تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پيرامون تبریکِ «کمیتهء من کاندیدا می شوم!»
تقی روزبه
«احساس مسئولیتِ مردم،
که در حضور در انتخابات جلوه گر می شود
و دشمن را ناکام می گذارد،
از عناصر ماندگاری انقلاب است.» (خامنه ای)
بیانیهء «کمیته من کاندیدا می شوم» از کمپین «تغییر چهرهء مردانهء مجلس» در تقدیر از حضور بیسابقه زنان برای کاندیداتوری مجلس دهم را می خوانم و از خود می پرسم که تبریک برای کدام موفقیت؟ از این که رکوردی جابجا شده و حدود 1400 نفر از زنان در سراسر کشور برای کاندیدا شدن نام نویسی کرده اند؟ و واقعاً به چه کسی باید تبریک گفت؟ به مردم یا به حاکمیتی که در اوج انزوا، و بدون دادن هیچ گونه آش نذری و پیش کش و سهمیه ای، این چنین با "امدادهای غیبی" مواجه شده است؟!
در پاسخ به این سوالات، ضمن اعتراف و اذعان به نتیجهء قابل پیش بینی خروجی نظارت استصوابی شورای نگهبان، صرفنظر از برخی لفاظی های توخالی چون نگهداشتن پاس حق انتخاب شدن و انتخاب کردن و ایفاء وظایف شهروندی، اساساً به باصطلاح رقابتی بودن آن در چهارچوب جناح بندی های حاکمیت و نیز بهره برداری از فرصت ها برای طرح مطالبات استناد می شود، گوئی که رقابت های مهندسی شدهء باندهای قدرت از ماهیت ضد دموکراتیک آن می کاهد و نتیجهء این گونه بهره برداری ها از "فرصت های انتخاباتی"، از جمله زندان و حصر و ممنوع التصویر و ممنوع البیان بودن و تهدید به تکه پاره کردن رقبا و... پیش رویمان نیست.
بدیهی است که نفس وجود رقابت بین باندهای حاکمیت و حتی بهره گیری از تشتت در صفوف حاکمیت و دشمن برای تقویت قطب مستقل و مردمی امر تازه ای نیست. در اصل مراد اصلی این رویکرد، جز مشارکت در دعواهای درونی حاکمیت، حول تقسیم قدرت و تقویت این یا آن باند و جناح و لاجرم تبدیل شدن به زائده و سیاهی لشکر قدرت نیست. وگرنه کمتر کسی پیدا می شود که پس از گذشت نزدیک به 40 سال از عمر حاکمیت، به خود جرئت بدهد که به کرامات ولایت فقیه و نظارت استصوابی در حق نیروهای مستقل دل ببندد.
بر این اساس،
این پرسش مطرح می شود که آیا
شرکت در انتخابات
را باید فرصتی برای مشروعیت یابی رژیم بشمار آورد یا فرصتی برای مشروعیت زدائی از
آن؟ آیا کسی،
در
سراسر
جهان،
حکومتی مستبد را می شناسد که از مشارکت گستردهء
باصطلاح شهروندان
اش
در انتخابات تحت کنترل و مهندسی شده
ای
که اساس آن را تمکین به مقررات و باید و نبایدهای نظام با هدف مشروعیت بخشیدن و
بازتولید خود
آن نظام
تشکیل می دهد، ناخرسند و ناخشنود باشد و به آن نبالد؟ آیا خامنه ای پس از نزدیک به
سه دهه حکومت از سر غفلت و نادانی به منافع خود است که از مخالفان نظام می خواهد که
برای پرشور و پرنفس کردن آن در انتخابات شرکت کنند؟ آیا او نمی فهمد آن مخالفی که
هوس اسم نویسی به کله اش زده، نقداً
دم در خان اول اسم نویسی- باید با سپردن یک تعهد کتبی، التزام و اعتقاد
خود به نظام اسلامی و ولایت فقیه را ابراز کند تا نوبت به خوان های دیگر برسد؟ بدین
ترتیب کسی که هوس شرکت به سرش زده باشد،
نباید
خودش
اولین شلیک را به باورهای دموکراتیک اش، اگر که چنین باورهائی وجود داشته باشند،
وارد بکند؟!
