تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
زمان خشم
سرژ حليمی*
ترجمهء
شهباز نخعی
عدم محبوبیت مداوم رهبران سوسیالیست فرانسه یک امر استثنایی ملی نیست که بتوان آن را به حساب آمار ناگوار بیکاری یا نفی روشمند اصول عقیدتی چپ گذاشت. به پایان رسیدن دوران ایدئولوژیکی که بیست سال پیش «راه سوم» آقایان کلینتون، آنتونی بلر، فلیپه گونزالس، دومینیک اشتراوس کان و گرهارد شرودر تجسم آن بودند، در ایالات متحده و بیشتر کشورهای اروپایی نیز دیده می شود.
این انحراف سوسیال- لیبرالیسمی، که مدتی طولانی پیروز بود، دیگر فقط به نفع نیروهای واقع شده در طیف راست نیست و مدت کمی است که با نوزایی جریانی معترض همراه شده که ادعا می شد ایده هایش توسط جهانی سازی، انعطاف و فناوری های نو سپری، کهنه و جارو شده است. از محافل دانشگاهی تا حومه های لندن و مناطق شهری مادرید و بارسلون، ازاین پس این چپ از واسطه هایی سیاسی برخوردار است. این چپ گاه دشمنان خود را نشان می دهد: دست اندازی سرمایه بر ابزار تولید (مقاله فردریک لوردون را بخوانید)، نیرومندی رسانه ها و فراقدرتی سرمایه داری مالی. البته، شورشگران هنوز چند گلی هستند که با آنها بهار نمی شود. اما، دردوره ای که راست افراطی غالبا انباردار همه خشم ها است، این پرتو امید می تواند فصل آینده را به یک آوردگاه بدل کند.
سوسیال- لیبرال ها قطعاً بختی ندارند. در تابستان 2015، زیر فشار خانم آنگلا مرکل، رهبران حزب سیریزا را تحت فشار گذاشتند تا آنها را وادار به پیوستن به اردوگاه خود کنند. به این ترتیب، آنها فکر می کردند که هرگونه مقاومت در جناح چپ خود را ازبین برده اند. اما، به تدریج، ظهور آقایان جرمی کربین در انگلستان – و برنی ساندرز در ایالات متحده، بخش قابل توجهی از جوانان در این کشورها را بسیج کرد که درعین حال به کارزار سیاسی جان بخشید و آنچه که افکار ضد سرمایه داری «راه سوم» می خواست به خاک سپارد را از نو زنده کرد.
به این سرخوردگی عامل دیگری نیز افزوده می شود. سوسیال- لیبرال ها هرگز چنین دربست وغیرقابل برگشت دربرابر خواسته های کارفرمایان تسلیم نشده بودند ، با این توهم که دربرابر این سرسپردگی، برگشت به ایجاد امکان شغلی یا پیمانی تازه درمورد قدرت به دست آید. در اینجا نیز شکست نصیب آنهاشد، کارفرمایان سود بردند و وضعیت وخیم تر شد. ازاین بدتر، درحالی که اقتصاد و امور مالی جهان ازنو دچار ناتوانی شده بود، جزم های اصلی نئو لیبرال ها ، که از 30 سال پیش توسط سوسیال- لیبرال های اروپایی به کاربرده شده بود، اعتبار خود را نزد معماران روشنفکر آن زمان خود را ازدست داد.
این امر بی سروصدا انجام نشده است. راست، چپ لیبرال و رسانه های بزرگ می توانند وانمود کنند که چیزی ندیده اند و با پیروی از ستاره راهنمای خود، که هربار که به بیراهه می روند هدایتشان می کند: برای بحران ناشی از بازار، نسخه ای بر اساس بازار(1). با این حال، ناکارآمدی نسخه های معمول – کاهش مالیات و عوارض اجتماعی، بزرگ ترشدن بی ثباتی، گسترش مبادلات آزاد – آشکار شده است. فریب زدایی از عناصر این اصل پایه رفتاری، دشمنان داخلی تازه ای را برانگیخته است.
تضعیف سندیکاها و تخریب قانون کار می باید موجب آزادسازی روحیه همکاری و ایجاد امکان انعطاف می شد. دو اقتصاد دان صندوق بین المللی پول (FMI) اخیرا پذیرفتند که نتیجه ویژه این سیاست – که مدتی طولانی توسط صندوق بین المللی پول از آن دفاع می شد – افزودن به ژرفای نابرابری ها بوده است (2). این امر درزمانی رخ می دهد که مساله تبعیض اجتماعی تاجایی درذهن ها راه یافته که رهبران غربی بیش از پیش نشان می دهند که نگران آن هستند.
