تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
چرا رفسنجانی «ناچار» از «قطع این مرحله با مرغ سلیمان»* شده است؟!
فرهاد جعفری - مشهد
1. سه گزارهی مهم در تحلیل وقایع پیش رو:
برای داشتن درک دقیقی از آیندهی پیش رو و وقایعی که در راه است؛ دستکم؛ این سه جمله را در پس ذهن خود حک کنید:
اول. این بخش از بیانیهی دفتر هاشمی رفسنجانی را، در پاسخ به اظهارات اخیر «احمدیمقدم» (فرماندهی برکنار شدهی نیروی انتظامی و سرپرست فعلی ستاد مردمی یمن!): «...کار بهجایی رسیده بود که حتی یکبار، رهبر معظم انقلاب به آقای هاشمیرفسنجانی فرمودند که "عدهای از شما گله دارند که آقای خاتمی را تشویق میکنید که بیایند، برای اینکه آقای مهندس موسوی نیاید". که البته؛ با توضیحات آقای هاشمی، "رهبری معظم توجه فرمودند که اینها دروغ میگویند"».
دوم. این جمله از آقای حجة الاسلام فاصل میبدی: «آیا نسل جوان... از خود نمیپرسد این چه کشوری است که "یک فردی از بیت شریف بنیانگذار این نظام" یا «نزدیکترین فرد به رهبری نظام"، صلاحیت کاندیداشدن را ندارد؟!». که معلوم میکند: درحال حاضر، صرفاً این سیدحسن خمینی نیست که برای ورود به صحنهی رأیگیری خبرگان، مشکلات و موانعی بر سر راه دارد. بلکه حتا "نزدیکترین فرد به رهبری فعلی نظام" نیز صلاحیت نامزدشدن ندارد!
سوم: این جمله از حاشیه نویس سایت هاشمی رفسنجانی: «دل هاشمی برای حضرت آقا خون است!»
2. ولی فقیهی که «حامی احمدی نژاد است!» یا «ولی فقیه سبز»؟!
در بخش بزرگی از دههی گذشته (و بهویژه در ماههای نزدیک به خرداد 88 و سالهای پس از آن) و مبتنی بر تقسیم کار میان جناحهای مختلف شبکهی خویشاوندی از یکسو، و نیاز ائتلاف نظامی ـ امنیتی به قرار گرفتن در پشت سپری به نام ولیفقیه، از سوی دیگر، هر دو رقیب ترجیح دادند که نزدِ افکارعمومی چنین بهنظر رسد که «ولیفقیه در سویهی احمدی نژاد ایستاده است نه میرحسین موسوی خامنه».
این امر به «شبکهی خویشاوندی» امکان میداد تا «محبوبیت نامثبتِ ولیفقیه نزد طبقهی متوسط شهری» را بهسمت نامزد مورد نظر خود (میرحسین موسوی) جلب کند؛ اکثریتی که (در نتیجهی نارضایتی از بروز «کمترین تغییر و تحول واقعی» در دوران ریاستجمهوری سيد محمد خاتمی) در «تیرماه 84» از مشارکت در رای گیری خودداری کرد و، درنتیجه، بهنحوی ناخواسته، به احمدینژاد کمک کرد تا بتواند گوی سبقت را از رقبای الیگارشیک خود برباید.
يعنی چنانچه در خرداد 88 (بهکمک ارتش رسانهای تحت امر الیگارشی) چنین تبلیغ و نمایانده میشد که «نامزد مورد علاقهی ولی فقیه احمدینژاد است!» [نه «میرحسین موسوی خامنه» که «عمهزادهی ولیفقیه» و «یار و همراه دیرین» و «از مشاوران خاصهی ایشان» بوده است] آنگاه اکثریت رایدهندگان خاکستری ناراضی (در شهرهای بزرگ) از يکسو به مشارکتِ هرچه بیشتر و جدیتر در رایگیری تحریک میشدند [مانند خرداد 76: تا بار دیگر بهخیال خود «نه بزرگ به جمهوری اسلامی» نشان دهند] و از سوی ديگر، در صورت نیاز به «عرضاندام خیابانی»، بهخیال خود «علیه نظام» اما عملاً به سود «نامزد شجرهی طیبه» وارد میدان شوند.
