تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
31 ارديبهشت ماه 1395 ـ 20 ماه مه 2016 |
|
اصلاح طلبان و حکومت سکولار*
مهدی شربی ؛ درسايت حکومتی «فرهنگ نيوز»
سید محمد خاتمی در دیداری با اعضای کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، سخنان قابلتأملی را بیان نموده است. وی که از سوی اصلاحطلبان بهعنوان رهبر این جریان شناخته میشود در این دیدار با اعلام اینکه «قصد بازگشت به قدرت را ندارد» گفته است:
«نه قصد داشتم و نه دارم و نه زمینهاش فراهم است که به قدرت بازگردم. ما نسلی هستیم که نباید دیگر به قدرت بازگردیم اما دوست داریم ارزشها و معیارها حفظ شود و شخصیتهایی که نسبت به آرمانها و سرنوشت ایران دغدغه بیشتری دارند روی کار بیایند و برای این موضوع تلاش میکنیم.»(۱)
اما در نظر آگاهان سیاست این سخنان دلایل و مفاهیم خاصی دارد و نهتنها هدفش رفع دغدغه منتقدان خاتمی نیست، بلکه نشان از مشی و روشی دارد که وی پس از دوران ریاست جمهوری خود بهصورت جدیتر از قبل پی گرفته است.
* اصلاحات در حال فروپاشی / خاتمی: نمی خواهم مثل بنی صدر شوم
در روزهای پایانی دهه ۱۳۷۰، هنگام تبوتاب برگزاری هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، سعید حجاریان به ملاقات محرمانهای با سید محمد خاتمی رفت. وی که از عوارض ترور نافرجامش همچنان رنج میبرد، با لحنی گزنده و کلماتی بریدهبریده گفت: اصلاحات به سبب «فقدان نیروی اجتماعی» در حال فروپاشی است؛ چون شما از رهبری اصلاحات امتناع کردید و اینچنین «جنبش، بیسر شد» و بهزودی اصلاحات در ایران خواهد مرد. (۲)
حجاریان از رئیس دولت یک خواسته فوری داشت: اینکه خاتمی همزمان با نقش رئیسجمهوری، نقش «رهبر اپوزسیون» را نیز بازی کند تا جنبش نمیرد.
اما خاتمی بیدرنگ به حجاریان پاسخ داد که «از سرنوشت بنیصدر میترسد» و گفت: «من نمیخواهم مثل بنیصدر شوم. چون بنیصدر میگفت در دنیا فقط من هستم که هم رئیسجمهورم و هم رئیس اپوزسیون»(۳)
* «طبقهء روشنفکر» در ایران مشروعیت هر نوع حکومت دینی را زیر سؤال میبرد
اما سه سال قبل، در اسفند ۱۳۷۵ وقتیکه جیمز بیسکاتوری و ریوا ریچموند، معاون وزارت امور خارجه آمریکا و دستیار ارشدش مقدمه گزارش شورای روابط خارجی را پیرامون رابطه «اسلام با علوم انسانی سکولار» و «ارزیابی پروژه جامعه مدنی در ایران» مینوشتند (4)، گویی خبری درباره پشتوانه نازل معرفتی و سرگشتگیهای سیاسی فعالان این پروژه نداشتند. آنان آنقدر مجذوب مبالغههای تحلیلگران مثلث سرویسهای جاسوسی CIA، MI6 و موساد از قدرت فزاینده گروهی موسوم به «روشنفکران دینی» با محوریت عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی بودند که با اشتیاقی وصفناپذیر نتیجه گرفتند:
ظهور «طبقه روشنفکر» در ایران که آموزشهای مدرن را دیدهاند و یا «علوم غربی» و «سنتهای اسلامی» تا حدودی آشنا هستند، بخشی از یک حرکت فراگیرتر جهت متلاشی کردن اقتدار جمهوری اسلامی است... این بحث که «ایدئولوژی دینی» مانع تبعیت از «علم» است و قدرت سیاسی را هم فاسد میکند، درواقع شاخصههای ساختار حاکم در انقلاب ایران را زیر سؤال میبرد... همچنین این جریان مشروعیت هر نوع حکومت دینی را زیر سؤال میبرد. (۵)
در این بین بسیاری از متفکران سکولار غربی، با تأکید و استفاده از نظریات سروش، فرجام جمهوری اسلامی را رسیدن به تئوری «جدایی دین از سیاست» (سکولاریسم) دانسته و این جریان را یک نتیجه حیرتآور برای اسلام تلقی میکردند.