تمایل به گسست از «چپ»ی که تقریباً درمورد همه چیز تسلیم می شود.
برخی از لیبرال ها تکرار می کنند که نابرابری چیز بدی نیست و «اختلاف درآمدها» موجب ترغیب ابتکار، نوآوری، خطرپذیری و ایجاد شغل می شود. روزی وزیر اقتصاد، آقای امانوئل ماکرون گفت: «جوانان فرانسوی باید میل به میلیاردر شدن داشته باشند» و با این گفته بر باور خود به ترجیع بند ریگانی «جزر و مدی که همه قایق ها را بالا می آورد» تاکید کرد. بدون خیلی دورشدن ازاین استعاره ای دریایی، بجاست که اصل «رخنه به پائین - اقتصاد تسری یابنده به ضعفا»(Trickle-down economics) را نیز یادآوری کرد.
اما در اینجا نیز بختی نیست. سال گذشته «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OCDE) اذعان کرد که افزایش دارایی ثروتمندترین ها (گروهی که دست کم همان قدر واسطه انگلی دارد که «کارفرمای کارآفرین») باعث شده که «رشد اقتصادی دراز مدت» کاهش یابد، یعنی عاملی که ممکن بود به بهبود درآمد فقیرترین ها سرعت بیشتری بخشد.(3)
سرانجام، رونالد ریگان و پس از او فرانسوا میتران پیشنهادکرده بودند که برای رونق بخشیدن به اقتصاد می باید مالیات ها کاهش یابد (4). این سیاست که توسط آقای اولاند رسما درجریان کنفرانس مطبوعاتی او در 13 نوامبر 2013 به عنوان «سیاست عرضه» اعلام گردید، می بایست موجب ایجاد ثبات در حساب های عمومی می شد. دراین مورد، هفته نامه بریتانیایی «اکونومیست»، انجیل لیبرالیسم جهانی، با کمی شرمندگی، اذعان کرده که «پیش بینی هایی که بنابر آنها کاهش مالیات موجب ایجاد رشد کافی برای تامین منابع مالی می شود، امروز کمی غیرمسئولانه به نظر می رسد (5)». 30 سال تکرار مکررات لیبرالی نقش برآب شده است...
می توان حدس زد، که هیچ یک از اینها موجب آن نشود که جناح راست در انتخابات آینده از دو چندان کردن کوشش های خود چشم بپوشد. درحالی که آقای اولاند نیز بی وقفه به مدیران موسسات امتیاز می دهد، راست ها چرا باید ازاین کار صرفنظر کنند؟ هنگامی که سرنوشت انتخاباتی یک رئیس جمهوری و حزبش به چنین سیاستی وابسته باشد، این امر موجب ترغیب امتیازدهی و تیزشدن اشتهاها می شود. در نتیجه آقای نیکولا سارکوزی درنظردارد به «ضد حمله مالیاتی» دست بزند که درعین حال شامل 10 درصد کاهش مالیات بردرآمد و حذف مالیات بر ارث (ISF) است. آقایان فرانسوا فیون و آلن ژوپه این پیشنهاد را تائید می کنند و به رغم نرخ بسیار بالای بیکاری و نیازهای مبرم به تجهیزات، خواستار کاستن شدید از هزینه های عمومی هستند. (این درحالی است که 40 درصد از راه ها و 30 درصد ازشبکه حمل و نقل راه آهن « استان پاریس» بیش از 30 سال دارد) و نرخ بهره نزدیک به صفر است. برای دسترسی به این اهداف، آنان پیشنهاد می کنند که شغل های کارکنان دولت حذف شود، مستمری های پرداختی به بیکاران کاهش یابد و برخی از هزینه های پزشکی خارجی ها پرداخت نشود. خلاصه، توبه های نسخه پیچان نئولیبرال باید به فراموشی سپرده شود هنگامی که با منافع برخورداران از امتیازها مطابقت ندارد، این «نسخه ها» که پایه باورهای سوسیال-لیبرال ها بوده، به امان خدا رها می شود.
