تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

17 اسفند ماه 1394 ـ 7 ماه مارس 2016

معمای شاه؛ وقتی در هم‌چنان بر همان پاشنه می‌چرخد

حکایت زوالِ‌ اخلاقی یا همان تاریخ‌نگاری دولتی

حمیدرضا یوسفی

«برخی معتقدند محمدرضا پهلوی شخصیت مثبتی بود،

اما اگر چنین بود به چه دلیل انقلاب صورت گرفت؟»
محمدرضا ورزی، کارگردان سریال معمای شاه
**
«مجموعه‌ی معمای شاه،

به مستندات تاریخی کاملاً وفادار مانده است.»
عزت الله ضرغامی، رئیس پیشین صدا و سیما

«از قدیم و ندیم گفته‌اند به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو». این روایتی [تاریخی] است که در کتاب «سقوط؛ مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی» به تاج‌الملوک، یا ملکهء مادر، منسوب شده است که آن را مدام شب تا روز در گوش محمدرضا پهلوی زمزمه می‌کرده است. (سقوط، ج1، 306) این روایت در حکم آموزه‌ای از مادر به فرزند مورد استناد قرار می‌گیرد و بر اساس نتیجه ‌گیری نویسندگان کتاب سقوط: «رفتار جنون ‌آمیز جنسی محمدرضا پهلوی و فساد اخلاقی او بی ‌تأثیر از این آموزه‌ء مادر نبوده است.» (سقوط، ج1، 306 تا 319) .

در کنار کتاب «سقوط»، کتاب‌های دیگری نیز هم‌چون «دربار به روایت دربار؛ فساد اخلاقی» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 5 فصل منتشر شده است که فصل اول به «فساد و مریضی اخلاقی» محمدرضا پهلوی، فصل دوم و سوم به «فساد اخلاقی» اشرف پهلوی و فرح دیبا، فصل چهارم به‌طور کلی به فساد خاندان پهلوی، و فصل پنجم نیز به «فساد اخلاقی» دربار پهلوی اختصاص دارد، و یا کتاب دو جلدی «مفاسد خاندان پهلوی» به قلم شهلا بختیاری و یا انبوه کتاب‌ها و مقالاتی که با موضوع شخصیت روانی و مشکلات اخلاقی محمدرضا پهلوی منتشر شده است. آنچه که در بسیاری از این کتاب‌ها و مقالات مورد تاکید واقع شده است، بی‌بندوباری و فساد اخلاقی خاندان پهلوی و به‌طور خاص محمدرضا پهلوی به عنوان شخص اول مملکت است که «کوس رسوایی آن سرانجام در انقلاب ۵۷ به صدا درآمد.»

مجموعه‌ی تلویزیونی «معمای‌شاه» که این روزها از صداو سیمای ایران به نمایش درآمده است، داستان زندگی محمدرضا پهلوی را پیش از دهه‌ی 20 تا انقلاب 57 به تصویر کشیده است. این مجموعه تلویزیونی بنا دارد تاریخ این چند دهه را به واسطه‌ی شخص محمدرضا پهلوی و جایگاه کلیدی او در تاریخ معاصر ایران مورد بازخوانی و بررسی قرار دهد؛ به‌طوری که همه‌ تاریخ و حوادث/ رویدادهای درون آن در این دوره از طریق رفتار/ کنش شخصِ محمدرضا پهلوی مورد توجه قرار می‌گیرد. فارغ از این نوع مواجههء تقلیل‌ گرایانه برای فهم تاریخ، سریال «معمای‌شاه» به پشتوانه‌ی یک دستگاه ایدئولوژیک عظیم‌الجثه، شخصیتی از محمدرضا پهلوی را به تصویر می‌کشد که پیش از این بارها در کتاب‌‌ها و مقالات گوناگون از او سخن گفته شده‌است.

