تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 ارديبهشت ماه 1395 ـ 20 ماه آوريل 2016

هم پیشقراول و هم پیشمرگ

رامین کامران

       همۀ کسانی که دست اندر کار فعالیت سیاسی هستند با ملی مذهبی ها آشنایند، نه فقط با عنوان گروه، بل با این یا آن فعال و علاقمند و همراه این گروه سیاسی. آنهایی که شخصاً از نزدیک شناخته ام افراد محترمی هستند، هم میتوان با آنها دو کلمه حرف زد و هم احیاناً به نتیجه ای رسید. چهره های شاخص شان هم که اکثر مرده اند و رفته اند و ارث پر دردسرشان را وبال گردن ما کرده اند، آدم های بدی نبودند. البته امثال یزدی هم در بین شان یافت می شود که تشبیه اش به کفتار، مدح شبیه به ذم است.

       به هر حال قصد من در اینجا وارسیدن محاسن شخصی آنها نیست که در زمینۀ سیاست نه فقط تضمینِ چیزی نیست، بلکه گاه می تواند از هر عیبی گران تر تمام شود و در مورد ملی مذهبی ها حتماً شده و بیش از یک بار هم شده. می خواهم ببینم اصلاً رسالت سیاسی این گروه که بیشتر چیزی ست بین هیئت عزاداران حسینی و انجمن ترویج اخلاق، از چه قرار است. چون این گروه از بدو تأسيس برای همه مشکل ساز شده و هزینه های گزافی به گروه های دیگر سیاسی، و در صدرشان ملیون، تحمیل نموده است. ملی مذهبی بودن اش در عمل این بوده که دائم از جیب ملیون دربیاورد و بریزد در دامن مذهبیان.

       این حرفها مدت ها در سرم جولان می داد ولی آنچه باعث شد که بالاخره روی کاغذشان بیاورم، نامه نگاری اخیر کروبی بود، و بیشتر از محتوای قالبی خود این نامه و مبارز نمایی قلابی نگارندۀ نامه، حلوا حلوا کردن این و آن که با پشتکار تمام مشغول جو سازی هستند و بحمدالله از بابت رسانه ای امکانات بیشمار دارند و از هیچ غلوی هم ابا ندارند. همین مانده این یکی را که چند سال قبل رنگ اش هم کرده اند، به جای امام زمان به ما بفروشند.

       مشکل اصلی ملی مذهبی ها از این برمی خیزد که رابطۀ مذهب و اخلاق و سیاست را به کل در هم ریخته اند و همین است که برای خودشان و دیگران اسباب زحمت شده است. در راه ارتباط این سه ترددی بکنیم ببینیم قضیه از چه قرار است. این طور بهتر روشن خواهد شد که چرا در گروه سیاسی خواندن اینها، به رغم جولان دادن شان در میدان سیاست، تردید جدی باید داشت.

 

راه رفت

       بخش اول کار مشکل نظری است. قدم اول یکی گرفتن اخلاق است و سیاست و تمایل به جایگزین کردن دومی با اولی، می دانم که از همینجا صدای عده ای بلند خواهد شد که چه می گویید؟ مگر از اخلاق مهمتر هم داریم؟ هر چی می کشیم از بی اخلاقی سیاستمداران است. مگر خود مصدق نماد اخلاق سیاسی نیست؟ و...

       بسیار بسیار خوب! قصد من بی اهمیت محسوب کردن اخلاق یا نامرتبط شمردن آن با سیاست نیست. می خواهم بگویم که هرکدام اینها مربوط است به حوزه ای و این حوزه ها را در هم نباید ریخت و، از این مهمتر، نباید تصور کرد و این تصور نادرست و نابجا و خطرناک و بی پایه و ساده لوحانه و... را پراکند که می توان از یکی از این دو به نفع دیگری صرف نظر نمود. هیچکدام اینها نمی تواند جای خالی دیگری را پر بکند. این را البته بیشتر خطاب به آنهایی می گویم که با خیال راحت و وجدان آسوده، اخلاق خشک و خالی را برای تمشیت همه کاری، از جمله سیاست، کافی می شمرند.

