تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
!با چتر نجات از بانکوک
يادداشت های اسکندر دلدم
تفاوت يارانه گيریِ ایرانی و سوئیسی
می دانيم که سوییس در سال های گذشته در رتبه بندی هشت زیر مجموعهء اقتصاد، حکومت، آموزش، بهداشت، امنیت، آزادی فردی، سرمایه اجتماعی و فرصت شغلی در ردیف کشورهای اول دنیا قرار داشته و در سال دو هزار و چهارده از این نظر بعد از نروژ مقام دوم را کسب کرده بود. اخيراً هم طرخی به رفراندوم گذاشته شد که بر اساس آن پيشنهاد می شد به هر سوئیسی بالغ، که به سن کار کردن رسیده باشد، مبلغ دو هرار و پانصد و ششت و سه دلار، و به هر کودک زیر هجده سال نیز مبلغ ششصد و پنجاه دلا ماهیانه پرداخت شود. طراحان و حامیان این طرح بر این عقیده بودند که این کار دولت سوئیس موجب افزایش سطح رفاه مردم و کیفیت بیشتر خدمات رفاهی و همچنین همبستگی بیشتر میان شهروندان این کشور خواهد شد.
اما
مردم سوییس در
اين
رفراندوم مربوط به طرح
مزبور
یک "نه"ی
بزرگ گفتند
و
هفتاد و هشت در صدشان
رأی
منفی به صندوق های رأی
ریختند. این
رفراندم
نشان داد
که
اکثریت سوئیسی ها حتی اگر پرداخت درآمد تضمین شده به آنها تصویب شود، به کار کردن
با در جستجوی کار بودن ادامه خواهند داد
و
علاقه ای به دریافت پول باد آورده و مفتخوری ندارند.
تنها کسانی که به این طرح رأی
مثبت (آری) دادند مهاجران خارجی، بویژه مهاجران آسیایی و کشورهای خاورمیانه بودند.
شاید برای یک ایرانی که همواره به دنبال دریافت یارانه و امتیازات دولتی یا رفاهی و
جلو افتادن از دیگران است،
و
برای
بسیاری از ایرانیان متمول و ثروتمندی که نیاز به دریافت یارانه چهل و پنج هزار
تومانی ندارند، ولی با به گدایی زدن خود این پول ناچیز را هم می گیرند،
تعجب آور باشد که چرا مردم سوییس با دریافت چنین مبلغ قابل ملاحظه ای (هر شهروند
حدود هشت و نیم میلیون تومان در ماه) مخالفت کرده اند.
حقیقت این است که مردم سوییس از حداقل عقل و شعور برخوردارند و خوب می دانند
که در کشورشان
منافع نفت و گاز و
مواد کانی
وجود ندارد، دولت هم که از خودش چیزی ندارد تا بین مردم تقسیم کند، پس باید بودجه
این طرح از جیب خود مردم تامین شود
و
دولت
مجبور است
برای تأمین
بودجهء
این
«حقوق
پایه»
بر میزان دریافت مالیات ها بیافزاید،
یعنی هر پرداختی که به مردم صورت می گیرد از خود مردم در می آید
و،
در
واقع، دولت بايد
از یک جیب مردم در بیاورد و مقداری از همان را در جیب دیگر مردم بریزد.
به همین خاطر مردم با یک دو دوتا چهار
تای ساده موضوع را تشخیص دادند و ابن طرح را رد کردند! (بزبان
علوم اجتماعی،
گول پوپولیست های سوییسی را نخوردند!)
اما در
حکومت
اسلامی،
امت همیشه باخته و مغبون شده، و در عین حال طماع،
به سادگی گول سیه کاری یک مشت حقه باز پوپولیست نابخرد و نابکار را خوردند و متوجه
نشدند که دولت برای تأمین
بودجهء
پرداخت یارانهء
چهل و پنج هزار تومانی، با گران ساختن خدمات دولتی و نرخ سوخت و آب و برق و گاز و
تلفن و آرد و نان و حمل و نقل و بیمه و بهداشت و درمان و سایر نیازمندی های ضروری
مردم، از یک جیب آنها چهار صد و پنجاه هزار تومان در آورده و چهل و پنج هزار تومان
اش
را به جیب دیگرشان ریخته است.
