تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

7 بهمن ماه 1394 ـ 27 ماه ژانويه 2016

روانشناسیِ سياسیِ نقشِ «اپوزيسيون خودی» و «ترس»، در انتخابات

جهانشاه رشیدیان

ماهيت انتخابات در حکومت های توتاليتر

       انتخابات در کشورهائی که یک سیستم تک حزبی، موروثی مستبد و یا رییس جمهور تمام عمر دارد با عرف جهانشمول دموکراسی متضاد است. انتخابات در این کشورها برای کسب مشروعیت و اعتبار است و تأثیری در سرنوشت مردم ندارد. برای نمونه، انتخابات در آلمان نازی (1933 تا 1945) توسط حزب حاکم نازی برنامه ریزی شده و نامزدهايش از میان کاندیداهای حزب تعيين شده و وارد مجلس «رایشتگ»، یا انجمن های شهرداری، می شدند. تمام این نمایندگان به اصطلاح مردم، مانند نظامیان اس.اس یا ورماخت، به آدولف هیتلر سوگند وفاداری می خوردند و طبق فرامین حزب عمل می کردند. در جمهوری ها و اقمار شوروی سابق نيز انتخابات توسط دفتر سیاسی حزب کمونیست برنامه ریزی و در حقیقت با رهبری حزب برگزار می شد و هیچ گاه هم شکی نبود که اگر در برخی از اقمار شوروی احزابی اخته شده اجازهء فعالیت و فرستادن چند نماینده به مجلس یا حتی کابینهء دولت داشتند، حتماً میبایستی فاقد توان یا اجازهء ساختار شکنی در سیستم باشند. این شیوهء انتخابات هنوز هم در چین، با وجود تغییر سیستم اقتصادی، رایج است. در کرهء شمالی هم از پیدایش کره شمالی در 1945 تا به امروز حاکميت اصلاً به یک نهاد موروثی مبدل شده و خاندان کین، از پدر به پسر، بر این کشور حکومت می کند. چنین رژیم هائی هرچه مستبدتر و فادسدتر شوند حلقه حاکمیت را تنگ تر کرده و هرچه انتخابات نمایشی تر باشد آنان هم انتصابی تر می شوند.

       یک کشور اشغال شده برای مدتی زیر سلطه ارتش و دولت اشغالگر است ولی گاهی بعد از کسب یک استقلال نسبی، جغرافیای سیاسی آن طوری مهندسی می شود که حزب، مسلک، مذهب، ایدئولوژی و یا فرهنگ آن کشور اشغالگر استیلای خود را حفظ می کند. نمونهء معاصر اشغال کشورهائی در اروپای شرقی و دولت ویشی در فرانسه است که این کشورها در دوران اشغال توسط آلمان نازی دارای حکومت های شبه نازی و برخی از آنان به محور نظامی آلمان / ایتالیا پیوستند. ولی زمانی که ارتش سرخ رومانی، یوگوسلاوی، چکسلواکی ... را «آزاد کرد»، حکومت های طرفدار شوروی در این کشورها مستقر و متفق نظامی شوروی شدند. و اين یعنی اسقرار یک سیستم سیاسی مشابه در تمام اقمار شوروی که در جنگ جهانی دوم توسط ارتش سرخ اشغال شدند. همين وضعيت در کشورهای مستعمرهء انگلیس نيز محسوس بوده است.

       همگی این کشورها توسط حزب یا احزابی کم و بیش مشابه با حزب کمونیست شوروی یا حزب کارگر و محافظه کار انگلیس اداره شده یا می شوند. در یک مقطع طولانی تر تاریخی، اسلام این نقش را خیلی پر رنگ تر در کشورهای زیر سلطه اش بازی کرده است تا جائی که حتی بعد از اتمام اشغال مستعمراتی، سیستم سیاسی اسلامی وابسته به اشغالگران مسلمان سیطرهء سیاسی و فرهنگی خود را در تمام ابعاد جامعه حفظ کرده است. انتخابات در این کشورهای اسلامزده حتی اگر میان احزاب نسبتاً آزاد بوده ولی هیچگاه با سیطرهء مطلق اسلام تحمیلی بر حیات سیاسی- فرهنگی کشور مقابله نکرده است. تنها نمونهء نسبتاً موفق ولی موقت این مقابله پیدایش آتا تورک در 1923 و نهضت کمالیسم در 1934 در چند دهه از تاريخ معاصر ترکیه بوده است.