شخصیت محمدرضا پهلوی در این سریال، نه شخصیتی متفاوت، بلکه همان شخصیت کلیشه‌ای است که از ابتدای انقلاب 57 تا به امروز به طرق مختلف از او ترسیم شده؛ شخصیتی فاسد، کثیف، عیاش، خودخواه، ساده‌ اندیش و…. این مجموعه‌ از ویژگی‌های منفی روی هم رفته شخصیت محمدرضا پهلوی را به سبک و سیاق «تاریخنگاری دولتی» روایت می‌کند؛ شخصیتی که به دلیل فرو غلتیدن در باتلاق «فساد» و «انحطاط» اخلاقی، دودمان پهلوی را نیز با خود غرق می‌کند. به این ترتیب فروپاشی دودمان پهلوی دوم در دهه‌ی 50 (ه.ش.) سوای مخالفت‌های سیاسی و اجتماعی و دلایل دیگری از این دست، به‌طور جدی ریشه در فساد و انحطاط اخلاقی شخص محمدرضا پهلوی و درباریان که از نزدیکان و خویشاوندان او بودند، دارد.[۱]

تاریخنگاری دولتی؛ اخلاق سیاست را به حاشیه می‌برد

تقریباً هر سال، به ویژه در ایام پیروزی انقلاب 57، علاوه بر به تصویر کشیدن اعتراض‌ها و خواست مردمی برای تغییر رژیم پهلوی، دوربینی دیگر پا در اندرونی و دربار محمدرضا پهلوی می‌گذارد و به شیوه خود پستی و بلندی‌های اخلاقی او و درباریان را به تصویر می‌کشد. اگر تا چندی پیش تنها رذیلت‌های اخلاقی دودمان پهلوی در کتاب‌های تاریخی دوران راهنمایی و دبیرستان به کرات مورد اشاره قرار می‌گرفت، در سال‌های اخیر صدا و سیما نیز با توانایی‌های جادویی خود در قالب مستند و داستان‌های تاریخی، گفت‌وگو با برخی سران پشیمان پهلوی و سریال‌های چند قسمتی تاریخی هم‌چون «معمای ‌شاه» از فساد و انحطاط اخلاقی صاحب منصبان دوران پهلوی گفته است که سرانجام به «زوال» رژیم سابق ختم شده است.[۲]

واژهء «زوال» و مفهوم آن در تاریخ‌نگاری دولتی، واژه‌ای غریب و دور از ذهن نیست. سنت تاریخ نگاری دولتی با مفهوم زوال گره خورده است. معمولاً روایتی که حاکمیت وقت از گذشته تاریخی ارائه می‌دهد چیزی بیشتر از زوال نیست. زوال در لغت به معنای «نیست شدن» و «نابود شدن» است. در لحظهء حال دستگاه حاکمیت در جایگاه «پیروز/ فاتح» تمام گذشته را با تلنباری از «شکست» مورد خطاب قرار می‌دهد؛ به‌طوری که حاکمیت وقت برای مشروعیت بخشی به هستی خود در لحظهء حال، با ساخت روایت‌های گوناگون در قالب‌های مختلف، زوال دوران پیش از خود را به تصویر می‌کشد و خود را یگانه پیروز عرصه تاریخ و حاکمیت خود بر مردم را بر «حق» معرفی می‌کند.

«زوال»ی که تاریخنگاری ایرانی از نوع دولتی آن از گذشته ترسیم می‌کند، معمولاً از یک سو به وابستگی خارجی به دول بیگانه و عدم استقلال و خودمختاری تاکید دارد و از سوی دیگر اغلب نتیجه عدم لیاقت حاکمان و فساد و انحطاط اخلاقی آنها است. تاریخنگاری دولتی با رجوع به این دو، تصویری از گذشته می‌سازد که در آن لحظه‌ای بیرون از «زوال» وجود ندارد، که از نمونه‌های آن به ویژه در ارتباط با گذشته نزدیک می‌توان به فروپاشی دودمان پهلوی و قاجار اشاره کرد.