بهر حال،
طراحان و حامیان و طرفداران این طرح،
که هنوز از شوک شکست طرح خود بیرون نیامده اند،
می گویند در مقایسهء
مردم سوییس با امت همیشه در صحنه یکی از کشورهای خاورمیانه (که
آخر
اسمش ایران است!) شگفت زده شده اند؛
زیرا امت همیشه در صحنه
در اين کشور
در همه رقم انتخابات حاضر شده و با رأی
قاطع خود به تمام طرح ها و نقشه ها و اشخاص و سیاسیون و وکلا ء مجلس،
از هر قبیله و دارو دسته و جناح،
رأی
مثبت بالای نود درصدی می دهند و مشت و لگد به دهان و زیر شکم استکبار جهانی می
زنند، و مثل ایام جاهلیت به خاطر دریافت یک ساندیس ناقابل ساعت ها دنبال موکب
همایونی مسئولین (در سفرهای استانی) می دوند، اما سویسی ها به طرح دریافت
يارانه
رأی
منفی دادند، و این پول مفت را نگرفتند!
حقیقت
مطلب
این است که در
حکومت
اسلامی
هم
امت همیشه گرفتار (ملت سابق ایران) خیلی خوب می دانند و فهمیده
اند،
و برای نفهم ها هم تعریف کرده
اند،
که دولت برای پرداخت یارانه چهل و پنج هزار تومانی، کلیه یارانه های نان و آب و برق
و گاز و دارو و درمان و شیر و لبنیات و سایر نیازمندی های اولیه مردم را قطع خواهد
کرد و از جیب هر نفر بیش از چهارصد و پنجاه هزار تومان برداشته و چهل و پنج هزار
تومانش را به نام یارانه مستقیم (صدقه سری مسئولان دست پاک کشور!) به آنها خواهد
داد،
اما با همهء اين آگاهی
با اشتیاق
تمام
در این طرح ملی (!) مشارکت فعال کرده و چهل و پنج هزار تومان را گرفته
اند!
حالا اين کارشناسان سوئيس می پرسند چرا؟
جواب روشن است:
امت همیشه در صحنه،
با توجه به تجربه ای که در این سال
ها اندوخته اند، به خوبی می دانند اگر این چهل و پنج هزار تومان را نگیرند، مدبران
دست پاک کشور
همهء
آن را یکجا سر می کشند و کل بودجه را بین خود و اهل بیت و آقازاده های خود تقسیم می
کنند!
اما اين
که
طرح سوئيسی ها
با شکست مواجه شد،
علت ديگری هم دارد که
بی تجربگی سویسی ها در برگزاری انتخابات باشکوه و
«دشمن
شکن»
و نبودن شهرک های حاشیه ای و قراء و قصبات و دهات و روستا و کارگران افغانی در
سوییس است، و
لذا
حامیان این طرح موفق نشده
اند
با کامیون و وانت نیسان روستائیان و کارگران افغانی را به شهر و پای صندوق های رای
بیاورند.
دادن قیمه پلو در ظروف یکبار مصرف به رای دهندگان هم از ترفندهائی
است که
برگزار
کنندگان انتخابات پرشور در یکی از "کش" ور های خاورمیانه ای
بکار می گيرند و کارگزاران سوئيسی
باید در
همه پرسی
بعدی
خود
مورد توجه قرار دهند.
البته علت اصلی عدم موفقیت رفراندوم سوییس در نحوهء شمارش آرای مثبت و منفی رأی دهندگان نيز بوده است، زیرا این کشور از حیث برگزاری "انتخابات آزاد!" کاملاً بی تجربه است و تمام رآی های "آری" را مثبت تلقی و شمارش می کنند، در حالی که در قاموس یک انتخابات آزاد شرقی و خاورمیانه ای، معنای رأی منفی یعنی مثبت و معنای رای مثبت، منفی است؛ و تا سویسی ها معنی واقعی مثبت و منفی را نفهمند قادر به برگزاری انتخابات و رفراندوم آزاد و موفق نخواهند شد!
از همه مضحک تر اینکه سویسی ها، علیرغم استفاده از سیستم رای گیری کامپیوتری (رایانه ای) و شبکه آن لاین اینترنت، ساعت ها پس از پایان رأی گیری هنوز موفق به اعلام نتایج نشده بودند، در حالی که در بعضی از "کش" ور هائی که معرف حضورتان هستند نتیجهء انتخابات و رای گیری مدت ها قبل از شروع انتخابات (حتی از سال قبل) معلوم است !
خاطره ای تاریخی از آیت الله فریدون!
