تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نسبت دین و شادی در ایران معاصر
حسن محدثی گیلوایی
طرح مسأله: شادی، گمشدهی ایرانیان
در قرون گذشته،
«شادی
جمعی»
در ایران،
بر حسب میراث فرهنگی ایرانی،
بیشتر
محدود به خانوادهها و جمعهای خویشاوندی بود. جشنهای گوناگون در طول سال و
بر حسب تحوّلات و اقتضائات فصلی و شرایط جاری زندهگی توسّط جمعهای
خویشاوندی برگزار میشد. بهویژه، در جشنهای پاییزی و بهاری، مردمان و
اقوام مختلف ایرانی مجالی برای شادمانی جمعی پیدا میکردند. در فصل پاییز
که بهخاطر فراوانی نعمت در زمان پس از برداشت محصول، تودهی مردم دستی
گشادهتر داشتند، جشنهای متعدّدی برگزار میکردند و اغلب مراسم عروسی در
روستاهای کشور (که آنزمان بخش اعظم جمعیّت کشور را دربرمیگرفتند) در این
فصل برگزار میشد و جوانان زندهگی مشترکشان را تشکیل میدادند. استقبال
از نوروز در روزهای پایانیی اسفندماه و برگزاری جشنهای نوروزی، فرصت
فراگیر دیگری برای شادمانی ایرانیان بود. با این همه، کثرت فجایع طبیعی و
اجتماعی در ایران و همدستی استبداد با این سلسلهی فجایع، شادمانیی مردم
را از آنان میستاند و انواع دردها و رنجها را به آنان تحمیل میکرد. پیش
از این در مقالهای مستقل، به واقعیّت تراژیک زندهگی اجتماعی در ایران
اشاره کردهام که “ایران سرزمین فاجعه – اعم از فاجعهی اجتماعی و
فاجعهی طبیعی- بوده است و جامعهشناسی فاجعه و جامعهشناسی بحران اگر
نه به همه، دستکم، به بسیاری از پرسشهای ما دربارهی تاریخ
ایران میتواند پاسخ گوید و به ما چشمانداز جدیدی را در تبیین
روندهای اجتماعی و تاریخی عرضه کند. شکلبندی اجتماعی ـ اقتصادی
ویژه، هجوم و تاخت و تاز قبایل کوچنشین به ایران، و رویدادهای
طبیعی فاجعهآفرین و بیماریهای مهلک مسری در کنار استبداد و
خودکامهگی ناصالح و رها از هر نوع مهار درونی و بیرونی چرخهی
فاجعهسازی را در ایران پدید آوردهاند و همین چرخهی فاجعهساز است
که انقطاع تاریخی ایران را توضیح میدهد” (محدّثی، ۱۳۹۰). بنابراین،
شادیهای مردم در قرون گذشته چندان دیرپا و مستمر نبود؛ مگر در میان طبقات
حاکم که هم از امنیت اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بودند و هم از
امتیازات اقتصادی بهره میبردند.
اما در ایران معاصر و بهواسطهی نقش رسانههای ارتباطی جدید، امکانات
تازهای برای انجام شادیهای جمعی و حتّا ملّی فراهم آمده است: پیروزیهای
کاروانهای ورزشی در رخدادهای ورزشی بینالمللی و جهانی، جشنهای
پیروزیی گروههای سیاسی پس از پیروزیهای انتخاباتی، جشنهای ملی نظیر
جشنهای مربوط به سنّت نوروزی شرایط مساعدی را برای انواع شادیهای جمعی
–حتّا
در دور
افتاده
ترین نقاط کشور- فراهم کرده است. متأسّفانه بهجای
فراهم کردن بستر مناسب برای شادیهای جمعی و مدیریت صحیح آن، تمایل بیشتر
معطوف به مهار و حتّا حذف این نوع شادیها بوده است. مقابله با جشنهای
چهارشنبهسوری بهویژه در دههی نخست انقلاب نوعی مقاومت منفی را در مردم و
بهویژه نوجوانان و جوانان برانگیخت و آنها به پرتاب مواد آتشزا از
پنجرههای آپارتمانها روی آوردند و با عمومیشدن این نوع واکنشها –
بهجای
آتش روشن کردن در باغها، پارکها و بوستانها، و حاشیهی خیابانها که در
شهرهای بزرگ عملاً ممنوع شده بود- کوچهها و خیابانها در شهرهای بزرگ
حالتی وحشتزا و چهرهای جنگی به خود گرفتند و شادیی صلحآمیز جشنهای
چهارشنبهسوری بهشکل خشن و غیرمدنی و آزاردهنده درآمد.