       نکتۀ اصلی این است که اخلاق امری ست فردی. نه فقط به این دلیل که منشأ عمل اخلاقی فرد است، بل به این دلیل که اخلاق برای ادارۀ کل جامعه طرحی ندارد و این هم که مردم از بابت اخلاقی درست رفتار کنند برای انتظام درست جامعه کافی نیست. نیست چون هزار و یک موضوع اختلاف در بارۀ ترتیبات حیات اجتماعی هست که اخلاق برای هیچکدام آنها راه حل مشخصی ندارد که ارائه بدهد و به همین دلیل از عهدۀ حل اختلافات در این زمینه ها و مهار خشونت برنمی آید. سیاست، تدبیر حیات جمعی را مد نظر دارد و به عرضۀ راه برای این کار می پردازد. به همین دلیل هم هست که مفهوم نظام سیاسی در مرکز آن قرار دارد نه مفاهیم فرد اخلاق مدار یا مذهب رهایی بخش یا... اینکه مردم اخلاقاً درست رفتار بکنند، که البته بسیار هم مهم است، در سلامت حیات اجتماعی اهمیت فراوان دارد ولی برای ترتیب زندگی درست به هیچوجه کافی نیست. حیات اجتماعی سالم محتاج انتظام سیاسی درست است. نقطۀ تماس اصلی اخلاق و سیاست مفهوم عدالت است که در یکی فضیلتی است فردی و در دیگری تابعی از ترتیبات سیاسی. فضایل شخصی، هر قدر هم که قویم و رایج باشد، قادر به گرفتن جای دیگری نیست. البته این خطا بسیار معمول است و پایۀ تمامی آرمانشهرهای اخلاقی، حال چه متکی به مذهب و چه نه. ولی این دلیل نمی شود که به آن دل بدهیم.

       کار دولت ترویج اخلاق نیست، ادارۀ درست جامعه است. می دانم که دولتمردان را موظف به پیروی از اخلاق می دانیم و بزرگی آنها را با این معیار نیز می سنجیم، که البته کار درستی هم هست، ولی در ادارۀ جامعه، انتخاب نظام سیاسی مناسب، در درجۀ اول اهمیت قرار دارد. بنای نظام سیاسی معقول هم بر چرخیدن به دست مردمان عادی است، با قوت و ضعف شان. فقط نظام های ضددمکراتیک است که قرار است به یمن وجود رهبران استثنایی بگردد. در این میان، دولتیانی که بخواهند ترویج اخلاق بکنند، کافی ست که خود رفتار مطابق با اخلاق داشته باشند ـ همین. قرار نیست به زندگانی همه سرکشی بکنند و برای کسی نسخه بپیچند و به مردم نمرۀ اخلاق و شرعیات بدهند. در این سطح هم، مثل سطح فردی، بهترین راه یاد دادن رفتار درست به دیگران (حال چه خرد و چه کلان) رفتار درست خود ماست، نه پند و موعظه یا اجبار از موضع نادرست و در حوزه ای نابجا.

       ملی مذهبی ها این مشکل بسیار مهم در هم ریختن سیاست و اخلاق را دارند ولی تازه اشکال کارشان به این ختم نمی شود. قدم دومی هست که کار را از این هم خراب تر می کند. اینکه اخلاق را محتاج مذهب می انگارند و اگر به نابجا در مذهب تحلیل اش نبرند، که تمایل بدان دارند، اعتقاد مذهبی را شرط اخلاق می شمرند که به هیچوجه نیست. مذهب را شاید بتوان در بعضی موارد پشتیبان اخلاق شمرد، که در جمهوری اسلامی و به حکم تجربه قطعاً نمی توان، ولی جایگزین اخلاق حتماً نیست. نه فقط از این بابت که تجربۀ صریح ما از سیادت مذهب، که می توان با نظر کردن به وضعیت امروز ایران دریافت، اجازۀ چنین کاری را نمی دهد. اول به این دلیل که حوزۀ باید و نبایدهای مذهب بسیار وسیع تر است تا اخلاق، و اموری را شامل می گردد که اصلاً به اخلاق ربطی ندارد. دوم به این دلیل کلی و نظری و به همین اندازه روشن که هدف غایی مذهب ترویج اخلاق نیست، چیز دیگری است و این «چیز دیگر» برتر از اخلاق شمرده می شود. تقدس چیزی نیست که بتوان به خدمت امر دیگری گرفت اش، حتی اخلاق؛ خودش هدف غایی و نهایی است.