آنان در جستجوی خلق «دونیروی موازیِ روشنفکری» بهعنوان اهرمهای پروژه کودتای ایدئولوژیک بودند، چنانکه فصلنامه کنکاش (چاپ اروپا) در سال ۱۳۶۹ در شماره ششم خود درباره کارکرد واحد این دونیرو مینویسد:
«اصلاح دین» با توجه به تلاش «دونیروی موازی» هم صورتپذیر است: متفکرین اصلاحطلب دینی با تأثیرپذیری از ارزشها و فرهنگ جدید، تجدد در دین را در دستور کار خود قرار خواهند داد و روشنفکران غیردینی (سکولار) از فرصتهای مناسب بهره جسته و دست به تقدس زدایی در حوزههای سیاسی و اجتماعی خواهند شد. (۶)
اما این جریان فعالیت خود را با برقراری تماس با روشنفکران دینی تجددطلب در داخل ایران ادامه داد تا جایی که در بسیاری از موارد با تبلیغ نظریات عبدالکریم سروش، حاشیه و تحلیلهایی بر آن نوشته و سعی بر جهتدهی به جریان روشنفکری داخل ایران نمود.
* گاردین: آینده خاورمیانه در دستان دکتر سروش و پیروان اوست! / پروفسور حامد الگار: این افراد در پی «براندازی» اساس جمهوری اسلامی هستند
صبح روز ۱۲ بهمن ۱۳۷۴ تیتر عجیب روزنامه گاردین خبر از دیگری از چنین جریانی میداد: «لوتر ایرانی پایههای اسلام را به لرزه درآورده است.» این روزنامه انگلیسی مدعی شده بود که برآوردهای سیاسی نشان میدهد «آینده خاورمیانه در دستان دکتر سروش و پیروان اوست.» گاردین در پایان گزارش خود دست به یک پیشبینی شگفت انگیز زد و از «تغییر حیرتآور» معادله قدرت در خاورمیانه به نفع «رهبران سکولار» خبر داد:
«ترکیب گفتههای عبدالکریم سروش هماکنون از چارچوب مذهب فراتر رفته است. نوشتههای او بحث درباره «تغییرات سیاسی» را نهتنها در ایران بلکه در کل خاورمیانه فراهم آورده است؛ زیرا هیچ ایدهای بیش از «رابطه اسلام و دموکراسی» در شکلگیری منطقه در آینده تأثیر ندارد... ازنظر سروش، یک جمهوری ایدهآل اسلامی بهوسیله «رهبران غیرمذهبی» اداره میشود، نه بهوسیله روحانیون و ملاها. سروش عملاً نقش «جدایی مذهب و دولت» (سکولاریسم) را تثبیت میکند و این برای دین اسلام یک تغییر مسیر حیرتآور است.»(۷)
حدود هفت ماه بعد در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵، حامد الگار از بزرگترین اسلام شناسان معاصر و استاد دانشگاه برکلی، در نامهای حمایت خود از سروش را تکذیب کرد. این تکذیبیه در جواب نامه حمایت ۵ اسلامشناس برجسته از سروش که در «ماهنامه کیان» با امضای جعلی وی منتشرشده بود صادر شد. وی در نامه خود نتیجه گرفته بود: این افراد در «ماهنامه کیان» زیر پرده روشنفکری و تجدد و «اصلاح دینی» در پی «براندازی» اساس جمهوری اسلامی هستند. (۸)