رد توصیه های مخالفت آمیز به این خاطر الزامی است که انتقادهای کارشناسان قلب سیستم، که نقطه نهایی همگرایی بین لیبرال ها و راست و چپ یعنی ایدیولوژی مبادله آزاد است را هدف می گیرد. گفته شده که از دست رفتن شغل ناشی از داد و ستد بین المللی دریک بخش با ایجاد (یا رشد) فعالیت های سازنده تر دیگر جبران می شود. اما، حتی همین اصل پایه ای لیبرالیسم اقتصادی (نظریه مزیت های مقایسه ای تخصص یابی بین المللی) نیز ثباتی ندارد (مقاله پی یر رمبر را بخوانید). رقابت محصولات چینی در بازار آمریکا موجب از دست رفتن دو و نیم میلیون شغل در ایالات متحده شده است.
لذا آقای ساندرز خود را محق می داند که درعین حال هم توافق مبادله بازرگانی آمریکای شمالی (Alena)، را محکوم نماید که درسال ۱۹۹۳ بسته و توسط کلینتون و جرج دبلیو بوش تایید شده، و هم "مشارکت ماورای اقیانوس آرام"( PTP یا به انگلیسی TPP) که در 4 فوریه گذشته توسط باراک اوباما و با پشتیبانی نمایندگان جمهوری خواه کنگره امضا شده است. شاید بر مبنای این تصور که آمریکایی ها وعده های دروغین "توافق مبادله بازرگانی آمریکای شمالی" را فراموش کرده اند که جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا اخیرا ادعا کرده که "مشارکت ماورای اقیانوس آرام" 650 هزار شغل ایجاد خواهد کرد.
باری، به رغم ناخوشایند بودن برای کسانی که درسال 2012 حرف آقای اولاند را باورکردند، «دنیای سرمایه داری مالی» هرگز «حریف واقعی» خود را نه در راس حکومت، بلکه بیشتر درمیان مردان شایق خدمت می داند. درواقع هیچ نیازی نیست که جناح راست درقدرت باشد تا سرمایه داری مالی وزارتخانه های کلیدی را کنترل کنند (آقای ماکرون). ازسوی دیگر، بانک ها یا صندوق های سوداگری مدیران سوسیالیست پیشین را در هیات مدیره های خود به خدمت می گیرند (آقایان بلر، شرودر، اشتراوس- کان) و از تامین مالی کارزار نامزدهای دموکرات، مانند کارزار انتخاباتی خانم هیلاری کلینتون درزمان حاضر نیز غفلت نمی کنند.
این شیادی های سیاسی و اصرار بر خطاکاری چه معنایی دارد؟ این که سوسیال- لیبرالیسم نیرویی را که دراثر اتحاد با طبقات رهبر جامعه داشته ازدست داده است. این طبقات رهبر، اکنون برای تحمیل منافع خود نیاز کمتری به واسطه ها دارند. هم زمان با این امر، توافق های محرمانه بین سوسیالیست های پیشین و ثروتمندان جدید بیش از پیش به چشم می خورد و مردمی که عوارض آن را تحمل می کنند و هزینه هایش را می پردازند خشمگین می سازد. خانم کلینتون از اقدام همسر خود درمورد ازبین بردن مرز بین فعالیت بانکی و سوداگری دفاع کرده است، تصمیمی که در ایجاد بحران مالی سال های 2007 – 2008 سهم داشت .(7) اما لبخند همیشگی از چهره اش رخت بست هنگامی که آقای ساندرز خطاب به او گفت: «زمانی که کودکان با ماری جوانا دستگیر می شوند، نامشان در فهرست پلیس ثبت می شود، اما وقتی که یک مقام عالی رتبه وال استریت اقتصاد را ویران می کند، مجازات نمی شود. قدرت این است، فساد این است و این است که می باید در ایالات متحده تغییر یابد! سه تا از چهار بانک اصلی ما امروز قدرتمندتر از زمانی که به آنها کمک کردیم هستند، زیرا در همان زمان هم بزرگ تر از آن بودند که ورشکست شوند. این باید درهم شکسته شود! آنها ازنظر اقتصادی خیلی نیرومندند، ازنظر سیاسی خیلی نیرومندند (8)». می توان درک کرد که چرا درفردای انتخابات مقدماتی در ایالت نیوهمپشایر، که آقایان ساندرز و دونالد ترامپ در آن پیروز شدند، یک تحلیل گر امورمالی با نگرانی گفت: «پس از آنچه دیشب رخ داد، سرمایه گذاران نمی توانند این فرض را نادیده بگیرند که امکان انتخاب یک نامزد افراطی می تواند خطرهایی بزرگ برای بازار بورس داشته باشد».(9)