       ایران تنها کشور شیعه است که شیعه گری را در حکومت اسلامی دربار شاهان ادغام کرده است. شیعه گری اصولاً با سیستم انتخابات مخالف بوده و این یکی از دلائل پیدایش آن بعد از مرگ محمد و انتخاب ابوبکر با رای اکثریت بوده است. بخشی از روحانیت شیعه با نوع مشروطه در ایران نیز مخالف بوده و امروز این بینش در ولایت مطلقه فقیه متجلی است. شیعه گری رهبری را یک ودیعه الهی می داند که مثلاً در خانواده پیغمبر موروثی است و ما امروز انعکاس آن را در در رژیم اسلامی در «کاست سیّد» می بینیم. کاست سیّد اگر چه از نظر کمی و تعداد آیت الله ها از شیخ ها در ایران بسیار کمتر است ولی به دلیل ـ ظاهراً ـ پیوند خونی با پیغمبر اسلام، پیوسته در رأس هرم روحانیت قرار داشته و از مزیت خمس و احترام خاص برخوردار بوده است. در ضمن کاست سیّد خیلی محتمل است که در تمام دوران حکومت شیعه در ایران در رأس هرم سیاسی یا ولایت فقاهتی باقی بماند.

       انتخابات در رژیم اسلامی حتی اگر مهندسی نشود، کماکان فقط انتخاب بین حامیان نظام است و لذا با معیار جهان شمولِ دموکراسی فاقد اعتبار است. یعنی اگر کاندید مورد نظری از صندوق های رأی خارج یا منتصب نشود و از میان کاندیداهای منتخب رژیم مردم بدون دخالت رژیم انتخاب شود تغيیری در ماهیت غیر مشروع بودن انتخابات ندارد و در دو حالت این «نمایندگان» منصوب به رژیم اسلامی، نه مردم، هستند.

 

روانشناسی سياسی ترس

       در انتخابات و جدا از دلائل سیاسی، مذهبی، قشری یا اقتصادی، روان شناسی سیاسی نقشی مهم بازی می کند. روان شناسی سیاسی مورد استفادهء رژيم های توتاليتر کاری به مشکلات اقتصادی و اجتماعی یک جامعه ندارد و آنان را به متخصصان خود می سپارد. وظیفهء اين روان شناسی در انتخابات يافتن راه هائی است که مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کنند و یا آنها را به قبول حقانيت (مشروعیت) رژیم توتالیتر قانع نمايند.

       اين روان شناسی سیاسی معتقد است اتباع یک جامعه تنها بنا بر عقاید سیاسی و منافع طبقاتی رأی نمی دهند بلکه فاکتورهای روانی هم در تصمیم گیری آنان موثر است. برخی از این فاکتورها رنگ اخلاقی دارند و رأی دهنده را ملتزم می کنند تا با رأی خود نوعی احساس مسئولیت و مشارکت در سرنوشت سیاسی خود کرده و به حاکمیت نوعی اعتماد پیدا کند. این احساس نه تنها در دمکراسی ها بلکه در سیستم های غیر دمکراتیک دلیلی است روانی برای انتخابات. منتهی در رژیم های توتالیتر این فاکتور مورد توجه و نیاز حاکمیت برای بقای خود است. درست به دلیل این نیاز است که رژیم های توتالیتر در کنار سرکوب، مشارکت محدود و کنترل شده مردم را در امور سیاسی و اجتماعی به نفع بقای خود می دانند و آن را با شعارهای احساسی تبلیغ می کنند. تجارب نشان می دهند که هرچه یک سیستم توتالیتر خشن تر باشد، دلائل شرکت در انتخابات بیشتر شکل احساسی و غیرسیاسی بخود می گیرند.

       چیزی که در اين بازی روانشناختی ثابت و تغيیر ناپذیر است ایجاد ترس از عقوبت عدم مشارکت در انتخابات است که باید انگیزهء غالب مشارکت شود تا رأی دادن مردم نوعی صلاح دید خودانگيخته و اجبار ملی تداعی شود.

       «ترس» بزرگترین محرک مردم برای شرکت در چنین انتخاباتی است، وگر نه مردم می دانند که اجرای اينگونه انتخابات نمایشی نقشی در سرنوشت آنان ندارد. ترس در ایرانِ اسلام و استبداد زده یک شمشیر دولبه است.

       حتی در غرب هم روان شناسی ترس [از کمونیزم، اسلام، ایلومیناتی، دشمن خارجی...] وجود دارد و یا بوجود آورده می شود و ما انعکاس احساس این ترس را در رشد جریانات راست افراطی، نژاد پرست و ضد خارجی در غرب مشاهده می کنیم. چه بخواهیم، چه نخواهیم ترس یکی از قدیمی ترین احساسات تمام موجودات زنده است که بر اثر وجود قوانین تکامل حفظ شده و سیستم های توتالیتر هم در تاریخ از این احساس برای استیلای خود سوء استفاده کرده اند.