ظاهراً
تحولات بحرانی منطقه و ظهور داعش، جماعتی را چنان سراسیمه کرده و عنان از کف آن ها
ربوده و افق دیدشان را تیره و تار ساخته است که بقول معروف از ترس جهنم به مار
غاشیه پناه برده اند. در ابراز شادمانی گوی سبقت را حتی از خود سردمداران و
کارگزاران رژیم ربوده و با زدن چوب حراج به همهء
ارزش ها و شاخصه های دموکراتیک، چنان ناشکیبا و دوان دوان، ای کاش که بسوی سراب و
نه بسوی باتلاقی که آغوش خود را برای فرو بلعیدن گشوده است،
روان شده اند که سرانجام
اش
خواب از چشم آدمی می رباید! یا شاید آن چه را که می بینیم و می شنویم واقعیت نداشته
و در عالم خواب و بیداری است! و اگر چشمان خویش را بگشائیم این بختک نیز گریبان
مان را رها کرده، بال می گشاید و غیب گردد. اما نه! متأسفانه پیام تبریک به مناسبت
ورود به میدان بازی و باتلاق انتصابات رژیم واقعیت دارد.
باری، هدف،
مشارکت گسترده در "انتخابات" است و وظیفهء
این کمیته،
همانطور که از نامش پیداست،
تشویق زنان و دیگر افراد موافق چنین حضوری در مجلس شورای اسلامی است. گرچه حتی خود
فراخوان دهندگان هم امیدی به عبور کاندیدهای مستقل و مدافع حقوق زنان
را
ندارند و بهمین دلیل پایان بیانیه خود را با یک "اگر" به پایان می رسانند:
«"اگر"
شورای نگهبان و نظارت استصوابی اجازه دهد...»
پارادوکس قدرت و جامعهء
مدنی
دفاع واقعی از جامعه مدنی و حضور در قدرت را نمی توان با
هم جمع کرد. اقتضای قدرت، علی الخصوص اگر تمامیت خواه و از نوع ولایت مطلقه فقیه
باشد که تمامی هم و غم
اش
در کل حیات سیاسی خود فرو بلعیدن جامعهء
مدنی به تمامی در خود بوده است، تضعیف و بی یال و اشکم ساختن آن،
بویژه از طریق مشارکت صوری در قدرت است. برعکس،
اقتضای شکوفائی واقعی جامعهء
مدنی فاصله گرفتن از هیولای سیری ناپذیر قدرت و از سیستم،
و اعمال فشار به آن از بیرون است.
البته کنش مشارکت جویانه در سیستم توسط این نوع کنشگران امر تازه و تجربه نشده ای نیست. شاید برای خود مدافعان کمپین تازگی داشته باشد و آن را نسبت به کمپین های قبلی یک گام به جلو بپندارند، اما در اصل جز ایفاء همان نقش قدیمی و تجربه شده با چهره های جدید نیست؛ ایفای نقشی که سرانجامِ رسوای آن بکرات امتحان شده است و لاف زنی مدعیان تازه نفس نمی تواند تغییری در نتیجهء اجتناب ناپذیر آن بدهد. در بهترین حالت به اندازه ای که این رویکرد موفق شود، بهمان اندازه ادغام جامعهء مدنی در دولت، یا دولتی شدن جامعهء مدنی، قوام پیدا می کند که البته برای جبههء مقاومت سم مهلکی بشمار می رود.
