تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

17 اسفند ماه 1394 ـ 7 ماه مارس 2016

وقتی تاکتیک انتخاباتی سر استراتژی را می بلعد

دنیز ایشچی

       اشتباه برداشت نشود. سکولار دموکرات ها و بخصوص دموکرات های چپ ایران وقتی که شرکت در انتخابات مهندسی شده را تحریم می کنند، این مساله به هیچ وجه به مفهوم تقابل با آنهائی که به پای صندوق های رای می روند نیست. ضمن احترام به حق رای کسانی که به پای صندوق ها می روند، اقدام آنها در این مورد جای نقد و به میزان قدرتمندی قابل نفی کردن می باشد. لذا به نظر می رسد آنهائی که "امید" خود را به "لیستی" بسته اند که نه تنها بر حداقل ها مبتنی می باشد، بلکه از یک طرف به ادامهM وضعیت موجود خدمت می کند، از طرف دیگر هر لحظه امکان برگشت به وضعیت بدتری را آبستن می باشد و بالاخره به کلیت نظام غیرسکولار و غیردموکراتیک مبتی بر فساد اقتصادی و ظلم مشروعیت قانونی می بخشد.

       تنها علتی که سیل رای دهندگان را به پای صندوق های رای می کشاند از یک طرف "امید" به اصلاحات متوالی و تعمیق و گستردگی بخشیدن به اصلاحات توسط جناح اصلاح طلب حکومتی می باشد و، از طرف دیگر، به دلیل اینکه بلوک آلترناتیو قدرتمند سکولار دموکراتیک مبتنی بر ارزش های آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی در صحنهء سیاسی داخل بصورتی مستقل و قدرتمندی عرض اندام نمی کند. تاکتیک انتخاباتی اصلاحات متوالی بر این پایه استوار می باشد که باید در زمین رقیب، با اتکا به قدرت بسیج مردمی، آنها را قدم به قدم و مرحله به مرحله به عقب بنشانیم. در حالیکه رقیب با کمترین عقب نشینی ها بیشترین کارت های برنده را در دست خویش حمل می کند. اطاق های فکری آنها قادرند فراتر از دوستان کوتاه بین ما دیده و مراحل حرکتی خود را فازبندی نمایند.

       امروز دنیا دیگر دنیای سیاه و سفیدها نیست که در آن یک تاکتیک درست و دیگر تاکتیکها غلط باشند. میتواند در عین حال مجموعه ای از درجات مختلفی از بهترین و درست ترین تاکتیک ها در مقابل مجموعه ای از بدترین و ضدمردمی ترین تاکتیکها به درجات مختلف قرار گرفته و با همدیگر در تقابل باشند. تاکتیک شرکت در انتخابات با نیت فشار آوردن و به عقب نشاندن جناح بدتر و ارتجاعی تر حکومتی توسط جناح دیگری که از آنها کمی بهتر هستند، در این راستا تاکتیک آلترناتیو چندان مناسب و کارائی به نظر نمیرسد.

       طرح این مساله از چه نظر و به چه جهتی مهم می باشد؟ انسان موجود زنده ای می باشد که تلاش میکند در بدترین و غیرانسانی ترین شرایط حضور خویش را تعریف کرده، نه تنها در شرایط محدودیت های شدید، با اتکا به حداقل های زندگی بکند، بلکه با چالش جهت دست یافتن به کوچکترین اصلاحات گاها به گرانترین بها و حتی از دست دادن حیات و زندگی خویش، به آن هدف و معنی بخشیده و از آن رضایت لازم را تحصیل کند. همان طور که اکثر زندانیان سیاسی راه عدالت و ازادی در ایران این تجربه را در محدودیت های زندانها امتحان کرده اند، دهها میلیون انسان آزاده و جوان ایرانی، طی دهه های گذشته در چنین شرایطی زیسته، به آن اخت گرفته و از حداقل دستاوردها در این زندان بزرگ، حداکثر شیرین کامی ممکن را حاصل کرده و به زیست ممکن خویش ادامه داده اند.        

       جنبش سال هشتاد و هشت یکی از نمونه هایی بود که دهها میلیون انسان آزاده در راه دست یافتن به حد اقل ها و با اتکا به قابلیت های آن جناح حکومتی که کمترین ظرفیت های آزادیخواهانه را در خود داشتند، در مقابله با ارتجاعی ترین و خطرناک ترین بلوک سیاسی حاکم به چنین تجربه مبارزاتی دست زدند. اگر در درجه اول علت انتخاب این روش تغییر در زندان بزرگی به نام ایران نبود امکانات دست یازیدن، شکل دادن و ساختاربندی نهادهای مدنی اجتماعی سیاسی برپایه های ساختارهای آزاد و دموکراتیک می بود، علت بزرگ و دوم آن نبود آلترناتیو سیاسی متحد و کریستالیزه شده سکولار، دموکرات، آزاده و رزمنده در عرصه سیاسی کشور میباشد. به همین خاطر است که چپ دموکرات ایران در راه شکل دادن به چنین آلترناتیوی نه تنها باید در راستای گرد آوردن نیروهای همفکر چپ زیر یک چتر سیاسی گام های استواری را بردارد، بلکه بلوک متحد چپ در راستای انسجام جبهه سکولار دموکراسی به موازات آن باید گام های جدی به پیش بردارد.