با آغاز دهه ۱۳۸۰، پسازآنکه سعید حجاریان صراحتاً به خاتمی گفت اصلاحات به سبب «فقدان نیروی اجتماعی» در حال فروپاشی است و عنقریب «اصلاحات» در ایران خواهد مرد، (۹) مسئله رهبری اصلاحات در ایران در میان جامعه شناسان سیاسی مانند آلن تورن، مؤسس مرکز مطالعات جنبشهای اجتماعی و استاد دانشگاه پاریس به یک دغدغه مهم بدل گشت. وی که ۱۰ روز از زمستان 1380 را در تهران سپری کرد و با اعضای نهضت آزادی و برخی جامعه شناسان سکولار جلسات متعددی داشت، پیرامون نقش خاتمی با حجاریان همعقیده بود:
میان ساخت دولت و جامعه مدنی در ایران یک نوع خلأ وجود دارد. هیچ چهره مشخصی برای پر کردن این خلأ نیست. درواقع، هیچ گاندی یا شخصیتی مثل او وجود ندارد. بهجای آنکه بگوییم این جامعه با بنبست مواجه شده است، من متقاعد شدهام که بنبست در «سطوح بالای جامعه» (نخبگان) است. ما متوجه نمیشویم چرا رئیسجمهور خاتمی که با این آرای بسیار بالا انتخابشده، ظرفیت عملش هیچگونه افزایشی پیدا نکرده است؟! این پیروزی سیاسی یک زندگی جدید در کالبد جامعه دمید، اما باعث «نو شدن نظام سیاسی ایران» نشد. (۱۰)
* استراتژی «آرامش فعال» در دستور کار قرار گرفت
پسازآن اصلاحطلبان با آگاهی از عدم وجود بدنه اجتماعی قدرتمند و فعال به استراتژی «آرامش فعال» روی آوردند؛ بنابراین استراتژی «تأکید قاطع بر حفظ آرامش و اجتناب از هرگونه اقدام واکنشی و احساسی ضمن تکیهبر مطالبات اجتماعی-سیاسی اصلاحات» در دستور کار قرار گرفت تا بتوان بهتدریج بدنه اجتماعی اصلاحطلبان را برای یک حرکت تودهای آماده کرد. (۱۱)
با سقوط دولت یوگوسلاوی در پی تظاهرات گسترده مردم، وقتی در ابتدای سال ۱۳۸۰ عزتالله سحابی از رهبران گروهک ملی-مذهبی در گفتگویی با رادیو فرانسه از مقبولیت شیوه «مقاومت منفی» در ایران سخن گفت، (۱۲) علیرضا علوی تبار که با دبیر اطلاعاتی-سیاسی سفارت انگلیس در تهران ارتباط نزدیک داشت، پیشنهاد پیروی از «نافرمانی مدنی» در ایران را داد.
عباس عبدی که سالها با وزارت اطلاعات همکاری داشت، وسوسه به ارائه پیشنهادی شد تا اصلاحطلبان از همه ظرفیتهای «مقاومت منفی» برای فلج کردن سیستم عصبی جمهوری اسلامی استفاده کنند.
* خروج از حاکمیت برای خدشه به مشروعیت نظام
به گمان عبدی پیشنهاد حجاریان به خاتمی مبنی بر «رهبری اپوزسیون در کنار ریاست جمهوری» ایده نامطلوبی بود و این تناقض باید به نحوی حل میشد. در نتیجه عبدی به عنوان یک «پیش استراتژی» اصلاح طلبان را به خروج از حاکمیت فراخواند، چون معتقد بود با قرار گرفتن در «موضع نظام» نمیتوان در نقش اپوزسیون بازی کرد. (۱۳) بر اساس راهبرد او اصلاح طلبان باید هرچه سریعتر از مناصب دولتی استعفا دهند تا ابتدا مشروعیت نظام سیاسی ایران را با مخاطره جدی مواجه کنند و با اینکار، ظرفیتهای استفاده از همه امکانات «مقاومت منفی» را فراهم سازند.
اینچنین عباس عبدی، عضو ارشد دفتر سیاسی حزب مشارکت، نفوذ گروهک ملی-مذهبی در جبهه دوم خرداد را برملا ساخت و از ائتلاف نانوشته با آنان برای پیشبرد پروژه مقاومت منفی پرده برداشت.