دل بستن به قدرت،
در کنار لاف دفاع از جامعه مدنی
زدن
توسط اصلاح طلبان حکومتی را قبلاً
هم آزموده ایم. بطور نمونه سرنوشت تشکل سراسری
«تحکیم
وحدت»
با آن یال و کوپالش، وقتی که هدف خویش را به جای تقویت واقعی جامعهء
مدنی و یا جنبش دانشجوئی، خزیدن به قدرت و کسب نمایندگی مجلس و حمایت و تقویت جناحی
از حاکمیت و لاجرم تبدیل شدن به تسمهء
نقالهء
عروج یک جناح به قدرت در منازعات درونی حاکمیت قرار داد، در برابر همهء
ما قرار دارد. نصیب نهائی آن ها از حضور در قدرت چیزی جز همان اسکلت بجا مانده از
ماهی صید
شده و بزرگ
«پیرمرد
و دریا»
در پی تهاجم کوسه ماهی ها نبود. تجربه و تاریخ درس های بزرگی برای آموختن دارد. اگر
کسی به آن ها وقعی نه نهد، آن گاه ناچار است که خود آن را به شکلی مضحک و رقت آور
به روی صحنه بیاورد. تکرار چنین صحنهء
کمیکی مربوط به آیندهء
دور نیست، بلکه از همین حالا، از زمانی که نمایش انتخاباتی شروع می شود، آغاز می
گردد: فراخوان برای حضور گسترده در "انتخابات" و ابراز تشکر و تبریک گوئی بخاطر گرم
کردن تنور انتخاباتی سیستم را باید تنها چشمهء
اول به حساب آورد. ضرب المثلی می گوید از تفنگ خالی دو نفر بیش از همه باید به
ترسند: نخست کسی که آن را بدست گرفته و آماده شلیک است، دوم کسی که تفنگ به طرف او
نشانه رفته ولی او از خالی بودن
اش
بی خبر است. اما وای به وقتی که خالی بودن تفنگ بر طرف عیان شده باشد! حالا حکایت
ماست!
ظاهراً
برای حامیان این کمپین، 37 سال تجربه و فرجام جریان ها و کسانی که می کوشیدند به
حاکمیت دخیل ببندند، برای عیان شدن ماهیت به غایت ضد
دموکراتیک و ضد
زن نظام و نیز سرنوشت رقت بار
کسانی که به آن دخیل بستند کافی نبوده است که این چنین پای در رکاب بسیج مردم برای
شرکت در "انتخابات" نهاده اند. پی آمدهای این گونه خیز بی مهابا به سوی سیستم،
متأسفانه فراتر از این حرف هاست. آن ها هنگامی به فکر دخیل بستن به قدرت و درخواست
سعهء
صدر از شورای نگهبان افتاده اند، که اولاً
پارادایم
«اسلام
سیاسی»،
با گذراندن باصطلاح دورهء
شکوفائی و بالندگی، در فاز انحطاط کامل و به غایت ارتجاعی خود قرار گرفته است.
این انحطاط را می توان در گونه های مختلف اسلام سیاسی در منطقه، اعم از گندیدگی کامل حکومت اسلامی، اعم از عملکرد و یا گفتمان، که اعلام نظارت ناپذیری نظام تبلور آن است، و اسلام گرائی میانه روی عدالت و توسعهء ترکیه و یا خلافت اسلامی نوع داعشی و غیرداعشی آن به روشنی مشاهده کرد. ثانیاً، شکاف بین مردم و حاکمیت و لاجرم درجهء انزوای رژیم در بیشترین حد خود قرار گرفته است. شکاف بین دوگانهء جامعهء رسمی و جامعهء واقعی بیش از هر زمانی به یک واقعیت مشهود تبديل شده که دره ای ژرف و پرنشدنی بین آن ها حائل است و بر همین اساس متقابلاً کنش معطوف به جامعه و مبارزهء مدنی- اجتماعی برای تغییر جامعه بیش از هر زمانی در برابر گزینهء معطوف به قدرت قرار گرفته است.
در حقیقت، شعار کانونی شده و دست بالای "انتخابات" کنونی، نظارت ناپذیر بودن ولایت فقیه و رهبر نظام است، بدون هیچ گونه اما و اگر، عریان و بی روتوش. چینش و مهندسی انتخابات، هم برای مجلس شورای اسلامی و هم مجلس خبرگان، بر اساس همین راهبرد و در راستای ممانعت از رخنهء مخالفان آن صورت می گیرد. سوای شعار عام «خطر نفوذ»، که به معنی حفظ ترکیب مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی از "دستبرد" رقباست، خطوط اصلی این مهندسی، که همه و همه به عنوان بخشی از روال روتین مهندسی انتخابات بشمار می روند، عبارتند از:
- قطب بندی جامعه حول صف آرائی های درونی حاکمیت با هدف ممانعت از قطب بندی مستقل علیه سیستم،
- داغ کردن تنور انتخابات با انواع ترفندها، با هدف صید حداکثر آراء شهروندان،
- تأکید بر فیلترینگ گستردهء شورای نگهبان تحت عنوان حق الناس نه فقط برای جلوگیری از ورودغیرخودی ها بلکه هم چنین با هدف تضمین سهم شیر برای اصول گرایان،
- تمهید سبدهای باصطلاح میانه رو و افراطی و احیاناً با لیست های جداگانه توسط فراکسیون های اصول گرایان برای صید حداکثر آراء بسود کلیت اصول گرایان و کسب برتری بر جناح های رقیب.