در کنار این نوع مواجهه با جشنهای مردمی عوامل دیگری هم ایفای نقش کردند
تا شادی به “گمشدهای” در ایران معاصر بدل گشت. از آنجایی که واقعیّت
اجتماعی در جهان داستان نیز انعکاس میباید، یکی از صاحبنظران حوزهی
ادبیّات داستانیی معاصر در باب “شادی و و ادبیات خلاق پس از انقلاب بهمن
۱۳۵۷”
بهدرستی میگوید: “بیتردید بخش بزرگی از ادبیاتی که در ایران تولید
میشود، تصویر بحرانها، تباهیها و افسردگیها هم هست. بهعنوان نمونه در
اینجا میتوانیم به رمانهایی اشاره کنیم: در «عقرب روی پلههای راهآهن
اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان»، نوشتهی حسین مرتضاییان آبکنار،
جنگ ایران و عراق بهانهی تصویر ویرانی و مرگ و افسردگی است. در «میم،
[خوابنامهی
مارهای ایرانی]» نوشتهی علیمراد فدایینیا، در شهری گرم جز
سوزش، تشنگی، نیش ماران، مرگ و سیاهپوشی هیچ چیز نیست. در «شب ممکن»
نوشتهی محمدحسن شهسواری، شاهد تهرانی پر از تباهی هستیم؛ پر از چاپلوسی،
تحقیر، غیاب نیکی، غیاب شادی. در «نگران نباش» نوشتهی مهسا محبعلی،
اعتیاد، توهم، نفرت، یأس، همهی صحنه را پوشانده است. در «پنجاه درجه بالای
صفر» نوشتهی علی چنگیزی، در خیابانها و بیابانهایی داغ در نقطهای دور
افتاده در ایران، بیرحمی غریب و یأسی تقدیری همهی فضا را تسخیر کرده است.
در «من منچستر یونایتد را دوست دارم»، نوشتهی مهدی یزدانی خرم، تصویر
بیوقفهی خشونت شگفتانگیز چند دهه تاریخ ایران، یعنی فاصلهی سالهای
۱۳۲۰
تا امروز، جز تمثیلی از یأس بیگریزگاه یک سرزمین نیست. و این فهرست
را میتوان ادامه داد” (شیدا، ۱۳۹۱،
http://radiozamaneh.com/node/23510).
نگاه سریع وی از دورهی ایران پساانقلابی فراتر میرود و “از منظر
روانشناسی اجتماعی” به ادبیات ایران در دورهی مدرن نظر میکند و آن را
چنین وصف میکند: “ادبیات ایران از مشروطیت تا امروز آیینهی شکستها،
حسرتها و آرزوهای «انسان ایرانی» هم هست؛ جستوجوی راهی برای صید شادی که
سخت به تاراج رفته است” (همان). اما فقدان شادی در ایران معاصر را میتوان
نه فقط بهوساطت آثار ادبی، بلکه بهنحو مستقیمتری در قالب محورهای زیر
توضیح داد.
الف) برخی مطالعات تجربی در باب فقدان شادی در ایران معاصر
جای آن دارد که در اینجا یادآوری کنم که شادی فقط متأثّر از متغیّرهای
فرهنگی مثل آموزهها و اعتقادات دینی نیست. دین یکی از متغیّرهای
تأثیرگذار بر شادمانی مردم است. رفاه اقتصادی، سلامت، امنیت اجتماعی، ثبات
سیاسی، فقدان یا وجود جامعهی مدنی پایدار و کارآمد، مشارکت سیاسی و مدنی،
فرصتهای ارتقا و رشد اجتماعی، و سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی
حکومت احتمالاً برخی از مهمترین متغیّرهای تأثیرگذار بر میزان شادمانی
مردماند. در سالهای پس از انقلاب، کشور دورههای مختلفی از بحرانها و
مسائل ملّی را پشت سر نهاد: بحران سالهای آغازین بعد از انقلاب و انواع
برخوردهای ناشی از آن و مهاجرت گسترده با پسزمینهی سیاسی در دههی نخست
پس از انقلاب، جنگ هشتسالهی ایران و عراق، دورههای طولانی تحریمها در
چند دههی اخیر، فراگیری یأس پس از جنبشهای تحوّلخواه اجتماعی و سیاسی و
مهاجرتهای بعد از آن، و غیره همهگی در ربودن فرصتهای شادمانیی مردم نقش
داشتهاند.