اما اصلاحطلبان حاضر به خروج از قدرت نبودند و برای فرایند استحاله مسیری متفاوت از نقشه عبدی در ذهن داشتند. در این میان عدم استراتژی مشخص اصلاحطلبان را رنج میداد و این تناقضات در میزگردی بانام «دوم خرداد: انقلاب یا اصلاح» بیشازپیش خود را نمایان ساخت؛ درجایی که عمادالدین باقی ابتدا دوم خرداد را یک «انقلاب آرام» نامید اما چند دقیقه بعد گفت «آن چیزی که در دوم خرداد رخ داد، بیش از اصلاح و کمتر از انقلاب بود!» یا فریبرز رئیس دانا در ابتدا از «پدیده ناگزیری که انقلاب نیست» سخن گفت و بعد دوم خرداد را «یک جریان انقلابی آرامِ آرام» تعریف کرد. مجید محمدی هم ابتدا قاطعانه گفت «دوم خرداد نه حرکت بود، نه نهضت، نه انقلاب؛ هیچیک از آنها نبوده و نیست» اما در پاسخ به سؤال مجری میزگرد در کمتر از ۵ دقیقه ازنظر قاطع خود پشیمان شد و دوم خرداد را یک «حرکت» با ماهیتی «رفرمیستی» دانست. (۱۴)
اما پسازاین تناقضات در جریان اصلاحات، حجاریان برنامهای جدید در ذهن داشت تا از شخصیتهایی مانند یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی و نظریهپرداز مشهور «نافرمانی مدنی» برای بحرانزدایی از تئوری و عمل در سپر اندیشه اصلاحات کمک بگیرد.
* کمک فیلسوفان به پروژه ناتمام مدرنیته در ایران
بر اساس طرح جدید حجاریان، مهاجرانی بهعنوان رئیس مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها به توصیه رئیسجمهور برگزیده شد و در کنار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب مشارکت و حزب کارگزاران، با مشارکت وزارت کشور برای تجدید ساختار معرفتی-ایدئولوژیک اصلاحات از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴، از ۷ فیلسوف برجسته انگلیسی، آمریکایی، فرانسوی و آلمانی برای سفر به ایران دعوت کردند.
یورگن هابرماس در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۱ به میزبانی عطاءالله مهاجرانی (رئیس وقت مرکز گفتگوی تمدنها) از آلمان به ایران آمد (۱۵) تا به تحلیل «پروژه ناتمام مدرنیته» بپردازد و گزارش خود از چشمانداز اصلاحات را در اختیار رئیسجمهور بگذارد؛ گزارشی که چارچوب فعالیتهای سید محمد خاتمی و اصلاحطلبان در سالها بعد بر مبنای پیشنهادات آن بنا گشت. یکی از مأموریتهای هابرماس معرفی جانشینی بهجای عبدالکریم سروش بود؛ شخصیتی که بتواند «مذهب اسلام را به علوم انسانی و فلسفه معاصر غرب پیوند دهد.»(۱۶) درنتیجه هابرماس از محمد مجتهد شبستری بهعنوان گزینه مقبول غربیها برای همسانسازی اصول اسلامی با علوم انسانی سکولار رونمایی کرد. (۱۷)
خاتمی نقطه اشتراکات عقیدتی زیادی با هابرماس داشت و بیدلیل ترسیم چشمانداز و ارزیابی اصلاحات در ایران را به هابرماس نسپرد و مانند او اعتقاد داشت که «بدون تردید باید فهم خود را از دین تغییر دهیم.»(۱۸) خاتمی معتقد بود «دین از جهان دینی جداست. حق نداریم آنچه را که عدهای درزمانی و مکانی از دین فهمیدهاند، عین دین بدانیم. میتوان تفسیری غیرمطلقگرایانه از دین داشت؛ اما کسانی هم هستند که این امر را قبول ندارند. صحبت بر سر جهان دینی است؛ پس نمیتوان جهانی را به جهانی دیگر تحمیل کرد.»(۱۹)
با اتکا به اصول فلسفه دین هابرماس، خاتمی رسالت شیعه در «جنگ عقیده» و «جنگ حق و باطل» را عقیدهای باطل دانست و به معارضهای آشکار با دستاورد امام خمینی (ره) از «مکتب اسلام ناب» دست زد: «بارها گفتهام در زمان غیبت معصوم چه کسی گفته است که ما رسالت مسلمان کردن و تحمیل نظام خودمان به جهان راداریم؟»(۲۰)
این سخنان خاتمی در تعارض آشکار با اندیشههای حضرت امام خمینی (ره) بود؛ آنجا که فرمود:
ما درصدد خشکانیدن ریشههای فاسد «صهیونیسم»، «سرمایهداری» و «کمونیسم» در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیدهاند، «نابود» کنیم و نظام اسلام رسولالله (ص) را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود...(۲۱)
ما هدفمان «پیاده کردن» اهداف بینالمللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، «مبارزه» هست و تا مبارزه هست ما هستیم ... (۲۲) ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم، چراکه انقلاب ما اسلامی است؛ تا بانگ «لا اله الا الله» و «محمد رسولالله» بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هرکجای جهان علیه مستکبرین هست، ما هستیم. (۲۳)
تقابل سید محمد خاتمی با نظریههای بنیادی امام خمینی (ره) و هواداریاش از انگارههای دینی یورگن هابرماس، ملاقات این دو را در نظر اصلاحطلبان جذابتر میکرد. به همین دلیل مهاجرانی در آخرین روز حضور هابرماس در ایران، برنامه ملاقات خصوصی رئیسجمهور با وی را در منزل محسن کدیور تنظیم کرد.
