تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
رفتارشناسی جریان اصلاحات در انتخابات مجلس دهم
چهار مقاله از چهار منظر
ا انتخابات هفتم اسفند و به صحنه آمدن کسانی چون میرحسین موسوی و مهدی کروبی، که زمانی مدعی بودند حاکمیت کسانی چون سید علی خامنهای به خاطر فساد گسترده و اصلاح ناپذیری این ساختار معیوب مشروعیت ندارد، واجد چند حقیقت مغفول است. اصلاح طلبان دیگر خود نیز به این نتیجه غیر قابل انکار رسیدهاند که حاکمیت استبدادی هیچ اصلاحی را بر نمیتابد پس بهتر است با تغییر سیاست «اصلاح طلبی» به «امید به اصلاحات» برای خود نقشی در سیستم تعریف کنند و این انتخابات نخستین گام برای حصول به این مقصود بود. در این میان طبیعی است که در این چرخش سیاسی، اصلاح طلبان باید به هدفی بزرگتر بیاندیشند که همانا ماندن در قدرت (هر قدر به صورت نمادین و کلیشهای و هر چقدر بی تأثیر است)، طبعاً با اتکا به ضعف حافظهء تاریخی ملت ایران میتوان اشتباهات استراتژیک سیاسی و خیانتهایی که به آرای مردم شده (و البته استمرار بخشیدن به ساختار معیوب حاکمیت استبدادی خامنهای و نهادهای تحت امر وی) را به تاریخ و گذر زمان سپرد. اما در رفتارشناسی اصلاح طلبان در این انتخابات باید به چه نکاتی توجه داشت؟ به ویژه اینکه در انتخابات اخیر ثابت کردند تلاش این جریان سیاسی پیش از هر ادعای دموکراتیکی اندیشیدن تمهیداتی ست نظیر ترساندن گله از گرگ و معرفی شغال به عنوان تنها گزینه موجود تا از این رهیافت سنسورهای جامعه را در برابر جنایات رژیم غیر فعال کنند. طبیعی ست در رفتار شناسی این جریان سیاسی نمیتوان تنها به یک یا چند وجه یا نکته اکتفا کرد. از این حیث در گزارش اقترانی پیش رو، موضوع رفتارشناسی اصلاح طلبان در انتخابات هفتم اسفند را از نگاه چهار فعال سیاسی و مدنی بررسی کردهایم.
جانوری به نام اصلاحطلب دینی
نیک آهنگ
کوثر
ا ترکیب اصلاحطلبی دینی از سال 1997وارد ادبیات سیاسی ایران شد. سید محمد خاتمی با این قول که ساختار را «اصلاح» کند نیامده بود، اما گفته میشود این تعریفی بود که خبرنگاری خارجی که میخواست درک کند «جبهه دوم خرداد» را برای خوانندگانش چطور تشریح کند، از احمد بورقانی شنید که «جبهه دوم خرداد به دنبال رفرم است»، و از آن زمان، سادهدلانی که بطن و سابقه گروهی از حکومتیهای نسبتاً تندرو که از بعد از مرگ آیتالله خمینی به حاشیه رانده شده بودند را نمیشناختند، این گروه را اصلاحطلب خطاب کردند. «دینی» کردن ماجرا، یعنی اصلاحطلب دینی خوانده شدن این گروه بعد از آنی بود که سید محمد خاتمی مدعی شد به دنبال ایجاد «جامعه مدنی» بر گرفته از نوع جامعهای است که پیامبر اسلام در مدینه 1400 سال پیش مستقر کرده بود و اصلاحاتی از نوع دینی هم نیاز داشت. دیگر اینکه، این گروه از خط امامیها میخواستند با طرفداران تغییر نظام جمهوری اسلامی به یک دموکراسی غربی فاصله بگیرند. ناگفته نماند که رابطه قوی این گروه با مجموعهای که خود را روشنفکر دینی میخواندند نیز بهره گرفتنشان از پسوند دینی مؤثر بوده است.
ا
اصلاحطلب دینی، از نوعی که در جمهوری اسلامی
مشاهده میشود، به دنبال حفظ نظام جمهوری اسلامی است. او نمیتواند
ارزشهای رایج در دموکراسیهای غربی را تحمل کند. از در قدرت بودن و
بهرهمندی از قراردادهای غیر شفاف لذت میبرد و انحصارطلب است.
اصلاحطلب دینی، میداند که باید از دانشجویان و کارگران و معلمان برای
«فشار
از پایین» برای «چانهزنی در بالا»
ا
برای گرفتن سهم بیشتر در قدرت
استفاده کند.