اگر در دوران قاجار دامنهء زوال بیشتر در مرز فعل و فاعل اخلاقی شاهان محدود می‌شود، و در دوران پهلوی اگرچه موضوع وابستگی خارجی و عدم استقلال در تاریخنگاری دولتی مورد تاکید قرار می‌گیرد، اما موضوع فساد و انحطاط اخلاقی نیز هم‌چنان به قوت خود باقی می‌ماند؛ به‌طوری که بی ‌بندوباری و‌ فساد اخلاقی محمدرضا پهلوی و درباریان او به عنوان یک عامل اصلی در تاریخنگاری دولتی در زوال دودمان پهلوی مورد تاکید قرار می‌گیرد.

در این سبک تاریخ‌نگاری، اخلاق سیاست را به حاشیه می‌برد و همه وضعیت‌های تاریخی با باید و نبایدهای اخلاقی که حاکمیت وقت آنها را تعریف می‌کند، سنجیده می‌شود؛ در واقع زوال نتیجه‌ی بی‌اعتنایی به بایدهای اخلاقی و زیرپا گذاشتن نبایدهای اخلاقی است.

در تاریخنگاری دولتی که «آرشیو» به تمامی در جهت ترسیم فساد و انحطاط اخلاقی قرار می‌گیرد، «تاریخ» به یک شخص/ فرد تقلیل پیدا می‌کند و به تبع آن روابط پیچیدهء طبقاتی و توجه به درگیری میان نیروهای مختلف داخلی و بین‌المللی و، به یک معنا، «سیاست» به حکم اخلاق به حاشیه می‌رود و از بین رفتن یک رژیم تاریخی نه به علت مشکلات سیاسی و اجتماعی و یا مشکلات اقتصادی ناشی از فساد ساختاری و ناکارآمدی سازوکارهای آن، بلکه فساد و انحطاط اخلاقی به عنوان یک علت مهم و تاثیرگذار مورد اشاره قرار می‌گیرد.

سبک تاریخ نگاری دولتی و روایتی که از گذشته‌ی تاریخی با توجه به باید و نبایدهای اخلاقی ارائه می‌دهد، بیشتر شبیه به داستان ‌سازی می‌ماند که در آن به دلیل فقدان تحلیل نظری فارغ از قضاوت اخلاقی و عدم توجه به چرایی و چگونگی وقوع وقایع، راه برای تحریف گذشته تاریخی وجود دارد؛ چرا که در سبک تاریخ نگاری دولتی درگیری با تاریخ که در آن یک درهم تنیدگی میان سیلی از نیروها وجود دارد اهمیت خود را از دست می‌دهد و در مقابل درگیری با شخصیت‌های تاریخی و نحوهء زندگی آنها از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود، در واقع این سبک تاریخ نگاری با اتکا بر نوعی فردگرایی (شخصی‌گری تاریخی) همه‌ء تاریخ را صرفاً از نظرگاه یک جزء درون آن درک می‌کند. این فردگرایی و تاکید بر روی آن در سبک تاریخ نگاری دولتی، راه را برای اخلاق و تعریف باید و نبایدهای آن باز می‌کند و هرچه بیشتر سیاست را خنثی می‌کند.

به دلیل به حاشیه رفتن «سیاست» و تلاش برای نادیده گرفتن آن، امکان هرگونه سوژه‌ سازی و دستکاری در سوژه‌های درون تاریخ برای دستگاه حاکمیت وقت فراهم می‌شود؛ سوژه‌هایی که به وسیله‌ء باید و نبایدهای اخلاقی تعیین شده از سوی دستگاه حاکمیت، دوباره ساخته و باز تعریف می‌شوند و سپس از طریق تاریخنگاری دولتی بار دیگر به درون تاریخ بر می‌گردند.