* بهعنوان «اصلاحطلب» برای حاکم کردن سکولاریسم در ایران «قدمبهقدم پیش میرویم»
هابرماس شامگاه پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۱ برای شرکت در جلسهای خصوصی با رهبران اصلاحات به محله قیطریه تهران رفت تا با سعید حجاریان، محمد مجتهد شبستری، علیرضا بهشتی، عطاءالله مهاجرانی و... دیدار کند. (۲۴) او تازه از سفر توریستی شیراز بازگشته بود و رئیسجمهور خاتمی هم که دعوت از هابرماس با پشتیبانی مالی و سیاسی او انجام شد، بنا داشت بلافاصله پس از پایان برنامه کاریاش در مازندران، خود را از فرودگاه مهرآباد به خانه کدیور برساند. (۲۵)
حجاریان در سالیان گذشته همواره معترف بود که «اصلاحطلبان در تئوری عقبمانده هستند»(۲۶) و هابرماس نیز تمایل داشت بداند که آنان درباره «آینده سیاسی اصلاحات» چه میاندیشند؟(۲۷) فیلسوف آلمانی در ابتدای دیدار بدون مقدمه از میزبانان خود پرسید که «برای استقرار سکولاریسم، اصلاحطلبان تا کجا پیش میروند؟» و با تأکید گفت «مخالفت شما با ادغام دین و دولت تا چه حدی جدی است؟»(۲۸) نظر کدیور، مجتهد شبستری، بهشتی، حجاریان و مهاجرانی یکسان بود؛ آنها به هابرماس پاسخ دادند که بهعنوان «اصلاحطلب» برای حاکم کردن سکولاریسم در ایران «قدمبهقدم پیش میرویم»(۲۹) و فعلاً پتانسیل برپایی یک «انقلاب سکولار» را در کشور نداریم؛ بنابراین، چنانکه علیرضا بهشتی میگفت تا اطلاع ثانوی «هیچ انقلابی در انقلاب روی نخواهد داد!»(۳۰)
همه مثل محمد مجتهد شبستری همچنان روی «پروژه پروتستانتیسم اسلامی برای اصلاح دینی» تأکید داشتند و هابرماس نیز علاقه زیادی به آن نشان داد، چون فکر میکرد مضمون سیاسیِ اختلافاتِ مذهبی در جهان اسلام را نباید دستکم گرفت. (۳۱)
لقبی که هابرماس به اصلاحطلبان میدهد در نوع خود جالبتوجه است؛ وی اصلاحطلبان را «انقلابیون مأیوس» نامیده و میگوید درعینحال که آنان از انقلاب اسلامی بریدهاند؛ چشمانداز روشنی هم از اصلاحات به دست نمیدهند، اما به دنبال راهی برای تصحیح انقلاب هستند:
آنچه اصلاحطلبان میخواهند، این است که اصلاحات را در ادامه روند انقلاب اسلامی و بهعنوان نیروی «تصحیح کننده انقلاب» بهپیش ببرند. (۳۲)
* گزارش فیلسوف آلمانی به خاتمی درباره آینده اصلاحات
هابرماس در گزارشی که از «فرجام پروژه مدرنیته در ایران» به رئیسجمهور خاتمی ارائه و بعدها در رسانهها منتشر کرد، بهصراحت نوشت «اصلاحطلبان دچار عمل زدگی، سرخوردگی و فقدان آیندهنگری هستند و مردم هم از آنان ناامید گشتهاند.»(۳۳) در این برآورد، وی مدعی بود «ناآرامی به طرزی آشکار در ایران رشد میکند»(۳۴) و اصلاحطلبان باید با «نهادسازی دموکراتیک» به تجمیع نیرو بپردازند تا آمادگی یک «مبارزه مدنی» را داشته باشند و از «انسداد سیاسی» رها گردند:
نظام «قدرت تجزیهشده» در ایران از ناهنجاری رنج میبرد و دیگر نمیتواند جامعه متشتت را کنترل کند؛ بنابراین مردم بدون اصلاحطلبان نیز راه خود را میروند. تأثیراتی را که من از ملاقاتم با روشنفکران و شهروندان جامعه شهری بزرگ داشتم، با تصویر کلی از ایران که از طریق «یک قدرت مرکزی» هدایت و توسط «نیروهای امنیتی» کنترل میشود، مطابقت نداشت؛ چراکه افراد با اعتمادبهنفس و خودآگاهی و بدون حسابگریهای خاص در این ملاقات ظاهر میشدند. من با «شرایط باز آکادمیک» در تهران مواجه شدم. (۳۵)
از منظر هابرماس، دانشگاهها و احزاب دو رکن اصلی برای زمینهسازی «مبارزات مدنی» و «گذار به دموکراسی» بودند. ازاینرو، اصلاحطلبان «مطالعه روند دموکراتیزاسیون» را به یک پروژه رسمی آکادمیک تبدیل کردند. حسین بشیریه در دانشگاه تهران و علیرضا بهشتی و میرحسین موسوی همراه محسن کدیور در دانشگاه تربیت مدرس بخشی از این پروژه را پیش بردند. (۳۶)
حضور هابرماس منجر به یکرشته تغییرات بنیادین در سیاستهای حزب مشارکت ایران شد و این حزب به پیشنهاد سعید حجاریان و با تکیهبر مدل هابرماسی، ۴۰ جلسه کارگاهی را برای هواداران خود باهدف طراحی و تبیین مدل جدید «گذار به دموکراسی» برگزار کرد. (۳۷) این نشستها با حضور اعضاء گروهکهای نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها تحت عنوان «تا دموکراسی» از بهمن ۱۳۸۲ آغاز گشت و به تدوین یک منشور عملیاتی برای سقوط فیزیکال نظام انجامید.
* استراتژی جدید: «راه دموکراسی» از «اصلاح مذهبی» نمیگذرد / اصلاح طلبان «کمپین» و NGO تأسیس کنند
«تمام تأکیدی که بر دگرگونی اسلام میشود، بیجاست.»(۳۸) وقتی سال ۱۳۸۲ اصلاحطلبان این جمله فرید زکریا، تئوریسین برجسته شورای روابط خارجی امریکا را در کتاب آینده آزادی خواندند، ناگهان آب سردی بر سرشان ریخت. زکریا مانند ریچارد رورتی و ولی رضا نصر معتقد بود «راه دموکراسی» از «اصلاح مذهبی» نمیگذرد. (۳۹)
به اعتقاد او مطمئنترین راه برای دموکراتیزاسیون در ایران، «تقویت طبقه متوسط سکولار» و «توسعه سرمایهداری لیبرال» است، چون این دو فاکتور رابطه علت و معلولی با گسترش دموکراسی دارند. اگر اقتصاد لیبرال شود، جامعه لیبرال میشود و بهتدریج شهروندان لیبرال دموکرات پدید میآیند. (۴۰) خاستگاه این شهروندان بیشتر طبقه متوسطی است که در «نهادهای خصوصی اقتصادی» فعال است و منافع آن با «منافع سرمایهداران» گرهخورده و به یکدیگر متکی هستند. (۴۱) بنابراین، از درون معادله طبقه متوسط سکولار و سرمایهداری، یک «نیروی سازمانی» بیرون میآید؛ نیرویی که الزاماً سرمایهدار نیست، اما مانند طبقه «خردهبورژوازی» (طبقه متوسط) در خدمت منافع سرمایهداری لیبرال است.