برای اینکه دربارهی پایین بودن میزان شادی در ایران فقط بهصورت ذهنی سخن
نگفته باشم، لازم است به نتایج برخی تحقیقات اشاره کنم. البته، برخی
تحقیقات داخلی نیز به این موضوع پرداختهاند اما ظاهراً تحقیقی که میزان
شادی را در سطح ملّی سنجیده باشد، وجود ندارد یا دستکم من بدان دسترسی
نداشتهام. شهیندخت خوارزمی نیز برآن است که “آنچه درباره کیفیت زندگی در
ایران میدانیم بیشتر مبتنی است بر یافتههای بررسیهای جهانی که ایران را
در کنار سایر کشورها ارزیابی و رتبهبندی کردهاند” (خوارزمی، ۱۳۹۳: ۳۶).
لذا ناچاراَم به برخی تحقیقات جهانی استناد کنم. البتّه، دادههای هر یک از
این تحقیقات بر اساس روشها و منابع خاصّی و با تمرکز بر متغیّرهای
ویژهای گرد آمدهاند و نباید از بررسی انتقادی آنها چشم پوشید. امّا ما
در اینجا اکنون در حال طرح اهمیّت این موضوع هستیم و نقد و بررسی دقیق و
بیطرفانهی تحقیقات مربوطه، باید در زمانی که قرار است تحقیقات ملّی
دربارهی شادی در ایران صورت گیرد، انجام شود و ما هنوز راه زیادی تا نیل
به چنین مقصدی داریم.
در اینجا من به ذکر نتایج چهار گزارش جهانی بسنده میکنم. نخستین گزارش،
گزارش نشریهی فوربس دربارهی میزان شادی در کشورهای جهان است. این گزارش
دربارهی میزان شادی ۱۴۲ کشور دنیا منتشر شده است و ایران در این گزارش از
نظر میزان شادمانیِ مردم، رتبهی ۱۰۱ را دریافته کرده است: “گزارش امسال
نشریه فوربس از جهاتی نسبت به سالهای پیش، حائز اهمیت بیشتری است. مؤسسه
تحقیقاتی لگاتوم که هر سال در ارایه و انتشار این فهرست دستاندرکار بوده،
حالا بعد از پنج سال فعالیت مداوم روی این موضوع، گزارش جامعی را منتشر
کرده که در واقع جمعبندی وضعیت پنج سال گذشته کشورهاست. این مؤسسه از سال
۲۰۰۹
میلادی اقدام به کار در این زمینه کرده و حالا بعد از پنج سال، بهنظر
میرسد که نتایج آن با وضعیت موجود همخوانی داشته باشد. در این گزارش ۱۴۲
کشور جهان در هشت زمینه اصلی اقتصاد، کارآفرینی و فرصتها، دولت، آموزش،
سلامت، اطمینان و امنیت، آزادیهای فردی، و سرمایه اجتماعی و بر اساس ۸۹
متغیر مورد مطالعه قرار گرفته و با یکدیگر مقایسه شدهاند. این مؤسسه برای
جمعآوری اطلاعات خود در هر کشور، سالانه بهطور متوسط با هزار و ۵۸۸ نفر
مصاحبه کرده و از ۱۳ مرکز جهانی اطلاعاتی که سازمان سلامت جهانی، مؤسسه
نظرسنجی گالوپ، بانک جهانی و … از جمله آنها هستند، کمک گرفته است. همچنین
این گزارش ۹۶ درصد جمعیت جهان را تحت پوشش میگیرد. در این گزارش ابتدا
وضعیت کشورها در هر متغیر بررسی شده و سپس وضعیت آنها با یک معیار واحد
قابل سنجش، تعریف می شود. این معیارها سپس تبدیل به نمراتی میشوند که
وضعیت هر کشور را در هر زمینه مشخص می کند. مجموع نهایی نمرات در هشت زمینه
اصلی، مشخص کننده رتبه نهایی کشور در ردهبندی شادترین کشورهاست” (غنی،
۱۳۹۲: ۱۴).
