تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
تهران، فرهنگی ترین پایتخت جهان!
عرض شود که ما خودمان که بچهء ناف تهران هستیم تا حالا متوجه نشده بودیم تهران شهری فرهنگی است و، بر عکس، با خواندن و شنیدن اخبار زورگیری و یقه گیری و چاقو کشی و زد و خوردهای روزانه در معابر تهران، و اخبار آدم ربایی و تجاوز به عنف و آمار بالای دزدی و جرم و جنایت و جنحه و سایر قانون شکنی های متداول در ام القرای اسلام، خیال می کردیم هرچه فساد و بی فرهنگی است در تهران مجتمع شده و این شهر بی در و پیکر که نیمی از ایرانیان را در خود جای داده است چیزی شبیه سائوپولوی غنی سازی شده می باشد. بخصوص که سابقهء حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلمات ها و، یا همین حمله اخیر به سفارت عربستان و آتش زدن آن، معرف تاريخی مقام معنوی تهران است و کمتر کسی در جهان وجود دارد که از این مدارج فرهنگی بی اطلاع باشد !
چنين بود تا اينکه
چندی پیش،
برادر
یوکیو آمانو،
مدیرکل آژانس بین المللی هسته ای،
برای انجام
عملیات غنی سازی شخصی (خوردن چلوکباب و پستهء
رفسنجان و گرفتن هدیه) به
پایتخت غرق در دود
حکومت
اسلامی
مسلط بر ايران آمده و دو سه روزی مهمان حاج آقا صالحی،
رئیس سازمان پر ریختهء
به اصطلاح
انرژی
هسته ای اسلامی بود.
در
این سفر، برادر آمانو از عملیات دفن راکتور اراک زیر سیمان و بتن توسط
کنشگران دستی افغانی و جای خالی سانترفیوژهای جمع
آوری شده در فردو بازدید کرد و
خیال
اش
راحت شد که از سازمان انرژی اتمی اسلامی فقط یک نام (دکور)
و یک رئیس (حاج آقا صالحی) باقی مانده و بس
!بقول
شاعر:
پس از گفتگوها و راه دراز /
رسیدیم آنجا که بودیم باز.
باری
حاج آقا صالحی که در ابن سفر مهماندار و
«تور
لیدر»
برادر یوکیو
آمانو
بود،
مدیرکل آژانس را به بازدید خزانهء
جواهرات سلطنتی برد و،
پس از آنکه برق
جواهرات چشم
آمانو
را زد، در یک مصاحبهء
مشترک مطبوعاتی،
در توجیه نشان دادن
جواهرات سلطنتی به آمانو،
اظهار داشت:
«من به آقای آمانو گفتم که تهران
یک شهر فرهنگی است».
باری،
خلاصه
کنم. از روزی که حاج آقا صالحی
نجفی (ایشان از برادران معاود عراقی و متولد شهر مقدس نجف
هستند که خود را
وقف خدمت به ایران کرده اند) فرمودند
که تهران شهری فرهنگی است به رویدادهای فرهنگی
اين «مادر شهر فرهنگی» توجه بیشتری
کرده و مشاهده ام شده
که تاکنون در جهل مرکب بوده
ام
که خیال می کردم "وین پایتخت اتریش و یا "پراگ" و یا "اسلو" و
امثال آنها شهرهایی فرهنگی
هستند
!و
ناچاراً چنين تصديق می کنم که، همانگونه که
هنر نزد ایرانیان است و بس،
فرهنگ هم نزد تهرانی ها ست و ولاغیر.
حال فهرست مختصری از فرهنگ مداری اين ام القراء اسلامی را جهت اطلاع شما در اينجا تقديم می کنم:
* چند روز قبل کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که اتومبیلی ایستاد و مسافر خود را پیاده کرد و هنوز مسافر در را درست نبسته بود راننده حرکت کرد و رفت .مسافر در حالی که دنبال ماشین می دوید با صدای بلند چند فحش رکیک فرهنگی نثار راننده کرد و چون از تعقیب او نا امید شد برگشت و در حالی که همچنان اصطلاحات فرهنگی رويژه ای از دهان اش بیرون می ریخت موقع رد شدن از جلوی من که هاج و واج شاهد موضوع بودم گفت: «مادر ... بقیهء ده هزار تومنی را نداد و در رفت».
* رانندگان اتومبیل های شخصی تهران نسبت به خانم ها بسیار مهربان هستند و به محض آنکه خانمی، ولو از کارافتاده و مسن و فسیل شده، را در کنار خیابان منتظر تاکسی ببینند فوراً جلوی پایش توقف کرده و با اصرار او را دعوت به سوار شدن می کنند و گاهی بر سر اینکه چه کسی اول خانم را دیده و ترمز کرده است بین چند رانندهء مهربان با فرهنگ درگیری ایجاد می شود !