اما وجود همين باور نزد افکار عمومی به سود «ائتلاف نظامی ـ امنیتی حاکم» نیز بود. بهاینترتیب که میتوانست، به کمک «استناد به مشروعیتِ قانونی و شرعی ولیفقیه»، هرگونه اعتراضی به نتیجهی انتخابات (از سوی هرکس و از جمله: وفادارترین یاران آ. خمینی) را «شورش علیه نظام و ولیفقیه» نامیده و با توسل به چنین ابزاری، «بسیاری از اعضای برجستهی شبکهی خویشاوندی را از سر راه برداشته و آنان را از گردونهی حیات سیاسی درون نظام اخراج کند».
پس: هر دو رقیب، نهفقط علاقهای به «آشکارشدن و آشکارکردن مناسباتِ حقیقی پشت صحنه» و از جمله «نمایاندنِ تمایل واقعی ولیفقیه به میرحسین موسوی خامنه» نداشتند [بهجز کوشش اندک اما مورد توجه قرار نگرفتهی خود ایشان در سفر به دومین شهر کردستان که بر «شعار انتخاباتی موسوی خامنه» انگشت گذاشته و تلویحاً آن را تائید کردند] بلکه متفقاً بر این تلقی تاکید گذاشته و تا آنجاکه توانستند آن را تقویت کردند! (امری که «اعتراض تلویحی احمدینژاد» را نیز برانگیخت، آنجا که، به نقل از وی، گفته شد که «اگر حمایت آ. خامنهای از وی نبود؛ چهبسا هشت میلیون رای دیگر نیز به آراء 24 میلیونی وی اضافه میشد»).
و همين وضعيت «تذکرات تلویحی، پیاپی و مصرانهی آ. خامنهای» (خطاب به سبزها) را بهدنبال داشت. سبزها(ی مذهبی و سکولاری) که در خیابانها، با شعارهای بسیار رایکال خود، (و بهخاطر اطلاع نداشتن از واقعیات پشت صحنه) «ولیفقیه» را بهخاطر «حمایت از تقلب» (تقلب ادعایی آنان) و «نتیجهی تقلب» (یعنی «محمود احمدینژاد») مورد سرزنش قرار میدادند.
علیالخصوص آنجا که در سخنرانیهای متعدد خود، پیوسته بر «بصیرتداشتن» تاکید میکردند. آنچنانکه گوئی در پی آن بودند که به «معترضین سبز» (بهویژه «سبزهای مذهبی تحت شبکه») بفهمانند که «واقعیت چنین نیست که آنان میبینند و میپندارند» بلکه «واقعیت چز دیگریست که به هر دلیل، از بیان آن خودداری میشود اما شنونده، خود باید عاقل باشد و آن را درک کند» [و البته؛ طبیعی بود که «ائتلاف نظامی ـ امنیتی»، بصیرتِ مورد توصیهی ایشان را، هم طور دیگری بفهمد و هم طور دیگری بفهماند؛ آنچنان که بهویژه «بدنهی اجتماعی و غیرمطلع سبزهای مذهبی»؛ همچنان در «برداشت نادرست خود از تمایل قلبی آ. خامنهای» باقی بمانند و همچنان بر این تصور خطا باشند که «ولی فقیه در سویهی حامیان احمدینژاد ایستاده است»].
و نیز، بهطرز واضحتری، آنجا که ایشان در سخنرانی معروف روز جمعهی خود؛ در نتیجهی فشارهای روحی بسیاری که در نتیجهی «اختلاف میان پشت و روی صحنه» متحمل میشدند؛ چند جملهای هم خطاب به «امام دوازدهم شیعیان» سخن گفتند و، بهنحوی ناخواسته (و چهبسا خواسته)، نشان دادند که علاوه بر مورد قبل، تحت چه فشارهای سنگین و طاقتفرسایی (از سوی هردو طرفِ منازعه) قرار دارند.