- و البته استفاده از یک دوجین اقدامات مکمل و روتین و شناخته شده ای چون تبلیعات متمرکز امام جمعه ها و یا تهدیدها و سخنرانی های خامنه ای پیرامون خطر نفوذ و تیز کردن لبه نظارت استصوابی و ...،
- مشارکت و مداخلهء سازمان یافتهء بسیج و سپاه و سایر نهادها و تشکل های وابسته برای ریختن آراء در مناطق معین و یا دستکاری و تقلب انتخاباتی در موارد مورد نیاز،
- استفاده از آن چه که به جریان افتادن پول کثیف خوانده می شود برای مداخله در "انتخابات"،
-
و بالأخره تهدید و دستگیری فعالین و روزنامه نگاران و توقیف و تهدید به توقیف
روزنامه ها و سایت ها و...
در چنین شرایطی،
که حاکمیت، بخصوص جناح حاکم، دستخوش بحران های بزرگ و عدیدهء
سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است،
و به خصوص در شرایطی که توان بسیج توده ای خود را از دست داده و سخت به دوپینگ و
کسب مشروعیت توده ای نیاز دارد،
و اقدام به دستکاری و تقلب های گسترده هم پرهزینه و درد
سر
ساز محسوب می شوند،
اگر
کسانی پیدا شوند بیرون از دایرهء
قدرت که قربتاً
الی اله و بدون هیچ قید و شرطی وظیفهء
گرم کردن تنور انتخابات را به عهده بگیرند، طبعاً
و
براستی برای یک رژیم سراسر پوسیده و فاسد و مستبد و منزوی و غرق و فاقد پایگاه
مردمی، چه نعمتی بالاتر و بادآورده تر از آن وجود دارد؟!
و برای ایفای چنین کار کارستانی است که "کمیتهء من کاندیدا می شوم" از کمپین «تغییر چهرهء مردانهء مجلس»، عبور از خان اول را به مردم ایران و به ویژه زنان بدلیل باصطلاح حضور بی سابقه اشان در کازار انتخاباتی رژیم تبریک گفته و آن را اقدامی جسورانه و قابل تقدیر خوانده است.
این که از این تعداد چقدر متعلق به زنان اصول گرا و یا حامیان دولت و اصلاح طلبان است و چقدر نزدیک به آن ها، با توجه به آن که اصلاح طلبان و حامیان دولت نیز برای افزایش سهم شان در قدرت بروی جلب مشارکت زنان و تشکیل یک مجلس همزبان با دولت سرمایه گذاری کرده اند، هنوز روشن نیست. بیانیه همچنین از شورای نگهبان خواسته است که با محترم شمردن حقوق شهروندان مرحمت کرده و به کاندیداها جواز عبور بدهد. گرچه هنوز معلوم نیست قبل از شروع گیوتین نظارت استصوابی، بر سر آن ها در عبور از فیلتر هیئت های اجرائی چه آمده است. چنان که معدود نمایندگان نهضت آزادی ایران کارشان به شورای نگهبان هم نکشید و در همان بدو ورود توسط این هیأت ها ناک اوت شدند!
البته ناگفته نماند که برای آن ها هم نفس مشارکت در مناسک "انتخاباتی" هم چون انجام یک فریضه، مهم است تا حذف کاندیداهایشان! سوای عملکرد چندین دهه ای شورای نگهبان، خامنه ای به نحوی که جای هیچ گونه ابهام و حاشائی باقی نگذارد با صراحت و صدای بلند اعلام کرده است که نظارت استصوابی و مؤثر شورای نگهبان برای جلوگیری از نفوذ دشمنان و عناصر ناصالح عین حق الناس است و حمایت از آراء مردم.