ااصلاحطلب دینی، آزادیهای غربی را بر نمیتابد. به اقلیتها احترام نمیگذارد و پاسخگو کردن عوامل حکومت در ارتباط با قتل عامهای سیاسی دهه 60 و کشتن دگراندیشان و کسانی که تغییر دین دادهاند و بهائیان را واجب نمیداند. اصلاحطلبی دینی، شیعه است و حقوق بیش از 20 میلیون غیر شیعه ایرانی را نادیده میگیرد، مگر به هنگام انتخابات. اصلاحطلب دینی، توجهی به منابع طبیعی و سلامت شهروندان ندارد، چون خودش درگیر پروژهها و ساخت و سازهایی بوده که ایران را از سرزمینی نیمه خشک و پالوده، به فلاتی خشک و آلوده تبدیل کرده است. اصلاحطلب دینی، درکی از توسعه پایدار و حفظ سرزمین برای نسلهای بعدی ندارد و در این سالها ثابت کرده که تنها چیزی برایش مهم است، بقای سیاسی و مالی است.
ااصلاحطلب دینی، وقتی به نفعش باشد، به گزینش و برخورد گزینشی شورای نگهبان تن میدهد و حاضر نیست از طریق مقاومت بدون خشونت، مشروعیت شورای نگهبان را زیر سؤال برد و سعی میکند در همین چارچوب، سهمی ببرد. برای همین سهم خواهی مردمان مستأصل را میفریبد تا در انتخابات وارد شوند، چون اگر مردم نیایند، ایران به دست «طالبان وطنی» گرفتار خواهد شد. اما نمیگوید که همان «طالبان» با اصلاحطلبان، همریشه هستند و آنها هم جز بقای نظام جمهوری اسلامی و حفظ منابع، چیزی نمیخواهند.
ااصلاحطلب دینی، فرزندش را به خارج میفرستد، چون میداند با گندی که به کشور زده، امید به زندگی بهتر نسلهای بعدی از دست رفته است، مگر اینکه وقتی در قدرت باشد و نخواهد دیگران از سهمیهاش برخوردار باشند؛ آنگاه است که فرزندش را برای بهرهبرداری و همچنین کمک به بقای نظام، از آکسفورد فرا میخواند. اصلاحطلب دینی، مهمترین سهم را در بقای استبداد و تئوکراسی داشته است و تلاش کرد سقف خواستههای ایرانیان را به حداقل برساند تا عقبگرد کشور از سال ۵۷ را نادیده بگیرند.
ا اصلاحطلب دینی، تنها موجودی است که پیشرفت کشور را، بازگشت به گذشتهای نه چندان نزدیک، یعنی دوم خرداد ۷۶، و اگر سرزده از او بپرسی گذرنامه ایرانی چه زمانی اعتبار داشت و در فرودگاهها و هتلهای خارجی به ایرانیان احترام میگذاشتند، میگوید: «قبل از انقلاب، یادش به خیر.»
اصلاح طلبی و اصول
گرایی،
دو روی یک سکه
کاسپین
ماکان
اا م میانه روی یا اصلاح طلبی در تشکیلات حکومت اسلامی، به هیچ وجه موضوع تازهای نیست در واقع از همان آغاز شورش 1357 انقلابیها دو دسته کلی بودند، عدهای از بانیان، مثل؛ خمینی، رفسنجانی، ناطق نوری، خلخالی، خامنهای، یزدی و غیره، همواره کنشهای خشونت آمیز و رادیکال داشته و دیگرانی هم نظیر بهشتی، طالقانی، منتظری، قطبزاده، بازرگان و غیره متعادلتر بوده و در جنایت و خونریزی رغبت کمتری نشان میدادند و حتا برخی از آنها خواستار ادامه حاکمیت سکولار بودند.
ا با وجود آنکه تندروها در اقلیت قرار داشتند، اما به لحاظ داشتن بیرحمی و حیلهگری افزونتر، از همان روزهای نخست، بسیاری از همراهان میانهروی خود را یکی پس از دیگری با ترور و بمبگذاری حذف کرده و ضمن متلاشی کردن احزاب، خود بر صندلی قدرت تکیه زدند. این روند سالها ادامه یافت تا پس از پایان جنگ با عراق و مرگ خمینی، که اساس حکومت اسلامی در معرض فروپاشی قرار گرفت، از یک طرف، فشار قدرتهای غربی و جوامع بینالمللی و از سوی دیگر، مردمی که به ستوه آمده بودند، رژیم را ناچار به عقبنشینی مصلحتی کرد.
