تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
روشنگرى يا ديوانگى؟
جمشيد قراجه داغى
فاجعهء چندی پيشِ كشتار كاليفرنيا انگشت به روى نكته اى غم انگيز گذاشته است: چه انگيزه و نيروئى مي تواند مادر و پدرى را به اين ديوانگى بكشاند كه بچه ششماههء خود را رها سازند و براى كشته شدن و كشتن دست به اين جنايت احمقانه بزنند؟
اين حماقت فقط از عهدهء مكتبيان مومنى بر مي آيد كه خود را از زحمت تفكر رهانيده اند و در جلب رضايت خدائى كه 1400 سال پيش آنان را به جهاد و شهادت دعوت مي كند و وعدهء بهشت مي دهد از هيچ ديوانگى ابائى ندارند.
واقعيت اين است كه، در ميان هزاران آيهء قرآن، تعداد آياتى كه مؤمنين را به جهاد و خشونت و دشمنى با كافران، مشركين و منافقين دعوت مي كنند كم نيست. ولى اين واقعيت را هم نمي شود انكار كرد كه اين آيه ها در پيروزى مسلمانان در جنگ هاى بعد از هجرت پيامبر به مدينه نقش كليدى داشته اند. بهمين دليل "شأن نزول" آيات قرآن در همه حال متناسب و جوابگوى شرائط و الزامات زمان و مكان آن بوده است. در واقع، تنها با اگاهى از شأن نزول هر آيه است كه مي توان به مفهوم واقعى آن پى برد.
خلفاى اول و دوم اسلام، ابوبكر و عمر، دستورات قرآن را «حادث» و فقط براى زمان پيامبر صادق مي دانستد و، بهمين دليل، حتى از جمع آورى قرآن اجتناب ورزيدند، ولى عثمان، خليفه سوم، برخلاف آن دو بر اين باور بود كه دستورات قرآن ابدي ست و براى همهء زمان ها و مكان ها صادق است، و براى برقرارى اين برداشت، ترتيب نزول آيه ها را هم بهم ريخت و با اين كار نه تنها آيات مكى و مدنى را در هم آميخت بلكه، به عمد، شأن نزول تمام آيات را نيز از ميان برداشت تا بهانه اى براى حادث بودن قرآن وجود نداشته باشد.
اين روزها معتقدين به «اسلام رحمانى»، كه در عين حال به ابدى بودن دستورات قرانى كه توسط عثمان تنظيم يافته است باور دارند، به سرگيجه دچار شده اند و سعى مي كنند كه به بهانهء «غامض بودن ادبيات عرب»، با سرپوش و انكار يا تفسيرهاى ماله كشى شده، اين آيه ها را، كه شأن نزول شان بهم خورده، با اسلام رحمانىِ مورد نظر خود سازگار سازند. ولى، از طرف ديگر، «مسلمانان مكتبى»، كه بزبان عربى تسلط دارند، ترجيح مي دهند كلام خداى خود را، كه ابدي محسوب می شود، بدون واسطه بزبان اصلى آن بخوانند و آن را بهمان صورت كه 1400 سال پيش نازل شده باور كنند.
ولى اين روزها گرفتارى اساسى دنياى بهم پيوسته و آسيب پذير ما در اين است كه چگونه مي توان با هيولاى جنگ طلبى، كه مدت ها در خواب بوده و با اشتباه محاسبهء بعضى ها بيدار شده و زندگى بسيارى از انسان ها را بخاك و خون كشيده است، مقابله كرد و صدمات احتمالى آن را به حداقل رساند. متأسفانه، با توجه به آنچه اين روزها مي گذرد نمي توان نتيجه گرفت كه دست اندر كاران راه حل مؤثرى براى اين مشكل يافته باشند. به اين دليل، شايد آگاهى به يک نكتهء برخاسته از “تفكر سيستم ها"بتواند در اين زمينه كارساز گردد. اين تفکر می گويد: «شكست ما بخاطر ناتوانى در يافتن جوابی برای مسئله اى كه با آن روبرو مي شويم نيست بلكه بخاطر اشتباه در تشخيص و انتخاب صورت مسئله اي ست كه با آن در گير شده ايم.» احتمالاً مشکل ما هم در يافتن جوابى براى مقابله با اين گروه از مؤمنانِ «مجاهد» اشتباه در تشخيص صورت مسئله باشد.
فرض متداول بر اين باور استوار است كه اين افراد، تحت تاثير گروهى راديكال، از «راه راست» منحرف شده اند و رفتار آنان ربطى به اسلام ندارد. در صورتي كه رفتار اين «مومنين منحرف شده» مستقيماً از آيه هائى كه 1400 سال پيش به پيامبر اسلام نازل شده سرچشمه مي گيرد. يعنی، برخلاف گفتمان رايچ، راه نجات اين «گمراهان» از سرنوشت محتوم خود و قربانيان معصوم شان نه در دشمنى با اسلام و نه در انكار وجود اين آيه هاست؛ زيرا كه اين مومنين خود اين آيه ها را در قرآن خوانده و انكار وجود آنها را از سر نادانى مي دانند. پس، شايد كه راه حل ديگر ما در كوشش براى آگاه كردن و قبولاندن اين واقعيت باشد كه: «هيچ پديده اى مستقل از شرائط زمان و مكان و بستر محيطى آن صادق نيست». و اين ايات در شرائط خاصى كه پيامبر اسلام براى استقرار دين خود در مقابله با مخالفان به آنها احتياج داشته نازل شده اند و ربطى به شرايط امروز ندارند.