همانطور که اشاره شد، هدف اعلام شدهء رژیم برای این "انتخابات"، جلوگیری از نفوذ است و اساساQ نفوذ اسم شب انتخابات پیشارو است. معنای نفوذ و مصادیق آن نه فقط شامل جریان ها و عناصری چون کمپین تغییر چهره و نهضت آزادی و جبهه ملی (که حول آن دچار دوشقگی شد) و... است که جای خود دارند و مصداق عینی نفوذ دشمن محسوب می شوند، بلکه شامل بخش مهمی از اصلاح طلبان و حامیان دولت نیز هست. چنان که بکرات اعلام داشته اند که حاکمیت اجازهM تکرار مجلس ششم را که معنای امروزی اش حتی تحمل یک مجلس باصطلاح بنفش و اعتدالی و همسو با دولت هم نیست، نخواهد داد.
آیا کسی در معنا و مصادیق کلیدواژه "نفوذ" در نمایش انتخاباتی حاکمیت تردیدی دارد؟! یا آن که مسأله غم انگیز تر از این حرف ها و فراتر از دانستن و ندانستن است: البته می دانیم اما به رویمان نمی آوریم! چنان که بیانیه تبریک کمیته من کاندیدا می شوم سرشار از احساس پیروزی به خاطرافزایش تعداد مشارکت جویان، اعلام می دارد که مرحلهM اول را با موفقیت پشت سرگذاشته ایم و اینک با اتکاء به نفس بیشتری وارد مرحلهM بعدی می شویم: خان بعدی شفاف سازی مواضع و برنامهM زنان و مردانی است که نام نویسی کرده اند و قاعدتاً بیش از همه شامل حال کسانی خواهد بود که صلاحیت آن ها مورد تأیید قرار گرفته باشد.
همانطور که در بالا اشاره شد تا آن جائی که به کاندیداهای مستقیم آن ها مربوط می شود، بسیار بعید است با عبور از فیلتر های هئیت اجرائی و به ویژه شورای نگهبان چیزی بجز اسکلتی از ماهی برای آن ها باقی بماند. بنابراین با فرو نشستن گرد و خاک روشن خواهد شد که بازی و سودای اصلی نه دست یابی به کاندید مستقیم بلکه بازی در بساط گزین بین بد و بدتر از میان کاندیداهای مورد تأیید نظام و رد شده از صافی شورای نگهبان، یعنی بازی در بساط منازعات و چالش های داخلی رژیم یا نخستین محور مهندسی انتخابات است.
مهم ترین چالش در این مرحله نه فقط مشروعیت بخشیدن به کلیت حاکمیت و بقول خامنه ای شرکت در ماندگاری نظام و نفس دادن به آن است، بلکه هم چنین دادن رأی به کسانی است که اساسا ماهیت رفتارشان قابل پیش بینی است و لااقل در وجه غالب، عملکردشان تصویب سیاست ها و راهبردهای اصلی و بالادستی نظام و امیال و منافع کانون های اصلی قدرت است که ماهیت مجموعه آن ها جز سرکوب سیاسی و اقتصادی و فرهنگی،و بطریق اولی، تضییع حقوق زنان و سایر اقشار زحمتکش اجتماعی و یا صحه نهادن بر توسعه طلبی های نظامی و منطقه ای حاکمیت نخواهد بود.
نباید فراموش کنیم که بنا به تعریف موضوع و مضمون کار
مجلس (سوای نقش فرمایشی آن) قانون گذاری و نظارت بر امور و تصویب (و صحه نهادن) به
سیاست های کلان و تصمیمات رهبری و حکم حکومتی وی است. از این رو نمی توان شاخص های
نمایندگی را صرفاً
به یکی از حوزه های ولو مهمی چون دفاع از مطالبات و حقوق زنان، تقلیل داد. چه بسا
که سرنوشت جامعه و حقوق زنان پیش از این یا آن مطالبهء
مشخص و موردی در عرصه سیاست های کلان اقتصادی و سیاسی و اجتماعی (مثلاً
سیاست رشد جمعیت و یا اشتغال و...) رقم بخورد و چه بسا در همین حوزه های کلان باشد
که تیر خلاص زده شود. تصویب و صحه گذاشتن به این نوع تصمیم های کلان توسط لااقل
اکثریت بزرگی از نمایندگان برگزیده شده،
و دستکم عدم سنگ اندازی اقلیت در برابر آن ها، ویژگی اصلی خروجی انتخابات مهندسی
شده در مجالس جمهوری اسلامی است.