«معمای‌شاه»؛ سوژه‌سازی تاریخ‌نگاری دولتی

سریال «معمای‌ شاه» بهترین نمونه‌ی فرآیند سوژه‌ سازی تاریخ ‌نگاری دولتی و به تصویر کشیدن آن است. این سریال اگرچه می‌خواهد تاریخ معاصر ایران را از طریق نقش محوری محمدرضا پهلوی مورد بازخوانی قرار دهد، اما محمدرضا پهلویِ این سریال از درون تاریخ‌ نگاری دولتی و کارشناسان آن همچون خسرو معتضد (کارشناس تاریخی سریال معمای‌شاه) بیرون آمده و قرار است این محمدرضا پهلوی عاملی برای مواجهه با تاریخ معاصر ایران باشد.

به این ترتیب، بار دیگر تاریخ معاصر ایران، همراه با پیچیدگی‌ها، تنش‌ها و درگیرهای موجود در آن قربانی سوژه‌/ شخصیت‌سازی و به نوعی تحریف آن از سوی تاریخ‌ نویسان دولتی و راویان دوربین به دست آن می‌شود.

اگرچه سریال «معمای ‌شاه» هشتاد قسمت است و تنها چند قسمت از آن به نمایش درآمده، و شاید برای مواجههء انتقادی با آن هنوز نیاز به زمان وجود داشته باشد، اما از همین چند قسمت می‌توان تا پایان داستان، نوع روایت کارگردان را از تاریخ معاصر ایران قاطعانه پیش‌بینی کرد.

سریال «معمای‌ شاه» اگرچه شخصیت‌ محمدرضا پهلوی را از منبع تاریخ نگاری دولتی بیرون می‌آورد و آن را در قالب ساخت یک داستان تاریخی پر زرق و برق به تصویر می‌کشد، اما موضوع تنها در شخصیت خوب یا بد محمدرضا پهلوی خلاصه نمی‌شود، که قطعاً هدف این یاداشت نیز نقد سریال «معمای ‌شاه» به خاطر به تصویر کشیدن یک چهره‌ء منفی و غیر اخلاقی از محمدرضا پهلوی و دفاع از محمدرضا پهلوی دیگری نیست. چنین نگاهی به تاریخ، فارغ از اینکه در آن محمدرضا پهلوی، چنانکه در رسانه‌های داخلی با مجموعه‌ای از صفات منفی ترسیم شود و یا اینکه، در رسانه‌هایی همچون «من و تو» فردی از خودگذشته در راه پیشرفت و پیروزی ایران و ایرانیان توصیف شود، ما را به درکی از تاریخ معاصر ایران با تمام پیچیدگی ‌هایش نمی‌رساند. چنین روایت ‌هایی در عوض ما را از «متن» دور و به حاشیه می‌برند و در عرصه تقابل خوب و بد اخلاقی زندانی می‌کنند.

در واقع، تلاش هر یک از این دو قطب در تکرار و پافشاری بر حقانیت روایت خود، ما را هر چه بیشتر از مواجهه با تاریخ و کلنجار رفتن با آن دور می‌کند. بدین ‌ترتیب مواجهه ما با تاریخ صرفاً از طریق روایت ساخته و پرداخته شدهء «این» یا «آن» ممکن می‌شود. سریال «معمای ‌شاه» یا «کوروش تو بخواب ما بیداریم» و یا «جشن‌های 2500 سالهء پادشاهی» و... مابه ازای همین تقابل دوگانه است؛ تقابلی که در آن یکی از مشروعیت خود در لحظهء حال دفاع می‌کند و دیگری از گذشته‌ء پیروز اما به فرجام نرسیده خود می‌گوید. در این میان آن‌چه نادیده گرفته می‌شود درگیری‌ها و واقعیت‌هایی است که در پی افتادن تاریخ در دام یک اخلاق‌گرایی صرف، به فراموشی سپرده می‌شود.

