تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

7 دی ماه 1394 ـ 28 ماه دسامبر 2015

از حالا دیگر می‌شود فقط تماشاچی بود!

فرهاد جعفری

«نیمه‌ی پنهان‌‌نویسی کیهان» در «دهه‌های نورانی شصت و هفتاد!» یادتان هست؟! که هنوز «شبکه‌ی خویشاوندی آخوندها و آخوندزاده‌‌های اسلام موسوم به ناب محمدی!» حاکم بلامنازع کشور بودند؟!
.
برای آنها که یادشان نیست؛ بگذارید این‌گونه توضیح بدهم که در آن دهه‌های نورانی و مبارک (!)؛ وقتی «کیهان الیگارشی» (که در تیول آخوندها و آخوندزاده‌های چپ و راست مذهبی بود) مثلاً تصمیم می‌گرفت درباره‌ی شاملو «نیمه‌ی پنهان»‌ بنویسد؛ چنین می‌نوشت: [احمد شاملو، شاعر و نویسنده‌ی «ضدانقلاب» و «بی‌دین»، که در محافل و میهمانی روشنفکری «مشروب» می‌نوشد و در سال 1348 دیده شد که در پشت درختی «ایستاده ادرار کرد» (که با فتاوی اغلب علمای اعلام مخالفت دارد)، و دارای «روابط نامشروع» با دختران وزنانِ بسیاری بوده و عکس‌هایی از همسر وی در دست است که به‌صورت «بی‌حجاب» در «میهمانی‌های مختلط» حضور دارد؛ و در «قیام خرداد 42» برخلاف جلال آل احمد حاضر نشد از «قیام دینی مردم ورامین به رهبری امام قدس‌سره شریف» حمایت کند؛ فلان و بهمدان!].
.
اما اینک، و اگرچه «ساخت ظاهری کیهان» هنوز همان است که پیش از این بود و «نماینده ولی‌فقیه» بر آن مدیریت می‌کند؛ اما «نیمه‌ی پنهان‌نویسی‌اش» دیگر به «سیاق سابق» نیست. بلکه دچار تغییراتی بینادین شده است!


به شروع «نیمه‌ی پنهان احسان نراقی» (سید احسان‌الله نراقی) که به‌تازگی کیهان شروع به انتشار آن کرده دقت کنید:ه
[«سیداحسان‌اله نراقی» در بیست و دوم شهریورماه سال 1305 در کاشان به دنیا آمد... پدرش، «سیدحسن نراقی»، از نوادگانِ «ملامحمدمهدی نراقی»، صاحب کتاب ارزشمند «جامع‌السعادات» بود که به تبعیت از سیره‌ خانوادگی و پدرِ خویش، محمدحسین مجتهد نراقی، «که شوهرخواهرِ آیت‌الله سیدمصطفی کاشانی» بود، دروس حوزوی را فراگرفت و در نوجوانی به کسوت روحانیت درآمد و براساس رسمی که در برخی از شهرها، از جمله کاشان در احترام به «سلسله‌ جلیله‌ سادات و بزرگان» قرار داشت، به «آقاحسن» معروف شد.ه
... تأثیرپذیری او از تفکراتِ روشنفکرمآبانه‌ حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور و درس‌‌های جدیدی که «آقاحسن» آموخته بود، او را به سمتِ «ازدواج با دخترِ میرسعیدخان مشیرالسلطان» (از شاهزادگان قاجار)، که از دخترانِ تحصیلکرده‌ مدرسه آمریکائی‌‌های تهران بود، سوق داد»...
].ه
 
همچنان‌که می‌بینید؛ کیهان دیگر «نیمه‌ی پنهان‌‌نویسی»اش را از «باده‌‌خوری این شاعر مرد» یا «بی‌‌حجابی آن نویسنده‌ی زن» (و مانند آن) آغاز نمی‌کند. بلکه به «تبارشناسی» روی آورده و می‌خواهد ببیند «نطفه‌ی این یا آن بازیگر مشکوک صحنه‌ی سیاست یا فرهنگ ایران» چگونه و در کجا گذاشته شده و «این یا آن بازیگر سیاسی و غیرسیاسی»، از سمت پدر به کدام «شبکه‌ی خویشاوندی» و از سمت مادر به کدام «شبکه‌ی خویشاوندی» می‌رسد و اینان، از چه طریق «در پیوند با شبکه‌ی خویشاوندان اروپایی» قرار می‌گیرند؟!

و می‌خواهد دریابد که: [چگونه است که نهاد قدرت در ایران (و به تبع آن فرصت‌ها و ثروت‌ها)، «صرفاً میان هموندانِ این شبکه‌ی پیچیده‌ی هزارتوی فامیلی»، اعم از مذهبی یا سکولار، دست به دست می‌شود و یا «هیچگاه نوبت به "فرزندان جمهور مردم" نمی‌رسد»، یا اگر «به‌ندرت فرصت به آنان می‌رسد»؛ این شبکه‌ی فامیلی، چگونه با پشتیبانی همه‌جانبه‌ی همپیوندان داخلی و خارجی خود، یا او را (مانند امیرکبیر و رجایی) به قتل می‌رسانند، یا از قدرت به زیر می‌کشند (مانند رضاشاه و پسرش) و یا وی را (مانند احمدی‌نژاد) به چهره‌ای منفور نزد طبقه‌ی متوسط بدل می‌کنند؟!].ه
.
چنین تغییر بزرگی در راهبرد کیهان (به‌مثابه فقط یکی از نمادهایی که تاکنون در تسخیر الیگارشی بود)؛ به این معناست که اکنون مراکزی در ایران هستند که «بازی را فهمیده‌اند»، «نمایش دروغین پوزیسیون ـ اپوزیسیون‌(نماها)» (چپ و راست،اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، انقلابی و ضدانقلاب و...) را دریافته‌اند، «دوست مردم و دشمن مردم را از هم تشخیص می‌دهند»، «خائن را از خادم تمیز می‌دهند» و دریافته‌اند که هردو مفهوم «دین» و «سکولاریته»؛ آنگاه که از دهان «دیندار‌نمایان متصل به شبکه» یا «سکولارنمایان متصل به شبکه» درمی‌آمده‌اند؛ دروغی بیش و «ابزارهایی برای فریب جمهور مردم و فرزندان‌شان» نبوده‌اند.ه
.
همین سه‌ چهار روز پیش؛ وقتی «نیمه‌ی پنهان تازه‌ی کیهان» را می‌خواندم «تمام خستگی 14 سال اخیر» (که بی‌اغراق حتا یک شبانه‌روزش را مثل یک انسان معمولی زندگی نکردم) از تنم بیرون رفت.ه

از حالا دیگر؛ می‌شود فقط تماشاچی بود.ه

بازگشت به خانه