در واقع، ایران در ردهی پایینتر از میانگین قرار گرفته است:
“کشورها
در ردهبندی نهایی این مؤسسه به چهار دسته «رده بالا»، «بالاتر از
میانگین»، «پایینتر از میانگین»، و «رده پایین» تقسیمبندی میشود” (همان:
۱۴).
مطابق این گزارش شادترین کشور، نروژ و شادترین مردمان دنیا، مردمان
“شبهجزیره
اسکاندیناوی و شمال اروپا” هستند؛ چون “هفت کشور از این منطقه،
در میان ۲۰ کشور شاد جهان حضور دارند” (همان: ۱۴) و “رتبه ۱۰۱ ایران را در
دسته کشورهای «پایینتر از میانگین» و در رده کشورهایی چون مصر، بنگلادش،
گواتمالا، آلبانی، جمهوری آذربایجان، السالوادور و … قرار میدهد” (همان:
۱۴).
مراجعه به متن اصلی گزارش مؤسسهی لگاتوم نشان میدهد که این تحقیق بر
اساس مقیاس سعادت یا خوشبختی
(prosperity Index)
انجام گرفته است و
متغیّرهای اصلیی آن عبارت بودهاند از: اقتصاد، کارآفرینی و فرصت،
حکمرانی، تعلیم و تربیت، بهداشت، ایمنی و امنیت، آزادی شخصی، و سرمایهی
اجتماعی. در این گزارش اشاره شده است که خوشبختی همیشه با شادی یکسان
نیست امّا این دو به هم نزدیکاند
(Helman, 2013)
و در واقع، میتوان گفت
که سنجش خوشبختی بهطور غیرمستقیم سنجش شادی هم هست. مطابق گزارش موسسهی
لگاتوم، رتبهی ایران در این مقیاس در طی پنجسال اخیر (۲۰۰۹-۲۰۱۳)
(بهترتیب
بهصورت: ۹۳، ۹۲، ۹۷، ۱۰۲، ۱۰۱) تنزّل یافته است
(Legatum Prosperity Index, 2013: 10).
گزارش دیگری دربارهی شادی در جهان -بر اساس تحقیقی دیگر- وضع کشورهای جهان
را از نظر شادی کم و بیش مشابه گزارش فوق نشان داده است. در این گزارش
رتبهی ایران از نظر شادی پایینتر از گزارش فوق ارزیابی شده است: “براساس
جدیدترین گزارش شادی جهانی که توسط شبکه راهحلهای توسعه ثباتپذیر سازمان
ملل با حمایت دبیرکل سازمان ملل منتشر میشود شادترین کشورهای جهان به
ترتیب اعلام شدند. … این گزارش ۱۵۶ کشور جهان را مورد بررسی قرار داد و
کشورهایی که سطح شادی آنها در بالاترین سطح قرار داشت را به این ترتیب
اعلام کرده است: دانمارک، نروژ، سوئیس، هلند، سوئد، کانادا، فنلاند، اتریش ،
ایسلند و استرالیا. براساس این گزارش ارمنستان در رده ۱۲۸، روسیه در رده
۶۸
، ترکیه در رده ۷۷ ، آذربایجان در رده ۱۱۶، آمریکا در رده ۱۷، گرجستان
در رده ۱۳۴ و ایران در رده ۱۱۵ قرار گرفت” (خبرگزاری مهر، ۱۳۹۲). این
گزارش، شادی را سنجهای برای پیشرفت اجتماعی معرفی میکند
(Helliwell & et al, eds. 2013: 3).