یک نامزد دموکرات که می خواهد «بانک ها را درهم بشکند»، نامزد جمهوری خواهی که چین و مکزیک را به جنگ بازرگانی تهدید می کند، چیزی است که در ایالات متحده «افراطی» به نظر می آید. بخش مهمی از جمعیت آمریکا، برمبنای تجربه هایش از جابجایی های صنعتی، کاهش قدرت خرید، هزینه های رشد یابنده آموزش عالی، به شکلی خشن انباشت سی ساله آموزه های جهانی شدن را نفی می کند. این کار با همراهی میلیون ها جوانی انجام می شود که مغزشان انباشته از تلقین های دوران جنگ سرد نیست و نسبت به نامزدی ابراز علاقه می کنند که «طبقه میلیاردر» را زیر مهمیز انتقاد می گیرد و سوگند می خورد که شیوه تامین مالی کارزارهای سیاسی را ازبین ببرد و حتی... خود را سوسیالیست می نامد! (10)
این بی صبری، تمایل به گسست با «چپ»ی است که تقریبا درهمه موارد در اروپا تسلیم شده است. در اسپانیا، حزب سوسیالیست، که اعتبار خود را به خاطر مقامات محلی و رسوایی های فساد آمیزش ازدست داده، بدترین نتایج تاریخ خود را درحالی ثبت کرد که معترضان «پودموس» صحنه اجتماعی و سیاسی را دراختیار گرفته بودند. هنگامی که نظام دوحزبی تخریب شد، بازی آغاز گردید. در مادرید، بارسلون، ساراگوس، شهرداری ها لبریز از معترضان به اخراج، مخالفان بانک ها، خواستاران تجدید نظر در کیفیت خدمات و بازبینی در بدهی ها هستند. تغییرجهت انتخاباتی حزب کارگر بریتانیا درماه مه گذشته، چنان که درموارد مشابه معمول بود، با یک گرایش به راست همراه نشد. به عکس، طرد راه و روش تونی بلر توسط هوادارانی که شمار آنها دوبرابر شده و اکنون با شمار هواداران مجموع همه احزاب دیگر برابر است، به میدان آمد. به این ترتیب، انتخاب آقای کربین نشان از تمایل به حفظ هویت کارگری تشکلی دارد که تقریبا به طور کامل ازاین هویت فاصله گرفته بود (11). رهبر حزب کارگر نیز مانند آفای ساندرز شگرد های ارتباطی را به کنار نهاده و به شیوه قدیمی هنگام دیدارهای عام به سخنرانی های طولانی می پردازد و بیمی از زیر مهمیز گرفتن رسانه هایی ندارد که از او نفرت دارند. هنگامی که او به تفصیل ایده های خود را بیان و فلسفه اش را تشریح می نماید، کسی درمورد صمیمیت اش و این که غالبا درپی آن است که مفهوم مباحث سیاسی را به طور رادیکال در کشور خود تغییر دهد وانتخابات آینده را به هرقیمتی ببرد، تردید نمی کند.
آقای ژان کلود تریشه، رئیس پیشین بانک فرانسه و پس از آن بانک اروپایی با شادمانی می گوید: «امروز، مادرمیان موضوع های بزرگ حساس سیاست های دولت، دست کم در سه مورد تقریبا توافق داریم: هزینه های عمومی می باید کاهش یابد، اقتصادمان از عدم انعطاف بسیار رنجور است و به قدر کافی قابل رقابت نیستیم». (12) با آن که «توافق تقریبی» رهبران به چشم می خورد، دستاوردهای آنها نیز به همین گونه است. هر روز برشمار مخالفان این «توافق تقریبی» افزوده می شود هرچند آقای تریشه یقینا قادر به درک آنها نیست. هیچ امتیازی به آنان داده نخواهد شد. به این ترتیب، پس از به تسلیم واداشتن یونان، اکنون اتحادیه اروپایی پرتغال را هدف گرفته است. نشریه فیگارو می نویسد: «آنتونیو کوستا، رئیس دولت سوسیالیست، در راس ائتلافی شکننده به متحد کمونیست خود و مردم پرتغال، که براثر سال ها رکود و تحت فشار بودن تضعیف شده اند وعده می دهد. مشکل آن است که تضمین کنندگان بروکسلی پیمان ثبات همین نظر را ندارند. دولت پرتغال، زیر فشار اروپایی، به ویژه دولت آلمان و بازارها، ناگزیرشده در نسخه خود بازبینی کند». (13)
در عوض، هنگامی که دولت محافظه کار آقای دیوید کامرون از «شریک های اروپایی» خود درخواست می کند از منافع انگستان دربرابر پول واحد حفاظت کند و لندن مجاز به کاهش کمک های اجتماعی به کارگران مهاجر عضو اتحادیه باشد، «نسخه» بریتانیایی بازبینی نمی شود و سوسیال دموکرات های «قاره کهن»، در راس آنها آقای اولاند این «ارجحیت ملی» که تخطی از قواعد مشترک است را تائید کرده اند. این درحالی است که، بیش از 30 سال است که همه اعلام می کنند «ارجحیت با اروپای اجتماعی است» (14)...