با این وجود،
و
تحت چنین شرایطی است که بخشی از جامعه،
و حتی برخی جریان ها و افرادی که عنوان اپوزیسیون را یدک می کشند، کنش گری و سیاست
ورزی را صرفاً
در اقدامات معطوف به مشارکت در قدرت و بازی در بساط انتخابات به جد مهندسی شده رژیم
تعریف و جستجومی کنند. تا آن حد که سر از پا نشاخته و هست و نیست و باصطلاح حیثیت و
سرمایه سیاسی خود را به داو می گذارند. البته برای کسانی چون حسن خمینی و رفسنجانی
که بدرستی خود را بخشی از نظام تعریف می کنند و هستند، این ادعا که از آبرویشان
برای حفظ و تقویت نظام مایه می گذارند و برایش هزینه می پردازند قابل درک است، اما
درک این نوع شیفتگی و سر از پا نشناختن از سوی کسانی که غیرخودی و نفوذی دشمن محسوب
می شوند و چشم اندازی هم برای آن که جایگاهی در نظام داشته باشند وجود ندارد، حتی
با در نظرگرفتن قواعد عرفی و شناخته شدهء
مربوط به سود و زیان بازار مکارهء
سیاست، قابل درک نیست. شاید این پدیده را نتوان بدون توجه به واقعیت تحولات
پارادایم اسلامی سیاسی و ورود آن به فاز گندیدگی و انحطاط کامل و کشاندن بخشی ولو
اندک از جامعه به همراه خود به وادی چنین باتلاقی، که حاملان این نوع شیفتگی ها
آنان را نمایندگی می کنند، تبیین و تشریح کرد. امروزه سر در برف فرو بردن، خودفریبی
و بطریق اولی دگرفریبی پیشه کردن به عنوان بخشی از واقعیت صحنهء
سیاسی دورهء
انحطاط نظام است. مشخصهء
اصلی این رویکرد را می توان چنین خلاصه کرد:
هستم اگر در "انتخابات"، هر انتخاباتی ولو غیردموکراتیک و نمایشی و مهندسی شده،
شرکت کنم، و گرنه نیستم. باین ترتیب کنش در این رویکرد منحصراً
با عطف به سیستم و حضور در آن معنا پیدا می کند و کنش معطوف به مبارزه علیه سیستم و
از جمله کنش تحریم "انتخابات"، کنشی بی معنا و انفعالی معرفی می گردد. روشن است که
درونمایهء
چنین رویکردی باصطلاح د-ان-آ و هستهء
اصلی مبارزه علیه سیستم و مقاومت جامعهء
مدنی،
و از جمله جنبش واقعی و اصیل زنان،
را نشانه گرفته و طبیعی است که بسته به میزان تأثیر
گذاری
اش،
مقابلهء
نظری، سیاسی و اجتماعی با آن و علیه پی آمدهای یأس آورش بخشی از وظایف مبارزان ضد
سیستم را تشکیل می دهد؛
سیاستی که ممکن است هم چون بازگشت بومرنگی، به چهرهء
خود جامعه و جنبش زنان و فعالین زن اصابت کند.
بی تردید، هدف این نوشته اصرار بر تغییر چنین کنشی نیست، چرا که نهایتاً چنین رویکردی وجود دارد و بخشی از واقعیت جامعهء امروز ما را تشکیل می هد. غرض آن است که اولاً چنین رویکردی به همان اندازه ای که واقعاً هست ارزیابی شود و مرز جنبش زنان و یا اپوزیسیون با چنین رویکردهائی مخدوش نشود. و ثانیاً مبارزه علیه سیستم و مقاومت مدنی و جنبش زنان تحت تأثیر چنین اغواگری هائی به تحلیل نرود و با عبور از این چالش به بالندگی و سر زندگی خود ادامه دهد.