3. موقعیت ولیفقیه در رایگیری سرنوشتساز پیش رو
همهی قرائن و امارات و شواهدی، که ناشی از «بررسی کنشها ـ واکنشهای هر دو سوی منازعهی کشدار و تداوم یافتهی خرداد 88» در چندماه اخیر است، از این موضوع حکایت میکند که: «یکبار دیگر؛ منازعهای در پیش رو ست». آنچنان که حتا خود آ. خامنهای نیز، به این موضوع صراحتاً اشاره کرده و ششسال پس از آن واقعه، اذعان میکند که «نمیداند کی کینهها تمام و شکافها پر خواهد شد».
قطعهی اول از بند نخست همین نوشته که اکنون درحال خواندنش هستید؛ حاکی از «تحول و تغییر بسیار مهمی در آرایش صحنهی سیاسی» و درنتیجه در «نتیجهی منازعهی پیشارو»ست. منظورم این قطعه است:
«بخشی از بیانیهی دفتر هاشمی رفسنجانی در پاسخ به اظهارات اخیر «احمدیمقدم» (فرماندهی برکنارشدهی نیروی انتظامی و سرپرست فعلی ستاد مردمی یمن!): ...کار بهجایی رسیده بود که حتی یکبار، رهبر معظم انقلاب به آقای هاشمیرفسنجانی فرمودند که "عدهای از شما گله دارند که آقای خاتمی را تشویق میکنید که بیایند، برای اینکه آقای مهندس موسوی نیاید". که البته، با توضیحات آقای هاشمی، رهبری معظم توجه فرمودند که اینها دروغ میگویند».
بر اساس آنچه پیشتر آمد: آن زمان هم بهسود «ائتلاف نظامی ـ امنیتی» بود که همچنان «در پشت سپر ولیفقیهِ طرفدار جمهور مردم» بایستد و در منازعهی پیشاروی با رقیب الیگارشیک خود (شبکهی خویشاوندی به سرکردگی «اکبر هاشمی رفسنجانی») همچنان این «برگ برنده» را در اختیار خود داشته باشد. اما [صرفنظر از اینکه «این افشاگری کوچک اما بسیار مهم»؛ در حقیقت نوعی «پیام هشدار به رقبا» نیز محسوب میشود که هاشمی رفسنجانی آماده است تا در صورت لزوم، و «چنانچه در بازی پیشاروی کار بر وی و همپیمانان اش بسیار سخت و تنگ گردد» دست به «افشاگری های بزرگتر و پرهزینهتر»ی بزند که «ممکن است زیان آن دامنگیر همهی طرفهای بازی شود!»] «افشای بخش کوچکی از واقعیت پشت صحنهی خرداد 88» توسط «دفتر هاشمی رفسنجانی» [که «به بهانهی مصاحبهی اخیر احمدیمقدم» (فرماندهی سابق نیروی انتظامی) صورت گرفت (فارغ از کارکردهای دیگر نمایشِ «آن گفتگو» و «این پاسخ»!)] حاکی از آن است که: «هاشمی رفسنجانی» تصمیم گرفته است تا این «برگ برنده» (مرغ سلیمان!) را از «دست و اختیار ائتلاف نظامی ـ امنیتی شوریده بر مناسبات طایفه سالارانهی حاکم بر 26 سال نخست» خارج کرده و از طریق «افشای تمایل واقعی آ. خامنهای در خرداد 88»، صحنهی منازعهی آتی را به سود خود و الیگارشی، «عادلانهتر» و «متوازنتر» کند! بر اساس محاسبات وی، چنین اقدامی واجد نتایج زیر است:
1) «مهمترین ابزار ائتلاف نظامی ـ امنیتی» را از دست و اختیار آنان خارج کرده و در صورت امکان، «به دامان الیگارشی باز میگرداند». که بهخودی خود، به «تعادل قوای طرفین در منازعهی نهایی» کمک فراوانی میکند.