بیشتر عمل تا تحمل، بیشتر حرکت تا انتظار
بین این دولتمردان و چپ، جدایی رخ داده است. این جدایی در صندوق های رای دیده می شود. هواداران حفظ وضعیت موجود کنار زده می شوند و دارایی های سیاسی شان کاسته می شود. یقین به این که این سیستم غیرقابل اصلاح است، که نابرابری ها ناگزیر درآن بیشتر می شود، که بحران ها چیزی به آنان نمی آموزد، اکنون درجامعه قوام می یابد و انباشت نظرات نفی آمیزی که تقریبا درهمه زمینه ها درپایان دوره ریاست جمهوری فرانسه به چشم می خورد، ارزشی تقریبا آموزشی یافته است، زیرا هرکس می تواند احساس ناامیدی ای که دراثر تجدید انتخاب احتمالی آقای اولاند، یا تلافی جویی آقای سارکوزی حکمفرما می شود را تصور کند.
در چنین شرایطی، مگر در صورت واگذاری عمل و امتیاز به راست افراطی، خطرپذیری مطلوب می نماید. تروریسم و جنگ موجب حفظ نوعی شبه تجانس ملی شده، اما سقوط طبقات اجتماعی و تنگ تر شدن افق آینده در دراز مدت با ثبات سیاسی همخوانی ندارد. این چیزی است که چهره های جدید معترض به شیوه خود ابراز می کنند. اما آیا نقطه تعادل تاریخی دقیقا همین لحظه هایی نیست که به جای تحمل باید عمل کرد و به جای انتظار باید تحرک داشت؟
__________________________________________________
*
Serge
HALIMI
1-
Lire « Le naufrage des dogmes libéraux » et « A crise du marché, remèdes de
marché », Le Monde diplomatique, respectivement octobre 1998 et septembre 2002.
2- Cf. Florence Jaumotte et Carolina Osorio Buitron, « Le pouvoir et le peuple »
(PDF), Finances & Développement,
Washington, DC, mars 2015.
3- « Tous concernés. Pourquoi moins d’inégalités profite à tous » (PDF), OCDE,
Paris, 21 mai 2015.
4- François Mitterrand, le 15 septembre 1983 : « Trop d’impôts, pas d’impôts. On
asphyxie l’économie, on limite la production, on limite les énergies. Je veux
absolument qu’on amorce la décrue. »
5- « Be serious », The Economist, Londres, 2 janvier 2016.
6- Lire Lori M. Wallach, « Mirages du libre-échange. Retour sur les promesses de
l’Alena », Le Monde diplomatique, juin 2015.
7- Lire « Le gouvernement des banques », Le Monde diplomatique, juin 2010.
8- Débat télévisé du
New
Hampshire,
4 février 2016.
9- The Wall Street Journal, New York, 16 février 2016.
10- Lire Bhaskar Sunkara, « Un socialiste à l’assaut de la Maison Blanche », Le
Monde diplomatique, janvier 2016.
11- مقاله «جرمی کوربین، مردی که باید از پا درآورد»،
لوموند دیپلماتیک اکتبر
2015
http://ir.mondediplo.com/article239...
12-
Le Journal du dimanche, Paris, 14 février 2016.
13-
Figaro, Paris, 15 février 2016.
14-
Pour un rappel très efficace des proclamations sur ce thème, cf. « 35 ans de
promesses d’Europe sociale en bref », Youtube.com, 15 mai 2014.
برگرفته از لوموند ديپلماتيک فارسی