ا خود اصولگرایان، از جمله رفسنجانی، طرح کاهش سختگیری و اندکی میانهروی را به منظور حفظ قدرت پیشنهاد دادند و سپس با برنامهریزی دقیقی، در دوره اول و دوم ریاست جمهوری خاتمی به اجرا درآمد. به همین دلیل است که خاتمی هنوز قهرمان رویاهای افراد سادهانگار و کماطلاع است.
ا اما یکی از مهمترین انتظارات طراحان پروژه، این بود که بتوانند با ارفاق و کمی باز کردن فضای خفقان جامعه و بهبود روابط بینالملل از سوی رئیس جمهور، نگرش مردم داخل و جهان را نسبت به خود، تغییر داده و آنها را به مشارکت و همکاری با دولت، تشویق کنند. بازتاب این ایده چنان بود که حتا مخالفان سرسخت را حداقل در دوره اول جذب کرد، چه رسد به مردم عادی…!
ا به همین ترتیب، استقبال مردم ادامه یافت، آنها نقش اصلی حکومت ولایت فقیه را نادیده گرفته و همواره دولت و دستنشاندگان را نجاتدهنده خود میپندارند و در هر بزنگاهی با حمایت از آنان، در حقیقت از جمهوری اسلامی پشتیبانی میکنند. در واقع انتخابات در حکومت اسلامی به مثابهی رفراندومی تنها با یک گزینهی آری عمل میکند.
جایگاه اصلاح
طلبان امروزی
ا
هماکنون جمهوری اسلامی، دو رو دارد: اصولگرایان که حکومت را توسعه
میدهند و اصلاحطلبان که از حکومت در دو جبهه داخلی و خارجی محافظت
میکنند.
صرف نظر از اختلافات جزئی بین این دو دسته، اما آنها مکمل یکدیگر
هستند و داشتن اهداف مشترک، یعنی قدرتطلبی، تاراج ثروتهای ملی و غیره،
ایشان را به شدت نیازمند هم میسازد.
ا از جمله روشهای آنان برای پاسداری از قدرت، مفهوم به اصطلاح مدرنی به نام «دفاع از حقوق بشر» است. اصلاحطلبان از این طریق در خارج از مرز، زمینه پیوند قدرتهای غربی با حکومت را فراهم ساخته و در داخل هم شرایط جذب اعتماد مردم را به وجود میآورند.
ا افرادی که تجربه زندان دارند، به خوبی میدانند که همیشه در بازجوییها، یک بازجو نقش منفی و خشن دارد و دیگری مثبت و نرمتر، درست مثل بازی فریبنده اصولگرایان و اصلاحطلبان. شما در زندان با چشم و دست بسته نا خودآگاه به بازجویی که نقش مثبت دارد، اعتماد میکنید، این در حالی است که هر دو آنها از یک جناح هستند! سالهاست که حکومت از این استراتژی برای پایداری خود بهره میگیرد و شوربختانه بسیاری از مردم عادی و حتی بسیاری از فعالین سیاسی به همین ترتیب، فریب خورده و ناخواسته از رژیم ضد بشری اسلامی، حمایت و پیروی میکنند.
برآیند تکاپوی اصلاحطلبان در چند سال اخیر
ا
در جنبش مردمی
1388
اصولگرایان و اصلاحطلبان برای حفظ بنیاد حکومت، که
ضامن منافعشان بوده و هست، توافقات دسیسهآمیز زیادی انجام دادند، از قبیل:
وادار کردن تظاهرات کنندگان به سکوت، جلوگیری از سر دادن شعارهای ضد
حکومتی، محدود کردن راهپیماییها به مناسبتها و خلاصه، فرو نشاندن آن.
ا در سال 1392 اصلاحطلبان با در اختیار داشتن بودجه کلان، حمایت برخی از دولتها، تبلیغات گسترده و سایر ترفندها، موفق شدند برای کنترل اوضاع و جبران صدمات 88 یکی از اصولگرایان و جنایتکاران اصلی دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، یعنی حسن روحانی را به عنوان برگهی آس رو کرده و قبای اصلاحطلبانهای بر تنش کنند و مردم را بار دیگر به پای صندوقهای رأی بکشانند.