2) بسی پیش از آنکه توسط «ائتلاف نظامی ـ امنیت» مطرح شود، «اتهام خارجیگری» را از «خود و همپیمانان اش» دور میکند. چرا که «خروج علیه ولیفقیهی که متمایل به متهم شوندگان به خروج علیه خود است!» عملاً «بیمعنا و بیاثر» است. نزدیک به سه سال پیش، در مطلبی نوشتم که: «منازعهی بعدی، منازعهایست که شکل و ماهیتی نهروانی خواهد داشت» و در آن پرسیده بودم «چه کسی موفق خواهد شد دیگری را بهسمت خارجیگری سوق دهد: رفسنجانی یا احمدینژاد؟!». واقعیت این است که، تا اینلحظه، این «احمدینژاد» بوده است که با «سکوت بسیار هوشمندانهاش در سه سال گذشته»، و علیرغم آنکه رقبای الیگارشیک وی بارها و بارها (با اتهامات و تهمتها و توهینهای گوناگون و بسیار؛ و از جمله مصاحبهی جنجالی دیگری از سردار احمدیمقدم در یکسال پیش) کوشیدند وی را به هر قیمت که شده تحریک کرده و به میدان بکشانند؛ توانسته است «هاشمی رفسنجانی» را بهسمت «خارجیگری» سوق دهد.
3) در صورت «موفقیت در خارجکردن ولی فقیه از دست و اختیار ائتلاف رقیب» و «بازگرداندن ولی فقیه به دامان الیگارشی» (که یکی از احتمالاتِ مفروض است) نهفقط خود و همپیمانان اش را از اتهام خارجیگری مصون خواهد ساخت، بلکه خواهد توانست ائتلاف رقیب را در معرض «اتهام خروج علیه ولی فقیه» قرار دهد.
4) در غیر اینصورت؛ یک «منازعهی بالقوه مذهبی» (با عواقب و نتایج بسیار دردناک و پرهزینه) را تا سرحد «منازعهای سکولار بر سر قدرت» [چون ولیفقیه در خارج از این منازعه قرار میگیرد] کاهش میدهد تا در صورت شکست احتمالی، با همان خطرات و آسیبهایی مواجه نشود که خود در 26 سال نخست (و متکی به همین ابزار) بر سر تمامی رقبای خود وارد آورده است.
5) «زمینه و آمادگی اجتماعی» برای «تغییر رهبر» را فراهم کرده است. چراکه رهبری که «دل در گرو سبزها و نامزد مورد نظرشان داشته اما در لحظهی موعود، بههردلیل، از همراهی با جبههی حق اجتناب کرده!» و «اختیار را بهدست رقبای بیاصل و نسب در شجرهی طیبه داده!»، ولی فقیهی نیست که بتواند همچنان «محور توافق و تفاهم» قرار گیرد.