چنانکه میبینیم، مشابهتی بین یافتههای این
دو گزارش وجود دارد: در هر دو گزارش، برخی کشورهای اسکاندیناوی جزو شادترین
کشورهای دنیا هستند و ایران و آذربایجان همردهاند. مقایسههای جزئیی
وضعیت شادمانی در کشورها در این دو گزارش فراتر از مقاصد این مقاله است،
اما میتوان بهآسانی با مراجعه به اصل گزارشها این مقایسه را انجام داد
)مراجعه
شود به نشانی گزارشها در مأخذشناسی). مراجعه به متن اصلی گزارش
نشان میدهد که رتبهی ۱۱۵ ایران در میان ۱۵۶ کشور مربوط به “رتبهبندی
شادی از سال ۲۰۱۲-۲۰۱۰” است
(Ibid: 24).
گزارش سوّم، بهنظر میرسد وضع شادی در ایران را بدتر نشان میدهد.
اگرچه،معیراهای بررسی متفاوت است و چندان امکان مقایسهی بین این گزارشها
وجود ندارد، اما رتبهی پایین ایران حاکی از این امر است: “چندی پیش، یکی
از رسانههای انگلستان یک نظرخواهی را مطرح کرد که نتایج آن نشان میداد ۸۱
درصد از مردم انگلیس به جای افزایش ثروت، از دولت توقع دارند که زندگی
شادتری برایشان فراهم کند. به دنبال این اتفاق دانشگاه لیسستر پروژهای با
هدف رتبهبندی کشورها از نظر شادی مردمشان تعریف کرد. در این ردهبندی
دانمارک به عنوان شادترین کشور دنیا انتخاب شده و دلیل آن چنین ذکر شده
است: ثبات سیاسی، عدم وجود خط فقر در جامعه، عدم وجود بیکاری، فرهنگ کاری
راحت و بیتنش، خانوادههای محکم و آمار طلاق بسیار پایین، سرویسهای دولتی
خدمات اجتماعی، بیمه همگانی، مدارس و دانشگاههای رایگان با کیفیت آموزشی
مناسب، هویت اجتماعی مشخص برای جوانان، طبیعت بکر و معماری شهری زیبا،
آلودگی محیط زیست ناچیز، میزان جرم و جنایت ناچیز، امکانات شهرنشینی با
کیفیت بسیار بالا، امکان ورزشهای نزدیک به طبیعت مانند کوهنوردی، اسکی و
سوارکاری برای همه. دانمارک پنج و نیم میلیون نفر جمعیت دارد و شانس زندگی
در آن بیش از ۸۷ سال است. رتبه دوم برای کشور سوئیس است که جمعیت آن پنج و
هفتدهم میلیون نفر است و شانس زندگی ۸۵ سال. کشور بعدی اتریش است که
تعداد مردمش دو و هشت دهم میلیون نفر است و امید به زندگی تا سن ۷۹ سالگی
ادامه دارد. کشور چهارم ایسلند با سیصد هزار نفر است. شانس زندگی در
ایسلند ۸۰ سال برآورد شده است. پنجمین کشور باهاما، با سیصد و پنج هزار نفر
و شانس زندگی بیش از ۶۶ سال است. کشورهای بعدی به ترتیب فلاند، سوئد،
بوتان، برونئی و کانادا هستند. در ردهبندی دانشگاه لیسستر ایران از بین
۲۲۰
کشور، در جایگاه ۲۰۲ قرار گرفت. مؤسسات و مراکز دیگری نیز
رتبهبندیهای مشابه دیگری ارائه دادهاند که باز هم ایران در آنها جای
مطلوبی ندارد” (پایگاه اینترنتی فرارو، ۱۳۹۰). نتایج این گزارش نیز
مشابهتهایی با دو گزارش قبلی دارد اما وضعیت ایران را بهلحاظ وجود شادی
اَسفبارتر نشان میدهد.
گزارش چهارم نیز که اخیراً رسانهای شده است و منعکس کنندهی تحقیقی است که
مؤسسهی گالوپ با روش پیمایش در مورد تجربهی عواطف مثبت و منفی در ۱۳۸
کشور دنیا و در سال ۲۰۱۳ با پرسش از هزار نفر تبعهی ۱۵ سال به بالای هر
کشور و با ابزار مصاحبههای تلفنی یا مصاحبههای رو در رو انجام داده است،
در مورد نخست (یعنی تجربهی عواطف مثبت) وضع مشابهی با گزارشهای فوق را
نشان میدهد: “اخیرترین رتبهبندی گالوپ در باب عواطف مثبت، ایران را در
فهرست ۱۳۸ کشور در رتبهی ۹۳ نشان داده است”
(Clifton, 2014, gallup world, www.gallup.com).
