تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
اصلاح طلبان و ریاکاری دوسویه
بابک مینا*
پس از ماهها کشمکش و مجادله بر سر انتخابات مجلس شورا و خبرنگان، احمد جنتی و علی لاریجانی به ریاست دو جلس خبرگان و شورا رسیدند. نیروهای دموکراسی خواه پس از یک نبرد درونی فرساینده، خسته و وامانده به کناری افتادهاند و پرواز دوبارهء ستارگان اصولگرا را بر آسمان دو مجلس نظاره میکنند. فارغ از نتایج انتخابات، گویی ما وارد عصری تازه شدهایم: نبرد اصلی اینک نه میان دموکراسی خواهان(**) و حکومت، که میان خود دموکراسی خواهان است. گویی بخش های تندروی حکومت شاد و خندان در ساحلی امن لمیدهاند و آتش اندازی درونی دموکراسی خواهان را تماشا میکنند. چه شده است؟ ما کجا ایستادهایم؟ چگونه به اینجا رسیدیم؟
سیاست: عهدی سکولار
شالوده سیاست «عهد» است. در عصر مدرن سیاست «عهدی سکولار» است میان حکومت و شهروندان، میان نخبگان و شهروندان، و میان خود نخبگان و شهروندان. عهد سیاسی در گفتار و عمل شکل مییابد: شما میبایست در حوزهء عمومی طرحی سیاسی را پیشنهاد کنید و بر مبنای آن حمایت و اعتماد شهروندان را جلب کنید، سپس با عملی سیاسی طرحتان را پیش ببرید. دیگران هم میتوانند بر اساس گفتار و عمل شما، شما را قضاوت کنند. این خلاصهء سیاست مدرن است. اگر این عهد سست شود، رشتهء اعتماد میان نخبگان و شهروندان، همچنین میان خود نخبگان و شهروندان گسسته میشود و سوء ظن و تردید جای اعتماد را میگیرد. این دقیقاً وضعیت سیاسی ما ایرانیان است. در چنین وضعیتی اتفاقاً از آنجا که عهد سیاسی میان حکومت و شهروندان سست و بیبنیاد است دموکراسی خواهان باید بیشتر بکوشند تا عهدی نو ببندند و اعتماد را میان همگان گسترش دهند. مهمترین وسیلهء مبارزه با حکومتی خودکامه، طرح عهدی نو و شجاعت دفاع از امکان دوباره اعتماد همگانی است، چرا که استبداد چیزی جز شکستن عهد سیاسی و گسترش سوءظن نیست و تنها از این طریق میتواند ترس را بر جامعه حاکم کند. اعتماد یعنی شکستن ترس و شناسایی دوباره دیگری.
عهد سیاسی تجدید شونده است. هر دورهای به عهدی جدید نیاز دارد. پویایی سیاست دموکراتیک در همین تجدید عهدهای دوباره است. جالب است که کلمه عهد در زبان فارسی دو معنی دارد: یکی به معنای پیمان و میثاق و دیگری به معنای زمانه و عصر. بنابراین میتوانیم بگوییم در سیاست مدرن هر عهدی عهدی نو میطلبد.
ما تاکنون سه عهد با اصلاحطلبان بستهایم: عهد اول در سال 76، که فرجام خوشی نداشت و وعده و وعیدها به جایی نرسید. عهد دوم در سال 84 بود که با شکست کاندیدای اصلاح طلب عهد نو مُرده به دنیا آمد. عهد سوم سال 88 بود: پیش و به خصوص پس از انتخابات. ائتلاف 88 شکست خورد و اهدافی که مؤتلفان را گرد آنها جمع کرده بود فرو ریخت. سال 92 هم اکثریت اصلاح طلبان و هم بخشی از مردم به حسن روحانی رأی دادند. چنین پیدا بود که عصری جدید آغاز شده است. اما متأسفانه عهد عصر جدید هرگز برای همگان توضیح داده نشد، ما نمیدانیم در وضعیت جدید سیاسی بر اساس چه اهدافی باید گرد اصلاح طلبان و متحدان آنان جمع بشویم. هر گروه سیاسی که میخواهد طرحی جدید درافکند باید این طرح را به طرق مختلف برای مردم توضیح دهد و این فرصت را به شهروندان بدهد که این طرح را بحث بگذارند و آن را قضاوت کنند. متاسفانه اطلاح طلبان نه در داخل و نه در خارج (که فضای آزادتری دارند) چنین نمیکنند.
اصلاحطلبان به ما میگویند اصول ما همان است، عهد ما همان عهد قدیم است، تنها تاکتیکها تغییر کرده است. پرسش: اصول مشترک ما، عهد قدیم ما، «دموکراسی و حقوق بشر» بود. تاکتیک شما اما در انتخابات مجلس خبرگان رأی به دشمنان دموکراسی و معروف ترین چهرههای ناقض حقوق بشر بود. این چه وسیلهای است که نه تنها هیچ تناسبی با هدف اش ندارد که با آن در تضاد مطلق است؟ این چه تاکتیکی است که نه تنها ما را به اصول نزدیک نمیکند که درست در جهت خلاف آن اصول حرکت میکند؟ درست است، تاکتیک میتواند در سیاست تغییر کند اما نه تا جایی که دیگر مطلقاً بر ضد اصول باشد.