*
فرهنگ سوار شدن به اتوبوس و مترو هم در پایتخت فرهنگی اسلامی
عیار بالایی دارد و به محض توقف اتوبوس یا مترو در
ایستگاه، منتظران بدون
آنکه اجازهء
پیاده شدن به مسافران داخل را بدهند به داخل واگن هجوم برده و
خود را لای دست و پای سایر مسافران جا می دهند. در این موقع از هر طرف سر و
صدای همه بلند است و مسافران به یکدیگر نسبت های فرهنگی
داده و حتی اموات
یکدیگر را از قبر بیرون می کشند !
*
اکثر مردم شهر فرهنگی تهران وقتی در خیابان و معابر عمومی و تاکسی و
اتوبوس عطسه می کنند دستمال و دست خود را جلوی گاله اشان
نمی گیرند و به سر
و صورت اطرافیان اسپری می پاشند
!
*
مردم با
فرهنگ شهر فرهنگی تهران در
حین رفت و آمد در پیاده روها و معابر، آب دهان و خلط بینی می اندازند که
گاهی به سر و صورت و لباس سایر فرهنگیان مقیم تهران می
افتد و موجب چاقوکشی
و قتال می گردد.
*
انداختن
آدامس و ته سیگار و دستمال آلوده و پاکت چیپس و پاکت سیگار و پوست تخمه و
موز در کوچه و خیابان، و تخلیهء
زباله در جوی آب،
و یا از پنجره آپارتمان
بر
سر رهگذران،
نمونه های دیگری از فرهنگ بالای ساکنان پایتخت فرهنگی جمهوری
اسلامی است.
*
اهالی با فرهنگ شهر فرهنگی تهران از فرط محبت به
هم در یکدیگر می لولند و موقع حرکت در پیاده روها و معابر
مرتب پای هم را
لگد می کنند و به هم تنه می زنند و بجای عذرخواهی، که یک عادت زشت استکباری
است،
با صدای بلند یک دیگر را " یابو " خطاب کرده و می گویند:
«مگه
کوری
یابو؟»
*
در این پایتخت فرهنگی جهان اوزان بین المللی با تمام دنیا تفاوت دارد و
سنگ یک کیلویی معمولا هفتصد گرم،
و نیم کیلویی سیصد گرم است و کسبه با انصاف
و با فرهنگ و خدا ترس و مومن به این روش وزن کردن اصطلاحا!
«چپاندن
به
مشتری» می گویند
!
*
در پایتخت فرهنگی اسلامی توالت عمومی وجود
ندارد و امت همیشه در صحنه،
در صورت نیاز اورژانسی،
یا باید داخل شلوار خود قضای حاجت
کنند و یا مانند سگ و گربه پشت دیوار و
پشت درختان و یا کنار پیاده رو به تخلیه فضولات خودشان
بپردازند !
*
یکی از دیوارنگاره ها
(Wall
Art
)ی
دیدنی پایتخت فرهنگی اسلامی که در اکثر نقاط
شهر دیده می شود
این جمله است: "«لعنت بر پدر و مادرش که اینجا
بشاشد»
و یا
«لعنت بر کسی که اینجا آشغال بریزد
».
*
فرهنگ گدایی
در پایتخت فرهنگی اسلامی کاری بسیار فرهنگی است و گدایان
تهران با خواندن اوراد و نثار دعای خیر و تقاضای موفقیت
در همه شئون زندگی
برای رهگذران از آنها تقاضای چک پول می کنند و در صورتی که به تقاضای
مسالمت آمیز آنها پاسخ مثبت داده نشود شروع به ناله و نفرین می نمایند
.
*
گفتگوهای دوستانه و فرهنگی
حتی در محافل خانوادگی هم بسیار شنیدنی است و معمولاً افراد یکدیگر را
«اسکل» و
«عوضی» و امثال آن صدا کرده و نسبت های فرهنگی به یکدیگر می دهند و
اگر در
مورد شخصی که در بین
آنها غایب است حرف بزنند معمولاً
از
شخص غایب با صفتاتی
مربوط به
مادر و یا خواهر آنان
اسم می برند.
لذا، بنده،
به سهم خود، از حاج آقا صالحی که تهران را شهر
فرهنگی اعلام کرده اند تشکر می کنیم چرا
که اقرار می کنم در گذشتهء بی فرهنگی خود، با دیدن مواد فروش های اطراف پارک
ها و زنان خیابانی اطراف معابر و کارتن خواب های معتاد و
هرج و مرج موجود
در ترافیک تهران و عبور لشگر موتور
سواران تهرانی از پیاده روها، و رفت و آمد
مردم در لابلای اتومبیل ها، و
غوغای
غرق در دود و آلودگی
معابر، و
هزاران مورد مشابه دیگر تصور دیگری از این
شهر غرق در دود و آلودگی داشتم
!
واقعاً حقيقت بينی و حرف درست را بايد از پرورده های شهر مقدس نجف اشرف
آموخت.