9. اگر "مسلمانان روشنفكر" يا "اصلاح طلبان دينى و سياسى" زمام امور را در دست بگيرند چه خواهند كرد؟ اگر قرآن مجيد را به عنوان كتاب آسمانى و برترين و بهترين كتاب جهان بدانند و بخواهند آن را از روى طاقچه بردارند و آيات آن را تك به تك بر روى زمين به نحوى كه خود مى دانند پياده كنند، آن گاه با آيات سياسى قرآن، كه در بطن قصص قرآن نهفته است، و با آيات فقهى قرآن، كه بنا بر شمارش جناب استاد خرمشاهى بالاي 500 آيه است، و با فرامين و تذكرها و توپ و تشرها و امر ها و نهى هاى قرآن چه خواهند كرد؟ تا كجا از درْ رو هايى به نام ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و تفاوت در قرائت و تفاوت در تفسير و برداشت و تفاوت در ترجمه استفاده خواهند كرد؟ و چگونه تمام آن چه را كه بايد با خشونت و جبر اعمال شود، به شكل رحمانى تفسير خواهند كرد؟ اگر اين دوستان در حكومت بعدى، قرآن و تمام احاديث و سنت پيامبر و كتب فقهى و غيره را كنار بگذارند، ديگر چه چيز از اسلام «مسلمانان روشنفكر» يا دين «روشنفكران دينى» باقى خواهد ماند و ديگر چه اصرارى ست به تاكيد بر اسلام و دين در نام ها؟
اگر جز اين است، بايد گفت كه «حكومت و دولت و قدرت و قانون و حكم و جزا» مستقيم (مثل امروز) و غير مستقيم (مثل دوران پيش از انقلاب) به اسلام و قرآن و احاديث و كتب فقهى مربوط خواهد بود و هيچ كس نخواهد توانست اين رابطه را انكار كند مگر اين كه قصد فريب مردم را داشته باشد. به عبارتى نمى توان مسلمانِ خواهانِ اجراى احكام قرآن باشى و حكومت و دولت و مجلس و دستگاه عدل و جزايت از دين جدا باشد.