بنابراین ادعای ثابت ماندن اصول و تغییر در تاکتیک سخنی لغو و بیهوده است. اصلاح طلبان میتوانستند با شرکتی حداقلی در انتخابات مجلس شورا و تنها با هدف حمایت از «حکمرانی خوب» تعهد خود را به اصول دموکراسیخواهی نشان دهند. اما آنان در انتخاباتی شرکت کردند (مجلس خبرگان) که نتیجهاش کاملاً از قبل مهندسی شده بود و همه میدانستند که آنها بختی ندارند.
باید پذیرفت که اصلاح طلبان در اصول تجدید نظر کردهاند. وگرنه ما در تاکتیک اختلاف چندانی نداشتیم: بیشتر دموکراسی خواهان ایرانی طرفدار مبارزه مسالمتآمیز هستند و فینفسه مخالف شرکت در انتخابات نیستند، به شرطی که این شرکت تا حدی تأمین کنندهء خواستهای دموکراسی خواهانه باشد یا دستکم بر ضد این خواستها نباشد. متاسفانه باید گفت اطلاحطلبان در بخشی از «اصول» خود تجدید نظر کردهاند: دموکراسی برای آنها دیگر در اولویت نیست. آنان که از فردای پس از حکومت اسلامی سخت در هراس هستند، ترجیح میدهند با اولیگارشی حاکم کنار بیایند تا اینکه در یک دموکراسی تمام عیار در شرایطی برابر با دیگران رقابت کنند. دموکراسی خواهی برای آنها حداکثر به امیدی دور و مبهم مثل آرزوی خوشبختی برای همه بدل شده است، و دیگر هدفی سیاسی که باید آن را با جدیت و شجاعت پی گرفت نیست. قطعاً همهء اصلاح طلبان مشمول این سخن نمیشوند اما فعلاً سکان داران اصلی در میان آنها اینگونه میاندیشند و عمل میکنند.
ریاکاری دوسویه
اصلاح طلبان دچار ریاکاری دوسویهاند: از طرفی میکوشند وفاداری خود را به بخش مسلط حکومت ثابت کنند و از طرفی دیگر میکوشند به دموکراسی خواهانِ بیرون از حکومت و رأیدهندگان بگویند طالب دموکراسی و حقوق بشر هستند. نه اعتماد گروه اول را میتوانند کاملاً جلب کنند و نه اعتماد گروه دوم را. این ریاکاری ریشهای ساختاری دارد، منظور این نیست که تک تک اصلاح طلبان به لحاظ شخصیتی ریاکار هستند یا نیستند، منظور اشاره به جایگیری آنان میان دو گروه و بازی دوگانهء ناشیانه آنها است. ه
بخش مسلط حکومت از نیت حقیقی اصلاح طلبان آگاه است. بسیاری از اصلاح طلبان به ولایت فقیه و بسیاری دیگر از اصول ایدئولوژی رسمی حکومت اسلامی اعتقاد ندارند. تظاهر تاکتیکی فایدهای ندارد.ه
از طرفی دیگر در برابرِ دموکراسیخواهانِ خارج از حکومت نیز ادعا میکنند به دموکراسی، ارزشهای لیبرال و حتی حکومت سکولار اعتقاد دارند. در اینجا هم چنانکه رفت، تردیدهای جدی وجود دارد. ریاکاری ساختاری و بندبازی مدام این خطر را دارد که شما به تدریج در دام بیاصولی و هیچانگاری بیفتید و از هر ریسمان آویخته بیاویزید. در درازمدت چنین وضعیتی یک گروه سیاسی را به نابودی میکشاند. حفظ اصول و پافشاری بر مرزها فریضهای اخلاقی نیست، الزامی «سیاسی» ست برای حفظ انسجام و بنیان یک گروه و مسلک سیاسی. اگر این بنیان از دست برود، کسب قدرت و حتی پیگیری منافع کوتاهمدت نیز ناممکن میشود. اصلاحطلبان باید بر این ریاکاری فائق بیایند و مجددا عهدی نو با دموکراسیخواهان ببندند.
___________________________________
* پژوهشگر فلسفه
** معلوم نيست نويسنده که خود را جزئی از «دموکراسی خواهان» می داند چرا تعريفی از اين جمع به دست نمی دهد و آشکارا آنها را متحدان طبيعی اصلاح طلبان تلقی می کند. از نظر جنبش سکولار دموکراسی اصلاح طلبان در همان جناحی قرار دارند که اصول گرايان و در نتيجه سکولار دموکرات ها، در مبارزهء خود با حکومت اسلامی مسلط بر ايران ناگزيرند که از سد و مانع اصلاح طلبان نيز بگذرند. اين گروه هرگز نشان نداده اند که دارای ظرفيت تغيير پذيری و حرکت بسوی سکولار دموکراسی هستند.
http://www.bbc.com/persian/blogs/2016/06/160601_l44_nazeran_iran_election_reformists_