نام "حاج حسین فریدون" طی مذاکرات هسته ای حکومت اسلامی با شش کشور قدرتمند جهان بر سر زبان ها افتاد و معلوم شد چون حاج حسین اهل روستای "سرخه"، از توابع استان سمنان، است و زبان، یا بهتر بگوئیم لهجهء سرخه ای ها طوری است که خود اهالی سرخه هم متوجه مقصود یکدیگر نمی شوند، حسین را نيز همراه هیئت (متشکل از ضخیم - نقل و نباتچی - وعده وعیدی نژاد) کردند تا حاج حسین از "لوزان سوئیس" گزارش مذاکرات را به گویش ناآشنای سرخه ای با تلفن به سمع و نظر برادرش (رئیس جمهور اسلامی) برساند تا رژیم غاصب آمریکا و رژیم غاصب اسرائیل و رژیم غاصب انگلستان و سایر رژیم های غاصب جهان خیط شده و نتوانند از تماس تلفنی «برادران فریدون» چیزی دستگیرشان بشود!
"حسین فریدون"، متولد هزار و سیصد و چهل و دو در روستای "سرخه" از است. (جالب است بدانيم که احمدی نژاد - معجزهء هزارهء سیوم قبل از میلاد، نيز متولد آرادان، دهات ناشناختهء دیگری از توابع همین استانِ رئیس جمهور خیز، می باشد. )
همانطور که در حکومت اسلامی عرف است؛ هر کس به رئیس جمهوری منصوب می شود، برادرانه پست بالایی به داداشش می دهد. به همین خاطر پس از رئیس جمهور شدن حاج حسن، پای حاج حسین هم به کاخ ابیض باز شد و این سرخه ای سابق (بچه تهران فعلی) به سمت دستیار ویژهء رئیس جمهور سر کار رفت، و یک نفر از آمار بیکاران مملکت کم شد!
تا چند هفته قبل، حاج حسین فریدون همه جا کنار داداشش دیده می شد و پای ثابت جلسات هیئت دولت و مسافرت های استانی رئیس جمهور و سفرهای خارجی حاج حسن بود، اما ناگهان تصویرش برفکی و ناپدید شد.
با ناپدید شدن تصویر و صدای حاج حسین، شایعات زیادی در محافل سیاسی و اجتماعی، و حتی خاله زنکی، سر زبان ها افتاد، و در صفحات مجازی هم صحبت از دستگیری داداش رئیس جمهور به میان آمد. دشمنان نظام در داخل و خارج هم، با توجه به رواج صنعت شیرین اختلاس و کف رفتن بیت المال و فساد اقتصادی، سعی کردند برادر دست پاک رئیس جمهور روحانی را به مفاسد مالی متهم کنند، حتی شایع شد فریدون، که معلوم نبود چرا کار در سرخه را رها کرده و به شهر آمده، در عزل و نصب مقامات کشوری، و حتی بلانسبت مقامات ورزشی دخالت می کرده است!
خوشبختانه مقامات قضایی خبر دستگیری فری را تکذیب کردند و امت همیشه در صحنه را از یک نگرانی بزرگ در آوردند! اما، علیرغم اینکه مقامات قضائی دستگیری حاج حسین فریدون را تکذیب کرده اند، و حتی حاج آقا نوبخت،سخنگوی دولت، هم دستگیری این سرخه ای شاخص را تکذیب کرده است، معهذا هیچ کس نمی گوید چرا صدا و سیمای حسین فریدون، که بیست و چهار ساعته مثل دوقلوهای بهم چسبیده کنار حاج حسن فریدون بود، ناگهان قطع شد، و حسین فریدون بدون خداحافظی و برگزاری مراسم تودیع غیبش زد؟!
در عين حال، پس از افشای برادری حسین فریدون با حسن روحانی، برای امت همیشه این سئوال پیش آمده بود که چرا نام فامیل این دو برادر سرخه ای با هم نمی خواند و فرق می کند! خود حاج حسن فریدون (روحانی) در بارهء علت تفاوت نام خانوادگی اش با داداش، در کتاب خاطرات اش نوشته است: "نام خانوادگی من همان طور که قبلا اشاره کردم، فریدون بود و هم اکنون نیز در شناسنامه پدرم، خواهران و برادرم، همین نام فامیل ثبت شده است. وقتی در سال هزار و سیصد چهل وارد قم شدم، دوستان طلبه به نام خانوادگی من ایراد می گرفتند و می گفتند: می خواهيد فردا که آیت الله شدید، مردم شما را "آیت الله فریدون" بخوانند؟! اصلاً این نام فامیل مناسب فعالیت آیندهء شما نیست و باید آن را تغییر دهید. برخی از دوستان هم نام خانوادگی "فریدون " را مناسب می دانستند. در نهایت تصمیم گرفتم نام فامیل خود را در حوزه تغییر بدهم. ولی در شناسنامه تغییر ندهم. لذا با دوستان مختلف مشورت کردم تا بدانم نام فامیل مناسبی انتخاب کنم... در نهایت نام "روحانی" را برای خود برگزیدم!