       امروز از یک طرف ما با همان نسل میلیونی آزادیخواهانی در ایران روبرو هستیم که در این زندان بزرگ، با تجربیات تاریخی چالش های آزادیخواهانه نسل های ماقبل نتوانسته اند ارتباطی طبیعی و ارگانیک برقرار بکنند. آنها تجربیات و دستاورهای حیات بشری را در دنیای امروز از پنجره دنیای اینترنتی و رسانه های اجتماعی تا حدود زیادی کنترل شده حکومت اسلامی زیر نظر قرار می دهند. آنها با اتکا به حداقل ها، بدون باورمندی و یا آشنائی با سابقه چالش های سکولار دموکراتیک و یا چپ در ایران، از طریق اصلاحات حداقل سیاسی اجتماعی در صدد بهبود نسبی وضعیت خویش می باشند. به این خاطر است که ارائه آلترناتیو سومی در شرایط بسته سیاسی کشور اهمیت دارد که نشان دهد که خارج از محدوده حداقل های این زندان بزرگ، دنیای بزرگ دیگری بر پایه های حقوق بشر، سکولاریسم، آزادی، حقوق شهوندی وجود دارد که مردم در آن قادرند حداکثر ها را پایه ارزشی متوسط بالا رفتن از پله های ارزشی زیبائی ها و ظرفیت های تعالی انسانی مدنظر قرار دهند.

       در اینجا نظری با اعلامیه سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در مورد موضع اعلام شده می اندازیم. آنچه که مسلم است، ما در عین حال که اینجا ادغام دو استراتژی اصلاحات نظام از یک طرف و عبور از نظام ولائی شرعی از طرف دیگر را در اختلاط با هم به پیش می بریم، به همین دلیل نه تنها به مردم دو سیگنال کاملا متفاوت میدهیم، در عین حال در پشت پرده ابهام و چند پهلوئی گم میشویم که بالاخره ما در این انتخابات شرکت می کنیم، یا شرکت نمیکنیم. اگر هم ما شرکت کردن خودمان را در انتخابات توصیه نمیکنیم، آیا از مردم میخواهیم شرکت بکنند یا نه؟ اگر به بعضی از مردم در بعضی جاها میگوئیم شرکت بکنند، به چه دلیل می باشد، به چه کسانی رای بدهند و به چه کسانی رای ندهند؟ آیا اگر خود ما اعلام میکنیم که در این انتخابات شرکت نمیکنیم، چون همان گونه که این "لیست کاندیداها" با برنامه ها و خواسته های حداقل ما نمیخوانند، به مردم هم توصیه می کنیم که شرکت نکنند، به خواسته ها، اهداف و امیدهای مردم نیز بیگانه نمیباشند؟ اگر از اهداف و آمال مردم بیگانه می باشند، بهتر نیست استراتژی سیاسی، برنامه ای آلترناتیو سوم را با شفافیت و قدرت بیشتری مطرح و برجسته کرده و تلاش نمود تا دیگر جریان های اجتماعی سیاسی را بر محور آن بسیج نمود؟

       در حالی که رهبران همین جناح اصلاح طلبان از طریق همین نظام بر گنجینه ثروت های بادآورده ای نشسته اند، افرادی از "لیست کاندیداهای امید آنها" دستشان به خون جوانان این مملکت آلوده می باشد، در عین حال تشنه ایجاد مناسبات اقتصادی بوده بلکه مناسبترین شرکت ها و حکومت های بزرگ غربی جهت ایجاد حکومت ایده آل آنها می باشند. اپوزیسیون حکومتی که نسل نیروهای آزادیخواه درون زندان بزرگ ایران به آنها چشم دوخته اند تا که در خلا نبود دموکراسی و آلترناتیو سیاسی واقعی در ایران امیدهای خویش را به آنها دوخته اند که بیشتر ضد دموکرات های طرفدار سرمایه داری کلان در ایرن و دوستان قدرت های بزرگ غربی می باشند تا اینکه دوستان واقعی مردم در استقرار آزادی، سکولاریسم، دموکراسی و عدالت اجتماعی در ایران بوده باشند.