6) ممکن است بتواند با «افشای تمایل واقعی ولی فقیه به نامزد مورد نظر سبزها درخرداد 88» و در نتیجه «کاستن از کینهی سبز سکولار از آ. خامنهای بهخاطر رخدادهای خرداد 88» [و سپس از طریق «معرفی سیدحسن خمینی» بهعنوان «رهبری آزادیخواه و دگرپذیر و تشریفاتی» که تمایل به دخالت کمتر در امور اجرایی خواهد داشت] «سبز سکولار» را متقاعد کند که یکبار دیگر بهسود الیگارشی وارد عمل شود. چراکه حضور و مشارکت «اکثریت خاکستری ناراضی از وضع موجود»، آن هم در شرایطی که «الیگارشی» بهشدت از حیث «نیرو و توان اجتماعی» در مضیقه قرار گرفته است، امری حیاتی و سرنوشتساز برای «شبکهی خویشاوندی» محسوب میشود. تا «شمار بسیاری از جناح راست خانوادهی موسوم به خانوادهی انقلاب!» که در خرداد 88، نخواسته و یا نتوانستند [و یا اصولاً بنا نبود!] به «جبههی نخستوزیر محبوب امام» بپیوندند [و عمدتاً به «ساکتین فتنه» مشهور شدند یا، بنا به تقسیمکار، پشت سر احمدینژاد صف بستند تا محبوبیت منفی آنان، موجب کاهش آراء وی شود]، اینبار، به اقتضای طبیعت منازعه [که صورتِ دیگرگون و امروزینی از «قیام توابین» را تداعی میکند]، کوتاهی و تزلزل پیشین خود را جبران کرده و به «جبههی خانواده در معرکهی عینالورده» بپيودند.
واقعیت این است که «هاشمی رفسنجانی» فقط «در همين سه خط و نیم!» تغییر مهم و قابل ملاحظهای در صورتبندی سیاسی حکومت اسلامی و «توازن قوای طرفین منازعهی نهایی» صورت داده که قطع یقین، در «نتیجهی رویارویی نهایی» نیز تاثیر بهسزایی خواهد داشت.
اما نکته اینجاست که:
«رقبای شبکهی خویشاوندی» در دههی گذشته نشان دادهاند که آنچنان دست و پا بسته نیستند که نتوانند چنین «تدبیر»ی را «تدبیر متقابل» کنند. آنان که «اصلیترین مهرهی صحنهی سیاست در چهار دههی اخیر ایران» را به چنین لحظهای رساندهاند که برای «پیشگیری از حذف کامل خود» (و همپیمانان شبکهی خویشاوندی از نهادهای قدرت) «مجبور به افشای بخشی از پشت صحنه» و «قطع این مرحله با مرغ سلیمان» شده است؛ یقیناً از آن میزان هوشمندی و فراست برخوردار هستند که «فن بدل این تدبیر» را نیز در آستین داشته باشند و در وقت مقتضی، به مرحلهی اجرا درآورند؛ تدبیری که بهگمانم «همهی محاسبات شبکهی خویشاوندی در این مورد بهخصوص» را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد.
واقعیت این است که «آزمودن هوش منفی برابری طلبانِ جمهوری خواه»؛ خطای بزرگیست که «شبکهی خویشاوندی»، بارها و بارها در ده سال گذشته آن را آزموده؛ هزینهی بسیاری بهخاطرش پرداخته؛ هر بار از کردهی خود پشیمان شده؛ و به خود قول داده است دیگر آن را تکرار نکند؛ اما همچنان تمایل به آزمودنش دارد!
در هر حال، هاشمی رفسنجانی با همین «سه خط و نیم اطلاعات تازه»؛ به تحولات پیش روی جمهوریت در ایران شتاب فزایندهای داد که به نظرم نزد رقبای او و همپیمانانشان، میبایست در مدت زمان نسبتاً بلندتری رقم میخورد.
______________________________________________________
* اين عنوان از عنوان مطلب «شعری که هاشمی به آن دلخوش است» (از پیام وی به اجلاسی در شهر کرمان، در سایت شخصی ایشان) برگرفته شده است؛ شعری که پیش از اشاره به آن، میگوید «این روزها داخل کشور و منطقه، "در غبار افراط و تفریط"، دچار پریشانیست»:
سالها پیروی مذهب رندان کردم که به فتوای خرد، حرص به زندان کردم
من به سر منزل عنقا نه بهخود بردم راه «قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم»
از خلافآمدِ عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
توضيح يايگاه جنبش: در اين مقاله، برای تسهيل کار خواندن و فهميدن آن، در امر نقطه گزاری و پاراگراف بندی تغييراتی داه شده و برخی عبارات پس و پيش شده اند.
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1366