تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

28 خرداد ماه 1395 ـ 17 ماه ژوئن 2016

ملاقات با خمینی در نوفل لوشاتو

زلمی خلیل‌زاد

ترجمه مهران شقاقی

پيشگفتار مترجم: متنی که می خوانيد ترجمهء بخشی از کتاب "نماینده: از کابل تا کاخ سفید، سفر در جهان آشفته"، نوشتهء زلمی خلیل‌زاد، دولتمرد افغانستانی‌الاصل امریکایی است. زلمی خلیل‌زاد – نمایندهء پیشین امریکا در سازمان ملل و نیز سفیر سابق امریکا در عراق و افغانستان– حوالی زمان انقلاب ایران استادیار علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا بود و در آغاز همکاری با گروه کاری برژینسکی (مشاور امنیت ملی دولت کارتر و سیاست‌ گزار حمایت از مجاهدین افغانستان در مقابل اشغال شوروی). خلیل‌زاد در قسمتی از کتاب جدیدش، "نماینده"، جریان ملاقاتش را با آیت‌الله خمینی در فرانسه شرح داده‌است.

****

برای شب آخر سال 1978، شرل[همسر خلیل زاد] و من برنامهٔ سفر به پاریس ریختیم. من بیشتر و بیشتر به آشفتگی سیاسیی که داشت در سراسر خاورمیانه گسترش می‌یافت فکر می‌کردم. در افغانستان کودتا شده بود و در ایران تظاهرات گسترده در حال به چالش کشیدن شاه بود. بنابراین فکر کردم دیدار با رهبر اصلی اپوزیسیون ایران، آیت الله روح‌الله خمینی که در تبعید در نوفل لوشاتو، یک شهر کوچک در حومه پاریس، زندگی می کرد می‌تواند امری جالب باشد.

یکی از همکارانم نام یکی از دستیاران خمینی، ابراهیم یزدی، را به من داد. ما آدرس دقیقی نداشتیم اما مهم نبود. به محض این که در نوفل لوشاتو از قطار پیاده شدیم، تنها کاری که باید می‌کردیم دنبال کردن صفی از ایرانیان بود که به یک سو روان بودند. یکی ازآنان، که تصور می‌کرد من ایرانی و از طرفداران خمینی ام، با من شروع کرد به فارسی گپ زدن. هنگامی که ما به یک خانه معمولی کوچک رسیدیم، مرا مستقیماً نزد یزدی راهنمایی کردند.

خودم را به عنوان یک دانشگاهی معرفی کردم و با هم نشستیم که صحبت کنیم. از یزدی پرسیدم که چرا او، به عنوان یک فن‌سالار (تکنوکرات) و میانه‌رو، برای یک شخصیت مذهبی فعالیت می‌کند. یزدی به من اطمینان داد که خمینی صرفاً یک رهبر تشریفاتی نمادین است. بعد انقلاب، ایران دستخوش یک دوره عادی‌سازی خواهد بود و روحانیون به حوزه خودشان برخواهند گشت.

یزدی مرا به اطاق انتظاری برد که با فرش‌های باشکوه ایرانی و تصاویر چهره‌های مذهبی تزئین شده بود، و روی دیوارش یک ساعت فاخته‌دار اروپایی داشت که ظاهراً از سکنه قبلی بجا مانده بود. با من مصاحبه‌ای شد تا به نظر سوابق مرا بطور غیررسمی بررسی کنند.

فردایش برگشتم تا خمینی را که در ویلای مجاور بود ملاقات کنم. خمینی با لباس کامل روحانیان روی زمین چهار زانو، مودبانه اما بی‌لبخند نشسته بود. بی‌خبر از این که من فارسی می‌فهمم یکی از دستیارانش به خمینی توصیه کرد که «به استاد امریکایی بگویید که ما به دنبال دموکراسی و حقوق زنان ایم – این چیزی است که امریکایی‌ها خوش دارند بشنوند.»

من از خمینی در مورد دیدگاه سیاسیش برای ایران و این که چه طرحی برای اداره کشور دارد پرسیدم. خمینی ارتباط چشمی اندکی برقرار می‌کرد، و گاهی هم به ریش خودش دست می‌کشید. با این حال می‌توانست که خود را درگیر صحبت و علاقه‌مند، و شاید حتی پرجذبه (کاریزماتیک) نشان بدهد.

شروع کرد: رژیم شاه یک رژیم نامشروع است، برای اینکه دولت براساس احکام اسلامی نیست. مهم نیست که ملت چقدر مرفه باشد. شاه به خاطر دنیاگرایی و سرکوب داخلی، ارتباطش را با مردم از دست داده. او به کتاب جمهور افلاطون به عنوان یک نمونه اشاره کرد. در جمهوری اسلامی، قدرت به دست کسانی که قوانین اسلام رامی‌دانند، ‌روحانیان، اعمال خواهد شد.

از خمینی پرسیدم که او چگونه می‌تواند ایده رهبری روحانیت را با جنبه‌های عملی حکومت‌داری وفق بدهد؟ خمینی گفت روحانیون دستور‌العمل‌های اخلاقی دولت را تدوین خواهند کرد و تکنوکرات‌ها مهارت‌های اجرایی لازم را برای اجرای برنامه‌های بنیادگرایان فراهم خواهند کرد. در پایان گفتگوی ما خمینی به دستیارش دستور داد که به من یک مجموعه بزرگ کتب‌ و مقالات، و نیز نوارهایی از سخنرانی‌های خودش را به من بدهد. وقتی همه‌اش را مطالعه کردم باز می‌توانیم ملاقات کنیم.

آشفته برگشتم. متوجه شدم که خمینی مجموعهٔ روشنی از ایده‌های تمامیت‌خواه و نقشه‌ای درهم‌تافته برای پیاده‌سازی آنها دارد. مواد خواندنی شامل تبلیغات شریرانه و گاه ساختگی در مورد شاه بود. یک کتاب به عنوان شاهدی بر این که شاه "عامل صهیونیسم" است عکسی از ملاقات صمیمانه شاه و "شیمون پرز" رهبر اسرائیلی چاپ کرده بود. در عکس چیز عجیبی نظرم را جلب کرد، بیشتر دقت کردم –– طرف شیمون پرز اسرائیلی نبود،‌ بلکه "پرز" رییس‌جمهور ونزوئلا بود در نشست اوپک.

حیرت‌آورتر اما، عقیده آیت‌الله درباره حکومت بود. خمینی مدعی بود که تا ظهور امام دوازدهم و اعلام آخرالزمان، قدرت سیاسی مشروع فقط می‌تواند متعلق به رهبر دینی و پیروان او باشد.

وقتی به دانشگاه کلمبیا برگشتم حرفهای او و برداشت‌های خودم را با همکاران و شاگردان ایرانیم در میان گذاشتم. ایشان، برافروخته از شاه، اغلب در مقابل برداست مشعشع خودشان از انقلاب به برداشت‌های من اعتنایی نداشتند.

اندکی بعد، یکماه از سفرم به فرانسه، 12 بهمن 1357 خمینی به تهران بازگشت و خودش را به عنوان رهبر اصلی ایران تعیین کرد."

______________________

منبع:

https://books.google.ca/books?id=-R13CgAAQBAJ&pg=PT46

بازگشت به خانه