به این ترتیب اگر از شخصیت ‌سازی سریال «معمای ‌شاه» و تقابل میان خوب یا بد بودن محمدرضا پهلوی فراتر رویم، آنچه اهمیت دارد توجه به کارکرد یک ماشین تاریخ‌ساز با موتور دولتی است که روایتِ خاص/ یکدست خود را از گذشته‌ی تاریخی می‌سازد و آن را از طریق نهادهای وابسته به خود، از جمله دانشگاه و مراکز آموزشی و پژوهشی، و یا در قالب فیلم، سریال، کتاب، مجله و... در جامعه تزریق می‌کند. سریال ‌های تاریخی از جنس «معمای‌شاه» با بودجه‌های سر به فلک کشیده، همچنان همان تاریخ یک‌دستی را به ما می‌خورانند که از سوی ماشین تاریخ‌ساز حاکمیت وقت ساخته شده است.

به این ترتیب، تا زمانی که ماشین تاریخ‌ ساز حاکمیت در پس پشت هرگونه به تصویر کشیدن و یا سخن گفتن از امر تاریخی حضور دارد، می‌توان مطمئن بود که در مواجهه با تاریخ معاصر ایران، در همچنان بر همان پاشنه پیشین می‌چرخد.
___________________________________________
[۱]. به عنوان نمونه در همین چند قسمت به نمایش درآمده، در قسمت اول تا سوم مجموعه‌ی تلویزیونی «معمای ‌شاه»، محمدرضا پهلوی چندین‌بار از دوستان نزدیکان خود می‌خواهد که از روابط او با دخترانی که در هنگام تحصیل در سوئیس داشته است، صحبتی به میان نیاورند، و یا «ارنست پرون» یکی از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین دوستان محمدرضا پهلوی معرفی می‌شود که از کودکی با او رابطه داشته است، و یا دکتر «عبدالکریم ایادی»، به عنوان پزشک محمدرضا پهلوی، برای بهبود حال روحی او «دختران زیبا» به بالین او می‌فرستد و... علاوه بر محمدرضا پهلوی، اشرف پهلوی نیز با «عبدالحسین هژیر» و «علی رزم‌آرا» رابطه دارد.
[۲]. برای نمونه می‌توان به یکی از قسمت‌های مستند «از روایت دربار» اشاره کرد که در آن از ویژگی‌های فردی محمدرضا پهلوی با تاکید مدام بر فساد و انحراف اخلاقی شخص او صحبت می‌شود. در این مستند راویانی هم‌چون احسان نراقی، هوشنگ نهاوندی، داریوش همایون و چندی دیگر از ویژگی‌های فردی محمدرضا پهلوی صحبت می‌کنند. مستندساز دائم تلاش می‌کند روایت راویان به فساد و انحراف اخلاقی شخص محمدرضا پهلوی، خویشاوندان و دربار او ختم شود. در بخشی از این مستند احسان نراقی که به عنوان مشاور فرح پهلوی و از [خاندان سلطنتی] معرفی می‌شود، شخصیت محمدرضا پهلوی را «کثیف» و سرشار از عقده‌های جنسی می‌داند
. او روسپیان خارجی را همدم محمدرضا پهلوی و محرم اسرار او معرفی می‌کند. در بخش دیگری از این مستند به نقش «اسدالله علم» وزیر دربار در فساد جنسی شاه پرداخته می‌شود. در این بخش احسان نراقی علم را شریک جرم فساد و انحراف اخلاقی محمدرضا پهلوی معرفی می‌کند. راوی مستند در ادامه علت اصلی مرگ محمدرضا پهلوی را فساد جنسی می‌داند و می‌گوید:«محمدرضا پهلوی در فساد جنسی آن‌چنان افراطی عمل می‌کند که برخی معتقد هستند بیماری که منجر به مرگ او شد در همین فساد اخلاقی ریشه دارد.» 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=72421

بازگشت به خانه