ا اصلاح طلبان در انتخابات 7 اسفند نیز در ادامهی همین پروژه بازی جدید را شروع کردند و در تکمیل پروژهی تزریق احساس پیروزی در عین شکست به مردم آنان را به پای صندوقهای رأی کشاندند اما این بار با زیرکی بیشتری در کنار نام به اصطلاح میانه روهای حکومتی لیست انتخاباتی خود را مزین به نام جانیان و قاتلانی چون ری شهری و امثالهم کردند تا این بار اصلاح طلبی حوضچهی غسل تعمید اصولگرایی شود به واقع توجیه بیکفایتیهای مسئولین حکومتی و سرپوش گذاشتن بر جنایات اقتدارگرایان یکی از عمده اهداف لیست امید اصلاح طلبان در انتخابات اخیر بود. از دیگر سو جلب نظر مردم و سرگرم کردن برخی از کوشندگان در جریانهای به اصطلاح حقوق بشری، مانند حضور زنان در ورزشگاهها، حجاب اختیاری و موارد دیگری که رژیم را انعطافپذیر جلوه داده و رضایتمندی کاذبی در جامعه پدید آورد. برای نمونه خبری که طی این چند روز در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود از این نمونه است، خبر برابری دیهی زن و مرد اما نه به صورت کلی بلکه فقط توسط شرکتهای بیمه و مشخصاً بیمهی شخص ثالث و با برجسته کردن این خبر آنرا به عنوان دست آورد شرکت مردم در انتخابات و رأی دادن به اصلاح طلبان مطرح میکنند و با ترفندهایی از این دست در پی مشروعیت بخشی هر چه بیشتر به جمهوری اسلامی به خصوص در بین ایرانیان خارج از مرز و دیگر ملتهای جهان هستند از جمله بهرهگیری از دو عنصر جذاب ورزش و هنر، که مخاطبان عمومی بسیار دارد.
برآیند:
ا
بدیهی است که اصلاحطلبان بر خلاف آنچه ادعا دارند، نیمه جداناپذیر جمهوری
اسلامی بوده و در خوشبینانه ترین حالت نسخه کمی تعدیلیافته جمهوری اسلامی
هستند، که برای حفظ قدرت خویش، رهایی را مشروط پنداشته و نعره استبداد و
شمشیر اسلام را لازم و
ملزوم می دانند.ا
برگ برنده نظام حاکم بر ایران
سلمان
سیما
ا پیش از هر چیز باید بگویم که انتخابات در ایران نه آزاد است و نه منصفانه و حتی در برخی موارد نظیر آنچه در سال 1388 (2009) دیدیم در سلامت آن نیز تردید جدی وجود دارد. در انتخابات اخیر به گفته خود اصلاح طلبان 99 درصد کاندیداهای اصلاح طلب رد صلاحیت شدند. در انتخابات خبرگان که مجلسی برای تعیین جانشین رهبری است حتی نوه رهبر پیشین ایران نیز رد صلاحیت شد.
ا هرچند اصلاح طلبان در تهران توانستند موفقیتی قابل اشاره کسب کنند ولی بد نیست نیم نگاهی به برندگان انتخاباتی بی اندازیم. در انتخابات مجلس محمدرضا عارف معاون اول محمد خاتمی ریاست جمهوری اسبق ایران در صدر قرار گرفت. عارف بارها و بارها حمایت خود را از سیاستهای جمهوری اسلامی در سوریه عنوان داشته است و از قاسم سلیمانی حمایت کرده است. در سوی دیگر در بین راهیافتگان به مجلس خبرگان اسم وزرای اطلاعات سه دوره مختلف دیده میشود که مستقیماً در نقض حقوق بشر دست داشتهاند. در دوران مسئولیت محمدی ری شهری هزاران تن از مخالفان سیاسی اعدام شدهاند. محمدی ری شهری در خاطراتش به ازدواج خود با کودکی ۹ ساله اشاره کرده است. از سوی دیگر نام قربانعلی دری نجف آبادی که قتلهای زنجیرهای در دوران مسئولیت او رخ داد نیز در لیست اصلاح طلبان دیده میشود. اینها در حالی است که نفر اول خبرگان تهران هاشمی رفسنجانی است که متهم به دست داشتن در بسیاری از جنایتهای بینالمللی رژیم جمهوری اسلامی از کشتار رستوران میکونوس تا پرونده بمبگذاری مرکز همیاری یهودیان در آرژانتین است.
ا از این گذشته اصلاح طلبان خود همواره اعلام کردهاند که هدفشان برپا نگاه داشتن و استمرار نظام جمهوری اسلامی است. اصلاح طلبان و اعتدالگرایان همچون بالشتکهای ضربه گیر عمل میکنند. به طوری که هرگاه اوضاع بر جمهوری اسلامی سخت و تنگ میشود اینها به عنوان برگ برنده نظام حاکم، به کمک جمهوری اسلامی میشتابند. از آنجا که فعالیت اصلاح طلبان در مقایسه با کسانی که خواهان تغییرات جدی در ساختار سیاسی ایران هستند کم هزینهتر است و از سوی دیگر به دلیل اینکه توانستهاند در بسیاری از رسانهها حضور داشته باشند صدایشان نیز بلندتر شنیده میشود. نباید از یاد برد که اصلاح طلبان نزدیکان خمینی بودهاند و خمینی همان کسی بود که شعار صدور انقلاب و محو اسرائیل را سر داد.