       در حکومت اسلامی، روان شناسی سیاسی در انتخابات بر اساس احساس ترس برنامه ریزی می شود و نه بر اساس معضلات ملموس جامعه. رژیم اسلامی احساس ترس از یک وضعیت بدتر را محرکی برای انتخابات قرار می دهد: بطوری که ترس از خطر خارجی، ترس از تجزیه یا بی ثباتی کشور، ترس از سرکوب بیشتر خود رژیم، ترس از بر باد رفتن موقعیت شغلی یا تحصیلی خود، و ترس از امثال این پدیده های ثابت یا متحول دلیل روانی شرکت در انتخابات شود.

       اسلام نیز، به عنوان یک سیستم توتالیتر، ترس را در گوهر خود نهادينه کرده و ما امروز بقایای روش رواج دادن ترس در دل کفار را در رفتار داعش، بوکو حرام، و طالبان، بصورتی خیلی واضح، و در رژیم اسلامی با رعایت اصل "تقیه"، یا بقول خمینی "خدعه"، رد یابی می کنیم. شیعه گری رايج در دربار صفوی ترس را با وجود آدمخوران دربار، چگین ها، نهادینه کرد چرا که این دربار از شیعه استفاده می کرد تا خود را موهبتی الهی و جانشین مهدی جا زند.. سلسله های قاجار و پهلوی هم از اعتقاد شیعه گری به موروثی بودن خلافت و امامت استفاده کرده و دربار خود را با شیعه گری تقدس می بخشيدند. ناصر الدین شاه قاجار خود را قبله عالم، ظل الله، شاه شاهان... نامید و محمد رضا شاه هم القاب مشابهی به خود داد و در خود موهبتی الهی میدید که الله با نظر خاصی به او وخاندان اش اعطاء کرده است. تمام این تقدس گرایی ها در جهت ایجاد ترس در میان مردم بوده است و در تاریخ اسلام به عبودیت بدون چون و چرای ملل اشغال شده منتهی شده است.

 

نقش اپوزيسيون خودی

       حکومت های مستبد در گذشته نیاز به نظر زیردستان نداشتند ولی سیستم های جدید توتالیتر مشارکت مردم را می خواهند و در نتيجه به یک اوپوزیسیون بی خطر هم نیاز دارند. در دوران سیستم توتالیتر استالینی یا نازی، مخالف حتی در سطح رهبری، تصفیه فیزیکی می شد، اما رژیم توتالیتر اسلامی ترجیح می دهد از چنین مخالفی حد المقدور به عنوان یک "اپوزیسیون مفید" بهره برداری کند. برای سیستم استفادهء حاصل از وجود چنین مخالفی می تواند بیشتر از ضررش باشد؛ چرا که هم نارضایتی مردم را قابل کنترل می کند و هم در صورت لزوم رژیم می تواند از آن علیه نفوذ و رشد اپوزیسیون سرنگون طلب استفاده کند. این "اپوزیسیون مفید" می تواند در انتخابات هم با دامن زدن به ترس از يکسو و گرم کردن تنور انتخابات، از سوی ديگر، به کمک رژیم شتافته و با نام اپوزیسیون اقشار ناراضی را به پای صندوق رأی بکشاند.

       بدينسان، اگرچه واقعيتِ نمایشی اينگونه انتخابات را حامیان و مخالفان «خودیِ» رژیم اسلامی هر دو می دانند ولی جبههء مخالفان خودی، که برچسب "اپوزیسیون" را یدک می کشد، همواره همراه با ارائهء دلائلی ظاهراً منطقی وارد این بازی می شود.

       به عبارت ديگر، وظيفهء تبلیغ شرکت در انتخابات از طريق ايجاد ترس، و عمده کردن آن، معمولاً به جناح های خارج از حلقهء رهبری، یعنی همان اپوزیسیون دست ساز خود رژیم واگذار می شود تا ترس بصورت عميق تری مورد قبول مردم واقع شود. بدینسان مخالفان خودی رژیم، ضمن بازی نقش اپوزیسیون، با دعوت مردم به انتخابات در عمل مشروعیت کل نظام را تبلیغ و ترویج می کنند

       در صفحهء شطرنج اين اتاق های فکر، آرایش این مهره ها طوری است که به مات کردن مردم منتهی شود حتی اگر مانند هر بازی شطرنجی برخی از مهره ها قربانی شوند. روانشناسی ترس در یک سیستم توتالیتر به کمک رژیم می شتابد تا این مهره ها دانسته یا ندانسته وارد صحنه شوند. این مهره ها گاه بصورت "اپوزیسیون مفید رژیم" مصرف داخلی و خارج دارند. در واقع وجود این نوع اپوزیسیون خود گواهی است بر وجود حقانيت (مشروعیت) رژیم و مشارکت مردم در انتخابات.