البته كه اين برداشت بى احترامى به «كتاب مقدس» نيست زيرا با نگاهى به تورات و انجيل نيز مي توان به آسانى آيات مشابهى را در هر دو اين كتاب هاى مقدس يافت؛ چرا كه آنها نيز در زمان خود با شرايط مشابهى براى برقرارى پيام همان خداى واحد با مخالفان شان مواجه بوده اند.
فراموش نكنيم كه، در اصل، اين سه دين ابراهيمى از يك منبع سرچشمه گرفته اند و قسمت عمدهء انجيل و قرآن تكرار داستان هاى تورات است. بنظر مي رسد كه اختلاف اصلى در اين ميان در غربى يا شرقى بودن برداشت ها از كتاب هاى مقدس باشد.
از قرار معلوم، دانايان غربىِ بعد از رنسانس و روشنگرى به اين نتيجه رسيده اند كه دستورات كتاب مقدس شان “حادث” است و براى شرائط خاص زمان و مكان معين نازل شده است و ربطى به زمان حاضر ندارد اما، متأسفانه، دانايان شرقى، مخصوصاً مسلمانان خاورميانه اى، بر اين اعتقادند كه دستورات كتاب مقدس شان “باقى” است و، مستقل از زمان و مكان، براى تمام دوران ها نازل شده است.
طنز قضيه در اين است كه «رنسانس اسلامى»، هشصد سال قبل از رنسانس غربى، در قرن دوم هجرى، در زمان خلافت مامون، خليفهء عباسى، اتفاق افتاد. او، تحت تأثير گروه معتزله و فلسفه عقلانيتی كه بعد ها اساس كار بوعلى سينا قرار گرفت، اين واقعيت را پذيرفت كه پديده ها فقط در بستر محيطى، و زمان و مكان خاص خود صادق هستند و، با اين برداشت، بنيانگزار تمدن اسلامى گرديد. متأسفانه اين ديدگاه، هر چند خوش درخشيد، ولى بيش از دو قرن پايدار نماند و، مسلمانان، با ظهور اشعريون كه دستورات قرآن را ابدى مي دانستند و با پيروى از فلسفهء «تقليدِ» امام محمد غزالى، كه معتقد بود "حقيقت بقدرى تلخ است كه عوام حق دانستن آن را ندارند"، به دشمنى با بُعد دانائى و در نهايت توانائى پرداختند و با كشتار طرفداران معتزله سقوط تمدن اسلامى را تضمين كردند.
متأسفانه، در دو سدهء اخير نيز، يك جنبش احياگرى اسلام سياسى (جمال الدين اسد آبادى، اخوان مسلمين و فدائيان اسلام )، با احساس تفاخر كه دگرگونى را نه تنها لازم ندانسته و بلكه ناپسند هم مي داند، با زور و ارعاب فرهنگى، در پى پاك كردن جهان اسلام از عوارض روشنگرى و جلوگيرى از نفوذ مدرنيته و تهاجم فرهنگ غرب بوده است. اين حركتِ برترى طلب، در ائتلافى نانوشته با چپ ضد امپرياليست، اسلام سياسى را به يك جنگ دون كيشوتى با غرب كشانده است كه، متأسفانه، با محاسبهء غلط دولت كارتر، و با پيروزى در دو واقعهء شگفت انگيز، يعنى عقب نشينى ارتش شوروى در مقابله با مجاهدين افغان و موفقيت انقلاب اسلامى در ايران حياتى تازه يافته است.
از اثرات اين دو معجزه است كه به چراى ظهور ناگهانى "بن لادن ها" و "البغدادي ها" و ديگر گروه هاى مختلف مجاهدين اسلامى پى مي بريم. زيرا اگر چند هزار مجاهد افغانى با پول و مكتب سعودى و اسلحهء امريكائى بتوانند در مقابله با اتحاد شوروى موفق شوند و آن را به عقب نشينى وادارند، و اگر خمينى بتواند در ايران سكولار، مدرن و داراى مجهزترين ارتش در خاور ميانه، حكومت اسلامى بر قرار كند، چرا جهان اسلام نتواند، با استفاده از جهاد و شهادت طلبى امت خود، مقابل تهاجم فرهنگى غرب بايستد و مدرنيته را به عقب نشينى وا دارد؟ تسخير سفارت امريكا توسط دانشجويان خط امام، صدور انقلاب اسلامى به لبنان و غزه، حمايت از اسد در سوريه و شيعيان يمنى، و بالاخره دشمن خوئى و امريكا ستيزىِ خامنه اى دنبالهء همين برداشت اسلام سياسى است.
در اين ميان، اصلاح طلبانى كه جز اين مي پندارند آب در هاون مي كوبند و آتش بيار معركه اى شده اند كه خود از قربانيان بعدى آن خواهند بود.
بهمين دليل نيز، تا زماني كه پيشتازان موفق نهضت احياى اسلام سياسى (حكومت شيعهء اسلامى در ايران و حكومت سنى اسلامى در عراق و شام) به سرنوشت شومى كه در انتظارشان است دچار نشده اند، مبارزه با "تروريسم عقيدتى اسلامى" ره به جائى نخواهد برد
در خاتمه حيفم می آيد شما را در اظهار نظرى جالب نويسنده اى با نام مستعار "اليسون فورد"، كه در سايت گويا در جواب به نوشتهء اقاى ف. م. سخن، تحت عنوان " تخيلاتى به نام اسلام غير حكومتى و اسلام رحمانى" گذاشته بود سهيم نكنم:
«جنبش صدر اسلام نه قرآن داشت، نه حديث، نه شرعيه، نه اخوند. شهادت به خداى واحد و پيامبر او براى مسلمانى كافى بود. امروز هم براى رستگارى نيازى به جهاد و شرعيه نيست و اسلام بدون جهاد و شرعيه همان اسلام صلح و دوستى است كه پدران و مادران ما داشتند».
دسامبر 2015