به اعتقاد مثلث استراتژیستهای عملگرا، اصلاحطلبان باید با دست کشیدن از پروژههایی مانند «پروتستانتیسم اسلامی» (اصلاحات دینی) اهداف سیاسی خود را با «نهادسازی مدرن» در جامعه پیش ببرند تا پایگاه اجتماعی خود را در توده مردم تقویت کنند. (۴۲) «کمپین» و NGO تأسیس کنند، «نهادهای خیریه» راه بیندازند و سرانجام، «بنیادهای رفاهی» و «بنگاههای اقتصادی» را در کنار هم گسترش دهند. در این فرایند، عرصه عمومی و حوزه اجتماعی یک کشور در سیطره سرمایهداری قرار میگیرد، (۴۳) تا جایی که قدرت آن بتواند قدرت نظام جمهوری اسلامی را تضعیف کند.
بدین ترتیب، شورای روابط خارجی آمریکا ساختِ مدل جدیدی را برای پروژه «دموکراتیزاسیون در ایران» آغاز کرد.(۴۴)
* اصلاحات به دنبال بازسازی بدنه اجتماعی
اکنون و با سخنان صریح سید محمد خاتمی در خصوص عدم خواست و وجود شرایط برای بازگشت وی به قدرت، (هرچند پیشازاین نیز این موضوع بارها توسط خاتمی و دیگر سران اصلاح طلب بهانحاءمختلف بیانشده بود) و با بررسی روند طی طریق جریان اصلاحات در مسیر روشنفکری سکولار، مشخص میشود به چه دلیل جریان اصلاحطلب تمایلی برای بازگشت به قدرت بهصورت مستقیم ندارد و بیشتر در پی فعالیت در قالب مؤسسات مختلف با هویت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است.
در همین زمینه خاتمی درباره بنیاد باران گفته است: من معتقدم و تکرار میکنم که بنیاد یک مکان سیاسی نیست بلکه موسسهای است که کسانی که اهل فکر و دانش هستند باکسانی که تجربهدارند در اینجا گرد هم میآیند و درزمینهٔ مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مبتلابه کشور تبادلنظر میکنند. (۴۵)
به نظر میرسد در حال حاضر و با توجه به عدم موفقیت اصلاحطلبان برای ساخت بدنه اجتماعی قوی تاکنون (مخصوصا با ایفای نقش رهبر این جریان به عنوان یکی از حامیان اصلی فتنه88)، فعالیت این جریان در قالب مؤسسات فرهنگی-اجتماعی و اقتصادی نیز در جهت تقویت و تکثیر بدنه اجتماعی و عمل به تئوریهای روشنفکران سکولار غرب برای به سرانجام رساندن پروژه «دموکراتیزاسیون در ایران» است و درنتیجه همین رویکرد است که خاتمی صریحاً اعلام نموده است که قصد بازگشت به قدرت را ندارد؛ چون نهتنها در برنامه این پروژه دستیابی مستقیم به قدرت برای اصلاحطلبان تعریفنشده است، بلکه پشتوانه اجتماعی نیز برای به قدرت رسیدن اصلاحطلبان وجود ندارد.
علاوه بر این خاتمی با اعلام این وضعیت در حقیقت قصد دیگری نیز داشته است که آن همان متفرق کردن اذهان عمومی از فعالیتهای جریان مطبوع خود است تا بدینوسیله هم از بار انتقادات نسبت به جریان اصلاحات کاسته شود و هم بتوانند بدون دردسر به فعالیتهای پیشین خود که درنهایت به «سکولاریسم» منجر میشود بپردازند.
در انتها لازم است تا این نوشتار را با کلامی از بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) به پایان ببریم:
ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند؛ و هماکنون با تمام ورشکستگیها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمیدارند. [امام خمینی (ره)، ۷ دی ۱۳۶۰]
____________________________________________