اصلاح
طلبان و بازی با داعش
رضا پرچی
زاده
ا یکی از تمهیداتی که رژیمِ جمهوری اسلامی به طورِ عام و اصلاحطلبانِ حکومتی به طورِ خاص برای جلوگیری از انقلابِ مردمِ ایران بر ضدِ استبدادِ رژیم به کار میبرند ترساندنِ مردم از «ناامن» شدن و «تجزیه» شدنِ ایران در صورتِ سقوطِ جمهوری اسلامی است. در این راستا، آنها نمونهی «داعش» و «سوریه» را شاهدی بر مدعایشان میآورند. میگویند اگر ما نباشیم داعش به ایران حمله میکند. میگویند اگر ما نباشیم ایران «سوریهای» میشود. آنچه آنها نمیگویند این است که عاملِ اصلیِ ناامنیِ منطقه و رشدِ تروریسم در خاورمیانه و جهان خودِ رژیمِ ولایتِ فقیه است، که از خلاء قدرت در منطقه سوء استفاده کرده تا دنیا را به هم بریزد.
اا داعش دقیقاً وقتی ظهور کرد که رژیمِ اسد در سوریه بابتِ کشتارِ انقلابیون و مخالفانش تحتِ فشارِ شدیدِ بینالمللی بود. با این وجود، از وقتی که داعش در سوریه و سپس در عراق ظهور کرد و با آن تکنیکهای خاصِ سینمایی/هالیوودی شروع به قتلِ عامِ این و آن کرد، مخالفتها یواشیواش از اسد برگشت و به سوی داعش متمرکز شد. در حقیقت، ظهورِ داعش تمرکزِ بینالمللی را از براندازیِ اسد منحرف کرد و به مبارزه با داعش سوق داد. و بدین ترتیب حضورِ اشغالگرانهی جمهوری اسلامی در عراق و حمایتِ خشونتآمیزش از اسد را توجیه کرد. میتوان گفت که در نتیجهی همهی این وقایعْ جمهوری اسلامی موفق شد متدِ «انتخابِ» بینِ «بد و بدتر»ش را در قطعِ بینالمللی هم پیاده کند.
ا ا اگر هیولایی به نامِ داعش وجود نداشت، و اگر پای روسیه به بهانهی مبارزه با داعش به خاورمیانه باز نشده بود، و اگر غرب به هوای هراسِ از داعش چشم بر توسعهطلبیِ جمهوری اسلامی نبسته بود و بعضاً به «همکاری» با این رژیم دل خوش نکرده بود، هیچ بعید نبود که رژیمِ اسد مدتها پیش در سوریه سقوط کرده بود و عراق هم از چنگِ رژیمِ ولایتِ فقیه درآمده بود. از طرفِ دیگر، هیولای داعش وسیلهی مناسبی هم بوده برای ترساندنِ ایرانیان از «سوریهای» شدنِ ایران در صورتِ سقوطِ جمهوری اسلامی، و بدین ترتیب مجبور کردنِ آنها به ادامهی بازی در زمینِ رژیم. بنابراین، آنکه تا امروز بیش از همه از داعش سود برده رژیمِ جمهوری اسلامی بوده است.
ا دقیقاً با نظر به همین حقایق است که من به همهی مخالفانِ رژیمِ جمهوری اسلامی توصیه میکنم از شعارها و کارهایی که مردمِ ایران را به سوی این رژیم سوق میدهد پرهیز کنند. تهدید به جنگ بر ضدِ ایران و تحریکاتِ تجزیهطلبانه در قبالِ ایران شاملِ این قضیه میشوند، و اتفاقاً در جهتِ عکسِ نتیجهی موردِ نظر – که تضعیفِ رژیمِ ولایتِ فقیه باشد – عمل میکنند. در اثرِ تبهکاریهای رژیمِ جمهوری اسلامی، مردمِ ایران خودشان آمادهی تغییر دادنِ این رژیم هستند. توصیهام به مخالفانِ جمهوری اسلامی این است که به جای ترساندنِ مردمِ ایران و ناخودآگاه همکاری کردنِ با رژیمِ جمهوری اسلامی، به مردمِ ایران قوتِ قلب بدهند و آنها را در بابِ امنیتِ خودشان و کشورشان مطمئن کنند. این به نفعِ صلح و دموکراسی در منطقه است.