       حوزۀ ایمان و اخلاق از اخلاق و سیاست هم جداتر است. چون اخلاق محتاج مذهب نیست، نمونه ها فراوان است، ولی اخلاق محتاج سیاست هست، چون انتظام درست جامعه است که به رشد فضائل اخلاقی مدد میرساند و اگر جامعه ای به دلیل وجود نظام سیاسی نامناسب دچار اختلال شد، چنانکه جامعۀ امروز ایران شده، فضایل اخلاقی در آن نادر خواهد شد، چنانکه شده است.

 

راه برگشت

       حرکت رفتی که از نظر گذراندیم، برگشتی هم دارد که باید به آن نیز توجه کرد تا تصویر کامل بشود. راهی که اول رفتیم راه نظری بود، حال راه عکس را بپیماییم تا ببینیم کار در عمل چه صورتی پیدا میکند.

       ملی مذهبی ها در درجۀ اول به کار سیاست می پردازند، یا به عبارت دقیق تر در میدان سیاست فعالیت می کنند، خود را گروه سیاسی می شمرند، موضع سیاسی می گیرند، مدعی در دست داشتن راه حل سیاسی هستند و... خلاصه اینکه متأسفانه فعالیت شان از حد پند و موعظه یا کوشش برای اصلاح گری اخلاقی، که البته کارهای بسیار شایسته و مفیدی است، فراتر می رود.

       نکته این است که وقتی شما در میدان سیاست فعالیت می کنید، خواه ناخواه و به شدت تحت فشار منطق این حوزه از زندگانی اجتماعی انسان قرار می گیرید. گفتم به شدت چون موضوع مرکزی سیاست قدرت است و طبیعی است که تحمیل این منطق بسیار شدید و در بعضی موارد مقاومت ناپذیر باشد. وارد این صحنه که می شوید سر و کارتان با قدرت است و باید برای این مسئله راه حل داشته باشید؛ راه حلی متناسب با موضوع، نه چیزی که از جای دیگری وارد این حوزه شده باشد و مدعی ادارۀ آن گردد. مسئله این است که وقتی راه حل درست، که جز سیاسی نمی تواند باشد، برای ادارۀ قدرت نداشتید، در معرض عواقب نامطلوب کاربرد بی محابای قدرت قرار می گیرید. مهار نشدن و درست اداره نشدن قدرت، بدترین بلایی است که بتواند بر جامعه ای نازل گردد. اگر روشی نادرست پیشه کنیم، اختلالی در کار پدید خواهد آمد نظیر آنچه که نزد اسلامگرایان و، به شکلی کمی متفاوت، نزد ملی مذهبی ها شاهدیم.

       این هر دو گروه، منطقی را که از حوزۀ مذهب استخراج شده است و بنیان اش در نهایت بر تقدس است، وارد گستره ای کرده اند که اصولاً محدودیت ها و حساب و کتاب خودش را دارد و با آن نمی سازد. این دو، در اختلاط سیاست و مذهب، موضع مشترک دارند و اگر برای ملی مذهبی ها بتوان کار را به نوعی ابهام و پریشانی در عین حسن نیت حواله داد، در مورد اسلامگرایان خالص و خلّص قضیه خیلی روشن تر است و معطوف به گرفتن قدرت؛ رودربایستی هم در کار نیست.