البته آقای روحانی نگفته است در موقع تحصیل و آموزش دیدن در انگلستان، با نام
روحانی درس هایش را فراگرفته، یا با نام فریدون سر کلاس اساتید انگلیسی حاضر می شده
است.
بهر حال،
تدبیر حاج حسن دکتر روحانی در تغییر نام خانوادگی از فریدون به روحانی، نشان می دهد
که نامبرده از همان بدو کودکی و نوجوانی به فکر در دست گرفتن زمام کشور، و حل مسئلهء
غامض هسته ای، و کنار آمدن با شش قدرت اول جهان و جمع آوری سانترفیوژها بوده، و
بهمين نيت
در گام اول نام خود را از فریدون به روحانی تغییر داده است.
خدایی
اش هم
فکر کنید الان اگر موقع خطاب قرار
دادن و نامیدن رئیس جمهور اسلامی، و یا در اخبار صدا و سیمای اسلامی،
ایشان را حجت الاسلام والمسلمین فریدون صدا می کردند وضع مملکت ما چه بود؟ (چه بسا
به همین دلیل چند میلیارد دیگر از اموال مملکت را دادگاه های آمریکا و کانادا
مصادره کرده و حتی تحریم های اقتصادی را هم برنمی داشتند!)
همانطور که می دانید در مملکت ما عادت ثانویه امت (مردم سابق!) آن است که این قبیل اسامی را ختنه کرده (!) و برای سهولت کار اسم شخص را با تخفیف صدا می زنند، و مثلا به اسکندر می گویند: "اسی" و فریدون را "فری" صدا می کنند! خدا را صد هزار مرتبه شکر که حاج آقا روحانی از بچگی هواسش جمع بوده و اسم مستعار "روحانی" را بروی خودش گذاشته است، والا الان دشمنان جمهوری اسلامی ایشان را "حجت الاسلام فری" یا عمداً و عالماً عامداً "آیت الله فری" خطاب می کردند و باعث وهن حکومت اسلامی در جهان (به خصوص در جهان اسلام) می شدند.
چه بسا اگر حاج آقا اسم خودش را از فریدون به روحانی تغییر نداده بود باعث بدآموزی شده و الساعه عده ای از دیگر روحانیون هم اسامی عجق وجق نظیر حجت الاسلام شاپور، یا آیت الله هوشنگی، حجت الاسلام المسلمین شهرام و نظایر آن داشتند!
در ازمنهء قدیم و ایام ماضی که مردم عقلشان مثل حاج آقا فریدون کامل نبود، حتی اسم امام زاده ها را هم عوض نمی کردند، نه مثل اکنون که نتیجه اش سوژه ساختن برای استکبار جهانی و گزک دادن بدست صهیونیزم بین الملل شد و تا مدت ها امام زاده بیژن و امام زاده عین و غین و امثال آن را بهانهء تبلیغ علیه نظام قرار داده بودند. خوشبختانه خبر می رسد اسامی این امام زاده ها را هم تصحیح و اسلامی کرده اند، و بهانه از دست دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی گرفته شده است!
توسعه کتک کاری و ضرب و جرح فیزیکی در مملکت...
یک شنبهء
گذشته معاون پارلمانی وزارت گشادورزی (کشاورزی سابق) توسط یکی از نمایندگان استان
برنج پرور مازندران در صحن علنی مجلس شلم شوربا مورد ضرب و جرح قرار گرفت و جلوی
چشم عصاره های فضائل ملت حسابی سبک شد.
خوشبختانه در این درگیری فقط به بخش هایی از اندام فوقانی معاون پارلمانی پارلمانی
وزارت گشادورزی و جهاد بازندگی آسیب رسید و بر خلاف شایعات منتشر شده، فقط یقهء
نامبرده پاره شده است.