       یک نکتهء مهم روانشناسی بکار رفته در انتخابات، انتقال خواسته ها و تصویرهای درونی رأی دهندگان به کاندیداها است که در روانشناسی بدان «پروژکسیون» يا "فرافکنی" می گویند. بدین گونه که رای دهنده خود را با کاندیدا و یا کل سیستم حکومتی در جريان يک همبستگی عاطفی حس کند. تنها به کمک این پروژکسیون است که رأی دهنده از بسیاری از خواسته های اولیهء خود از حکومت صرفنظر و به حداقل قناعت کرده و حداکثر را به شرایط بهتری در آینده محول می کند. در رژیم اسلامی، بسیاری از رای دهندگان با بینشی غیراسلامی، ملی و چپ از این دسته اند که البته بعد از مدتی مجبور می شوند به صف تحریم کنندگان و یا مدافعان بدون قید و شرط رژیم بپیوندند.

       بسیاری از رواشناسان معتقدند ممکن است رأی دادن یک عادت اجتماعی شود و دلیل سیاسی آن در وهله دوم اهمیت قرار گیرد. بهمین دلیل تصمیم رأی دادن به حزب یا کاندیدا در آخرین لحظه گرفته می شود. بسیاری از فاکتورهائی که فرد را بپای صندوق رأی می کشانند سیاسی نیستند بلکه به دلایل دیگری هستند که همه قابل پیش بینی نیستند و ممکن است صرفاً بصورت احساسی عامیانه در تصمیم انتخاب موثر باشند. در هر فرهنگی این فاکتورها مختلف اند و توسط احزاب و کاندیداها مورد مطالعه قرار می گیرند.

 

پادزهر ترس

       همانطور که گفته شد، احساس ترس مرکز ثقل کشاندن مردم به پای صندوق رأی است، چون ترس از دوزخ، ترس از غضب خدا، ترس از فلاکت بیشتر و ترس از رژیم بی رحم اسلامی همه با هم بصورتی هولناک تداعی می شوند.

       به گمان من، ترس عمده ترین سلاح رژیم اسلامی است که، در کنار تجارب زیاد از رژیم های توتالیتر دیگری مانند رژیم استالین یا هیتلر، از یک سابقهء هزار و چهار صد سالهء اسلامی نيز برخوردار است و در روانشناسی مردم ما به صورت «سیندرم استکهلم» محک تاریخی خورده است.

       احساس دیرینهء ترس برای مدتی کوتاه در خلال و چند ماه اول انقلاب 57 فرو کش کرد و ما شاهد شکوفایی ذهنیت و فرهنگ آزادی طلبانه مردم شدیم، ولی با شروع سرکوب های خونین حکومت اسلامی بعد از استقرار خود ابعادی تازه در میان مردم بخود گرفت بطوری که امروز عمده ترین دلیل بقای حکومت جهل و جنایت اسلامی ترس مردم است که برنامهء اجرائی آن توسط اتاق های فکری رژیم طراحی و بوسيلهء اپوزيسيون خودی اجرا می شوند.

       معمولاً ترس می تواند منطقی باشد. در این صورت می تواند بصورت یک «مکانیسم دفاعی» عمل کند که لازمه بقا است. اما از آنجائی که ترس یکی از قوی ترین احساسات است گاهی مبدل به یک عادت غیر منطقی شده و یا میزان آن غلوآميز (فوبیا) می شود. یک فعال سیاسی که مبتلا به چنین ترسی باشد به "اپوزیسیون مفید" تعلق دارد چون ترس خود را توجیه و به جامعه ترزیق می کند.

       متقابلاً، ترزیق شهامت و مقاومت در مردم ایران تنها راه حل منطقی و علمی یک اپوزیسیون واقع بین است تا ترس و اثرات آن را خنثی کند. تأثیر این احساس نهادینه شدهء ترس است که مردم را به خیمه شب بازی های انتخابات رژیم اسلامی مجبور می کند. مردم تنها با زدودن ترس آگاه می شوند، در برابر رژیم اشغالگر و توتالیتر اسلامی می ایستند، انتخابات، یا در واقع انتصابات، را تحریم کرده و ترفندهای متنوع ترغيب به شرکت در انتخابات را شناسایی و خنثی می کنند.

بازگشت به خانه