امّا وضع ایران از نظر تجربهی عواطف منفی –یعنی روی
دیگر سکّه- بسی وخیمتر از آب درآمده است: “ایرانیان همچنین بالاترین
عواطف منفی را در جهان بعد از عراق گزارش کردند. گالوپ عواطف منفی ۱۳۸ کشور
را در سال ۲۰۱۳ با پرسیدن از مردم که آیا آنان مقدار زیادی خشم، فشار،
غمگینی، درد جسمانی، و نگرانی در ایام ماضی تجربه کردهاند یا نه،
اندازهگیری کرده است. گالوپ پاسخهای مثبت به این پرسش را در نمرات شاخص
تجربهی منفی
(Negative Experience Index)
برای هر کشور جمعبندی کرده است.
هر چه این نمره بالاتر باشد، عواطف منفی فراگیر در یک کشور بیشتر خواهد
بود”
(Ibid).
جدول زیر به نقل از همین منبع، کشورهایی را که اعضایشان
واجد بالاترین تجربههای منفی را منعکس کردهاند، معرّفی میکند.
در مورد این گزارشها چند نکتهی قابل اعتنا و مهم را میتوان بیان کرد:
1. در همهی این تحقیقات برخی از کشورها از بیشترین میزان شادی (یا شاید بهتر است
بگوییم سعادت و بهزیستی انفسی) برخوردار اند؛
2. در تمامی این تحقیقات اسامی مردم معدودی از کشورها جزو ناشادترین مردمان دنیا
شناخته شدهاند؛
3.
در
تمامی این گزارشها میزان شادی در ایران پایین دانسته شده است.
اگر چه لازم است نتایج و ابزارها و روشهای تمامی اینگونه تحقیقات مورد بررسیی انتقادی قرار گیرد و اعتبار آنها یک به یک بررسی شود، امّا نمیتوان تمامی این تحقیقات و نتایج را با بیاعتمادی نسبت به غربیها و مؤسسات پژوهشیشان نادیده گرفت و یا بهحساب سیاهنمایی و توطئهی دشمنان حکومت و مردم ایران گذاشت.
کشورهای واجد بالاترین نمرهی شاخص تجربهی منفی، سال 2013 میلادی
ردیف
کشور
نمره
1. عراق 57
2. ايران 53
3. مصر 50
4. يونان 50
5. سوريه 48
6. سيزا لئون 48
7. فبرس 45
8. قبرس شمالی 44
9. کامبوج 42
10. لبنان 41
منبع: مؤسسهی گالوپ
تحلیل کلیفتون در باب این نتایج (که ناظر به مسائل کنونی اقتصاد ایران و سیاست خارجی ایران است)، نیز خواندنی است: “ایرانیها حق دارند احساس منفی داشته باشند، بهخاطر بیکاری بالای مرتبط با رکود که تواناییشان را در تأمین زندهگیی خانوادههایشان از بین برده است؛ همراه با تحریمهای بینالمللی مرتبط با برنامهی هستهایشان که به معیشتشان آسیب زده است” (Ibid).
ب) ریشههای ناشادمانی مردم در ایران معاصر
چهگونه میتوان ناشادمانی مردم ایران یا بهزبان دیگر، درجهی پایین
شادمانی مردم را در ایران تبیین کرد؟ بهنظر میرسد در بادی امر میتوان بر
برخی علل و عوامل انگشت نهاد. این چنین بحثی البته نیازمند بررسی و
مطالعهی دقیقتری است. با این حال، بهنظر میرسد برای شروع بحث، میتوان
برخی محورها را برجسته ساخت.
1. آسیبها و عوارض انقلاب و جنگ هشتساله
انقلاب اجتماعی تلاطمهای خاص خود را دارد و عوارضی پدید میآورد. آسیبهای جنگ نیز قلمرو باز هم وسیعتری را تحت تأثیر قرار میدهد. اگرچه جنگ به ما تحمیل شد و دفاع از کشور ضرورت داشت، اما جنگ آسیبهای خاص خود را دارد. خوارزمی بهدرستی میگوید که “در ایران به دلیل انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی، مسیر زندگی گروهی از مردم و آینده آنان تغییر کرد. اطمینان و امید به آیندهای بهتر، بهتدریج، رنگ دیگری گرفت” (خوارزمی، 1393: 39).