       توضیحات بعدی رفیق بهروز خلیق از یک طرف نظام فقاهتی اسلامی را نفی میکند و استراتژی عبور از نظام ولایت فقیه را در بطن خویش حمل می کند، از طرف دیگر با حذف عامل استراتژی سیاسی در تحلیل انتخاباتی خود، نقش خویش را به درجه رقابت برنامه ای در چهارچوب نظام و "زمین رقیب" محدود کرده و تقلیل می دهد. اعلامیه سازمان مطرح می کند "ما انتخابات برنامه محوری را برجسته نمودیم و نوشتیم که جریان انتخابات هنوز به مجرائی که حزبیت و برنامه نیروها، تعیین کننده نتیجه آن باید باشد، راه نیافته است." پس ما امکان این را می دهیم که نیروهائئ در قدرت سیاسی ایران که ما آنها را اصلاح طلبان می نامیم بتوانند و یا بخواهند شرایطی را فراهم کنند که در آن "حزبیت و برنامه نیروها" تعیین کننده راه باشد. نمیدانم در بکار بردن کلمه حزبیت، منظور احزاب سکولار دموکرات و چپ سرتاسری نیز می باشند؟ اگر آری در شرایط حضور نهادها سیاسی امنیتی مانند ولایت فقیه؛ شورای نگهبان، مجلس خبرگان، سپاه و نیروهای امنیتی و عدم حضور سازمان های سیاسی سکولار و دموکراتیک، برای حرف زدن از "حزبیت برنامه ای" ایجاد امید واهی در دل مردم نمیباشد؟

       در توضیحات رفیق بهروز خلیق چنین می آید که "شورای مرکزی سازمان با توجه به آنچه گفته شد، با انتخابات مجلس شورا تماس گرفت و اعلام کرد که لیست های موجود، تامین کننده نظر ما نیستند و ما از هیچ لیست انتخاباتی حمایت نمی کنیم. اما سازمان سیاست تحریم انتخابات را در پیش نگرفت و از شرکت کنندگان در انتخابات خواست که به لیست شورای ائتلاف اصول گرایان، ذوب شدگان در ولایت و مخالفان برجام رای ندهند." پس نتیجه میگیرم که "ما شرکت نمیکنیم" و از مردم میخواهیم که به "کاندیداهای سپاه و اصول گرایان رای ندهند. سپس ایشان توضیح میدهند که ما انتخابات را تحریم نکرده ایم و از مردم نخواسته ایم که در انتخابات شرکت نکنند. هر کسی این جمله را بخواند اینطور متوجه میشود که ما با چند معادله چند مجهولی طرف هستیم که اگر رشته ریاضی خوانده باشیم، حل این معادلات چند مجهولی چندان سخت نیست، در غیر این صورت، این تحلیل هر کسی را در یک پنج راهه ای سرگردان رها می کند تا خود بالاخره راهی برای خود انتخاب بکند.

       جمله ای هم در مورد آنهائی که از میان جنبش چپ برآمده و در پوست خویش نمیگنجند و از به خلافت رسیدن خلیفه های خندان جدید و تیم دور و برشان در پوست خویش نمیگنجند بگوییم. دوستانی که رای مردم تهران در نشان دادن کارت قرمز به اصولگرایان به قیمت انتخاب شدن اصلاح طلبان حکومتی را در تهران "دیروز، جان خود در تیر کرد تهران! کار صدها تیغه شمشیر کرد تهران!" خوانده و انتخاب آقایان هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی را با نقش آرش کمانگیر و بابک خرمدین مقایسه میکنند. این دوستان از طرف دیگر خود را از نسل بیژن و مسعود می نامند و در مورد این شیوه رفتار آنها باید گفت که دیگر آنها همان شخص دیروزی نیستند و امروز منزلگاه جدیدی در عرصه سیاسی کشور برای خویش یافته اند. ما طی دهه های گذشته خیلی از فعالین چپ گذشته را شاهد بوده ایم که از کاروان چپ جدا شده و یا به ناسیونالیست های افراطی پیوسته اند، لائیک بوده اند و دیگر به غیرلائیک ها پیوسته اند، یا از سیاست کلا کنار کشیده اند و یا اینکه خود به سرمایه داران و تکنوکرات ها و بوروکرات های بزرگ حکومتی و غیرحکومتی تبدیل شده اند. ضمن آروزی خوبی و خوشی برای این دوستان، باید اقرار کرد که آنها از کاروان چپ جدا شده و به منزلگاه سیاسی جدیدی مراجعه کرده اند. لذا این دوستان هم بهتر است دست از سر آرش کمانگیر، بابک خرمدین بردارند. بهتر است آنها متوجه باشند که حزب و سازمان سیاسی بیژن و مسعود هیچ قرابتی با خلفای میلیاردر هاشمی ها ندارد. این دوستان بهتر است به جایگاهی که تازه کشف کرده اند مراجعت کرده و به منزل جدید تشریف ببرند و کاروان سیاسی چپ دموکرات را به حال خویش رها بکنند.

www.kar-online.com

بازگشت به خانه