توسعهء کتک کاری و یقه درانی در مجلس شلم شوربا، و دست به یقه شدن عصاره فضائل امت! و بادمجان کاشتن زیر چشم یکدیگر و نمایندگان دولت و مدعوین مجلس، نشاندهندهء روح مردمی نمایندگان، و برخاستن آنها از متن جامعه و هماهنگی نمایندگان با مردم است، زیرا به گزارش یکی از مقامات خالی رتبهء پزشکی قانونی: آمار کتک کاری و ضرب و جرح فیزیکی در کشور بطرز نگران کننده ای بالا رفته، و با پائین آمدن آستانهء تحمل مردم (به دلیل رشد بیکاری، گران شدن اجاره خانه، افزایش آلودگی های محیط زیستی و آلودگی های اجتماعی و اخلاقی، گرانی روزافزون و...) آمار کتک کاری ها و ضرب و جرح و چاقوکشی و پاره پوره شدن "امت همیشه مصدوم" بالا رفته است!
با این حساب تعجبی ندارد که نمایندگان مجلس هم، که افتخارشان مردمی بودن و از متن جامعه و پپرورش يافته در مهد فرهنگ و تمدن اسلامی است، مثل لات و لوت های چاله میدان در صحن علنی مجلس اعضا و جوارح خود را حواله دوست و آشنا کرده و یقه درانی کنند.
در گذشته که حکومت طاعوتی بود نمایندگان مجلس از میان افراد و اشخاص تحصیل کرده و متخصص و دانشگاه دیده و بزرگ شده سر سفرهء پدر و مادر انتخاب می شدند و از خردسالی یاد می گرفتند که فحش دادن کار زشت و ناپسندی است و لگد زدن و جفتک انداختن هم کار خر است؛ و همین امر موجب شده بود تا بین آنها و مردم فاصله بیفتد و مردم آنها را از خودشان ندانند. خوشبختانه اکنون این «فاصلهء طبقاتی» از میان برداشته شده است.
گاهی اوقات که فیلم کتک کاری در مجالس بعضی کشورها نظیر اوکراین و کره جنوبی و ترکیه، از برنامه های خبری تله وزوزيون اسلامی پخش می شد، خیلی ها از اینکه مملکت ما در طول سه - چهار دههء گذشته از کشورهایی مثل ترکیه و یا کره جنوبی عقب مانده است افسرده و ناراحت می شدند؛ خوشبختانه با رشد زد و خورد و کتک کاری در مجلس این ناراحتی برطرف شده، و اگر در زمینه صنعت و کشاورزی و تکنولوژی و تجارت و هزار مورد دیگر عقب افتاده ایم، باید خوشحال باشیم که از حیث رشد اوباشگری و زد و خورد در پارلمان چهار قدم هم از امثال ترکیه و کره جنوبی و اوکراین جلوتر هستیم!
در خاتمه پیشنهاد می شود نمایندگان محترم مجلس را، مثل اتومبیل های سواری، بیمهء بدنه و حوادث و شخص ثالث کنند، تا در صورت مالیدن به یکدیگر و خط انداختن روی کاپوت (ببخشید صورت!) هم بتوانند خسارت خود را از بیمه دریافت کنند!
همچنین جا دارد در داخل صحن مجلس یک پاسگاه نیروی انتظامی تاسیس، و پاسبانان در داخل صحن و در حین مذاکرات مجلس قدم زده و از پریدن نمایندگان به هم و کتک زدن معاونان پارلمانی دولت و مدعوین مجلس ممانعت به عمل بیاورند !
... و گسترش فرهنگ شهر نشینی (ورژن اسلامی!)
خبر واسله:
روزانه 223 تهرانی همدیگر را کتک می زنند و مقتول و مجروح می کنند!
با اجرایی شدن
"برجام"
و موفقیت دولت در برچیدن پیروزمندانهء
برنامهء
هسته ای، و جمع آوری سانترفیوژها و پر کردن استخر مرکزی نیروگاه اراک، آمارها در
همه زمینه ها رو به رشد است و شاخص های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، ورزشی و
غیره و غیره صعودی شده اند.
به گفتهء مقامات رسمی "کش" ور، نزدیک به نیمی از ازدواج ها به طلاق منجر می شود. یازده میلیون ایرانی حاشیه نشین شده اند، ده - دوازده میلیون بیکار داریم و سالی ششصد هزار نفر در "کش" ور زندانی می شوند، هجده میلیون ایرانی در محاکم قضایی پرونده دارند، بهای دارو و درمان رو به افزایش گذاشته است، بیشتر شهرها و مناطق کشور دچار خشکسالی و وزش گرد و غبار های سرطانزا شده اند و...