2. نظارت سراسربینانه بر زندهگی مردم
کنترل همهجانبه در محیطهای اجتماعی مختلف بهویژه در دههی نخست بعد از انقلاب و مقابله با جشنهای ملی و محلی و بازیهای محلی و شادیها و سرگرمیهای محلی و عمومی و سیاست کنترل اینگونه امور در جامعه، فرصتهای شادی افراد را هر چه بیشتر محدود کرده است.
3. وضعیت رفاهی نامطلوب
ممکن است که بعد از مقایسهی سطح رفاهی در زندهگی ایرانیان در دو دورهی قبل و بعد از انقلاب به این نتیجه برسیم که زندهگی مردم از نظر میزان رفاه در بعد از انقلاب بهمراتب وضع بهتری یافته است. امّا نکتهی مهم این است که این ارتقای مورد ادعا در وضعیت رفاهیی مردم، همارز با انتظارات آنها نیز بوده است یا نه؟ چنانچه افزایش سطح رفاه با میزان انتظارات مردم رشد نیافته باشد، احساس ناکامی و سطح محرومیّت نسبی در مردم بهمراتب افزایش خواهد یافت. لذا مقایسهی امکانات مادی و رفاهی بدون لحاظ کردن سطح انتظارات مردم نوعی خطای روششناختی در سنجش و ارزیابیی میزان به زیستیی انفسی در قبل و بعد از انقلاب است. این موضوعی است که نیازمند بررسیهای دقیق و مطالعات بیطرفانه است.
4. عدم امکان مشارکت سیاسی فراگیر
در حالی که در ایران، مطالبهی مشارکت سیاسی، مطالبهای بسیار جدّی است و به مسألهی بسیاری از نخبهگان جامعه بدل شده است، و آنها هر بار بخشی از مردم را برای نیل به چنین مشارکتی برمیانگیزانند و بسیج میکنند، نظام سیاسی راههایی مسدود برای مشارکت را به آنان نشان میدهد. در نتیجه، ما در ایران معاصر با چرخهای معیوب مواجهایم که منشأ سرخوردهگی نسلهای متعدّد شده است؛ چرخهای که از مطالبهی مشارکت سیاسی از سوی نخبهگان آغاز میشود و به خواستی عمومی برای مشارکت تبدیل میشود و پس از مواجهه با درجات متفاوت اِنسداد سیاسی به شکلگیری اَشکالی از ستیز سیاسی –خواه در سطح زبانی و خواه در سطح عملی- منجر میشود و سرانجام، در فقدان پاسخ به مطالبهی مشارکت، سرخوردهگی و یأس عمومی و یا بخشی پدید میآورد و این سرخوردهگی و یأس، به اَشکالی از مهاجرت (اعم از مهاجرت سرزمینی و مهاجرت از یک قلمروی فعّالیت به قلمرو دیگر و یا وانهادن دلمشغولیهای سیاسی و اجتماعی) میانجامد. روشن است که این وضع یکی از منابع ناکامی و ناشادی در ایران معاصر بوده است. بررسی وضع و حال نخبهگان و جوانان پس از کودتای ۲۸ مرداد و وضع و حال جوانان پس از ناکامی دولت اصلاحات، مواردی نمونهوار از این پدیده را نمایان و مستند خواهد ساخت.
ا5. عمومی
کردن عزاداری و وسعت بخشیدن به آن
وضعیت کنونی تراز شادمانی کشور در میان ملل مختلف جهان، ناشی از علل
گوناگون است که چه بسا بررسی دقیق و همهجانبهی آن ممکن نباشد. امّا
غیرمنصفانه است اگر که به زمینههای خردهفرهنگی سوگ در ایران اشاره
نکنم. سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی ویژه در چند دههی بعد از انقلاب در
جهت عمومیسازی فرهنگ عزاداری ممدّ این زمینهی خردهفرهنگی مساعد برای
سوگ است.