       از اینجا می رسیم به نکتۀ بعدی که ملی مذهبی ها به آن اعتنای درخور ندارند. اینکه در حوزۀ تشیع، اداره کردن سیاست با معیارهای اخلاقی مذهبی، یا در نهایت مذهبی که قرار است اخلاقی هم باشد، در حکم سپردن سررشتۀ امور است به دست روحانیت و از این گریزی نست. کافی ست به یک نکتۀ بسیار ساده توجه بکنید. در کشورهایی که اسلام سنی در اکثریت است، تقریباً همه جا مروجان حکومت مذهبی از زمرۀ مکلّایان هستند و روحانیت محل نقش چندانی در این کار ندارد؛ حضور روحانیان، وقتی موجود باشد، در صف چندم واقع می شود. برعکس، هر جا تشیع غالب است، سررشتۀ کار به دست روحانیان است. نمونۀ آشناترش را در ایران سال های منتهی به انقلاب می توانیم سراغ کنیم که فعالیت ملی مذهبی ها به معنای وسیع، بسیار گسترده بود و همین ها بودند که راهگشای اسلامی شدن انقلاب شدند. این را هم شاهد بودیم که وقتی پای رهبری به میان آمد، هیچکدام، نه فقط در برابر خمینی، که در برابر روحانیان درجۀ دو و سه هم وزنه ای نبودند و کاری نتوانستند. دلیل امر البته ریشۀ قدیم و محکم نهاد روحانیت است در بین شیعیان که مسئلۀ ادارهء مذهب را تابع گروه اخیر کرده است. در بین شیعیان هیچ کاری نمی توان به نام اسلام و متکی به مشروعیت اسلامی انجام داد که از پشتوانۀ تأیید روحانیت برخوردار نباشد ـ بی تعارف. در نتیجه تنها ثمرۀ کوشش های انواع ملی مذهبی ها فقط عمل کردن به عنوان کاتالیزور است در خدمت روحانیت.

 

سخن آخر

       در اوضاع فعلی که کار حکومت سال هاست به دست روحانیت اسلامگرا ست، نقش ملی مذهبی ها محدود شده به حفظ این موقعیت و اگر در مرحلۀ قبلی پیشقراول حکومت اسلامی بودند، امروز نقش پیشمرگان این حکومت را بازی می کنند. با در نظر گرفتن تجربه ای که پشت سر ماست و مصائبی که بر ملت ایران نازل شده است، چنین رفتاری قابل قبول نیست.

       همین امروز هم تصور اینکه اینها ممکن است بتوانند از روحانیت یا حتی از همین رژیم اسلامی موجود استقلال کسب کنند، خیال باطل است. فعالیت آنها یا تعریف از منتظری است که هر چه بود مرده و رفته یا دست به دامن این و آن آخوند درجۀ دو شدن؛ و حال هم که نوبت کروبی است که هم ارادت اش به خمینی روشن است و هم سابقه اش در تحکیم حکومت اسلامی و هدر دادن نیروی مردمی که چند سال پیش پایه های نظام را به لرزه درآوردند. جایی که می توانند فقط چشم خود را باز کنند تا راه درست را بیابند، چشم را بسته اند و برای خود عصاکش کور جسته اند!

       خوشبختانه مردم روز به بروز از این راه حل های ناکارآمد، روگردان شده اند و برد تبلیغات مجازی محبان حکومت به اسم اهل بیت، کم و کمتر شده و خارج از حوزۀ اینترنت که شده محل معرکه گیری و شامورتی بازی، تأثیری ندارد.

       در این وضع یک راه خلاصی هست؛ که دل کندن است از هر نوع حکومت مذهبی و انتخاب لائیسیته. اگر طالب حفظ حرمت مذهبید، از حکومت دورش کنید؛ اگر به اخلاق علاقمندید، ببینید که در کدام جوامع فرصت بیشتر به رشد فضایل اخلاقی داده می شود؛ اگر هم به سیاست توجه دارید پیدا کنید کدام گزینه اش بهتر است. خدماتی که تا به حال به اسلام کردید که هیچکدام اش هم متقابل نبود، کافی ست، مختصری هم به فکر ملت باشید.

16 آوریل 2016

این مقاله برای سایت iranliberal.com نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.

بازگشت به خانه