اما تازه ترین خبر نشان می دهد در کنار افزایش چشمگیر جرم و جنایت و بیکاری و گرانی و مفاسد اجتماعی و اخلاقی، از حیث فرهنگی و ورزش های رزمی (!) و به رخ کشیدن اخلاق انسانی و اسلامی به دستآوردهای مهمی رسیده ایم، که همانا کتک زدن همدیگر در کوچه و خیابان است. بر اساس آمار منتشره از سوی پزشکی قانونی، بطور میانگین روزانه دویست و بیست و سه نفر در طهران همدیگر را به شدت کتک زده و مجروح و مصدوم می کنند.
کارشناسان امور اجتماعی و روانشناسان زبده، با توجه به افزایش کتک کاری در ام القرای جهان اسلام، علت این پرخاشگری ها و کاهش آستانهء تحمل مردم را افزایش فقر و بیکاری، گرانی، بی خانمانی، رشد طلاق، اعتیاد به مواد مخدر و آسیب های اجتماعی ناشی از مشکلات اقتصادی عنوان می کنند!
تا قبل از کتک کاری نماینده مجلس شورای اسلامی با معاون وزارت کشاورزی ممکن بود این نظریه برای عده ای، از جمله خود ما، قابل قبول باشد؛ اما پریدن یک نماینده مجلس به یک عدد معاون وزیر و یقه درانی و پاره کردن پیراهن آن بخت برگشته، بطلان این نظریه را ثابت کرده است. چرا که نمایندهء مجلس که به عناوین مختلف پول های هنگفتی دریافت می کند، چندتا خانه و آپارتمان هم دارد، سرش هم در مجلس گرم است، زنش را هم طلاق نداده، (و بعضاً می تواند چند زن دیگر هم بگیرد) و دو سه دفتر کار دولتی و خانه و چند اتومبیل هم گرفته است، چرا کتک کاری و یقه درانی می کند و جد و آباد معاون وزیر را از زیر خاک بیرون می کشد و جلوی چشمش می آورد؟!
به نظر می رسد اشکال در فقر و بیکاری و گرسنگی و اعتیاد و رشد فحشا و آلودگی آب و خاک و غذا و هوا و امثال آن نیست، بلکه نمایش فیلم های رزمی خشن کره ای و چینی در سیمای اسلامی امت همیشه کتک خورده را به ورزش های رزمی علاقه مند کرده و امت که زورشان به مدیران و مسئولان وضعیت اسفبار اقتصادی و اجتماعی و سیاسی "کش" ور، منجمله وزرای اقتصادی و ارشاد اسلامی و صنعت و معدن و تجارت، و تیم از خود راضی مذاکره کنندهء مذاکرات هسته ای (ضخیم - وعده وعید چی - تخت فنرچی) نمی رسد همدیگر را کتک زده و عقده خود را خالی می کنند.
همچنین دیده می شود در این کتک کاری ها، از جمله حمله فیزیکی نماینده آمل در مجلس به نماینده دولت، جملات و کلماتی هم چاشنی زد و خورد شده و توسط طرفین درگیر حواله یکدیگر می گردد که از نظر ادبیات فارسی و دستور زبان مشکل دارد و بجاست فرهنگستان فرهنگ و ادب فارسی معادل فارسی فحش های چارواداری را استخراج و برای زد و خورد کنندگان منتشر نماید تا فرهنگ اسلامی ما خدشه دار نشود.
قبل از انقلاب که کراوات زدن مد بود، و مردم می کوشیدند پا در جای پای ملل کتک نخورده جهان بگذارند، و ساخت اتومبیل پیکان در ایران به تولید انبوه رسیده بود؛ شعار دولت وقت این بود: "به امید روزی که هر ایرانی یک اتومبیل داشته باشد! " حالیه اما، با توجه به اینکه تقریبا کل مردم در محاکم قضایی پرونده دارند و عموماً دیر یا زود سر و کارشان به زندان می افتد و از دست روزگار و یا از دست همدیگر کتک می خورند، جا دارد آن شعار قدیمی به این صورت تغییر داده شود: "به امید روزی که هر ایرانی یک بادمجان پای چشمش کاشته شده باشد!"