6. فرهنگ دینی سرکوبگر شادمانی
اما موضوعی که در این مطالعه بهطور ویژه مدّ نظر ما قرار دارد، نقش فرهنگ
دینی موجود در کنترل درونی و بیرونی رفتارهای شادمانه است. جامعهپذیری
دینی فرهنگ دینیای که ضدشادمانی باشد به مهار درونی شادمانی و نفی آن
میانجامد. بدین ترتیب، درونی سازی آموزهها و هنجارهای فرهنگ دینی
ضدشادمانی، به سرکوب درونی شادمانی منتهی میشود. از سوی دیگر، نهادهای
دینی و یا نهادهای سیاسی مبتنی بر فرهنگ دینی که حامل و مدافع همان
آموزهها و هنجارهای دینیاند، میتوانند شرایط را برای کنترل بیرونی رفتار
شادمانه فراهم سازند (بنگرید به محدثی گیلوایی و قربانی ساوجی، ۱۳۹۲). اگر
این مدعیات قابل دفاع باشد و من میکوشم در قسمتهای بعدی آن را مستند و
مستدل سازم، آنگاه میتوان از مهار مضاعف شادی در چنین جامعهای سخن گفت.
_______________________________________________
* استادیار گروه جامعهشناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی.
منابع و مآخذ
خبرگزاری مهر (۱۳۹۲) “معرفی شادترین و غمگینترین کشورهای دنیا/ جایگاه
ایران در میان شادترین
ها”. تاریخ مخابره در ۱۹/۶/ ۱۳۹۲، مشاهده در
۱۸/۱۰/۱۳۹۲ :
http://www.mehrnews.com/detail/News/2132483
خوارزمی، شهیندخت (۱۳۹۳) “زندگی خوب حق انسان است”. مجلهی نگاه نو، سال ۲۴،
شمارهی ۱۰۴، پاییز ۱۳۹۳، صص ۴۷-۹.
شیدا، بهروز (۱۳۹۱) “شادی در سکوت ممکن نیست: گفتوگو با بهروز شیدا
پیرامون شادی و ادبیات خلاق پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷”
http://radiozamaneh.com/node/23510
غنی، احمدرضا (۱۳۹۲) “رتبه ۱۰۱ ایران در شادترینهای جهان”. روزنامهی شرق، سال
یازدهم، شمارهی ۱۹۲۱، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲، ص ۱۴.
فرارو، وبسایت خبری-تحلیلی (۱۳۹۲) “چرا بسیاری از ایرانیها شاد نیستند؟”
مخابره در ۱۶ شهریور ۱۳۹۰، مشاهده در ۱۸ دی ۱۳۹۲:
http://fararu.com/vdchwkn6.23n6wdftt2.html
قربانی ساوجی، الهام (۱۳۹۲) شادی و تفکّر دینی در ایران پس از انقلاب
اسلامی. بهراهنمایی حسن محدثی گیلوائی و بهمشاورهی سعید معدنی. رسالهی
کارشناسی ارشد در واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی.
محدثی گیلوائی، حسن؛ قربانی ساوجی، الهام (۱۳۹۲) “شادی و گرایشهای دینی در
ایران پس از انقلاب”. فصلنامهی مطالعات جامعهشناختی ایران، واحد تهران
مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی، سال سوم، شمارهی هشتم، بهار ۱۳۹۲، صص
۱۲۰-۹۵.
محدثی گیلوایی، حسن (۱۳۹۰) ایران سرزمین فاجعه و جستجوی نجات”.
دوماهنامهی چشمانداز ایران، شمارهی ۷۲، اسفند ۱۳۹۰ و فروردین ۱۳۹۱،
صص۱۵-۱۰.
Clifton, Jon (2014) “Happiness in Short Supply in Iran”.
http://www.gallup.com/poll/170819/happiness-short-supply-iran.aspx
Helman, Christopher (2013) “The World’s Happiest (And Saddest) Countries,
2013”.
۱۰/۲۹/۲۰۱۳. seen in: 1/10/2014.
http://www.prosperity.com/#!/country/NOR
منبع: ایران فردا، شمارهی ۲۱، ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، صص ۴۳-۴۱